توطئه انحلال مجلس خبرگان توسط غربگرايان (5)


 

نويسنده: دکتر سيدمحمدهاشم پوريزدان پرست(عضو هيئت علمي دانشگاه شيراز)




 

آيا خانه انوري ستاد توطئه هاي زير نبوده است؟
 

الف- اميرانتظام بيان داشته است که آنها تصميم داشتند با چاپ و پخش خبر انحلال مجلس خبرگان در مطبوعات و خبرگزاري ها، امام و مسئولان انقلاب را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند؛ در اين صورت تنها ده درصد شانس رد کردن اين طرح(توسط امام و ساير رهبران انقلاب) وجود داشت.
ب- آيا خانه انوري مرکز توطئه و شورش گسترده طيف هاي گوناگون ضد انقلاب نبود؛ همان گروه هايي که توسط آمريکا و ايادي اش سازماندهي شده بودند و اميرانتظام از آن با عنوان: «به پاخاستن مردم براي مخالفت با عدم انحلال مجلس» ياد کرده است؛ شورشي که در صورت مخالفت امام، مراجع تقليد و ساير رهبران انقلاب- با انحلال مجلس خبرگان- برپا مي شد تا آنها را مجبور به پذيرش انحلال مجلس خبرگان نمايند.
5. يکي از توطئه گراني که در خانه انوري حضور داشت، دادستان کشور، فتح الله بني صدر بود او از فعالترين افراد در طي اين جريان بوده است، که از وجود کميسيوني متشکل از4نفر از وزراء که در نخست وزيري(1)-براي نوشتن متن به اصطلاح قانوني انحلال مجلس خبرگان- سخن گفته است. اما اميرانتظام تلاش نموده تهيه و اصلاح متن را يک کار فردي قلمداد نمايد که توسط او و حداکثر دو سه نفر ديگر انجام شده است.
در هر صورت اشتباهات چشمگيري وجود دارد که نشان مي دهد نامه فوق احتمالاً در فاصله زماني دوري از وقوع حوادث و با عجله و همراه با تناقضات فراوان نوشته شده است؛ نه آنگونه که اميرانتظام بيان داشته، در58/7/30در راه بازگشت به سوئد وآنهم تنها يک روز پس از وقوع حادثه(2) اين امر نشان مي دهد که هدف يادداشتهاي منتسب به اميرانتظام، تبرئه و تطهير جريان هاي ليبرالي همکار با او در جريان توطئه انحلال مجلس خبرگان بوده است.
با توجه به اسنادي که به دست دانشجويان خط امام افتاد مي توان حدس زد که امير انتظام اين يادداشت را براي رد گم کردن و جلوگيري از افشاي مسائل مهمتر نوشته و يا شايد به همراهي دوستانش تهيه نموده است. مهمترين سندي که او و دوستانش فکر مي کرده اند به دست دانشجويان افتاده است،اسناد دخالت آنان در جريان انحلال مجلس خبرگان بوده است.(3)
اين موضوع قبلاً لو رفته و مطلب آشکاري بوده است؛ به همين دليل مهندس بازرگان نيز پس از خروج از جلسه هيئت دولت از او خواسته بود- که بخاطر نقش او در اين جريان و نيز بدبيني هاي قبلي امام و شوراي انقلاب نسبت به او- فوراً به سوئد بازگردد. جالب اين است که طبع اعترافات خود اميرانتظام، هنگام بازگشت او به تهران در ماه آذر، وزير امور خارجه سوئد و ماموران سوئدي محافظش او را در جريان بعضي مسائل تهران و احتمال دستگيري اش قرار داده اند و او حتي وصيتنامه خود را در سوئد نوشته و سپس به تهران آمده است.(4)

اما اين مسائل مهمتر چه بوده است؟
 

پيش از هرچيز بايد به سوال ديگري پاسخ گفت و آن سوال اين است که در صورت عدم بازگشت اميرانتظام به ايران و پناهندگي اش به کشورهاي غربي چه اتفاقي مي افتاد؟
در اين مورد بايد بيان داشت، همانگونه که فرار و پناهندگي ابوالحسن بني صدر، شاپور بختيار، رهبران منافقين و عناصري چون تيمسار احمد مدني، حسن نزيه، رحمت الله مقدم مراغه اي و هدايت الله متين دفتري به کشورهاي غربي- پس از افشاي اسناد ارتباط آنان با سفارت آمريکا- موجب رسوايي و حذف هميشگي آنان از صحنه سياسي ايران گرديد، رسوا شدن خط ليبرالي طرفدار آمريکا و ملي گرايان مدعي دينداري- که تعدادي از آنان جز دولت موقت و نهضت آزادي بودند- نيز موجب حذف هميشگي آنان از صحنه سياسي ايران اسلامي مي گرديد. به همين دليل عباس اميرانتظام نه به اختيار خود بلکه توسط دوستان همفکرش به ايران آورده شد. آنان تصور مي کردند مي توانند با آوردن او به ايران و مشتبه نمودن جريان بر همه(5) زمينه تبرئه وي و خودشان را فراهم نمايند. در حقيقت اميرانتظام- با وجود امکان فرار- قرباني نجات جريانهاي ملي گراي ليبرال و مانع از رسوايي کامل آنان گرديد. گرچه عدم توفيق آنان در تبرئه وي ضربه بزرگي به حيثيتشان وارد کرد و تا چند سال موجب حذف آنان از صحنه سياسي ايران شد.
يقيناً هدف از نوشتن اين نامه(6)دو جمله زير بوده است:
- سي و شش ميليون مردم...به پا مي خاستند و تحت رهبري امام بازگشت بازرگان را از ايشان مي خواستند.
- امام حق داشت در صورتي که با او مشورت کنند اين طرح را رد کند.
آنان مي خواستند با اعلام عدم مخالفت خود با شخص امام در جريان توطئه انحلال مجلس خبرگان پوششي براي نجات خود فراهم آورند؛ وگرنه از مجموعه اقدامات اميرانتظام و دوستانش وآنچه بيان نموده اند به خوبي مشخص مي شود که آنان مصمم به مخالفت با شخص امام و قرار دادن ايشان در برابر عمل انجام شده بوده اند. به پا خاستن مردم به رهبري امام براي بازگشت بازرگان- که تصميم داشت در صورت مخالفت امام با اين طرح همراه با دوستانش استعفا دهد- جمله اي بي معنا و متناقض است.
6. جالب توجه اين است که درست در صبح فرداي جلسه هيئت دولت، ماموران آمريکايي از طريق عباس اميرانتظام با وزير خارجه و رئيس دولت تماس گرفتند و آنان را از تصميم خود مبني بر بردن شاه به آمريکا مطلع نمودند. به عبارت ديگر هم زمان با انحلال مجلس خبرگان و در صورت عدم موافقت امام با آن و استعفاي هيئت دولت موقت و هم زمان با شورشهاي داخلي، شاه به آمريکا برده مي شد. نکته اعجاب انگيز اين است که درست پس از اين جلسه- که در ساعت11صبح تشکيل شده بود- مهندس بازرگان عازم قم شده در ساعت4بعد از ظهر با4تن از وزراي کابينه خود به ملاقات امام ميرود- بجاي حساسيت نشان دادن نسبت به بردن شاه به آمريکا- ايشان را تهديد مي کند که در صورت عدم موافقت ايشان با انحلال مجلس خبرگان اعضاي دولت او دسته جمعي استعفاء خواهند داد.

اميرانتظام در مصاحبه اي ديگر(7)
 

پس از نگارش مطالب فوق، پيوست38کتاب ناگفته هاي انقلاب57به دستم رسيد که شامل مجموعه گفتگوهاي روبه ميرابراهيمي با عباس اميرانتظام ميباشد. با کمال تعجب ديدم که آخرين گفته هاي او در مورد جلسه هيئت دولت موقت براي انحلال با گفته هاي قبلي وي تفاوت بسيار دارد. اين تناقضات بيانگر آن است که هيچ کدام از گفته هاي وي نشئت گرفته از حقيقت نيست و گرنه اين همه تناقض چرا؟ متن اين نامه بدين صورت است:
وقتي در اوايل پاييز سال 1358که از سوئد بنا به دعوت آقاي مهندس بازرگان(8)
نخست وزير به تهران آمدم، اوضاع را آشفته و مردم را نسبت به آنچه براي آن انقلاب کرده بودند و حالا شاهد تغييرات تحميلي و غير موجه بودند، نگران و ناراضي ديدم و در طي نشست هاي متعددي که با دست اندرکاران و مسئولين بخصوص دوستان ملي داشتم، شاهد اعتراضات و انتقادات شديدي از اوضاع موجود شدم و بخاطر اين نارضايتي عمومي به فکر فرو رفتم که چه بايد کرد؛ پس از چند روز(9)تصميم گرفتم شوراي مرکزي نهضت مقاومت ملي(10)سالهاي1342-1332را براي مشورت دعوت کنم. اين کار انجام شد و آقايان به منزل مرحوم محمدتقي انوري دعوت شدند.(11)البته از دعوت آقايان مهندس بازرگان و دکتر سحابي به علت گرفتاري هاي زياد و مشغله کاري فراوان خودداري نمودم و تصميم گرفتم آنها را متعاقباً از نتيجه کار آگاه کنم. اين جلسه در اواسط مهر58در ساعت8بعد از ظهر در منزل محمدتقي انوري تشکيل شد و تا ساعتي بعد از نيمه شب ادامه داشت(12) در ابتداي جلسه به تشريح شرايط نابسامان و معضلات اخير و نگراني هاي مردم نسبت به آنها پرداختم همه آقايان بوجود ناراحتي و نارضايتي فزاينده در جامعه از عملکرد نظام جمهوري اسلامي(13)کاملا واقف بودند. از اين رو تقاضا کردم که راه حلي را پيشنهاد کنند. هرکس مشکلي را مطرح کرد و راه حلي را ارائه داد که مورد تاييد جمع واقع نشد. در آخر جلسه من گفتم که مردم از کندي کار(14)و عدم تصميم گيري لازم دولت و حضور آن دسته از روحانيوني که چوب لاي چرخ کار دولت مي گذارند(15)ناراضي و ناراحت اند. از آنجايي که اين مسئله مورد تاييد همه بود به عنوان راه حل مشکل پيشنهاد کردم که چون مجلس(خبرگان)که طبق قانون بايستي در يک ماه قانون اساسي تهيه شده توسط دولت موقت را مورد بررسي قرار داده و تصويب کند فعلا مدت 3ماه است که تشکيل شده(16)و لايحه تهيه شده توسط دولت موقت را به کنار انداخته و به جاي آن مشغول تهيه قانون اساسي جديدي بر مبناي نظرات فقهي خاص(17)بوده که اين برخلاف آن چيزي است که مردم در همه پرسي 12فروردين مسئولان را نسبت به آن ملزم ساخته بودند(18)و لذا ضروري است که دولت، عکس العمل لازم را درباره آن نشان دهد. يادآوري ميشود موارد همه پرسي بر مبناي خواست ملت ايران در رفراندوم 12فروردين58 عبارت بودند از:
1. تهيه پيش نويس قانون اساسي توسط دولت موقت در مدت شش ماه
2. انجام انتخابات مجلس موسسان(که از نظر تعداد نمايندگان، برابر تعداد نمايندگان مجلس شوراي ملي و مجلس سنا) با تعداد بيش از سيصد نماينده
3. بررسي پيش نويس قانون اساسي در مجلس موسسان در مدت يک ماه
4. انجام رفراندوم نسبت به قانون اساسي بررسي شده در مجلس موسسان.
که مجلس خبرگان از اجراي اين مصوبات عدول کرد و موارد اين عدول عبارتند از:
1. بجاي مجلس موسسان، بدون همه پرسي از ملت ايران، مجلس خبرگان را با 60عضو تشکيل دادند.
2. پيش نويس قانون اساسي دولت موقت را به دور انداخته و به جاي آن قانون اساسي جديد مذهبي تهيه گرديد.
3. به جاي بررسي قانون در مدت يک ماه بيش از سه ماه(19)به تهيه و تدوين قانون مذهبي بدون همه پرسي از ملت مشغول گرديد.
بنابراين، نسبت به تصميم ايران در رفراندوم12فروردين 1358سه تمرد وجود داشت و از آنجايي که آيت الله خميني مقرر داشته بودندکه «اختيار ملت دست خودش است» و مجلس خبرگان را به عنوان پيشنهاد مطرح کردند؛ که متاسفانه اينک با نحوه عمل آن مشروعيت مردمي را از دست ميداد، لذا اين مجلس نمي بايست(20) ادامه يابد.
آقايان به اتفاق آراء پيشنهاد مرا پذيرفته و آن را تصويب کردند(21)صبح، متن پيشنهادي تهيه شده که انحلال مجلس خبرگان بود را به نخست وزيري بردم و از آقاي مهندس بازرگان خواهش کردم دستور دهند کسي وارد اتاق نشود. ايشان در اتاق را از داخل قفل کردند و از رئيس دفترشان خواستند کسي وارد نشود. در اين موقع به توضيح نگراني هاي عمومي در مورد اينکه مردم به سبب داشتن يک حکومت دموکراتيک انقلاب کردند و در همه پرسي خواستار مواردي شدند که اينک مي بينند رفته رفته شرايط متفاوتي به آنها تحميل ميشود، پرداختم و دعوت اعضاي شوراي مرکزي نهضت مقاومت ملي را به اطلاع ايشان رساندم و گفتم که ايشان را عمداً به آن جلسه مطلع نکردم تا از نتيجه نهايي آگاهشان گردانم. سپس ايشان را از طرح تهيه شده مطلع نمودم. آقاي مهندس بازرگان طرح را خواندند و در حدود20دقيقه سرشان را روي دستشان گذاشتند و فکر کردند. بعد سرشان را بلند کردند و گفتند که با طرح موافقند. پرسيدم چه بايد بکنم؟ گفتند: برو در اتاق مخصوص و خودت طرح را ماشين کن(22) و آن را شخصاً به دفتر وزراء ببر و آنهايي که پس از مطالعه، موافق هستند آن را امضاء کنند.
من از ساعت 11تا4بعدازظهر امضاي موافق 14وزير را گرفتم.(23)درساعت 4بعد از ظهر به نخست وزيري بازگشتم و نتيجه را به اطلاع آقاي نخست وزيري رساندم. ايشان پرسيدند که درباره بقيه وزراء چه کنيم؟ گفتم تا ساعت5که جلسه هيئت دولت تشکيل ميشود يک ساعت وقت هست(24) وآقايان وزراء قبل از جلسه، ابتدا به دفتر ايشان خواهند رفت(25)و لذا ايشان مي توانند طرح را به آقايان بدهند بخوانند و هرکه موافق بود امضاء کند .ايشان نيز چنين کردند و من در اتاق ايشان جريان کار را نظاره مي کردم.
آقاياني که آمدند و طرح را خواندند، ولي آن را امضاء نکردند و شديداً با آن مخالف بودند عبارتند از:
1. آقاي ابراهيم يزدي(وزير امورخارجه)(26)
2. آقاي دکتر ناصر ميناچي(وزير ارشاد ملي)(27)
3. آقاي مهندس هاشم صباغيان(وزير کشور)(28)
4. مهندس علي اکبر معين فر(رئيس سازمان برنامه)(29)

در هيئت وزيران
 

اين لايحه با امضاي 18وزير از 22وزير کابينه، قطعيت پيدا کرد. آقاي مهندس بازرگان گفتند که با وجود18امضاء تصويب طرح، قطعي است(30)، مع هذا آن را در حضور نمايندگان شوراي انقلاب در کابينه دولت، که 5نفر بودند، آقايان علي خامنه اي، علي اکبر هاشمي رفسنجاني، دکتر باهنر(نام بقيه به خاطرم نيست و با مراجعه به صورت جلسات دولت مي توان به آن اسامي دست يافت)(31) دو مرتبه طرح را عنوان خواهند کرد. من به ايشان متذکر شدم که در آن صورت آقايان از اجراي طرح جلوگيري خواهند کرد. بعد به آقاي بازرگان پيشنهاد کردم خبرنگاران و روزنامه ها و راديو تلويزيون بايد حضور داشته باشند که اگر مشکلي پيش نيامد و نخست وزير خواست تصويب نامه را از طريق رسانه ها(32) اعلام کند مشکلي وجود نداشته باشد. ايشان پذيرفتند و من تصميم ايشان را مبني بر دعوت خبرنگار رسانه ها به رئيس دفتر ايشان ابلاغ کردم و ترتيب انجام دعوت داده شد.
جلسه هيئت دولت تا ساعت10شب(33) طول کشيد وآقاي نخست وزير اولين کسي بودند که از جلسه خارج شدند و از پله ها بالا آمدند. من در انتظارشان بودم فوراً مرا به داخل اتاقشان بردند و در را قفل کردند و گفتند سوگند بخورم که از اين مطلب(34) با کسي سخن نگويم و در اولين فرصت ايران را ترک کنم. آقاي مهندس بازرگان به شدت عصباني بودند و صورتشان برافروخته بود. پرسيدم ممکن است مرا در جريان وقايع هيئت دولت قرار دهيد؟ ايشان گفتند که فعلاً وقت نيست و معتقد بودند که من بايد هرچه زودتر ايران را ترک کنم(35) تا بعد درباره آن مسئله صحبت کنيم.
من طبق دستور ايشان فرداي آن روز ايران را ترک کردم(36) و در داخل هواپيما، آنچه را که اتفاق افتاده بود نوشتم و در کشوي ميز سفارت ايران در سوئد قرار دادم و در آن را قفل کردم. متاسفانه در زمان سقوط دولت موقت، من به تهران نيامدم و طبق توصيه آقاي مهندس بازرگان از استعفاء خودداري کردم و در اين مقام باقي ماندم و در28آذر 1358 بنا به دعوتنامه اي تحت امضاي ساختگي صادق قطب زاده وزير خارجه وقت که از طرف دکتر کمال خرازي معاون وقت وزارتخانه به اينجانب ارسال گرديده بود به تهران آمدم و با توطئه از قبل طراحي شده توسط آيت الله موسوي خوئيني ها، دکتر کمال خرازي، مهندس بهزاد نبوي(37)که کارگردانان اصلي طرح اشغال سفارت آمريکا بودند دستگير شدم و هرگز امکان سوال از آقاي مهندس بازرگان درباره جريان دولت درآن شب و بررسي لايحه انحلال مجلس خبرگان پيش نيامد.(38)
موضوع ديگر اينکه در شب28آذر58که من با توطئه قبلي در تهران دستگير شدم، عده اي بنام دانشجويان خط امام در استکهلم به دفتر سفارت ايران ريختند و کشوهاي ميز مرا شکستند و تمامي اسناد آن را غارت کردند و پيشنهاد انحلال مجلس خبرگان را که من نوشته و درآنجا همراه با مدارک ديگري براي تهيه کتاب گذاشته بودم با خود به تهران آوردند و آقاي قدوسي دادستان وقت انقلاب عين دست خط مرا در روز دوشنبه، اولين يا دومين روز دي ماه58 به تمام روزنامه ها داد(39) وآن را روزنامه ها به عنوان سند خيانت من چاپ کردند و دستخط را کليشه کردند.

پي نوشت ها :
 

1 ـ همان،ج2،ص222
2 ـ البته ايشان در تاريخ58/8/3 به سوئد بازگشت و تاريخ58/7/30 نيز اشتباه است.
3 ـ بعيد نيست با توجه بوجود بعضي عناصر نفوذي در ميان دانشجويان خط امام و يا از طريق ديگر، محتواي اسنادي که بدست دانشجويان افتاده بود در اختيار عناصر داخلي مرتبط با آمريکا، جاسوسان آمريکايي و يا وزير خارجه سوئد قرار گرفته باشد؛ چرا که عباس اميرانتظام اقرار کرده که وزير خارجه سوئد از ماجرا اطلاع داشته است.
4 ـ در کتاب آنسوي اتهام چنين آمده است: «در آخرين شب حرکت، رئيس دفتر وزير امور خارجه سوئد از طرف وزير خارجه به منزل من تلفن کرد و گفت که به تهران مي روي؟ گفتم: بلي گفت: آيا مي داني چرا به تهران مي روي؟ گفتم بلي براي مشورت دعوت شده ام. با اظهار ناراحتي گفت: وزير خارجه مي پرسد آيا مطمئن هستي که واقعاً براي مشاوره به تهران دعوت شده اي؟ با قاطعيت گفتم: سفرتان به خير»اما ايشان با کمال تعجب در جلد اول اين کتاب مطلب را بصورت ديگري بيان مي نمايد و ادعا مي کند که خود شخص وزير خارجه سوئد به او تلفن کرده است:«در شب 27آذر 1358قبل از عزيمت به فرودگاه، آقاي بليکس وزير امور خارجه سوئد به منزلم تلفن کرد و گفت که مطلع شده است که رژيم ايران در مورد من توطئه اي را ترتيب داده و پيشنهاد کرد از رفتن به ايران خودداري کنم. به ايشان گفتم: از اظهار لطف او در آگاه کردن من نسبت به اين توطئه سپاسگزارم ولي چون اين مسئله داخلي است بايد به ايران بروم. ايشان توصيه خود را تکرار کرد و من هم دو مرتبه عذر خواستم. بنابراين سفر به خير گفت».
در جلد دوم ص40 نيز بيان داشته است:«افراد پليس گارد محافظ من در سوئد که هواپيما عوض مي کردند عين همين سوال را تکرار کردند و من با قاطعيت جواب دادم که بله مرا براي مشورت دعوت کرده اند».
در اينجا اين سوال مطرح مي شود که سوئديها چگونه از موضوع اطلاع داشته اند؟ و علت اين همه دلسوزي وزير خارجه سوئد براي نجات او به چه علت بوده است؟ و چرا مي گويد رژيم ايران براي تو توطئه ترتيب داده است و چرا وزير خارجه سوئد احساس مي کرده است بين سفير ايران در سوئد و دولتش جدايي وجود دارد.
5 ـ جالب توجه است که در زمان محاکمه اميرانتظام اين اتفاق صورت پذيرفت و روزنامه هاي ميزان، کيهان ـ که در آن زمان در اختيار اين جريان بود ـ و ساير مطبوعات وابسته به شدت به طرفداري از او برخاستند.
6 ـ معلوم است اين نامه پس از تسخير لانه جاسوسي و افشاي اسناد موجود در اين جاسوسخانه، توسط دانشجويان پيرو خط امام و نزديک به زماني که اميرانتظام به ايران دعوت و سپس دستگير شده با عجله توسط او و دوستانش ـ البته به خط او ـ نوشته شده و عمداً در دفتر کارش در سوئد قرار داده شده است تا در آينده وسيله نجات او و همفکرانش گردد. اين نامه در حقيقت نعل وارونه جريانهاي ليبرالي وابسته به آمريکا براي نجات اين جريان از رسوايي افشاي ارتباط آنان با آمريکا و خيانت به انقلاب اسلامي و جلوگيري از حذف هميشگي از صحنه سياست ايران بوده است. اعجاب انگيز اين است که او بيان کرده است به دستور مهندس بازرگان نامه اي را که از فتح الله بني صدر دريافت کرده بودم، در نخست وزيري تايپ کردم و در جاي ديگر مي گويد که به علت کوچک بودن کاغذ آن را در نخست وزيري پاکنويس کردم. اما متن پيدا شده در دفتر کار او در استکهلم بر روي کاغذي با آرم دادستان و با دستخط او مي باشد.
7 ـ روزنامه هم ميهن(24خرداد1386)
8 ـ اين دعوت ابتدا توسط مهندس بازرگان انجام نشده است بلکه اميرانتظام به ايشان خبر مي دهد که ماموران آمريکايي مي خواهند اطلاعات مهمي در مورد کشورهاي حامي توطئه گران کردستان و مسائلي در مورد شوروي در اختيار دولت ايران قرار دهند و به اين ترتيب آمدن او به تهران و ماندن ده روز او را در تهران ـ که بعداً طولاني تر هم مي شود ـ توجيه نمايند و اين شيوه اميرانتظام بوده است که همواره مطلبي را که مي خواسته انجام دهد به مهندس بازرگان به صورت پيشنهاد ارائه مي داده است و ايشان نيز به علت اعتماد بيش از حدي که به او داشته بدون توجه به اهداف سو او آنها را مي پذيرفته و خود او را مامور انجام آن مي کرده است.
9 ـ ايشان 17مهر، شب هنگام به ايران آمدند و فردا شب نيز جلسه در خانه انوري تشکيل شده است و لذا فقط چند روز يک دروغ آشکار مي باشد.
10 ـ بعضي افراد حاضر در جلسه، مانند رحمت الله مقدم مراغه اي از اعضاي نهضت مقاومت ملي نبوده اند.
11 ـ همانطور که قبلاً بيان شد او در 17مهر، شب هنگام وارد ايران شده(اگر چه به هر دليل خود او بيان کرده که در تاريخ58/7/15 وارد ايران شده است)به بهانه گزارشي که قرار است ماموران آمريکايي در رابطه با مسائل عراق و ارتباطات مخفي شوروي با گروههاي ضدانقلاب در کردستان در اختيار دولت ايران بگذارند، جلسه خانه محمدتقي انوري نيز در تاريخ58/7/18برگزار شد؛ بنابراين معلوم نيست او چگونه در اين يک روز توانسته است جلسات متعددي را برپا و به سرعت از اوضاع آشفته کشور مطلع شود. جالب است که او در نامه قبلي گفته است در چند روز اقامت در تهران در چند ميهماني خانوادگي جهت آگاه شدن از نظريات ساير دوستان و هموطنان شرکت کردم. اما در اينجا اقرار نموده که قبل از جلسه خانه انوري، نشست هاي متعددي با دست اندرکاران و مسئولان به خصوص دوستان ملي داشته است.
12 ـ بنابراين جلسه فوق حداقل5 ساعت طول کشيده و مسائل زيادي در آن مطرح شد و فقط شامل اين مسئله نبود.
13 ـ دولت که در دست ايشان و دوستانش بوده است. پس نارضايتي از عملکرد، نظام جمهوري اسلامي، يعني چه؟
14 ـ مقصود، کندکاري مجلس خبرگان يا کارهاي مملکتي است که دوستان خود او مسئول آن بوده اند.
15 ـ مقصود حضور درکجاست؟يقيناً مقصود يا حضور روحانيان در مجلس خبرگان است و يا حضور روحانيان عضو شوراي انقلاب در هيئت دولت.
16 ـ با توجه به اينکه مجلس خبرگان در تاريخ 28مرداد 1358تشکيل شد در 18مرداد از زمان يک ماهه تعيين شده براي آن فقط21روز گذشته بود.
17 ـ مقصود ايشان پذيرش اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان است. جالب اين است که اکثر مراجع تقليد اصل ولايت فقيه را تاييد نموده اند و تنها يک تن از مراجع با آن مخالفت نموده است: شريعتمداري؟ و اين مي شود نظر خاص فقهي! او مرجع تقليد اعضاي نهضت آزادي بوده است! آن مقلد اين مقلد را سزاست!
18 ـ همه پرسي در مورد جمهوري اسلامي بوده است؛ نه شکل مجلس و اينکه تعداد آن زياد يا کم باشد.
19 ـ همانطور که بيان شد از تاريخ تشکيل مجلس خبرگان تا تاريخ تشکيل جلسه براي انحلال در خانه انوري تنها 50 روزگذشته است نه ماه و معادل 90روز.
20 ـ اين نمي بايست را چه کسي بايد تعيين مي کرد و در مورد آن تصميم گيري مي نمود؟ شخص ايشان چه کاره بود؟ دولت موقت نيز که قوه مجريه بود و اين شوراي انقلاب بود که نقش مجلس مقننه را در دوران گذار به عهده داشت.
21 ـ اين اعتراف نيز اعجاب انگيز است تمام اين مطلب همان مطالبي است که فتح الله بني صدر و احمدصدر حاج سيدجوادي در متن به اصطلاح حقوقي انحلال مجلس خبرگان آورده اند. معلوم است فرد يا افرادي قبل از جلسه خانه انوري اين موضوعات را آماده نموده اند و گرنه جناب آقاي اميرانتظام ظاهراً از مسائل حقوقي اطلاع چنداني نبايد داشته باشد چنانکه خود او بدان اقرار نموده است.
22 ـ در کتاب آنسوي اتهام او در نامه اي به دادستان اينگونه آورده است: «متن را خدمت نخست وزير رساندم...متن تهيه شده توسط آقاي فتح الله بني صدر روي کاغذ بني صدر روي کاغذ کوچکي نوشته شده بود و جا براي امضاء نداشت. بنابراين عين متن ايشان را من روي کاغذ بزرگ تر پاکنويس کردم و به ديدن آقايان وزراء رفتم(اميرانتظام، همان،ج1، ص87)اما در جايي ديگر اينگونه بيان داشته است: «مهندس بازرگان گفت من با اين طرح موافقم. بعد اضافه کرد برو خودت متن را روي کاغذ بلندي ماشين کن و آن را به امضاي وزراء برسان. من متن ماشين شده را به وزارتخانه هاي مختلف بردم و14نفر از وزراء آن را امضاء کردند» (همان،ص49) اين تفاوتها چه علتي دارد؟ متن نامه انحلال نيز ـ که او يادداشتهاي خود را در حاشيه آن نوشته است ـ به صورت دستنويس مي باشد و اعجاب انگيز اينکه کاغذي که متن به اصطلاح حقوقي روي آن بصورت دستنويس نوشته شده است داراي آرم دادسرا مي باشد نه آرم نخست وزيري. معلوم است که اين نامه نه در نخست وزيري بلکه در دادستاني نوشته شده است!بنابراين «فتح الله بني صدر آن را روي يک کاغذ کوچک نوشته بود و من...» کذب محض است، جالب اين است که فتح الله بني صدر نيز بيان داشته است که من اين نامه را تهيه نکردم، بلکه کمسيوني 4نفره از وزراء مسئله تهيه اين نامه بودند: «بوسيله وزير دادگستري از من نظر خواستند و من هم نظر دادم. بعداً کمسيوني مرکب از چهار نفر از آقايان وزراء در نخست وزيري تشکيل شد از من هم دعوت به عمل آمد. در آنجا مطالب ديگري اضافه شد. ايرادهاي ديگري هم به آن طرح اضافه شد و طرح مزبور را به هيئت دولت بردند»(همان،ج2،ص222)
23 ـ ايشان در نامه فوق مدعي است که قرار بود شخصاً با 7نفر از وزراء صحبت کنم و امضاء بگيرم و حتي نام آنان را آورده است. اما در اينجا ناگهان اين عدد به 14نفر افزايش مي يابد!
24 ـ در نامه قبلي ساعت شروع جلسه 6:30 اعلام شده بود.
25 ـ همانطور که ايشان در نامه خود تنها از 15نفر نام برده اند؛ که اگر وزير کشور، هاشم صباغيان ـ که مخالف بوده و اشتباهاً آورده شده است ـ را کم کنيم تنها14نفر باقي مي مانند؛ لذا از امضاي 4تن از وزراء خبري نيست.
26 ـ ايشان جز 7نفري است که اميرانتظام در نامه قبلي خود بيان داشت پيش از ملاقات مجدد با مهندس بازرگان شخصاً با آنان صحبت نمودم.
27 ـ اميرانتظام در نامه قبلي گفته بود با ايشان صبح صحبت کردم و او موافقت نموده بود که نامه را امضاء نمايد اما شب از امضاء خودداري کرده بود.
28 ـ در نامه قبلي ايشان جز موافقان آورده شده بود!
29 ـ ايشان وزير نفت بوده است!
30 ـ آيا تاکيد بر روي عدد18در نامه ها در حالي که تنها14يا 15نفر آن را امضاء کرده اند(همان،ص407)و اعتراف دکتر يزدي در دادگاه به موافقت و دخالت او در طرح انحلال مجلس خبرگان و حتي توجيه آن و نام نبردن از بقيه اعضاي هيئت دولت که مخالف بوده اند(دکتر مصطفي چمران، صادق طباطبايي، محمدعلي رجايي) نشان نمي دهد که4نفر مخالف اعلام شده کساني هستند که در جريان توطئه انحلال مجلس خبرگان قرار داشته اند، لکن برغم توافق قبلي، بر اساس مصالح گروهي و يا از بيم عکس العمل امام، در آخرين لحظات از امضاي اين لايحه خودداري نموده اند؛ وگرنه افراد ديگري که نام آنان اعلام نشده است(يعني سه نفر فوق) نيز مخالف اين طرح بوده اند و حتي قبل از جلسه نيز موضوع با آنان مطرح نشده است. جالب اين است که در روز قبل(58/7/27)رحمت الله مقدم مراغه اي در يک سخنراني در محل حزب خلق مسلمان(که در صفحات ديگر از آن مفصلاً صحبت خواهد شد) شديداً به اصل ولايت فقيه مي تازد و امام در صبح روز58/7/28(يعني صبح همان روزي که شبش جلسه انحلال برگزار شده است)شديداً به او و همفکرانش حمله مي کنند. آيا عقب نشيني اين 4نفر نتيجه سخنان مقدم مراغه اي و عکس العملهايي نبوده است که توسط روحانيت و طرفداران انقلاب در برابر آن اتفاق افتاد و ترس از عواقب شورشهايي نبود که بعضي افراد خانه انوري و همفکرانشان در تبريز برپا کرده بودند و اين شورشها همزمان با سخنراني مقدم مراغه اي و ساير رهبران حزب خلق مسلمان در تهران بود؛ شورشهايي که منجر به اشغال راديو و تلويزيون توسط عوامل اين حزب شد، کاري که قرار بود در تهران نيز به مقدم مراغه اي و همفکران او حمله نمودند: «بنا براين است که نگذارند اين نهضت به ثمر برسد، برنامه هايي که در اسلام هست پياده بشود چه کنند که نگذارند؟ مي روند در هرجا که ببينند چند تا گوش هست آنها به آن مي خوانند به اينکه نه اين اسلام بدتر از سابق! اينها همان مسائل است. اسمي رويش گذاشتند اينها ديکتاتورتر هستند از ديگران، ديکتاتوري عمامه بدتر از ديکتاتوري کذا[تاج] کدام ديکتاتوري؟ خوب من يک عمامه اي هستم کدام از ما چه ديکتاتوري؟البته چيزهايي که داشتند از دستشان رفته و مي خواهند تبليغ بکنند بر ضد ما(صحيفه امام،ج10ص294،58/7/29)
31 ـ در اينجا علت جمع آوري امضاء پيش از جلسه معلوم ميشود: «در برابر عمل انجام شده قرار دادن اعضاي شوراي انقلاب که در جلسه هيئت دولت شرکت مي نموده اند» وگرنه به چه دليل بايد قبل از جلسه هيئت دولت امضاء جمع آوري گردد؟
32 ـ در اين شب، خبرگزاريها، روزنامه ها و تلويزيونهاي داخلي و خارجي دعوت شده بودند و تا آخرين ساعت شب و پايان جلسه در آنجا حضور داشتند و قرار بود خبر انحلال مجلس خبرگان بصورت يک خبر داغ در سراسر جهان پخش شود تا به اين صورت امام نتواند واکنشي نشان دهد! به پاورقي نامه قبلي، سخنان نعمت آزرم مراجعه شود. هماهنگي اين جريان را يقيناً يک تيم بزرگ از دوستان و همفکران اميرانتظام انجام داده اند. بعيد نيست مرکز اين هماهنگي ها در خانه انوري بوده باشد.
33 ـ در نامه قبلي ساعت10:30گفته است.
34 ـ کدام مطالب محرمانه اي وجود داشته که کسي نبايد از آن مطلع مي شده است؛ جريان انحلال را که وزراء و معاونان و اعضاي شوراي انقلاب مي دانسته اند. اما در کتاب آنسوي اتهام، گفته است: «وآقاي مهندس بازرگان به ما گفتند که به منزلي که دوستان در آن جمع بودند تا از تصميم دولت آگاهي پيدا کنند، بروم و به ايشان بگويم که مسئله را با ذکر سوگند فراموش کنند تا امام خميني اظهار نظر نمايند و من هم به منزلي دوستمان(انوري) که دوستان شب قبل در آنجا جمع بودند رفتم و عين گفته هاي آقاي نخست وزير را به آنها ابلاغ کردم. با ذکر سوگند همه آنها قول دادند مسئله را فراموش کنند»(اميرانتظام،همان،ص142)اين همان قضيه محرمانه و کليد اسرار جلسه انحلال خبرگان است که بايد پيگري شود و مشخص گردد رابطه «جلسه هيئت دولت و «افرادي که در خانه انوري مثل شبهاي قبل تجمع نموده»و«بايد با ذکر سوگند مسئله را فراموش مي کرده اند» و «آنان نيز با ذکر سوگند مسئله را فراموش کرده اند»و «رابطه آنان با مهندس بازرگان» چيست؟ و اصولاً اين مسئله چه بوده است؟
35 ـ جريان درخواست ترک سريع ايران نيز به جريان عزل اميرانتظام و فرستادن او به عنوان سفير ايران به سوئد مربوط مي شود. اميرانتظام در دوران نخست وزيري در اواخر اسفند1357مطالبي را بيان کرد که موجب برانگيخته شدن احساسات مردم عرب زبان خوزستان و شبيرخاقاني، روحاني شيعه و عرب زبان آنجا گرديد و حتي موجب شد در سفر او به خوزستان عده اي از آنان به اقدامات خشونت آميزي عليه او دست زنند و اقدام به تيراندازي به سمت او بنمايند. اين قضيه به استحضار امام رسيد و ايشان از مهندس بازرگان خواستند که او را از سمت معاونت خود عزل نمايد. متاسفانه مهندس بازرگان به علت اعتماد بيش از حدي که به او داشت به دستور امام و حتي تقاضاي آيت الله طالقاني در اين مورد بي اعتنايي کرد و پس از اعتراضات فراوان و بالا گرفتن مخالفتها نه تنها او را کنار نگذاشت بلکه او را به سمت سفير ايران در کشورهاي اسکانديناوي منصوب نمود با توجه به اين سوابق و حساسيتي که نسبت به او وجود داشت مهندس بازرگان از او خواست هر چه زودتر ايران را ترک و به محل خدمت(خيانت؟)خود بازگردد.
36 ـ اين اشتباه و يا دروغ محض است چون فرداي آن روز ايشان همراه با وزير امور خارجه و نخست وزير جلسه اي با جاسوسان آمريکايي داشتند خبر بردن شاه به آمريکا را از آنان دريافت کردند و در 2آبان طبق اعتراف خود به ملاقات امام رفتند(همان،ج1،ص71)و تاريخ خروج او از ايران 3آبان است.
37 ـ اين دو شخص اخير هيچ ارتباطي با جريان تسخير لانه جاسوسي نداشته اند و معلوم نيست او براي چه نام آنها را پيش کشيده است.
38 ـ اعجاب انگيز اين است که ايشان نه فرداي جلسه(30مهر58)بلکه روز3آبان ايران را ترک نموده است. فرداي جلسه همراه مهندس بازرگان و دکتر يزدي با ماموران آمريکايي جلسه داشته(همان) و روز 2آبان نيز به ملاقات امام رفتنه است. حال او در اين چند روز چگونه نتوانسته با مهندس بازرگان صحبت کند و اگر فرضاً گفتگو با مهندس بازرگان امکان پذير نبوده چگونه او نتوانسته است با دوستانش که در جريان توطئه انحلال با او همکاري مي کرده اند و در جلسه انحلال شرکت داشته اند ـ مانند احمدصدر حاج سيد جوادي و دکتر کاظم سامي و... ـ در اين رابطه صحبت نمايد تا از جريان جلسه مطلع گردد و يا چگونه او در ايام پس از آن نتوانسته اطلاعي کسب نمايد؟ متاسفانه امثال اميرانتظام وکلاً همفکران او در جريان انقلاب اسلامي، جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت و جريان مشروطيت به همين راحتي هر چه خواسته اند به ملت ايران و به افکار عمومي دروغ گفته اند و جريانها را وارونه جلوه داده و شخصيتهاي فداکار را به باد اتهام هاي دروغين گرفته اند. بزرگترين قرباني اين بي صداقتي ها در جريان مشروطيت«مرحوم شهيد شيخ فضل الله نوري» و در جريان ملي شدن صنعت نفت «مرحوم آيت الله کاشاني» و در روزگار ما «مرحوم آيت الله شهيد بهشتي» بودند که خداوند بهاي خون آنها را رسوايي اين جريانهاي دروغ پرداز و ساير منافقان قرار داد.
39 ـ اين دروغ و يا اشتباه است. جريان دستگيري ايشان در اين تاريخ اعلام شده و نامه فوق الذکر را مرحوم شهيد قدوسي، دادستان انقلاب، در اواخر تير1358به مطبوعات داده است. نک: روزنامه جمهوري اسلامي(29تير1358)
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 19