نهضت امام خميني(ره) و تحولات حوزه علميه مشهد (2)
نهضت امام خميني(ره) و تحولات حوزه علميه مشهد (2)
دوران فترت و رکود حوزه علميه مشهد(1320 ـ 1314خ)
قيام مسجد گوهرشاد
آيت الله قمي در باغ سراج الملک شهر ري اقامت نمود. روي آوردن علما و مردم براي ملاقات با ايشان موجب نگراني رژيم گرديد؛ لذا آغاز به محاصره نظاميان درآمد. پس از گذشت يک ماه نه تنها ايشان در مذاکره با رضاشاه، موفق نشد بلکه در اوايل جمادي الاول همان سال به عتبات عاليات تبعيد گرديد. خبر تبعيد آيت الله قمي بر خشم مردم مشهد افزود و اجتماعات مردمي در اطراف مراجع و خطبا بيشتر گرديد. به دليل کمبود جا جلسات از منزل آيت الله سيديونس اردبيلي به مسجد گوهرشاد انتقال يافت. همه روزه خطبايي چون: شيخ مهدي واعظ، شيخ عباسعلي محقق، شيخ علي اکبر مدقق و شيخ محمدقوچاني در جمع متحصنين سخنراني مي کردند.
ورود بهلول به مشهد در 17تير1314، نقطه عطفي در قيام مسجدگوهر شاد بود. ايشان با اطلاع از اين حوادث به مسجد گوهرشاد رفت و ضمن سخنراني هايي در اين باب، رهبري مردم را عهده دار شد. بهلول در يک سخنراني از مردم خواست تا با فراهم آوردن مايحتاج خانواده هايشان براي يک هفته يا بيشتر با اسلحه در مسجد گوهرشاد گرد هم آيند.(4)
موقع آنان صبح جمعه1314/4/19نظاميان مسجد را به محاصره کامل خود درآوردند و از ورود و خروج افراد ممانعت نمودند. در اين هنگام، مردم و ماموران درگير شدند که براثر آن 22کشته و 67زخمي برجاي ماند(5) در همين زمان طي ملاقاتي که بين دولتيان و عده اي از روحانيان ـ از جمله بهلول ـ صورت گرفت، توافق شد که مسجد در اختيار متحصنان قرار گيرد و ماموران، بدون اجازه وارد محوطه نگردند.
هشت تن از علما که از عواقب کار واهمه داشتند به چاره جويي افتادند و طي تلگرافي به رضا شاه به شرح وقايع مشهد پرداختند و در آن از او خواستند تا بي حجابي را متوقف سازد.(6)رضا شاه پس از آگاهي از اين وقايع به ماموران نظامي دستور داد تا با زور و فشار هم که شده متحصنين را متفرق سازند و از اعمال خشونت در اين زمينه دريغ نورزند.
روز شنبه، سرگردي از سوم رژيم در مسجد گوهرشاد با بهلول مذاکره کرد؛ اما اين گفتگوها نتيجه اي نداشت. عصر همان روز چند دسته از مردم روستاهاي نزديک با سلاح هاي سرد از قبيل بيل، تبر، داس و...به ياري مردم مشهد شتافتند. به نقلي آنها توسط اسدي(نايب التوليه آستان قدس رضوي) آورده شده بودند(7) اما صدرالاشرف در خاطرات خود اين مسئله را تکذيب کرده است.(8)
چاره جويي هاي علما به جايي نرسيد و به دستور رضاشاه، صبح روز يکشنبه21تير 1314ماموران رژيم به سوي مردم تيراندازي کردند و متحصنان را قتل عام نمودند. بهلول با زيرکي از بين جمعيت گريخت و با پاي پياده از مرز افغانستان خارج شد. عاملان اين قيام بازداشت شدند و عده بسياري از علما مخفيانه ايران را به سوي نجف ترک کردند. حاج حسين قمي و ميرزا آقازاده کفايي از مشهد تبعيد و جمعي ديگر از علماي معروف دستگير شدند.
بر اثر حادثه و نيز سخت گيري عمومي دولت درباره روحانيان، حوزه علميه مشهد به رکود و سردي گراييد و پس از قيام گوهرشاد به کلي تعطيل گرديد.
مدارس بزرگ و معروف مشهد مانند: مدرسه نواب، مدرسه ميرزاجعفر و مدرسه باقريه به تصرف ادارات دولتي و معارف و اوقاف درآمد و تنها مدرسه اي که رسماً باقي ماند، مدرسه سليمان خان بود که تحت سرپرستي ميرزا احمدکفايي اداره ميشد. بحث و تدريس تعطيل شد و تنها برخي از مدرسان حوزه کلاسهاي درس خود را مخفيانه، آن هم در منازل خويش، تشکيل مي دادند. طلاب، مدرسان و عموم علما ـ به جز عده معدودي ـ خلع لباس و مجبور به پوشيدن لباس متحد الشکل شدند و خلاصه از حوزه مشهد در اين سالها اثري باقي نماند.
رژيم حتي براي محدود کردن علما، قرار گرفتن در جرگه روحانيت را منوط به اجازه اجتهاد نمود و از رفت و آمد افراد معمم به حوزه جلوگيري کرد. جهت ايجاد محدوديت هاي مالي براي علما نيز اقداماتي انجام داد. مثلاً روضه خواني را ممنوع و اقامه کنندگان آن را جريمه و زنداني کرد ـ چرا که يکي از منابع مالي روحانيت منبر بود ـ علاوه بر اين، موقوفات را تحت نظارت اداره اوقاف درآورد تا از عوايد آن به طلاب علوم ديني چيزي نرسد. همچنين پرداخت حقوق ماهيانه طلاب را نيز منوط به شرکت آنان در امتحان هايي قرارد اد که طبق برنامه دولت اجرا مي شد(9)
رژيم براي رسيدن به اهداف خود تمهيدات ديگري نيز انديشيد و در تهران و مشهد دانشکده هاي معقول و منقول تاسيس کرد؛ چنانکه مدرسه ميرزا جعفر قبل از اينکه به مرکز سنگ تراشي ـ براي سنگ فرش کردن صحن هاي آستان قدس ـ تبديل شود، دانشکده علوم معقول و منقول بود؛ بطوري که تا سالها پس از تعطيلي تابلوي آن بالاي سر در مدرسه ديده ميشد. مدرسه نواب هم از سالها قبل، تعطيل و تبديل به دبيرستان معقول و منقول گرديده بود و مدرسه باقرخان به مدرسه ابتدايي تبديل شد.(10)
دوران بازسازي و رونق مجدد حوزه
بعد از وفات اين دو عالم بزرگ در 1365ق، بار ديگر حوزه علميه مشهد ـ به علت فقدان مدرسان خارج ـ براي مدتي کوتاه، دچار رکود گرديد. هر چند در اين زمان دروس سطح همچنان برقرار بود که مي توان به درس شيخ هاشم قزويني (متوفاي1381ق/1339خ) اشاره کرد.
در اين زمان، عده اي از علما تصميم گرفتند تا جهت تقويت حوزه و جلوگيري از مهاجرت علما به قم و نجف، از علماي مشهور جهت تدريس دعوت به عمل آورند. جلساتي در منزل شيخ مجتبي قزويني و ميرزا جوادآقا تهراني برگزار شد و همه متفقاً بر اين نظر دادند، تا از آيت الله ميلاني جهت تدريس در حوزه دعوت به عمل آورند؛ از اين رو 1332خ جهت زيارت به مشهد آمده بودند که با اصرار علماي حوزه و انجمن هاي ديني مشهد و تمسک و تفال به قرآن، تصميم به اقامت در اين شهر گرفت. قبل از ورود آيت الله ميلاني به مشهد، شيخ هاشم قزويني در راس مدرسان حوزه قرار داشت. ايشان روزانه سه درس سطح و دو درس خارج اصول و خارج فقه تدريس مي کرد؛ با وجود اين از محضر علماي نجف چون نائيني ، کمپاني و شريعت اصفهاني ـ که همگي از استادان ميلاني بودند ـ بهره نبرده بود؛ بدين خاطر آيت الله ميلاني از لحاظ علمي بر ايشان ارجحيت داشت.(11)
حضور آيت الله ميلاني در حوزه علميه مشهد تحول شگرفي از لحاظ علمي و سياسي به وجود آورد. ايشان با برگزاري امتحانات، طلبه هاي مستعد را کشف نمود. او همچنين تعدادي مدرسه ديني، تاسيس کرد. اين مدارس اولين مدارس ديني برنامه ريزي شده در مشهد بودند که هرکدام مرحله اي از مراحل آموزشي را بر عهده داشتند:
1 ـ مدرسه مقدماتي که نحو، صرف و منطق، خط و املا و انشا و رياضيات تدريس ميشد و محصلان، اين دوره را طي سه سال تمام مي کردند2 ـ مدرسه سطوح که شامل دو مرحله ميشد: مرحله آموزشي متون، مشتمل بر معاني، بيان، بديع، معالم، لمعه و مرحله آموزش متون عاليه، مشتمل بر رسايل، مکاسب، کفايتين، تفسير، شرح تجويد و اديان و مذاهب. 3 ـ مدرسه امام صادق(ع) که در زمان ميلاني طلاب جهت گذراندن دوره چهل ساله تخصص در فقه و اصول به اين مدرسه مي آمدند. 4 ـ مدرسه عالي حسيني، که طلاب پس از دوره مقدماتي و سطوح عاليه جهت سپري کردن آموزش هاي تخصصي و ارتباط با مسئله تبليغ به اين مدرسه مي آمدند.(12)
در اين زمان عده اي از طلاب که مجبور به ترک تحصيل يا مهاجرت به حوزه نجف و قم شده بودند به مشهد بازگشتند و به درس و بحث مشغول گرديدند؛ موقوفات مدارس نيز به آنها بازگردانده شد. ازجمله، موقوفات مدرسه نواب که قبلاً به هر طلبه بيست تومان پرداخت مي کرد، اين مبلغ را افزايش داد. اين مدرسه نسبت به ديگر مدارس از موقعيت خوبي برخوردار بود وکتابخانه و حجره هاي مناسبي داشت. مدارس سليمان خان خيرات خان، دو در، پايين خيابان و عباسقلي خان، تحت سرپرستي ميرزا احمدکفايي درآمد و مدرسه نواب از سوي آيت الله حسين قمي به علي اکبر نوغاني واگذار شد.(13)
سيديونس اردبيلي و ديگر علماي تبعيدي نيز به مشهد بازگشتند و حوزه بار ديگر سر و سامان يافت. سيديونس اردبيلي از لحاظ مرجعيت و فقاهت، شخص اول خراسان و صاحب رساله عمليه بود. ميرزا احمدکفايي نيز اداره حوزه مشهد را عهده دار شد. در اين زمان ميرزا احمدکفايي از محل موقوفات مدرسه فاضل خان ماهيانه پنج تومان به هر طلبه مي پرداخت. اردبيلي هم به کساني که دروس مقدماتي را طي مي کردند، ماهيانه سي ريال و به مراحل بالاتر پنجاه ريال مي پرداخت و بدين گونه وضعيت معيشتي طلاب بهبود يافت.
در اين زمان علماي حوزه مشهد عبارت بودند از: ميرزا مهدي اصفهاني که از شاگردان نائيني بود و در علم اصول، عرفان، کلام و فلسفه برتري داشت؛ ايشان با مبناي فلسفه موافق نبود و اعتقاد داشت معرفت و شناخت بايد از طريق مکتب اهل بيت فطرت و قرآن صورت گيرد(مکتب تفکيک). فقيه سبزواري، شيخ مرتضي آشتياني،شيخ هاشم قزويني، نهاوندي، شيخ کاظم دامغاني، ميرزا احمد مدرس معروف به حاج ميرزا احمد يزدي ـ که به «نهنگ العلما» مشهور بود ـ شيخ عبدالنبي کجوري ـ که از شاگردان آقاضياءالدين عراقي و در عرفان،فلسفه، فقه و اصول، متحجر بود ـ شيخ محمدتقي اديب، شيخ مجتبي قزويني، ميرزاجواد آقا تهراني، غلامحسين محامي، سيدهاشم نجف آبادي، سيدحسين حائري، شيخ محمدرضا کلباسي، شيخ ابوالقاسم الهي، سيدجواد خامنه اي، شيخ حسنعلي نخودکي اصفهاني و... .
پس از شهريور 1320حوزه علميه مشهد چنان رشدي نمود که مورد تحسين آيت الله بروجردي و امام خميني قرار گرفت. امام از فرهنگ حاکم بر حوزه مشهد خشنود بود و چون تابستان ها به مشهد مي آمد، با بيشتر علما در منازلشان ملاقات مي کرد. روزي طلبه ها در مدرسه نواب جمع شده بودند و به سوالات امام پاسخ مي گفتند؛ بعد از آن امام فرمود که نظير اين طلاب در قم اندک هستند.(14)
ـ رويکرد حوزه مشهد نسبت به نهضت ملي شدن صنعت نفت
اولين رويکرد که طرفداران شاه و دربار را تشکيل مي داد، مخالفت با نهضت ملي نفت بود از جمله آنها ميتوان به ميرزا احمدکفايي اشاره کرد. او در نهضت ملي نفت از دربار حمايت مي کرد و اعتقاد داشت که اگر رژيم پهلوي نبود، کمونيست ها اسلام را نابود مي کردند. به دنبال اين موضع گيري سيل اهانت ها متوجه او گرديد؛ روزنامه هاي محلي از وي انتقاد کردند و طلاب مخالف عليه او شعار دادند. روزي جارچي روزنامه مرزبان که از تهران به مشهد مي آمد، کفايي را در کوچه ديد؛ با ديدن او فرياد زد: «روزنامه مرزبان، کفايي شراب خورد، کفايي کفتربازي کرده و...» اين مسائل باعث شد تا کفايي براي مدتي مشهد را ترک و به قم مهاجرت کند.
دومين رويکرد، صددرصد مخالف با جريان اول بود. مقارن اوج گيري نهضت ملي، شش تشکل مذهبي مشهد در منزل شيخ محمود حلبي با يکديگر ائتلاف کردند و جمعيت مؤتلفه اسلامي را تشکيل دادند، آنها با برگزاري تجمعاتي در مسجد جامع گوهرشاد از مصدق و کاشاني حمايت کردند. در راس آنها محمدتقي شريعتي، حاجي عابدزاده و شيخ محمودحلبي قرار داشتند. شيخ محمدرضا کلباسي هم جزو موافقان نهضت ملي بود و ضمن شرکت در جلسات جمعيت مؤتلفه اسلامي گاه سخنراني هم مي نمود؛ اما از همه مهمتر، تلاش هاي حلبي بود که به دليل ارتباط مستقيم باکاشاني در اين زمينه نقش بسزايي داشت.
با نزديک شدن به هفدهمين دوره از انتخابات مجلس، جبهه ملي و افراد وابسته به آن تلاشهايي را براي به دست آوردن کرسي هاي مجلس آغاز کردند، در اين زمان تلگرافي از سوي کاشاني به مشهد ارسال شد که حلبي پس از يک سخنراني، متن آن را قرائت نمود، در اين تلگراف کاشاني خواسته بود که از انتخابات نمايندگان سابق در اين دوره اجتناب شود. در نتيجه اين جلسات محمدتقي شريعتي و حلبي به عنوان نمايندگان مشهد در هفدهمين دوره مجلس شوراي ملي انتخاب شدند.
پس از کودتاي 28مرداد1332و سقوط دولت مصدق فرياد مرگ بر مصدق مشهد را فرا گرفت. در شب29مرداد ارتشيان، قدرتمندان و سلطنت طلبان در منزل کفايي گرد هم آمدند تا از طرفداران مصدق انتقام بگيرند، اما کفايي آنها را به آرامش دعوت کرد و برادرش حسن کفايي را به منزل شيخ محمدرضا کلباسي، از حاميان نهضت ملي، فرستاد تا مبادا به ايشان توهين و تعرض گردد. حتي بستگان کفايي آن شب را در منزل کلباسي نگهباني دادند. کفايي همچنين با صدور اعلاميه اي خطاب به برادران ديني خراسان، آنها را به حفظ آرامش دعوت کرد.(15)
پي نوشت ها :
1 ـ حسين مکي، تاريخ بيست ساله ايران،ج6(تهران: علمي1374)ص281و282
2ـ سينا واحد، قيام گوهرشاد(تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي1366)ص142
3ـ محمدحسن اديب هروي، حديقه الرضويه(مشهد: شرکت چاپخانه خراسان1327)ص267
4ـ همان،ص262
5ـ محمدتقي بهلول، خاطرات سياسي بهلول، ترجمه علي اصغر کيميايي(مشهد: موسسه حضرت صاحب الزمان(عج)بي تا)ص101و 102
6ـ سينا واحد، همان، ص145
7ـ همان،ص102
8ـ محسن صدرالاشراف، خاطرات صدرالاشراف(تهران: وحيد1364)ص328
9ـ همان،ص205
10ـ همان،ص207
11ـ مصاحبه با محمدعلي روحاني«گلابگير» موجود در آرشيو مرکز اسناد آستان قدس رضوي، نوار ش518،جلسه اول
12ـ آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي. ش بازيابي986، يادداشت هاي غلامرضا جلالي به مناسبت يکصدمين سال تولد آيت الله ميلاني،ص37و38
13ـ مصاحبه با کاظم مدير شانه چي، موجود در آرشيوتاريخ شفاهي مرکز اسناد آستان قدس رضوي، نوار ش2،جلسه سوم
14ـ مدرس صالح، همان،ص77
15ـ تقويم تاريخ خراسان از مشروطه تا انقلاب اسلامي، به کوشش غلامرضا جلالي و همکاري حسين طاهري وحدتي، عباسعلي قلي زاده(تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي1377)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}