انقلاب ستيزي ضد انقلاب هاي جديد (2)


 

نويسنده: دكتر مظفر نامدار (1)




 
ـ انقلاب اسلامي و فرآيند شكل گيري سه جريان نفاق
افشا كردن چهره نفاق جديد كه مدت هاست در سنگر نيروهاي انقلاب به محور اراده جمعي ملت ايران مي تازد، امري ضروري است. شعار دفاع از آرمان هاي انقلاب و چهره نوراني و عرفاني امام، يكي از ترفندهاي جريان به ظاهر اصلاح طلب مي باشد و هيچ چيزي جز مشت بازي با سايه ها نيست. ترفندي براي خام كردن افكار عمومي؛ ترفندي كه چندان هم هوشمندانه انتخاب نشده است. چون ملت ما به زحمت باور مي كند كه جريان چپ و اصلاح طلب با روش هاي دو دهه اخير در موضع آرمان هاي امام خميني و انقلاب اسلامي هستند و در جهت اصلاح كجروي ها درون نظام جمهوري اسلامي فعاليت مي كنند.
كاملاً روشن است كه متناسب با اين اطوار اصلاح طلبان، شناخت ماهيت جناح چپ و قضاوت علمي و تاريخي پيرامون اين پديده، مطابق طبع هواداران و رهبران اين جريان نيست. در فتنه هاي بعد از انتخابات دهم رياست جمهوري جريان اصلاح طلب ماهيت خيانت هاي سه دهه گذشته به آرمان هاي امام خميني را برملا كرد و شكل گيري جبهه جديدي از نفاق را علني ساخت؛ نفاقي كه نزديك به سه دهه در اركان نظام جمهوري اسلامي رخنه كرده بود و مشغول خوردن هسته هاي انقلاب بود.
خطر نفاق در جريان هاي فكري انقلاب هاي اصيل، اعتقادي و ايماني هسته اصلي تذكرات قرآني است. وقتي دشمنان چنين انقلابي از مواجهه مستقيم و رو در رو نتيجه اي نمي برند به فكر مي افتند كه در پناه چهره هاي سست عنصر، و اراده و منافق به هسته انقلاب نفوذ كنند و انقلاب را از درون خالي سازند. جمهوري اسلامي ايران از بدو تاسيس تا به امروز با سه جريان از نفاق روبه رو گرديده است:
1. نفاق اهل بدعت
2. نفاق اهل شبهه
3. نفاق اهل فتنه
اگر مي خواهيم استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي را حفظ كنيم بايد بيش از همه مواظب آفت نفاق در هسته انقلاب باشيم؛ تا قبل از اينكه دير شود و هسته انقلاب توسط خطر نفاق نابود شود و پوسته اي از آن باقي بماند بايد در شناخت نفاق و منافقين بصيرت كافي داشته باشيم.
ـ نفاق اهل بدعت و دهه اول انقلاب
انقلاب اسلامي در دهه اول انقلاب با نفاق اهل بدعت سروكار داشت. منافقين دهه اول انقلاب با تفسير و تاول آيات الهي در پوشش نظريه ها و تئوري هاي غربي تمام تلاششان اين بود كه دين را از هسته توحيدي آن خارج ساخته و با حفظ پوسته، ديني بي خاصيت و خودساخته به مردم تحويل دهند. مصداق بارز اين نفاق سازمان مجاهدين خلق، جنبش مسلمان مبارز، نهضت آزادي، انجمن حجتيه و ساير جريان هايي بود كه تمام ايمان ضداسلامي و ضدانقلابي خود را در پوشش صورت ظاهري آيات و روايات و طرفداري از مهدويت و مبارزه با انحراف به مردم القا مي كردند.
امام از بدو آغاز نهضت اسلامي متوجه خطر اين نفاق در هسته انقلاب بود. داستان معروف سفر بعضي از اعضاي سازمان مجاهدين خلق كه در درون انقلاب اسلامي معروف به سازمان منافقين شدند، به نجف اشرف براي فريب رهبري نهضت از زبان امام خميني شنيدني است.
امام در سخنراني 59/4/4 در مجمع اعضاي شوراي اسلامي كارگران، ماهيت اين نفاق را به خوبي بر ملا مي سازد و مي فرمايد:
اينهايي كه براي اسلام دارند سينه مي زنند ببينيد اعمالشان چيست؟ ببينيد اينهايي كه مي گويند «اسلام» آيا در عمل هم اين طوري هستند يا يك سنگربندهايي هستند كه با اسم «اسلام» مي خواهند از بين ببرند اسلام را و لعل دزدهاي سرگردنه هم اسم اسلام را روي خودشان مي گذارند. لكن دزدي مي كنند. بايد ما با اسم گول نخوريم ببينيم چه مي كند. ببينيم سابقه اين چيست؟ ببينيم كتابهايي كه اينها مي نويسند محتوايش چيست؟ ... اين ملت بزرگ ما ... مشتش را پر كرد و مخالفت كرد با رژيم سابق و با همه ابرقدرت ها و مطلب را به اينجا رساند، حالا من آمده ام، مي نشينم مي گويم من رهبر شما [هستم]، تو غلط مي كني كه هستي. (2)
امام معتقد بود كه اينها همه را گول مي زنند مي خواستند من را هم گول بزنند:
من نجف بودم اينها آمده بودند كه من را گول بزنند. بيست و چند روز - بعضي ها مي گفتند 24 روز، من حالا عددش را نمي دانم- بعضي از اين آقاياني كه ادعاي اسلامي مي كنند آمدند در نجف؛ [يكي] شان بيست و چند روز آمد در يك جايي، من فرصت دادم به او حرف هايش را بزند. آن به خيال خودش كه حالا من را مي خواهد اغفال كند. مع الاسف، از ايران هم بعضي از آقايان كه تحت تاثير آنها واقع شده بودند- خداوند رحمتشان كند، آنها هم اغفال كرده بودند آنها را - آنها هم به من كاغذ سفارش نوشته بودند. بعضي از آقايان محترم، بعضي از علما، آنها هم به من كاغذ نوشته بودند ... من گوش كردم به حرف هاي اينها كه ببينم اينها چه مي گويند؛ تمام حرف هايشان هم از قرآن بود و از نهج البلاغه ... تو اعتقاد به خدا و اعتقاد به چيزهايي كه داري چرا مي آيي پيش من؟ من كه نه خدا هستم، نه پيغمبر، نه امام ... من هيچ راجع به اينها حرفي نزدم. همه اش را گوش كردم فقط يك كلمه را كه گفت «ما مي خواهيم قيام مسلحانه بكنيم» گفتم نه، شما نمي توانيد قيام مسلحانه بكنيد، بي خود خودتان را به باد ندهيد.
اينها با خود قرآن، نهج البلاغه مي خواهند ما را از بين ببرند و قرآن و نهج البلاغه را از بين ببرند ... اسلام هميشه گرفتار يك همچو مردمي بوده است كه با اسم «اسلام» مي خواستند اسلام را بكوبند ... الان هوشياري بيشتري لازم است از اول. اول آن كسي كه مخالف با اسلام بود مي شناختندش مردم ... چون مي شناختندشان با آنها مبارزه مي كردند. مبارزه با آنها آسان بود. منافق ها هستند كه بدتر از كفارند. (3)
منافقين اهل بدعت همان طوري كه امام فرمودند با قرآن و نهج البلاغه به جنگ قرآن و نهج البلاغه مي آيند؛ همان طوري كه مي توانند با نام انقلاب، اسلام و امام به جنگ انقلاب، اسلام و امام بيايند.
امام مي فرمايد:
آن كه مي گويد مسلمان هستم به ضد اسلام عمل مي كند و مي خواهد ضد اسلام عمل بكند آن است كه در قرآن بيشتر از آنها تكذيب شده تا ديگران. ما سوره منافقين داريم ... كه براي منافقين از اول شروع مي كند اوصافشان را مي گويد. اسلام هميشه گرفتار يك همچون جمعيت هايي بوده است. (4)
دهه اول انقلاب دهه هجوم نفاق اهل بدعت به هسته دين بود كه ملت براي افشا و مبارزه با اين چهره از نفاق هزينه هاي سنگيني پرداخت كرد و در نهايت اين نفاق را به زباله دان تاريخ فرستاد.
ـ نفاق اهل شبهه و دهه دوم و سوم انقلاب
بعد از رحلت حضرت امام و آغاز دهه دوم انقلاب اسلامي، ملت ايران با چهره ديگري از نفاق روبه رو شد كه مي توان اين نفاق را نفاق اهل شبهه ناميد. حلقه هاي جديد اين نفاق كه هدف اصلي آنها ايجاد ترديد در مباني معرفت شناسي دين در حوزه اجتماعي، ريشه هاي تاريخي حكومت اسلامي و نظريه ولايت فقيه و مقابله با حضور دين در صحنه اجتماعي بود، نزديك به دو دهه ميدان تاخت و تاز عناصر جديدي از كارگزاران درون نظام جمهوري اسلامي شدند كه از بركت انقلاب اسلامي، امام خميني و شهادت پاك ترين فرزندان اين مرز و بوم، بر سرنوشت مردم مسلط گرديده و همان شاخه اي را مي بريدند كه بر آن سوار بودند.
نفاق اهل شبهه در گستره اي از «حلقه كيان»، «حلقه بيان» و ساير جريان هاي به ظاهر طرفدار خط امام، شروع به خوردن هسته هاي اصلي دين و انقلاب باقي گذاشتن پوسته آن كردند. انتخابات دوم خرداد 1376 اوج اقتدار و نفوذ اين جريان نفاق جديد در درون جمهوري اسلامي بود كه به رغم ارتزاق از حاكميت، در نقش اپوزيسيون ظاهر شد و پيوسته از پايان عمر حكومت اسلامي، ولايت فقيه و عصر امام خميني ياد مي كرد.
تحليل بنيادهاي نفاق اهل شبهه نياز به بازبيني منابع متعددي دارد مورخين متعهد و معتقد به استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي نبايد از آن غفلت نمايند. امام زدايي نفاق اهل شبهه در دهه دوم و سوم در حقيقت نقطه عطف تاريخ انقلاب اسلامي بود. ماهيت اين عمل بدان صورت نبوده است كه منافقين اهل شبهه مستقيماً به امام ناسزا گفته يا پاره اي از عملكرد امام را به عنوان اشتباه به مردم القا نمايند؛ بلكه آنچه اين جريان نفاق در طول دهه دوم و سوم القا كرد اين بود كه دوران كودكي و جواني انقلاب اسلامي كه دوران شكل گيري بود با رحلت امام به پايان رسيده و دوران پختگي انقلاب آغاز شده است. منافقين اهل شبهه در نوشته هايشان اينگونه القا مي كردند كه چنين نقطه عطفي در تاريخ ملت ايران بعد از رحلت امام آغاز شده و مانور جريان اصلاح طلبي و دوم خردادي ها براي تجديد انقلاب، تنها راه گريز از بن بست انقلاب به حساب مي آيد.
ضد انقلاب جديد به اين نتيجه رسيدند كه براي جهاني شدن ايران بايد از تمامي كساني كه از انقلاب سيلي خورده و يا به خارج گريخته اند اعاده حيثيت شود. به همين بهانه كساني كه از ديوار سفارت آمريکا بالا رفته بودند به دست بوسي امپرياليسم آمريکا و جاسوسان سفارت رفتند و آنهايي كه شرايط فرار ضد انقلاب را از كشور فراهم ساخته بودند به عذرخواهي ضد انقلاب وارفته و مفلوك در كنفرانس برلين رفتند و نام استحاله شدن و ذلت را خدمت گذاشتند.
عباس عبدي يكي از دانشجويان پيرو خط امام كه از ديوار سفارت بالا رفته بود بعد از دوم خرداد به دست بوسي يكي از گروگان هايي رفت كه قبلاً زنداني او بود. در كنفرانس برلين منافقاني چون عزت الله سحابي، اكبر گنجي، حسن يوسفي اشكوري، كاظم كردواني، عليرضا علوي تبار، حميدرضا جلايي پور، چنگيز پهلوان، فريبرز رئيس دانا، علي افشاري، محمود دولت آبادي، مهرانگيز كار، شهلا شركت، خديجه مقدم، شهلا لاهيجي، جميله كديور، منيره رواني پور و محمد علي سپانلو، انتقام خود را از امام خميني و انقلاب اسلامي گرفتند و در همه آرمان هاي انقلاب ترديد كردند؛ (5) فقط براي اينكه از ضد انقلاب مفلوك كه از چنگ مجازات ملت ايران گريخته و به دامان اربابان خود بازگشته بود، دلجويي نمايند. متعاقب آن دولت اصلاحات آقاي خاتمي و جريانات دوم خردادي با تمام توان از اين نفاق حمايت كرده و به حد كافي روزنامه، مجله، تريبون و بودجه در اختيار آنها قرار دارند.
ـ نفاق اهل فتنه و آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامي
ملت بزرگ ايران در انتخابات نهم رياست جمهوري در سال 1384 دست نفاق اهل شبهه را از تمامي اركان نظام جمهوري اسلامي در قوه مقننه و قوه مجريه كوتاه كرد. سردمداران اين نفاق فهميدند كه براي تداوم بازيگري خود در فضاي انقلاب اسلامي ديگر نمي توانند كاريكاتور غم انگيز دو دهه گذشته را در فضاي انتخابات جديدي كه در آغاز دهه چهارم در راه بود تداوم بخشند.
اين حقيقت دارد كه كتاب هاي تاريخ را مي توان از نو نوشت اما گذشته يك جريان را نمي توان از ذهن جامعه اي كه زنده، پويا و بيدار است و بصيرت دارد پاك كرد. (6) تجديد نظر در نگرش به گذشته ها به خودي خود اقدامي براي پيشرفت كردن يك جريان اجتماعي نيست. نفاق اهل شبهه و جريان چپ اصلاح طلب در درون نظام جمهوري اسلامي مي دانست با تكيه بر مواضع قبلي نمي تواند فضايي براي حضور در صحنه انتخابات دهم رياست جمهوري ايران داشته باشد. منافقان هيچگاه ندانستند كه چگونه و با چه هدفي بايد در نگرش به گذشته خود تجديد نظر كنند. به تعبير زينوويف بازنگرش با هدف ايجاد هيجان زدگي تبليغاتي براي «حراج محبوبيت عمومي» چيزي است و بازنگرش با هدف شناخت بهتر ارتباط ها در زمان حاضر و منظر آينده چيز ديگري است. (7)
جريان اصلاح طلبي در ايران كه پشتوانه محكمي براي بخشي از نفاق اهل بدعت و همچنين شكل گيري نفاق اهل شبهه در دهه دوم و سوم انقلاب بود هيچگاه نخواست و نتوانست تجديد نظر اساسي در روش خود مقابل آرمان هاي انقلاب اسلامي و امام خميني اتخاذ نمايد. مقابله كاذب جناح چپ و راست و اراده معطوف به قدرت طلبي در نظام جمهوري اسلامي و دو قطبي ديدن ساده لوحانه ساختار قدرت و بازتوليد سياسي، فرهنگي و اجتماعي و دست زدن به هيجانات كاذب اجتماعي و عدم درك صحيح و عملي از ماهيت اجتماعي و انقلاب اسلامي كه در سال هاي حكومت امام عظيم الشان امت ساخته شده بود، آنها را به ورطه خطرناك تري از ماهيت پيچيده نفاق انداخت كه از آن تحت عنوان نفاق اهل فتنه ياد مي كنيم.
رهبري اين نفاق به يكي از بازماندگان نفاق اهل بدعت در دهه اول انقلاب سپرده شد و عجيب است كه نفاق اهل فتنه به خوبي توانست تمامي اصحاب نفاق در طول تاريخ انقلاب اسلامي را در شكل گيري نفاق جديد گرد هم آورد. تئوري نفاق اهل فتنه در آغاز دهه چهارم، دست يازيدن به جنبش هاي مخملي بود؛ همان كه غرب در آغاز سال 1990 از آن تحت عنوان نظريه «رولوشن» براي از هم پاشي نظام هاي ايدئولوژيك چپي در اروپاي شرقي بهره گرفت.
ميرحسين موسوي رهبر جديد نفاق اهل فتنه آمده بود كه «پراسترويكا» ي ايراني را در فلسفه سياسي نهادينه كند تا يكي ديگر از نظام هاي ايدئولوژيك را در راستاي سياست هاي آمريکا از صحنه تحولات اجتماعي خارج سازد. اما نه ميرحسين موسوي استعداد گورباچوف را داشت و نه انقلاب اسلامي، انقلاب كمونيستي بود.
در رسانه هاي گروهي غرب انقلاب مخملي ميرحسين موسوي مانند اقدام خاتمي در دوم خرداد، به عنوان انقلاب از بالا خوانده شد و اين وجه تسميه را اذناب جنبش سبز پسنديدند و از آن پس خودشان هم توهمات اصلاح طلبانه خود را انقلاب ناميدند. نفاق اگرچه در سيستم انديشه هاي اجتماعي، در انجام بسياري از كارها توانست اما در حوزه انديشه هاي ديني علي الخصوص در حوزه ميراث فكري انقلاب اسلامي، براي امتيازهايي كه توانايي حصول آنها را دارد هزينه هاي بالايي مصرف مي كند و اين مسئله اي است كه ملت ايران در سه دهه گذشته به درستي تجربه كرده است. بنابراين ساده لوحانه است كه باور شود ملت ايران و انقلاب اسلامي براي مبارزه با نفاق اهل فتنه نبايد چيزي بپردازد.
اينكه نفاق اهل فتنه موفق خواهد شد و نتيجه اي براي پيروانش به بار خواهد آورد در هاله اي از ترديد مطلق قرار دارد و با توجه به ماهيت نظام جمهوري اسلامي بعيد به نظر مي رسد. اما فشارهايي را موجب خواهد شد و اين فشارها در دهه آينده ملموس خواهد بود.
نفاق اهل فتنه در آينده به طور پنهان و آشكار بر چند استراتژي متمركز خواهد شد و تلاش مي كند به طور همزمان آنها را به پيش ببرد:
1. استراتژي تحريف آرمان هاي امام
2. استراتژي تغيير ساختاري نظام
3. استراتژي تغيير آرماني نظام
4. استراتژي تخريب حيثيتي نظام
5. استراتژي تضعيف توانمندي نظام
6. استراتژي تغيير رفتاري نظام
7. استراتژي تخريب «اراده جمعي» مردم
اينكه آيا اذناب نفاق اهل فتنه توفيقي به دست خواهند آورد چندان مهم نيست بلكه آنچه اهميت دارد بصيرت و سياست ما در شناخت فضاي عمل اصحاب نفاق است. نفاق جديد در دهه آينده در محيطي فعاليت مي كند كه اين محيط را مي توان به صورت زير ترسيم كرد:
در نفاق جديد تمامي اصحاب بدعت، شبهه و فتنه كنار هم جمع خواهند شد و به هسته اصلي انقلاب اسلامي هجوم خواهند آورد. به نظر مي رسد اين هسته همان چيزي است كه «اراده جمعي» ما را در پيروزي و تداوم انقلاب اسلامي رقم زد. امام خميني اين هسته اصلي را «توده مردم» مي داند. بصيرت نسبت به اين هسته رمز تداوم آرمان انقلاب اسلامي و انديشه هاي امام خميني است. به نظر مي رسد ضد انقلاب جديد با تمامي توان خود اين اراده جمعي را نشانه رفته است.

پي نوشت ها :
 

1- استاديار پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي و سردبير فصلنامه.
2)صحيفه امام، ج12، ص464.
3)همان، ص 470- 465.
4)همان، 471- 470.
5)براي اطلاع بيشتر از ماهيت سخنان مطرح شده منافقين اهل شبهه در اين كنفرانس ر ك: محمد علي زكريايي، كنفرانس برلين؛ خدمت يا خيانت، تهران، طرح نو، 1379.
6)الكساندر زينوويف، كاتاسترويكا، ترجمه عبدالرحمن صدريه، تهران، آبي، 1369، ص122.
7)همان، ص122.
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 22