پيامبراني در محاق متون (1)
پيامبراني در محاق متون(1)
بررسي تحليلي- تطبيقي مفهوم و مصاديق اسباط در قرآن و عهدين
چکيده
واژگان کليدي: سبط، اسباط، قبايل، بني اسرائيل، يعقوب، موسي، يوسف.
مقدمه
1. مفهوم شناسي اسباط
الف. اسباط، واژه اي عربي: بسياري از فرهنگ نويسان عربي و نيز شماري از مفسران مسلمان(1) با اعتقاد به عربي بودن واژه « سبط»، آن را برگرفته از ريشه « س-ب- ط» دانسته و کاربردها و معاني مختلفي براي آن گفته اند. بررسي کاربردهاي متفاوت و متعدد اين ماده و واژگان برگرفته از آن(2) و نيز گزارش هاي واژه نگاران از معناي آن نشان مي دهد که، ريشه « س - ب- ط» در اصل به معناي امتداد و انتشار اموري به کار مي رود که منشأ و ريشه واحدي داشته و امتداد و انتشار آنها به صورت طبيعي و آسان صورت مي گيرد.(3) کاربرد در مواردي چون موي صاف و آويخته(4)، باران انبوه(5)، درختي بلند و پرشاخ و برگ در ميان رمل ها(6)، نوادگان و افراد يک نسل(7) مؤيد اين معناست. برهمين اساس، گروهي بر اين باورند که « سبط» به معناي نوه(8) و بيشتر نوه ي دختري(9) و اسباط به معني نوادگان و نسلي است که همگي مانند شاخه هاي يک درخت، از يک پدر و امتداد او به شمار مي روند.(10) با توجه به همين معناست که، در صورت اضافه شدن سبط به يهود و بني اسرائيل، معناي قبيله(= گروهي از يک ريشه پدري) براي آن گفته شده است. در تفاوت سبط و قبيله گفته اند: اولي در مورد نسل اسحاق و دومي درباره نسل اسماعيل و براي بازشناسي آنها از يکديگر به کار مي رود.(11) کاربرد سبط به معناي گروه و جماعت در برخي احاديث(12) مؤيّد معناي اخير است.
در اين ميان، واژه نگاران، « سبط» را به معناي فرزند و نواده برخوردار از جايگاهي ويژه در ميان يک نسل پدري نيز دانسته اند.(13) اين معنا به رغم نادر بودن، هماهنگي قابل توجهي با موارد کاربرد نخستين سبط در عهد عتيق، ظاهر آيات مربوط، و نيز احاديث اسلامي دارد.
ب. اسباط، واژه اي دخيل: جلال الدين سيوطي در کتاب المتوکلي، « سبط» را از واژگان دخيل و عبري و در الاتقان از مبهمات قرآن مي داند.(14) همچنين برخي خاورشناسان بر اين باورند که، واژه ياد شده پس از ورود به زبان عربي، براساس قواعد آن جمع بسته شده است. با اين تفاوت که، برخي آن را عبري و برگرفته از « شبط» به معناي « عصا» يا « جماعتي که رئيسي با عصا آنان را رهبري مي کند» و برخي ديگر سرياني مي دانند.(15) آرتور جفري، معتقد است که ريشه اصلي اين واژه، عبري است. وي شمار قابل توجهي از پژوهشگران اروپايي را ياد مي کند که با اعتقاد به وامگيري مستقيم « سبط» از زبان عبري، براي آن دليل و حجت آورده اند.(16) گزارش اين دسته از پژوهشگران درباره وجود واژگاني بسيار نزديک به سبط در زبان هاي آرمي( شبط = زدن)، سبايي( س ب ط= عصا زدن)، آشوري( شبطو و شباطو= زدن، شکست دادن)، عبري( شيط و شباط= عصا زدن) و نمونه هايي از همين دست در ديگر زبان هاي سامي- حامي، در کنار کاربرد فراوان آن در عهد عتيق و نبود شاهد مستندي درباره کاربرد آن در اشعار عربي پيش از اسلام، مي تواند مؤيّدي بر معرّب بودن سبط باشد.(17) از سوي ديگر، ياد کرد قرآن از اسباط در کنار نام هايي چون ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، موسي، عيسي (ع)و ... ( بقره: 136، 140/ نساء: 163)، که همه عبري و کاملاً براي اهل کتاب آشناست، مي تواند مؤيد ديگري بر دخيل و معرّب بودن سبط و آشنايي کامل اهل کتاب با آن و نيز مصاديق اسباط باشد.
مفهوم اصطلاحي: اسباط در منابع تفسيري(18)، تاريخي(19) و نظاير آن، اغلب به معناي قبايل دوازده گانه بني اسرائيل آمده است، بر اين اساس، تعداد پسران دوازده گانه حضرت يعقوب(ع)، به عنوان نياکان نخست بني اسرائيل و با نام آنها، دسته بندي شده اند.
2. پيشينه پژوهش
در ميان مفسران، طبري، طوسي و طبرسي در کنار بحث هاي واژه شناختي نسبتاً مفصلي درباره مصاديق اسباط، نياکان، سران و رهبران، تاريخ و تحولات زندگي سياسي و ديني و دلايل اعتقاد به نبوت آنان، ديدگاه هاي مختلفي را گزارش و بررسي کرده اند.(23) از ميان منابع تاريخي و داستاني نيز تاريخ يعقوبي(24)، طبري(25)، مروج الذهب(26) و مع الانبيا(27)، اغلب با اثرپذيري از گزارش هاي کتاب مقدس، درباره فرزندان يعقوب(ع)، قبايل دوازده گانه بني اسرائيل و رهبران، پادشاهان و پيامبران آنها به بحث و بررسي پرداخته اند. منابع مزبور، مباحث ياد شده را در تاريخ انبيا آورده اند.
با توجه به اينکه مفسران و مورخان مسلمان در تعيين مصداق اسباط دريافت کننده وحي، دچار اختلاف شده و شماري از آنها با اثرپذيري از گزارش هاي عهد قديم به توجيه ظاهر آيات پرداخته اند، پيش از بررسي ديدگاه قرآن کريم و مفسران درباره اسباط، به بررسي ديدگاه عهدين در اين باره مي پردازيم تا ميزان سازگاري آن با آيات قرآن و نيز اثرپذيري منابع تفسيري از آن روشن گردد.
3. اسباط در عهدين
عهد عتيق ( ترجمه فارسي و عربي)، پس از گزارش وصيت هاي يعقوب به پسرانش در زمان مرگ، در کنار بيان نام و تصويري از شخصيّت هريک از آنها از زبان يعقوب(ع)، آنان را دوازده سبط اسرائيل( يعقوب)(29) مي خواند.(30) با توجه به اينکه در موارد متعددي از اين افراد با عنوان « پسران يعقوب(ع)» ياد شده است(31) و فقط در اينجا، آن هم پس از بيان وصيت هاي يعقوب(ع)، با عنوان « اسباط» معرفي مي شوند، شايد بتوان گفت که در اين کاربرد، « سبط» به معناي وصي و جانشين برگزيده و موعود براي يعقوب(ع) است، اما وصيّت هاي ويژه يعقوب به يوسف پيش از ديگران(32) و داستان خواب يوسف مبني بر سجده برادران در برابر او(33)( يوسف: 4-6) فقط جانشيني يوسف(ع) را مي رساند. تورات نيز که تصوير آن از برادران يوسف(ع)- به جز بنيامين- به مراتب تيره تر از سيماي آنان در قرآن است(34 و 35)، هيچ اشاره اي به نبوت آنها نمي کند.
نسل هريک از پسران يعقوب (ع)نيز به علاوه به اسم هريک از آنها، در جاي جاي عهد عتيق( ترجمه فارسي و عربي) با نام « سبط» خوانده شده اند.(36) در اين کاربرد، هر سبطي متشکل از قبايل متعددي بوده و در معرفي و شناخت هويّت افراد و گروه ها به کار مي رود.(37) از ميان اولاد برادران، دو فرزند يوسف، به نام هاي منسي و افرائيم، هرکدام براي خود قبيله اي تشکيل دادند.(38) بدين سان، بني يوسف خود به دو سبط بني منسي و بني افرائيم تقسيم شدند. اين دو سبط، در کنار يازده سبط يعقوب، جمعاً سيزده سبط را پديد آوردند. پس از گذشت زمان و توالي نسل ها از هرکدام اينان، قبايلي به وجود آمد و آنان« اسباط بني اسرائيل» يا « بني اسرائيل» خوانده شوند.
از گزارش تورات برمي آيد که نوادگان يعقوب(ع)، پيش از افزايش پرشمارشان، بيشتر با نام هاي « بني اسرائيل» خوانده مي شدند.(39) اما پس از خروج از مصر و بيشتر براي ساماندهي نظامي جنگ جويان و براساس انتساب به يکي از پسران يعقوب، به اسباط دوازده گانه تقسيم شدند.(40) (اعراف: 160) سبط ليوي، که به سبب ارائه خدمات ديني در معبد، معاش آن به وسيله سبط هاي ديگر تأمين مي شد، جزو اسباط دوازده گانه به شمار نرفته (41) و به جاي آن، سبط إفريم و منسه( دو پسر يوسف(ع)) قرارداشتند.(42)
اسباط دوازده گانه، که با گذشت زمان پرشمار مي شدند، با تقسيم سرزمين موعود ميان خود(43) هريک داراي رئيس و مستقل شده(44) و با حفظ ارتباط(45)، تا زمان مرگ سليمان(ع)، در سرزمين واحدي مي زيستند. اما پس از مرگ وي، دشمني ميان سبط يهودا و اِفريم، به تجزيه سرزمين به دو بخش منجر شد.(46) سبط يهودا و بنيامين با پيوستن به رحبعام، فرزند سليمان(ع)، بخش جنوبي سرزمين را« کشور يهودا» و اسباط ده گانه ديگر با پيوستن به ياربعام پسر نباط، بخش شمالي را« اسرائيل» نام نهادند.(47)
گزارش عهدين از حضور پررنگ و نمادين اسباط و شمار دوازده گانه آنها در فرهنگ و حيات ديني يهود، از جايگاه ممتاز آنان در نزد يهوديان خبر مي دهد. مواردي چون قطعه سنگ هاي گرانبها و منقّش به نام دوازده سبط بني اسرائيل در سينه بند هارون(48) و لباس رسمي کاهن بزرگ به نشان نيابت از آنان،(49) جاسوسان گسيل شده از سوي حضرت موسي(ع) به کنعان(50)( مائده: 12)، انبياي صغار پس از موسي(ع)، انواع هديه و قرباني براي خدا(51)، وکلاي سليمان(52) و مجسّمه هاي شير بر روي پله هاي شش گانه تخت وي(53)، حتي مدت زمان زينت زنان (54) و جز آن(55)، عدد دوازده داشته اند. چنانکه اين عدد اساس دسته بندي تيره ها، قبايل و عشيره هاي بني اسرائيل، مورد توجه در پيدايش پسران(56) و مبناي نظام شمارشي بابليان بوده است.(57)
در عهد جديد نيز دوازده رسول برگزيده حضرت عيسي(ع)، (58) دروازه هاي دوازده گانه اورشليم جديد با سر در منقّش به نام اسباط اسرائيل(59) و تقسيم رؤياهاي آسماني به دوازده قسم از سوي يوحنّا(60) و جز آن(61) عدد دوازده دارد. عهد جديد غالباً دوازده حواري حضرت عيسي(ع) را در مقابل اسباط بني اسرائيل قرار داده است. چنانکه براساس وعده عيسي (ع)به هنگام رستاخيز، داوري دوازده سبط بني اسرائيل بر عهده ي دوازده حواري وي خواهد بود.(62) در حالي که مسيح (ع)خود، از سبط يهودا شمرده شده است.(63)
پي نوشت:
*عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي .
1. عبدالله العکبري، املاء ما من به الرحمن، ج 1، ص 203؛ عبدالله الحسين العکبري، علي محمد البجاوي، التبيان في اعراب القرآن، ج 1، ص 203؛ سيدمحمود آلوسي، روح المعاني، مج4، ج 6، ص 26.
2. خليل بن احمد فراهيدي، ترتيب العين، ص 359؛ اسماعيل بن حمّاد جوهري، الصحاح، ج 3، ص 1129؛ ابن اثير، النهايه، ج 2، ص 334، «سبط».
3. راغب اصفهاني، مفردات، ص 394؛ ابوهلال العسکري، الفروق اللغويه، ص 271؛ حسن مصطفوي، التحقيق، ج 5، ص 33، « سبط».
4. خليل بن احمد فراهيدي، ترتيب العين، ج 7، ص 219؛ مجد الدين فيروزآبادي، القاموس المحيط، ج1، ص 903.
5. مجدالدين فيروزآبادي، القاموس المحيط، ج 1، ص 903، « سبط».
6. ابوهلال العسکري، الفروق اللغويه، ص 271؛ همو، القاموس المحيط، ج 2، ص 362؛ زبيدي، تاج العروس، ج 10، ص 273.
7. خليل بن احمد فراهيدي، ترتيب العين، ص 359؛ اسماعيل بن حمّاد جوهري، الصحاح، ج 3، ص 1129؛ حسن مصطفوي، التحقيق، ج 5، ص 33، « سبط».
8. همو، الصحاح، ج 3، ص 1129؛ همو، التحقيق، ج 5، ص 35، « سبط».
9. ابوهلال العسکري، الفروق اللغويه، ص 271.
10. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 4، ص 752؛ راغب، مفردات، ص 222؛ حسن مصطفوي، التحقيق، ج5، ص 33، « سبط».
11. خليل بن احمد فراهيدي، ترتيب العين، ص 359؛ اسماعيل بن حماد جوهري، الصحاح، ج 3، ص 1129؛ فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج 2، ص 326، « سبط».
12. کليني، الکافي، ج1، ص 444؛ سيدرضي، نهج البلاغه، خطبه 171؛ شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 7، ص 56.
13. ابن منظور، لسان العرب، ج 7، ص 310؛ فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج 2، ص 326؛ زبيدي، تاج العروس، ج 10، ص 273، « سبط».
14. جلال الدين السيوطي، المتوکلي، ص 126 و الاتقان، ج 2، ص 316.
15. آرتور جفري، واژه هاي دخيل، ترجمه، فريدون بدره اي، ص 115؛ مستر هاکس، قاموس الکتاب المقدس، ص 455.
16. همو، واژه هاي دخيل، ص 115.
17.A Hebrew and English Lexicon of the Old Testment, P.986-987.4
18. محمد بن جرير طبري، جامع البيان، ج 1، ص 789-790.
19. احمد بن يعقوب، تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 31؛ محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، ج 1، ص 190-192؛ علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج 1، ص 43-44.
20. ابن منظور، لسان العرب، ج 7، ص 311.
21. حسن مصطفوي، التحقيق في کلمات القرآن، ج 5، ص 31-35.
22. آرتور جفري، واژه هاي دخيل، ص 114-115.
23. محمد بن جرير طبري، جامع البيان؛ شيخ طوسي، التبيان؛ فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، « ذيل آيات».
24. احمد بن يعقوب، تاريخ يعقوبي، ج1، ص 31.
25. محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، ج 1، ص 190-192.
26. علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج1، ص 43-44.
27. عفيف عبالفتاح طياره، مع الانبياء في القرآن الکريم، ص 156.
28. فاضل خان همداني، کتاب مقدس، تکوين باب 29؛ نيز 30: 1-24؛ 35: 16-18، 23-26.
29. کتاب مقدس، تکوين 35: 11؛ 37: 4.
30. همان، تکوين 49: 2-28.
31. همان، تکوين 33: 5، 7؛ 34: 25، 27.
32. همان، تکوين 47: 29-31؛ 48: 22.
33. همان، تکوين 37: 5-7، 9.
34. همان، تکوين 37: 2-36؛ 38: 15-18؛ اعداد 1: 2-44؛ 26: 55؛ اخبار اول: 28: 1.
35. يوسف: 5-9، 15-18، 20، 77، 91، 95، 97.
36. کتاب مقدس، تکوين اعداد 1: 4-54؛ 2: 1-34.
37. همان، 18: 11، 21؛ 19: 8، 31، 39، 48؛ 21: 7، 27.
38. همان، اعداد، 26: 28.
39. همان، خروج 1-30؛ 31: 2، 6؛ 35: 30، 34، 38.
40. همان، اعداد 1: 4-54؛ 2: 1-34.
41. همان، اعداد 1: 47-51، 53؛ 26: 22.
42. همان، اعداد 1: 32-35.
43. همان، اعداد 26: 53-56.
44. همان، اعداد 1: 4-16؛ اخبار اول 27: 5-22.
45. بطرس عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص 70.
46. کتاب مقدس، شموئيل دوم 2: 4-9, 19: 41-43.
47. همان، اخبار دوم 10: 1-14.
48. همان، خروج 28: 21؛ 39: 14.
49. بطرس عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص 540.
50. کتاب مقدس، توريّه ي مثنّي 1: 22-24.
51. همان، لويان 24: 5؛ اعداد 7: 84-87؛ 29: 17؛ عزرا 8: 35.
52. همان، ملوک اول 4: 7.
53. همان، ملوک اول 10: 20.
54. همان، استير 2: 12.
55. همان، يوشع 3: 12؛ 4: 2-4؛ 8-9؛ شموئيل دوم 2: 15؛ ملوک اول 7: 25؛ 18: 31.
56. همان، اخبار اول 25: 9-31.
57. بطرس عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص 608.
58. فاضل خان همداني، کتاب مقدس، انجيل مرقس 3: 14-15؛ انجيل لوقا 6: 13.
59. همان، مکاشفات يوحنا 21: 12.
60. همان، مکاشفات يوحنا 7: 4-8.
61. همان، انجيل متي: 19: 28؛ 26: 53؛ مکاشفات يوحنا 7: 5-7؛ 12: 1؛ 14: 16.
62. همان، انجيل متي 28:19.
63. نامه ي پولس به عبرانيان، 7: 14.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}