نکاتي مهم و کليدي براي جوانان در آستانه ازدواج


 





 

:: تناسب فرهنگي
 

ما تناسب فرهنگي داريم، آنها از نظر فرهنگ با ما متفاوت اند؛ راستي فرهنگ يعني چه؟ فرهنگ يعني بايدها و نبايدهايي كه تعيين تكليف مي كند. آن، به ما مي گويد چه چيزي درست است و چه چيزي غلط؟ چه كاري بايد انجام شود و چه كاري نبايد صورت گيرد؟ از آنجا كه فرهنگ ها با هم متفاوت هستند، بايدها و نبايدهاي آنها نيز فرق مي كند. به عنوان مثال، بايدها و نبايدها در فرهنگ آذري ها بسيار متفاوت تر از بايدها و نبايدهاي فرهنگ شمالي هاست؛ حتي گاهي نبايد يكي، بايد ديگري است.
انسان در فرهنگ خود به طور ناخودآگاه احاطه شده است. از صبح كه بيدار مي شويم اين فرهنگ ماست كه مي گويد چطور بيدار شويم و با خانواده چگونه رفتار كنيم، چطور حرف بزنيم و چگونه غذا بخوريم و... هيچ كاري نيست كه به فرهنگ ارتباط نداشته باشد. بنابراين، لازم است كه دختر و پسر از نظر فرهنگ اجتماعي به يكديگر نزديك باشند. فاصله هاي فرهنگي زياد، زندگي اين دو را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
حال اگر 2 نفر همه خصوصيات شان (كه ذكر شده و خواهد شد) با هم همخواني داشته باشد ولي تناسب فرهنگي نداشته باشند چگونه برخورد كنند؟ اينجاست كه بايد از فرهنگ يكديگر آگاه شوند و آن را بپذيرند؛ اين مهم است؛ نه اينكه آن را مسخره كرده و بگويند چه بيخود است! اگر اين آگاهي و پذيرش باشد، به گونه اي هم فرهنگ مي شوند.

:: تناسب شخصيتي
 

هر انساني شخصيت ويژه خود را دارد. اگر 2 نفر كه ازدواج مي كنند، تفاوت هاي شخصيتي زيادي داشته باشند در رابطه خود دچار مشكلات زيادي مي شوند. فرض كنيد فردي از نظر شخصيتي برون گراست و راحت ابراز احساسات و عواطف مي كند و بيشتر دوست دارد در جمع باشد؛ اين فرد با كسي ازدواج مي كند كه انساني درون گراست و ابراز احساسات برايش سخت است، حضور در جمع برايش خوشايند نيست و ارتباط برقرار كردن با افراد برايش دشوار است. اين دو در طولاني مدت دچار مشكل مي شوند؛ با هم هستند ولي احساس تنهايي مي كنند. جالب اينجاست كه در ابتدا به خاطر خصوصيات متضادي كه دارند، خيلي جذب همديگر مي شوند ولي به تدريج از هم فاصله مي گيرند چون با هم تناسب ندارند و نمي توانند نيازهاي همديگر را برآورده كنند.

:: تناسب اعتقادي
 

اعتقادات و باورها، جنس محكمي دارند و بخاطر هيچکس نمي آيند و بروند. اگر 2 نفر كه با هم ازدواج مي كنند، اين تناسب را ندارند، بدانند كه اعتقادات تغييري نمي كند مگر بر اساس شناخت. به عنوان مثال، دختري به حجاب اعتقاد ندارد. پسري با او ازدواج مي كند و مي گويد به خاطر من حجاب بگذار. ممكن است دختر بپذيرد ولي اعتقادي به آن ندارد. حجابي كه به خاطر پسر مي آيد، روزي كه دختر خاطر پسر را نخواهد و كوچك ترين اختلافي پيش آيد، برداشته مي شود. وقتي انسان محجبه و نمازخوان مي ماند كه اعتقاداتش را پيدا كند، نه اينكه صرفا به خاطر نگاه داشتن حرمت شخص ديگري آنهم بصورت مقطعي باشد. اگر فردي بي اعتقاد است، بايد در ابتدا حوزه آشنايي او را پيدا كرد تا او با مطالعه و تحقيق به اعتقاد محكمي برسد، نه اينكه به خاطر ديگري اعتقاد ظاهري پيدا كند.

:: تناسب تحصيلي
 

اين تناسب هم نقش مؤثري دارد. اما چون تحصيلات اكتسابي است (يعني اگر امروز نيست فردا مي تواند باشد)، جزء مسائلي است كه مي گوييم اگر همه شرايط را دارند و بالقوه مي توانند ادامه تحصيل دهند، در اين ازدواج مشكلي پيش نمي آيد. اگر دختر فوق ليسانس و پسر ليسانس است، اشكالي ندارد (در حالي كه به غلط جا افتاده كه شوهر بايد بالاتر باشد) ولي اصولا بهتر است كه هر دو هم سطح باشند. گاهي2 نفر از مقطع ليسانس با هم آشنا مي شوند و ازدواج مي كنند. پسر دكترا مي گيرد ولي دختر در همان مقطع مانده است. كم كم از هم فاصله مي گيرند و فضاي فكري آنها بسيار متفاوت مي شود.

:: تناسب اقتصادي، اجتماعي
 

طبقه اقتصادي، اجتماعي يك نوع نگرش به زندگي ايجاد مي كند. وقتي 2 نفر از لحاظ طبقه اقتصادي، اجتماعي با هم فاصله زيادي دارند، نگرش به زندگي و رفتارشان با هم متفاوت است. گاهي آدم هايي متعلق به طبقه اقتصادي، اجتماعي بالا نيستند ولي با فعاليت هاي اقتصادي، اجتماعي به اين طبقه مي رسند و صاحب خانه، ماشين، ويلا و... مي شوند. اما مردم در يك برخورد يا يك نگاه به آنها مي گويند تازه به دوران رسيده! و اين، نوع رفتار و نگرش آنهاست كه مردم را متوجه اين موضوع مي كند. طبقه اقتصادي، اجتماعي به انسان ها يك نگرش، رفتار و بينش به زندگي مي دهد. بنابراين وقتي 2 نفر از 2 طبقه اقتصادي، اجتماعي متفاوت ازدواج كنند، از نظر نوع نگاه به زندگي خيلي با هم فرق دارند و نگرش آنها به زندگي خيلي متفاوت است؛ به همين دليل بتدريج دچار مشكلات بسيار مي شوند.

:: نقش رضايت والدين
 

از آنجا كه عدم رضايت والدين تا سال هاي بسيار طولاني و حتي تا آخر زندگي تأثير خود را دارد، خوب است كه دو نفري كه مي خواهند ازدواج كنند، حتما خانواده هايشان راضي باشند و اگر نيستند بايد آنها را متقاعد كرد. بايد دلايل مخالفت را دانست چرا كه اغلب تجربه آنها باعث مي شود كه دلايل درستي را مطرح كنند و نبايد عدم رضايت را سرسري گرفت و باز هم اگر برخلاف همه تلاش ها راضي نشدند، شايسته است تا گرفتن رضايت صبر كنند يا به ازدواج ديگري فكر كنند. چرا كه حقيقت امر اين است كه رضايت والدين تا زماني كه زندگي مي كنند تأثير خودش را دارد. بنابراين ازدواج مهم ترين تصميم زندگي انسان است. بديهي است جدي گرفتن اين مسئله و دقت در تمام جوانب مي تواند زندگي موفقي را رقم بزند. در غير اينصورت، پشيماني و پريشاني نتيجه ازدواج عجولانه خواهد بود.
منبع:http://www.dostan.net
ارسال توسط کاربر محترم سایت : golegolab