فرصت هاي جهاني شدن براي انسجام اسلامي (1)
فرصت هاي جهاني شدن براي انسجام اسلامي (1)
رضا بابا اکبري**
جهاني شدن در کنار چالش هاي فراوان، براي انسجام اسلامي فرصت هاي قابل توجهي نيز براي مسلمانان از جهت وحدت گرايي آنان ايجاد مي کند. گفتمان اسلام با محتواي ذاتي غني خود و جهان گرا بودن و گفتمان غرب با غيريت سازي از اسلام، مسلمانان را به يکديگر نزديک نموده است از اين رو، غيريت سازي غرب از مسلمانان مي تواند منجر به وحدت مسلمانان در مقابل خطر مشترک شود.
واژه هاي کليدي: انسجام اسلامي، جهاني شدن، تحليل گفتماني، غيريت سازي.
مقدمه
براي نمونه برخي نظريات جهاني شدن را بر مبناي عامل محوري و يا بر محور ابعاد جهاني شدن دسته بندي و تحليل مي کنند. همچنين گاه نظريات جهاني شدن بر محور گفتماني چيدمان گرديده و چارچوب هاي نظري براي تحليل پديده هاي اجتماعي فراهم مي نمايند. از اين رو گاه جهاني شدن را به عنوان يک پروژه که تحت تأثير قدرت هاي بزرگ است تعبير و گاه بعنوان پروسه و يک امر طبيعي و عادي تحليل مي گردد، بر اين اساس با هر رويکرد و تفسيري که از اين مقوله ارائه شود فرصت ها و تهديداتي براي کشورها، فرهنگ ها به همراه خواهد داشت.
بالتبع جهان اسلام و کشورهاي اسلامي نيز از اين مهم مستثني نيستند. زيرا عرصه جهاني شدن در جنبه هاي تکنولوژي و سخت افزاري گسترش يافته و در نزديکي ملت ها و دولت هاي مسلمان به يکديگر موثر واقع شده است. از نظر نرم افزاري نيز عرصه نزاع گفتماني جهاني شدن فرصت هاي زيادي را براي انسجام اسلامي در جغرافياي جهان اسلام به همراه دارد، چه موجبات بازگشت و گسترش اديان الهي بويژه فعال شدن جنبش هاي اسلامي و موجبات وحدت گرايي براي جهان اسلام را فراهم نموده است از اين رو پژوهش حاضر تنها درصدد بررسي فرصت هاي جهاني شدن براي انسجام اسلامي با الگوي تحليل گفتمان است، اما چالش هاي نظري اسلام با نظريات جهاني شدن و نيز تهديدات آن براي جهان اسلام خود تحقيقات بنيادين ديگري طلب مي کند که خارج از دايرة نوشته حاضر است.
1- چيستي جهاني شدن
تا اواخر دهه هشتاد ميلادي، نظريات ما بعد تجدد گرايي و جامعه ما بعد صنعتي به مثابه گفتمان غالب در تعيين هويت تاريخي غرب متجدد عمل مي کرد، اما تدريجاً از اواخر اين دهه، نظريات مذکور جاي خود را به نظريه جهاني شدن داد. (2)
براين اساس، جهان از اوايل دهه 90 ميلادي دچار تحولات دوران سازي گرديد. لاکلاوموفه با اشاره به تعبير «هابس باوم» مي گويند. «قرن بيست کوچک» از بعضي جهات در اوايل دهه 90 تمام شد. و ما امروز بايد با مسائل مبتني بر نظمي اساساً جديد روبه رو شويم. (3)
اصطلاح جهاني شدن در تحليل وضعيت متحوّل دهه نود به بعد کاربرد وسيعي يافت و بر اثر آن در اين معنا متعيّن گرديد.
چنانچه رابرتسون نيز مي گويد:
«کاربرد جهاني شدن به عنوان يک اسم در همين سال هاي اخير تکوين پيدا کرده است» (4)
غلبه استعمال جهاني شدن و متعيّن شدن آن در تحولات اخير نمي تواند منجر به ناديده گرفتن سابقه و ريشه هاي اين فرايند شود و مي توان گفت جهاني شدن هرچند به تازگي به شيوه اي نوين مطرح شده است. چيز تازه اي نيست و سابقه اي بس طولاني دارد؛ به گونه اي که «از نظر رابرتسون نيز فرايند کلي جهاني شدن دست کم به پيدايش دين هاي جهاني در بيش از دو هزار سال پيش است» (5) و نويسندگان و صاحب نظراتي مانند مزروعي نيز نخستين نشانه هاي فرايند جهاني شدن را در تمدن اسلامي و شرق باستان شناسي مي کنند». (6)
به طور کلي، فرايند جهاني شدن و ريشه هاي آن در نوع سنتي با اديان جهاني مخصوصاً اسلام آغاز گرديد و تا آغاز دوره رنسانس ادامه داشت. از اين تاريخ به بعد، نوعي ديگر از جهاني شدن که مي توان از آن به جهاني شدن مدرن و يا به تعبير «شولت»، جهاني شدن سکولار (7) ياد کرد، آغاز شد.
«مالکوم واتزر» درباره اين نوع مي گويد:
توسعة خطي جهاني شدن که ما امروز شاهد آن هستيم، در قرون 15 و 16 يعني آغاز عصر جديد شروع شد. (8)
رابرتسون نيز همين تاريخ را زمان آغاز مرحله نطفه اي جهاني شدن قلمداد کرده است. (9) جهاني شدن مدرن تا سدة 19 در مرحله انديشگي قرار داشت و به تعبير شولت، پيش از قرن 19 جهان گرايي در خارج از ذهن انسان وجود عيني نداشته است. (10)
بعد از نيمه سده 19 انديشه جهاني شدن به سمت تحقق عيني حرکت کرد و مرحله مقدماتي از فرايند عيني جهاني شدن آغاز گرديد. اين مرحله تا سال 1960 ميلادي ادامه داشت، شولت از اين دوره به عنوان «مرحله آغاز جهاني شدن سکولار» ياد کرده است. (11) و رابرتسون نيز اين دوران را تحت عنوان دو مرحله جهش «1925-1875» و تلاش براي کسب سلطه «1960-1925» (12) محسوب کرده است. دهة 60 به بعد از نظر «شولت»، جهاني شدن کامل (13) است که قلمروزدايي به طور کامل به سمت تحقق خارجي حرکت مي کند. رابرتسون از دهه 60 تا 90 را مرحله بلاتکليفي (14) ناميده است. وي با به کارگيري اصطلاح جهاني شدن در مقاله جامعه شناسي در سال 85 ميلادي، (15) نقش بسزايي در ترويج وسيع اين واژه براي تحليل وضع فعلي جهان از دهه نود به بعد داشت. در نتيجه، عليرغم اينکه جهاني شدن، ماهيتي قديمي دارد و ريشه هاي آن به تمدن هاي باستاني و اديان الهي مي رسد، اصطلاح جهاني شدن به منزله يک اسم در سال هاي اخير رواج پيدا کرده و به تعبير عربي، علم بالغلبه و در اصطلاح اصول فقه درتحليل تحولات اخير به نحو حقيقي و متعيّن شده است؛ به گونه اي که از استفاده مطلق و بدون قيد آن فقط همين دوره اخير قصد مي شود. منظور ما نيز از جهاني شدن همين دوره اخير است.
خصوصيات اين دوران اخير يا جهاني شدن مصطلح و رايج و مورد نظر ما عبارتند از:
1- فن آوري اطلاعات و ارتباطات؛
2- فشردگي زمان و مکان؛
3- آگاهي هاي حاصل از انفجار اطلاعات؛
4- قلمروزدايي از جهان.
نکته مهم ديگر دربارة ماهيت اين فرايند، پروسه اي پروژه اي و يا ترکيبي بودن آن است. «عده اي ماهيت آن را يک فرايند طبيعي و برخاسته از جوامع پسا صنعتي غرب مي دانند». (16) و آن را يک پروسة طبيعي قلمداد مي کنند. «در ديدگاه ديگر، جهاني شدن.. امر تصنّعي و هدايت شده است که غرب، آن را در راستاي خواست ها و منافع خويش تعقيب و هدايت مي نمايد» (17) و از اين رو آن را يک پروژه کاملاً غربي براي استعمار ديگران مي دانند. در نگرش سوم که مورد نظر اين تحقيق است، جهاني شدن، پديده اي
مرکب از هر دو جنبه پروسه اي و پروژه اي مي باشد. (18) بر اين مبنا، اين پديده مانند هر پديده ديگر در زمينه هاي مختلف موثر است و فرصت ها و چالش هايي را به وجود مي آورد. براي انسجام اسلامي در کنار چالش ها، فرصت هايي نيز ايجاد نموده است که ما در اين مقاله فقط به فرصت هاي جهاني شدن براي انسجام اسلامي خواهيم پرداخت.
اين فرصت ها در مرحلة اول، حاصل جنبه پروسه اي و برنامه ريزي نشده اين پديده مي باشد و در مرحلة بعد حاصل اين امر است که در جنبه پروسه اي و طراحانه جهاني شدن نيز، آنچه عاملان قصد کرده اند، حاصل نشده است و آنچه حاصل شده، قصد نشده بوده است: «ما قصد لم يقع و ما وقع لم يقصد» در اين باره گفته شده است.
«با آنکه همه پديده هاي اجتماعي، نتيجه و حاصل اعمال عاملانه افراد هستند، اما نمي توان از آن نتيجه گرفت که همه پديده هاي اجتماعي مورد نظر و مقصود فرد يا افرادي هستند. بلکه درست به عکس است. [در اين مورد] هايک معتقد است که وظيفه علوم اجتماعي دقيقاً همين است که پي آمدهاي طراحي نشده مقاصد و نيات و اعمال عاملانه افراد بسيار را رديابي کند». (19)
2- الگوي تحليل: تحليل گفتماني
از اين رو «الگوي تحليل لاکلاوموفه چارچوب مناسبي براي بررسي تحولات کلان يک جامعه در اختيار قرار مي دهد. اين نظريه به جاي ارائه تبيين هاي علي تحولات اجتماعي- نظري؛ درصدد فهم و توصيف معناي شکل گرفته در فرايند اجتماعي است» (21) بر مبناي اين روش، مهم ترين عملي که صورت مي گيرد و براي ساختن هويت اسلامي نيز در راستاي انسجام مسلمانان موثر است، شناسايي فضاي تخاصم و غيريت سازي بين گفتمان هاي مختلف موجود در عرصه جامعه و جهان مي باشد. «در هر جامعه اي معمولاً تعدادي از گفتمان ها وجود دارد که در وضعيت غيريت سازي و تخاصم قرار دارند؛ در چنين شرايطي، يکي از گفتمان خصلتي هژمونيک يافته و گفتمان هاي ديگر را سرکوب نموده يا حداقل، آنها را در حاشيه قرار مي دهد». (22)
اين تحقيق بر مبناي تحليل گفتماني لاکلاوموفه مي يابد. در اين چارچوب «از منظر تحليل گفتماني، جهاني شدن را مي توان به دو شيوه مورد بررسي قرار داد: نخست، تلقي آن به مثابه «گفتمان واحد جهاني شدن» است.. شيوة ديگري نيز مي توان در نظر گرفت که از لحاظ تحليل، انعطاف بيشتر و در نتيجه از قدرت توضيح دهندگي بيشتري برخوردار است. چنين شيوه اي را مي توان «تلقي جهاني شدن به مثابه عرصه نزاع گفتمان ها ناميد» (23)
تلقي جهاني شدن به منزله گفتمان واحد، مزايايي دارد که عبارتند از:
«1- امکان ترسيم دقيق مفصل بندي و دقائق گفماني جهاني شدن؛
2- امکان ترسيم فضاي غيريت سازي و تخاصم بين گفتمان جهاني شدن و تعيين غير براي آن؛
3- نفي هرگونه امر فراگفتماني در نظريه لاکلاوموفه» (24)
اما نکتة ضعف مهمي که موجب نابسندگي اين تلقي مي شود، اين است که:
«در صورت تلقي شدن به مثابه گفتمان واحد، عملاً تلقي و ديدگاه هاي مختلف به جهاني شدن به حاشيه رانده شده و تنها ديدگاه برگزيده به جهاني شدن اولويت و محوريت مي يابد». (25)
اين امر منجر به ناديده گرفتن ديدگاه هاي متفاوت به جهاني شدن مي شود. از جمله نگرش اسلام به اين پديده راناديده مي انگارد. از اين رو ما در اين بحث، جهاني شدن را به مثابه عرصه نزاع گفتمان ها در نظر مي گيريم. بر اين مبنا «با توجه به اختلاف نظرهاي جدي و گاه متناقض درباره جهاني شدن به نظر مي رسد جهاني شدن به مثابه وضعيت جديد منازعه گفتماني داراي توان توضيح دهندگي بيشتري مي باشد». (26)
«جريان چپ مي بايست به جاي تلاش صرف براي برخورد مهرآميزتر با آن [هژموني نئوليبراليسم] سعي نمايد به دليل معتبري براي نظام نئوليبرال ارائه کند» (27)
اين مطلب در مورد جهان اسلام نيز صدق مي کند. آنها نيز مي توانند ازفرصت جهاني شدن استفاده نموده و بدليل معتبري که همان اسلام کامل و جامع است را ارائه دهد و در اين عرصه درصدد هژمون شدن برآيند اين مي تواند محور انسجام اسلامي باشد.
پينوشتها:
*- حجه الاسلام والمسلمين دکتر بهروز لک، استاديار گروه علوم سياسي دانشگاه باقرالعلوم(ع)
**- دانش آموخته حوزه علميه قم و دانشجوي دکتراي علوم سياسي دانشگاه تربيت مدرس
1- احمد گل محمدي، جهاني شدن فرهنگ- هويت (تهران: نشر ني، 1386) چاپ سوم، ص 24.
2- حسين کچوييان، نظريه هاي جهاني شدن، پي آمد چالش هاي دين (تهران: نشر ني، 1386، چاپ سوم، ص 20.
3- ernesto lacala, & mouffe, chental, secondedition- hegermony and socialist strategy (London- verso, 2001)p 11.
4- رونالد رابرتسون، جهاني شدن تئوري هاي اجتماعي و فرهنگ جهاني، ترجمه کمال پولادي (تهران: نشر ثالث، 1385)، چاپ سوم، ص 35.
5- همان، ص 31.
6- احمد گل محمدي، پيشين، ص 23.
7- يان ارت شولت، نگاهي به موشکافانه بر پديده جهاني شدن، ترجمه مسعود کرباسيان (تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1382)، چاپ اول، ص 73.
8- مالکوم واترز؛ جهاني شدن، ترجمه اسماعيل مرداني، سياوش مريدي (تهران: سازمان مديريت صنعتي، 1379)، چاپ اول، ص 14.
9- رونالد رابرتسون، پيشين، ص 131.
10- يان ارت شولت، پيشين، ص 75.
11- همان، ص 76.
12- رونالد رابرتسون، پيشين، ص 131.
13- يان ارت شولت، پيشين، ص 86.
14- رونالد رابرتسون، پيشين، ص 132.
15- مالکوم واترز، پيشين، ص 10.
16- عبدالقيوم سجادي، درآمدي بر اسلام و جهاني شدن (قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1387) چاپ دوم، ص 31.
17- همان. ص 31.
18- غلام رضا بهروز لک، جزوه درسي کارشناسي ارشد، 1385.
19- مايکل ايچ لسناف، فيلسوفان سياسي قرن بيستم، ترجمه خشايار ديهمي (تهران: نشر ماهي، 1385) چاپ اول، ص 220.
20- عبدالعلي قوام، جهاني شدن و جهان سوم (تهران: وزارت امور خارجه، 1383)، چاپ دوم، ص 255.
21- غلامرضا بهروز لک، جهاني شدن و سرانجام نزاع گفتمان ها (فصلنامه علوم سياسي، شماره 36، سال 1386)، ص40.
22- همان، ص 40
23- غلامرضا بهروز لک، جهاني شدن و اسلام سياسي (قم: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1386)، چاپ دوم، ص 99.
24- همان، ص 97-95
25- همان، ص 98.
26- همان، ص99
27- Ernesto lacala & chental mouffe, secondedition,hegemony and socialist strategy London, verso,2001
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}