نقش زن در تاریخ سازی
نقش زن در تاریخ سازی
نقش زن در تاریخ سازی
تاریخ از نظر اینكه در ساختن آن تنها مرد دخالت داشته باشد. یا مرد و زن با یكدیگر دخالت داشته باشند، سه گونه میتواند باشد: یك تاریخ، تاریخ مذكر است: یعنی تاریخی كه به دست جنس مذكر به طور مستقیم ساخته شده است. و جنس مؤنث هیچ نقشی در آن ندارد. یك تاریخ، تاریخ مذكر - مؤنث است: اما مذكر - مؤنث مختلط، بدون آنكه مرد در مدار خودش قرار بگیرد و زن در مدار خودش. یعنی تاریخی كه در آن این منظومه به هم خورده است: مرد در مدار زن قرار میگیرد، و زن در مدار مرد. كه ما اگر طرز لباس پوشیدن امروز بعضی از آقا پسرها و دختر خانمها را ببینیم، متوجه میشویم كه چطور اینها دارند جای خودشان را با یكدیگر عوض میكنند.
نوع سوم، تاریخ مذكر - مؤنث است كه هم به دست مرد ساخته شده است و هم به دست زن. ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. وقتی به قرآن كریم مراجعه میكنیم میبینیم تاریخ مذهب و دین آنطور كه قرآن كریم تشریح كرده است، یك تاریخ مذكر - مؤنث است. و به تعبیر من، یك تاریخ مؤنث است: یعنی مذكر و مؤنث هر دو، اما نه به صورت اختلاط. بلكه به این صورت كه مرد در مقام و مدار خودش و زن در مقام و مدار خودش.
قرآن كریم مثل اینكه عنایت خاص دارد كه همینطور كه صدیقین و قدیسین تاریخ را بیان میكند، صدیقات و قدیسات تاریخ را هم بیان كند. در داستان آدم و همسر آدم، نكته است كه من مكرر در سخنرانیهای چند سال پیش خود گفتهام و باز یادآوری میكنم: یك فكر بسیار غلط را مسیحیان در تاریخ مذهبی جهان وارد كردند، كه واقعاً خیانت بود.(در مسئله زن نداشتن عیسی (ع) و ترك ازدواج و مجرد زیستن كشیشها و كاردینالها. ) كمكم این فكر پیدا شد كه اساساً زن، عنصر گناه و فریب است: یعنی شیطان كوچك است. مرد به خودی خود گناه نمیكند. و این زن است شیطان كوچك است. كه همیشه وسوسه میكند و مرد را به گناه وامیدارد. گفتند: اساساً قصه آدم و شیطان و حوا، اینطور شروع شد كه شیطان نمیتوانست در آدم نفوذ كند. لذا حوا را فریب داد و حوا آدم را فریب داد. و در تمام تاریخ همیشه به این شكل است كه شیطان بزرگ، زن را و زن، مرد را وسوسه میكند. اصلاً، داستان آدم و حوا و شیطان در میان مسیحیان به این شكل درآمد. ولی قرآن درست خلاف این را میگوید. و تصریح میكند؛ و این عجیب است.
قرآن، وقتی داستان آدم و شیطان را ذكر میكند، برای آدم، اصالت و برای حوا، تبعیت قائل میشود. اول كه میفرماید: ما به این دو نفر گفتیم كه ساكن بهشت شوید (نه فقط به آدم): «لا تقربا هذه الشجرة» ؛«به این درخت نزدیك نشوید.»(حال آن درخت هر چه هست. ) بعد میفرماید:«فوسوس لهما الشیطان»«1»: «شیطان این دو را وسوسه كرد.» نمیگوید كه یكی را وسوسه كرد و او دیگری را وسوسه كرد؛«فدلاّ هما به غرور». «2» باز «هما» ضمیر تثنیه است. و «قاسمهما انّی لكما لمن الناصحین؛»«3» آنجا خواست فریب بدهد، جلوی هردوی آنها قسم دروغ خورد. آدم همان مقدار لغزش كرد كه حوا، و حوا همانقدر لغزش كرد كه آدم. اسلام این فكر را، این دروغی را كه به تاریخ مذهبها بسته بودند، زدود و بیان داشت كه جریان عصیان انسان چنین نیست كه شیطان زن را وسوسه میكند و زن، مرد را. بنابراین، زن یعنی عنصر گناه. و شاید برای همین است كه قرآن، گویی عنایت دارد كه در كنار قدیسین از قدیسات بزرگ یاد كند كه تمامشان در مواردی بر آن قدیسین علوّ و برتری داشتهاند. در داستان ابراهیم از ساره با چه تجلیلی یاد میكند. در این حد كه همان طور كه ابراهیم با ملكوت ارتباط داشت و چشم
ملكوتی داشت. فرشتگان را میدید و صدای ملائكه را میشنید. ساره نیز صدای آنها را میشنید. وقتی به ابراهیم گفتند: خداوند میخواهد به شما (ابراهیم پیرمرد و ساره پیرزن) فرزندی بدهد، صدای ساره بلند. گفت:«أ ألدو انا عجوز و هذا به علی شیخاً». «4» من پیرزن با این شوهر پیرمرد؟ما سر پیری میخواهیم بچهدار شویم؟ ملائكه در حالی كه مخاطبشان ساره است نه ابراهیم. گفتند:«أ تعجبین من امر اللّه.»«5» آیا از بركت الهی و خداوندی به خانواده شما تعجب میكنید؟
همچنین، قرآن وقتی اسم مادر موسی را میبرد، میفرماید:«و اوحینا الیام موسیان ارضعیه «6»». ما وحی فرستادیم به مادر موسی كه خودت فرزندت را شیر بده.«فاذا خفت علیه فألقیه فی الیّم و لا تخافی و لا تحزنی انّا رادّوه الیك و جاعلوه من المرسلین». «7»
قرآن به داستان مریم كه میرسد، بیداد میكند. پیغمبران در مقابل این زن میآیند و زانو میزنند. زكریا وقتی مرم را میبیند كه او با نعمتهایی به سر میبرد كه در تمام آن سرزمین وجود ندارد؛ تعجب میكند. قرآن میگوید: درحالیكه مریم در محراب عبادت بود، فرشتگان الهی با این زن سخن میگفتند:«اذ قالت الملائكة یا مریم إنّ الله یبشرك بكلمة منه اسمه المسیح بن مریم و - جیها فی الدنیا و الآخرة و من المقرّبین». «8» ملائكه مستقیماً با خودش صحبت میكردند. مریم مبعوث نبوده، و این را قرآن درست نمیداند كه یك زن را بفرستد توی زن و مرد. مریم برخلاف شأنش، مبعوث نبود؛ ولی از بسیاری از مبعوثها، عالیمقامتر بود. بدون شك و شبهه مریم غیر مبعوث از خود زكریا كه مبعوث بوده، عالیمقامتر و والا مقامتر بود.
قرآن راجع به حضرت صدیقه طاهری میفرماید:«انّا اعطیناك الكوثر»«9» دیگر، كلمهای بالاتر از كوثر نیست. در دنیایی كه زن را شر مطلق و عنصر فریب و گناهی میدانستند، قرآن میگوید نه تنها خیر است، بلكه كوثر است؛ یعنی خیر وسیع، یك دنیا خیر. میآییم در متن تاریخ اسلام. از همان روز اول، دو نفر مسلمان میشوند؛ علی و خدیجه كه این دو، نقش مؤثری در ساختن تاریخ اسلام دارند. اگر فداكاریهای این زن كه از پیغمبر 15 سال بزرگتر بود نبود، از نظر علل ظاهری مگر پیغمبر میتوانست كاری از پیش ببرد؟ تاریخ ابن اسحاق یك قرن و نیم بعد از هجرت راجع به مقام خدیجه و نقش او در پشتیبانی از پیغمبر اكرم و مخصوصاً در تسلیبخشی به پیغمبر اكرم مینویسد:
بعد از مرگ خدیجه كه ابو طالب هم در آن سال از دنیا رفت، واقعاً عرصه بر پیغمبر اكرم تنگ شد؛ به طوری كه تا آخر عمر پیغمبر هرگاه اسم خدیجه را میبردند اشك مقدسشان جاری میشد «10» عایشه میگفت: یك پیرزن كه دیگر این قدر ارزش نداشت. چه خبر است؟میفرمود: تو خیال میكنی من به خاطر شكل خدیجه میگریم؟خدیجه كجا و شما و دیگران كجا؟
اگر به تاریخ اسلام نگاه كنید، میبینید كه تاریخ اسلام، یك تاریخ مذكر - مؤنث است؛ ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. پیغمبر (ص) دارد و هم راوی مرد؛ كه در كتبی كه در هزار سال پیش نوشته شده است. شاید اسم همه آنها هست. ما روایات زیادی داریم كه راوی آنها زن بوده است. كتابی است به نام بلاغات النساء؛ یعنی خطبهها و خطابههای بلیغی كه توسط زنها ایراد شده است. این كتاب از.. . بغدادی است، كه در حدود سال 250 هجری؛ یعنی در زمان امام عسكری (ع) میزیسته است.(چنان كه میدانید حضرت امام عسكری (ع) در سنه 260 وفات كردند. ) از جمله خطبههایی كه بغدادی در كتابش ذكر كرده است. خطبه حضرت زینب در مسجد یزید و خطبه ایشان در مجلس ابن زیاد و خطبه حضرت زهرا (س) در اوایل خلافت ابو بكر است.
در این ضریح جدیدی كه اخیراً برای حضرت معصومه ساختهاند، روایتی را انتخاب كردهاند كه راویها همه زن هستند تا میرسد به پیغمبر اكرم. در ضمن، اسم همه آنها فاطمه است (حدود چهل فاطمه) ؛ روایت كرده فاطمه دختر.. . از فاطمه دختر.. . تا در متن تاریخ اسلام، از همان روز اول، دو نفر مسلمان میشوند؛ علی و خدیجه كه این دو، نقش مؤثری در ساختن تاریخ اسلام دارند. اگر فداكاریهای این زن كه از پیغمبر 15 سال بزرگتر بود، نبود، از نظر علل ظاهری مگر پیغمبر میتوانست كاری از پیش ببرد؟
میرسد به فاطمه دختر موسی بن جعفر. بعد ادامه پیدا میكند تا فاطمه دختر حسین بن علی بن ابی طالب و در آخر میرسد به فاطمه دختر پیغمبر. یعنی شركت اینها اینقدر رایج بوده. ولی هیچ وقت اختلاط نبوده است. بسیاری از راویان بودند كه میآمدند روایت حدیث میكردند. زنها میآمدند استماع میكردند. اما زنها در كناری مینشستند و مردها در كناری. مردها در اتاقی بودند و زنها در اتاقی.
اسلام میگوید علم. اما نه شهوترانی، نه مسخرهبازی، نه حقه بازی؛ میگوید شخصیت.
زهرا (س) در جوانی از دنیا رفته است و از بس در آن زمان دشمنانشان زیاد بودند، از آثار ایشان كم مانده است. ولی خوشبختانه یك خطابه مفصل بسیار طولانی (در حدود یك ساعت) از ایشان در سن هجده سالگی (حد اكثر گفتهاند بیست و هفت سالگی) باقیمانده است. كه این را تنها شیعه روایت نمیكند. عرض كردم بغدادی در قرن سوم، این خطابه را نقل كرده است. همین یك خطابه كافی است كه نشان دهد زن مسلمان در عین اینكه حریم خودش را با مرد حفظمی كند و خودش را به اصطلاح برای ارائه به مردان درست نمیكند. معلوماتش چقدر است؟ورود در اجتماع تا چه حد است؟
خطابه حضرت زهرا (س) توحید دارد، در سطح توحید نهجالبلاغه. یعنی، در سطحی كه دست فلاسفه به آن نمیرسد. وقتی كه درباره ذات حق و صفات حق صحبت میكند، گویی در سطح بزرگترین فیلسوفان جهان است. از بوعلی سینا ساخته نیست، كه اینطور خطبه بخواند. یكدفعه وارد در فلسفه احكام میشود؛ خدا نماز را برای این واجب كرده.
روزه را برای این واجب كرد، حج را برای این واجب كرد. امر به معروف و نهی از منكر را برای این واجب كرد. زكات را برای این واجب كرد، و.. . بعد شروع میكند به ارزیابی قوم عرب قبل از اسلام در این قوم به وجود آورد. سنت پیغمبران این بوده كه زنها جدا مینشستند و مردها جدا. و پردهای بلند میان آنها كشیده میشد.
زهرای اطهر از پشت پرده، تمام سخنان خودش را گفت و زن و مرد مجلس را منقلب كرد. این، معنای آن است كه ذكر كردیم؛ هم شخصیت دارد و هم عفاف؛ هم پاكی دارد و هم حریم. هیچ وقت خودش را جلوی چشمهای گرسنه مردان قرار نمیدهد. اما یك موجود دست و پا چلفتی هم نیست كه چیزی سرش نشود. و از هیچچیز خبر نداشته باشد. تاریخ كربلا، یك تاریخ و حادثه مذكر - مؤنث است؛ حادثهای است كه مرد و زن هردو در آن نقش دارند، ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. معجزه اسلام اینهاست.
ابا عبد الله اهل بیت خودش را حركت میدهد، برای اینكه در این تاریخ عظیم رسالتی را انجام دهند. برای اینكه نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند؛ با قافلهسالاری زینب، بدون اینكه از مدار خودشان خارج شوند. از عصر عاشورا، زینب تجلی میكند. از آن به بعد، به او واگذار شده بود. رئیس قافله اوست، چون یگانه مرد، زینالعابدین (ع) كه در این وقت به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلی پسر زیاد كه از جنس ذكور اولاد حسین هیچكس نباید باقی بماند، چند بار حمله كردند تا امام زینالعابدین را بكشند. ولی بعد خودشان گفتند: این خودش دارد میمیرد.«10» و این هم، خودش یك حكمت و مصلحت خدایی بود كه حضرت زینالعابدین بدین وسیله زنده بماند. و نسل مقدس حسین بن علی باقی بماند. یكی از كارهای زینب، پرستاری امام زینالعابدین (ع) است.
در عصر روز یازدهم، اسرا را آوردند و سوار كردند بر مركبهایی (شتر یا قاطر یا هردو) كه پالانهای چوبین داشتند و مقید بودند كه اسرا، پارچهای روی پالانها نگذارند. برای اینكه زجر بكشند. بعد اهل بیت خواهشی كردند كه پذیرفته شد.
گفتند: شما را به خدا، حالا كه ما را از اینجا میبرید، ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید.«11» برای اینكه میخواهیم برای آخرین بار با عزیزان خودمان خداحافظی كرده باشیم. در میان اسرا تنها امام زینالعابدین بودند كه به علت بیماری پاهای مباركشان را زیر شكم مركب بسته بودند. دیگران روی مركب آزاد بودند. وقتی كه به قتلگاه رسیدند، همه بیاختیار خودشان را از روی مركبها به روی زمین انداختند زینب (ع) خودش را میرساند به بدن مقدس ابا عبد الله آن را به یك وضعی میبیند كه تا آن وقت ندیده بود. بدنی میبیند بیسر و بی لباس با این بدن معاشقه میكند و سخن میگوید. آنچنان دلسوز ناله كرد. كه كاری كرد كه اشك دشمن جاری شد. دوست و دشمن به گریه درآمدند.«13»
نشریه وام، شماره 17، استاد مرتضی مطهری؛
ارسال توسط کاربر محترم سایت : j133719
نوع سوم، تاریخ مذكر - مؤنث است كه هم به دست مرد ساخته شده است و هم به دست زن. ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. وقتی به قرآن كریم مراجعه میكنیم میبینیم تاریخ مذهب و دین آنطور كه قرآن كریم تشریح كرده است، یك تاریخ مذكر - مؤنث است. و به تعبیر من، یك تاریخ مؤنث است: یعنی مذكر و مؤنث هر دو، اما نه به صورت اختلاط. بلكه به این صورت كه مرد در مقام و مدار خودش و زن در مقام و مدار خودش.
قرآن كریم مثل اینكه عنایت خاص دارد كه همینطور كه صدیقین و قدیسین تاریخ را بیان میكند، صدیقات و قدیسات تاریخ را هم بیان كند. در داستان آدم و همسر آدم، نكته است كه من مكرر در سخنرانیهای چند سال پیش خود گفتهام و باز یادآوری میكنم: یك فكر بسیار غلط را مسیحیان در تاریخ مذهبی جهان وارد كردند، كه واقعاً خیانت بود.(در مسئله زن نداشتن عیسی (ع) و ترك ازدواج و مجرد زیستن كشیشها و كاردینالها. ) كمكم این فكر پیدا شد كه اساساً زن، عنصر گناه و فریب است: یعنی شیطان كوچك است. مرد به خودی خود گناه نمیكند. و این زن است شیطان كوچك است. كه همیشه وسوسه میكند و مرد را به گناه وامیدارد. گفتند: اساساً قصه آدم و شیطان و حوا، اینطور شروع شد كه شیطان نمیتوانست در آدم نفوذ كند. لذا حوا را فریب داد و حوا آدم را فریب داد. و در تمام تاریخ همیشه به این شكل است كه شیطان بزرگ، زن را و زن، مرد را وسوسه میكند. اصلاً، داستان آدم و حوا و شیطان در میان مسیحیان به این شكل درآمد. ولی قرآن درست خلاف این را میگوید. و تصریح میكند؛ و این عجیب است.
قرآن، وقتی داستان آدم و شیطان را ذكر میكند، برای آدم، اصالت و برای حوا، تبعیت قائل میشود. اول كه میفرماید: ما به این دو نفر گفتیم كه ساكن بهشت شوید (نه فقط به آدم): «لا تقربا هذه الشجرة» ؛«به این درخت نزدیك نشوید.»(حال آن درخت هر چه هست. ) بعد میفرماید:«فوسوس لهما الشیطان»«1»: «شیطان این دو را وسوسه كرد.» نمیگوید كه یكی را وسوسه كرد و او دیگری را وسوسه كرد؛«فدلاّ هما به غرور». «2» باز «هما» ضمیر تثنیه است. و «قاسمهما انّی لكما لمن الناصحین؛»«3» آنجا خواست فریب بدهد، جلوی هردوی آنها قسم دروغ خورد. آدم همان مقدار لغزش كرد كه حوا، و حوا همانقدر لغزش كرد كه آدم. اسلام این فكر را، این دروغی را كه به تاریخ مذهبها بسته بودند، زدود و بیان داشت كه جریان عصیان انسان چنین نیست كه شیطان زن را وسوسه میكند و زن، مرد را. بنابراین، زن یعنی عنصر گناه. و شاید برای همین است كه قرآن، گویی عنایت دارد كه در كنار قدیسین از قدیسات بزرگ یاد كند كه تمامشان در مواردی بر آن قدیسین علوّ و برتری داشتهاند. در داستان ابراهیم از ساره با چه تجلیلی یاد میكند. در این حد كه همان طور كه ابراهیم با ملكوت ارتباط داشت و چشم
ملكوتی داشت. فرشتگان را میدید و صدای ملائكه را میشنید. ساره نیز صدای آنها را میشنید. وقتی به ابراهیم گفتند: خداوند میخواهد به شما (ابراهیم پیرمرد و ساره پیرزن) فرزندی بدهد، صدای ساره بلند. گفت:«أ ألدو انا عجوز و هذا به علی شیخاً». «4» من پیرزن با این شوهر پیرمرد؟ما سر پیری میخواهیم بچهدار شویم؟ ملائكه در حالی كه مخاطبشان ساره است نه ابراهیم. گفتند:«أ تعجبین من امر اللّه.»«5» آیا از بركت الهی و خداوندی به خانواده شما تعجب میكنید؟
همچنین، قرآن وقتی اسم مادر موسی را میبرد، میفرماید:«و اوحینا الیام موسیان ارضعیه «6»». ما وحی فرستادیم به مادر موسی كه خودت فرزندت را شیر بده.«فاذا خفت علیه فألقیه فی الیّم و لا تخافی و لا تحزنی انّا رادّوه الیك و جاعلوه من المرسلین». «7»
قرآن به داستان مریم كه میرسد، بیداد میكند. پیغمبران در مقابل این زن میآیند و زانو میزنند. زكریا وقتی مرم را میبیند كه او با نعمتهایی به سر میبرد كه در تمام آن سرزمین وجود ندارد؛ تعجب میكند. قرآن میگوید: درحالیكه مریم در محراب عبادت بود، فرشتگان الهی با این زن سخن میگفتند:«اذ قالت الملائكة یا مریم إنّ الله یبشرك بكلمة منه اسمه المسیح بن مریم و - جیها فی الدنیا و الآخرة و من المقرّبین». «8» ملائكه مستقیماً با خودش صحبت میكردند. مریم مبعوث نبوده، و این را قرآن درست نمیداند كه یك زن را بفرستد توی زن و مرد. مریم برخلاف شأنش، مبعوث نبود؛ ولی از بسیاری از مبعوثها، عالیمقامتر بود. بدون شك و شبهه مریم غیر مبعوث از خود زكریا كه مبعوث بوده، عالیمقامتر و والا مقامتر بود.
قرآن راجع به حضرت صدیقه طاهری میفرماید:«انّا اعطیناك الكوثر»«9» دیگر، كلمهای بالاتر از كوثر نیست. در دنیایی كه زن را شر مطلق و عنصر فریب و گناهی میدانستند، قرآن میگوید نه تنها خیر است، بلكه كوثر است؛ یعنی خیر وسیع، یك دنیا خیر. میآییم در متن تاریخ اسلام. از همان روز اول، دو نفر مسلمان میشوند؛ علی و خدیجه كه این دو، نقش مؤثری در ساختن تاریخ اسلام دارند. اگر فداكاریهای این زن كه از پیغمبر 15 سال بزرگتر بود نبود، از نظر علل ظاهری مگر پیغمبر میتوانست كاری از پیش ببرد؟ تاریخ ابن اسحاق یك قرن و نیم بعد از هجرت راجع به مقام خدیجه و نقش او در پشتیبانی از پیغمبر اكرم و مخصوصاً در تسلیبخشی به پیغمبر اكرم مینویسد:
بعد از مرگ خدیجه كه ابو طالب هم در آن سال از دنیا رفت، واقعاً عرصه بر پیغمبر اكرم تنگ شد؛ به طوری كه تا آخر عمر پیغمبر هرگاه اسم خدیجه را میبردند اشك مقدسشان جاری میشد «10» عایشه میگفت: یك پیرزن كه دیگر این قدر ارزش نداشت. چه خبر است؟میفرمود: تو خیال میكنی من به خاطر شكل خدیجه میگریم؟خدیجه كجا و شما و دیگران كجا؟
اگر به تاریخ اسلام نگاه كنید، میبینید كه تاریخ اسلام، یك تاریخ مذكر - مؤنث است؛ ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. پیغمبر (ص) دارد و هم راوی مرد؛ كه در كتبی كه در هزار سال پیش نوشته شده است. شاید اسم همه آنها هست. ما روایات زیادی داریم كه راوی آنها زن بوده است. كتابی است به نام بلاغات النساء؛ یعنی خطبهها و خطابههای بلیغی كه توسط زنها ایراد شده است. این كتاب از.. . بغدادی است، كه در حدود سال 250 هجری؛ یعنی در زمان امام عسكری (ع) میزیسته است.(چنان كه میدانید حضرت امام عسكری (ع) در سنه 260 وفات كردند. ) از جمله خطبههایی كه بغدادی در كتابش ذكر كرده است. خطبه حضرت زینب در مسجد یزید و خطبه ایشان در مجلس ابن زیاد و خطبه حضرت زهرا (س) در اوایل خلافت ابو بكر است.
در این ضریح جدیدی كه اخیراً برای حضرت معصومه ساختهاند، روایتی را انتخاب كردهاند كه راویها همه زن هستند تا میرسد به پیغمبر اكرم. در ضمن، اسم همه آنها فاطمه است (حدود چهل فاطمه) ؛ روایت كرده فاطمه دختر.. . از فاطمه دختر.. . تا در متن تاریخ اسلام، از همان روز اول، دو نفر مسلمان میشوند؛ علی و خدیجه كه این دو، نقش مؤثری در ساختن تاریخ اسلام دارند. اگر فداكاریهای این زن كه از پیغمبر 15 سال بزرگتر بود، نبود، از نظر علل ظاهری مگر پیغمبر میتوانست كاری از پیش ببرد؟
میرسد به فاطمه دختر موسی بن جعفر. بعد ادامه پیدا میكند تا فاطمه دختر حسین بن علی بن ابی طالب و در آخر میرسد به فاطمه دختر پیغمبر. یعنی شركت اینها اینقدر رایج بوده. ولی هیچ وقت اختلاط نبوده است. بسیاری از راویان بودند كه میآمدند روایت حدیث میكردند. زنها میآمدند استماع میكردند. اما زنها در كناری مینشستند و مردها در كناری. مردها در اتاقی بودند و زنها در اتاقی.
اسلام میگوید علم. اما نه شهوترانی، نه مسخرهبازی، نه حقه بازی؛ میگوید شخصیت.
زهرا (س) در جوانی از دنیا رفته است و از بس در آن زمان دشمنانشان زیاد بودند، از آثار ایشان كم مانده است. ولی خوشبختانه یك خطابه مفصل بسیار طولانی (در حدود یك ساعت) از ایشان در سن هجده سالگی (حد اكثر گفتهاند بیست و هفت سالگی) باقیمانده است. كه این را تنها شیعه روایت نمیكند. عرض كردم بغدادی در قرن سوم، این خطابه را نقل كرده است. همین یك خطابه كافی است كه نشان دهد زن مسلمان در عین اینكه حریم خودش را با مرد حفظمی كند و خودش را به اصطلاح برای ارائه به مردان درست نمیكند. معلوماتش چقدر است؟ورود در اجتماع تا چه حد است؟
خطابه حضرت زهرا (س) توحید دارد، در سطح توحید نهجالبلاغه. یعنی، در سطحی كه دست فلاسفه به آن نمیرسد. وقتی كه درباره ذات حق و صفات حق صحبت میكند، گویی در سطح بزرگترین فیلسوفان جهان است. از بوعلی سینا ساخته نیست، كه اینطور خطبه بخواند. یكدفعه وارد در فلسفه احكام میشود؛ خدا نماز را برای این واجب كرده.
روزه را برای این واجب كرد، حج را برای این واجب كرد. امر به معروف و نهی از منكر را برای این واجب كرد. زكات را برای این واجب كرد، و.. . بعد شروع میكند به ارزیابی قوم عرب قبل از اسلام در این قوم به وجود آورد. سنت پیغمبران این بوده كه زنها جدا مینشستند و مردها جدا. و پردهای بلند میان آنها كشیده میشد.
زهرای اطهر از پشت پرده، تمام سخنان خودش را گفت و زن و مرد مجلس را منقلب كرد. این، معنای آن است كه ذكر كردیم؛ هم شخصیت دارد و هم عفاف؛ هم پاكی دارد و هم حریم. هیچ وقت خودش را جلوی چشمهای گرسنه مردان قرار نمیدهد. اما یك موجود دست و پا چلفتی هم نیست كه چیزی سرش نشود. و از هیچچیز خبر نداشته باشد. تاریخ كربلا، یك تاریخ و حادثه مذكر - مؤنث است؛ حادثهای است كه مرد و زن هردو در آن نقش دارند، ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. معجزه اسلام اینهاست.
ابا عبد الله اهل بیت خودش را حركت میدهد، برای اینكه در این تاریخ عظیم رسالتی را انجام دهند. برای اینكه نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند؛ با قافلهسالاری زینب، بدون اینكه از مدار خودشان خارج شوند. از عصر عاشورا، زینب تجلی میكند. از آن به بعد، به او واگذار شده بود. رئیس قافله اوست، چون یگانه مرد، زینالعابدین (ع) كه در این وقت به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلی پسر زیاد كه از جنس ذكور اولاد حسین هیچكس نباید باقی بماند، چند بار حمله كردند تا امام زینالعابدین را بكشند. ولی بعد خودشان گفتند: این خودش دارد میمیرد.«10» و این هم، خودش یك حكمت و مصلحت خدایی بود كه حضرت زینالعابدین بدین وسیله زنده بماند. و نسل مقدس حسین بن علی باقی بماند. یكی از كارهای زینب، پرستاری امام زینالعابدین (ع) است.
در عصر روز یازدهم، اسرا را آوردند و سوار كردند بر مركبهایی (شتر یا قاطر یا هردو) كه پالانهای چوبین داشتند و مقید بودند كه اسرا، پارچهای روی پالانها نگذارند. برای اینكه زجر بكشند. بعد اهل بیت خواهشی كردند كه پذیرفته شد.
گفتند: شما را به خدا، حالا كه ما را از اینجا میبرید، ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید.«11» برای اینكه میخواهیم برای آخرین بار با عزیزان خودمان خداحافظی كرده باشیم. در میان اسرا تنها امام زینالعابدین بودند كه به علت بیماری پاهای مباركشان را زیر شكم مركب بسته بودند. دیگران روی مركب آزاد بودند. وقتی كه به قتلگاه رسیدند، همه بیاختیار خودشان را از روی مركبها به روی زمین انداختند زینب (ع) خودش را میرساند به بدن مقدس ابا عبد الله آن را به یك وضعی میبیند كه تا آن وقت ندیده بود. بدنی میبیند بیسر و بی لباس با این بدن معاشقه میكند و سخن میگوید. آنچنان دلسوز ناله كرد. كه كاری كرد كه اشك دشمن جاری شد. دوست و دشمن به گریه درآمدند.«13»
پينوشتها:
1. اعراف/19.
2. اعراف/21.
3. اعراف/20.
4. هود/72.
5. هود/73.
6. قصص/7.
7. قصص/7.
8. آل عمران/45.
9. كوثر/1. افتادگی، از متن پیاده شده از تولد است.
10. بحار الانوار، ج 45، ص 61؛ اعلام الوری، ص 246؛ شیخ مفید، ارشاد، ص 242.
11. بحار الانوار، ج 45، ص 58؛ اللهوف، ص 55؛ و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم ، ص 396 و مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 39 آمده است، كه تماماً از حمید بن مسلم روایت میكنند.
12. بحار الانوار، ج 45، ص 59؛ اللهوف، 56؛ مقتل الحسین، ص 396.
13. ر. ك؛ حماسه حسینی، تألیف استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 324.
نشریه وام، شماره 17، استاد مرتضی مطهری؛
ارسال توسط کاربر محترم سایت : j133719
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}