ريشه هاي انقلاب اسلامي در چشم انداز اسناد لانه جاسوسي آمريكا در ايران (1)


 





 

گروه پژوهش بنياد تاريخ پژوهي ايران معاصر
 

روز سيزدهم آبان به دو اعتبار در تاريخ معاصر ايران اهميت دارد، يكي تبعيد حضرت امام خميني (ره) به تركيه در سال 1343 توسط نظام مشروطه سلطنتي و ديگري تسخير لانه جاسوسي امريكا به دست دانشجويان مسلمان پيرو خط امام (ره) در سال 1358. در اينكه تبعيد امام به تركيه نقطه عطفي در تاريخ تحولات معاصر ايران بود، دوستان و دشمنان انقلاب اسلامي اختلافي ندارند اما در مسأله تسخير لانه جاسوسي امريكا تحليل گران انقلاب اسلامي با اختلاف نظر روبه رو هستند.
عده اي آن را عامل انزواي سياسي و فكري انقلاب اسلامي (1)، عده اي آن را بازي با آتش، بعضي ها اشغال لانه جاسوسي را نقطه عطف مصادره انقلاب توسط نيروهاي مذهبي افراطي و وسيله تسويه حساب و تصفيه عناصر دموكراسي خواه و ليبرال در درون انقلاب اسلامي مي دانند.(2) اگر چه اين رخداد به سقوط دولت موقت منجر شد اما صرف نظر از آثاري كه در سياست هاي داخلي و خارجي دولت نوپاي جمهوري اسلامي ايران داشت، بارها شنيده ايم كه امام خميني از اين واقعه تحت عنوان اشغال لانه جاسوسي امريكا ياد مي كردند و سفارت امريكا را در ايران مركز توطئه، لانه فساد، مركز فساد و از همه مهم تر مركز توطئه عليه نهضت مقدس اسلامي، جاسوسي غرب عليه شرق و جاسوسي عليه ملت هاي منطقه قلمداد مي نمودند.
اين ادعا، ادعاي سنگيني عليه دولت امريكا بود و به طور طبيعي به مستنداتي نياز داشت كه مي بايست عرضه مي شد. پس از خوابيدن هيجان هاي مربوط به تسخير لانه جاسوسي امريكا، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام براي اثبات ادعاهاي خود مبني بر اينكه سفارت امريكا در ايران مركز جاسوسي عليه ملت ايران و ملت هاي منطقه بود اسنادي را در قالب حدود هفتاد جلد كتاب منتشر كردند كه نشان مي داد ادعاي ايران مبني بر خروج سفارتخانه امريكا از دايره ضوابط ديپلماتيك و اقدام به توطئه، برنامه ريزي و مقابله با خواست هاي دموكراتيك جامعه ايراني و جاسوسي براي سرنگوني يك انقلاب مردمي و از همه مهم تر اقدام به طراحي كودتاهاي متفاوت براي دخالت در امور داخلي ايران و حفظ نظام استبدادي و ضد آزادي، قانون و حقوق بشر رژيم پهلوي، ادعاهاي بي وجهي نيست .
متأسفانه اسناد لانه جاسوسي امريكا در حوزه تحليل هاي سياسي خيلي زود با برنامه يا از روي غفلت به دست فراموشي سپرده شد. با وجودي كه اسناد لانه جاسوسي امريكا منبع قابل اعتنايي براي بازشناسي ريشه بسياري از وقايع مربوط به پنجاه سال حكومت دوره پهلوي به ويژه تحولات سياسي اجتماعي اقتصادي و فرهنگي ايران از دوران نهضت ملي نفت تا ريشه هاي انقلاب اسلامي و قسمتي از تاريخ اول انقلاب اسلامي است، اما تحليل گران انقلاب اسلامي به ندرت به اين اسناد به منزله يك منبع تحقيقاتي نظر افكندند.
به اعتقاد ما يكي از دلايل مجهوريت اسناد منتشر شده لانه جاسوسي امريكا در تبيين بسياري از وقايع مربوط به ريشه هاي انقلاب اسلامي و ديدگاهي كه مأموران سياسي و نظامي و اقتصادي امريكا نيست به ساختار اجتماعي ايران، اوضاع رژيم شاه، اهميت اين رژيم براي امريكا، اهميت ايران براي امريكا، نخبگان مؤثر در تحولات ايران، احزاب سياسي و غيره داشته اند، در اين است كه پس از دوران جنگ و آغاز دوره اي با عنوان دوره سازندگي، چرخش هاي ايدئولوژيكي خاصي به سمت گرايش به افكار و انديشه هاي غربي در پاره اي از جريان هاي طرفدار انقلاب اسلامي به وجود آمد كه باعث شد اين جريان ها به نحوي براي فراموش كردن گذشته انقلابي خود به اين اسناد رجوع نكنند و اسناد لانه جاسوسي به هر دليلي بخشي از اين گذشته بود و متأسفانه با وجود اينكه با منافع و امنيت ملي ما رابطه بسيار مستقيم داشت ولي قرباني مطامع جناحي و گروهي اين جريان ها گرديد.
پژوهشگران معتقد به انقلاب اسلامي، هيچ گاه به صورت جدي و عميق به اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي امريكا نظر نكردند و اين آرزويي بود كه امريكاييان و طرفداران روابط با امريكا از آن استقبال مي كردند.
از آنجايي كه اسناد لانه جاسوسي ريشه بسياري از سياست هاي خصمانه شيطان بزرگ را نسبت به انقلاب اسلامي نشان مي داد، دست هايي به جريان افتاد كه از اساس صحت اين اسناد را مورد ترديد قرار دهد اما اكنون با چاپ پاره اي از خاطرات مأمون جاسوسي و سياسي امريكا و سران كاخ صفيد مثل نيكسون، كيسينجر، كارتر، برژينسكي، پارسونز، سوليوان، هميلتون جردن، سايروس ونس، هايزر، رونالد ريگان، ريچارد كاتم، جان . دي . استمپل و... به راحتي مي توان قضاوت كرد كه اسناد مذكور به عنوان منبعي براي شناخت ريشه هاي تحولات سياسي ـ اجتماعي ايران از دوران جنبش ملي نفت به بعد، علل حساسيت امريكا براي دشمني با انقلاب اسلامي و ملت ايران و ريشه هاي وقايعي كه شرايط را براي ظهور انقلاب اسلامي فراهم كرد، در محل خود قابل اعتناست و نياز به پژوهش مجدد دارد.
ملت ما با مطالعه اين اسناد درخواهد يافت كه به كدام دلايل اقتصادي، سياسي و امنيتي، ايران به عنوان يك منطقه استراتژيك براي امريكا اهميت ويژه دارد؟ چرا امريكا تمام توان اطلاعاتي، اقتصادي، سياسي و نظامي خود را به كار گرفت تا با حمايت از رژيم ضد بشري شاه مقابل نهضت هاي مردمي در منطقه بايستد؟ چرا تا زمان حاكميت رژيمي مانند رژيم پهلوي كه دستش تا مرفق به خون فرزندان اين مرز و بوم آلوده بود، مسائلي چون آزادي، اصلاحات، حقوق بشر و دموكراسي در ايران براي امريكاييان پشيزي ارزش نداشت ؟ در گزارش هاي جاسوسان امريكايي كه با عنوان مأموران سفارت، خبرنگاران، تاجران، پژوهشگران و ده ها عنوان پوششي ديگر وارد ايران شده و با سران رژيم پهلوي، نيروهاي مبارز، احزاب سياسي و مردم عادي براي كسب اخبار رابطه برقرار كردند معلوم مي شود كه امريكاييان، علي رغم آگاهي از جنايات رژيم پهلوي براي كسب سود و سرمايه هاي بيشتر و غارت منافع ملي ملت ايران، القاظ زيبايي چون آزادي، حقوق بشر، دموكراسي و اصلاح طلبي را قرباني كردند.
ملت ما با مطالعه اين اسناد در خواهد يافت كه زمينه خيانت به منافع ملي در اين كشور در طول تاريخ در كدام يك از جريان ها و احزاب سياسي و چهره هاي به ظاهر ملي، مبارز و روشنفكر بيشتر بوده و كدام يك از آنها به عنوان مهره هاي ساده و بي جيره و مواجب و خبرچين براي جاسوسان امريكايي خبر و اطلاعات كسب مي كردند.
البته ما منكر اين نيستيم كه جاسوسان و تحليل گران و سياستمداران امريكايي با توجه به منافع شخصي خود جامعه ايران و جريان هاي آن را تحليل مي كردند و بي ترديد بخش اعظمي از گزارش هايي را كه تهيه مي كردند تحت تأثير سطح فهم آنها از مسائل ايران يا برداشت هاي شخصي آنها از جريان ها و گروه ها قرار داشت اما با همه اين حقايق نمي توان از حجم عظيم اين اسناد كه مربوط به بخش درخور توجهي از تاريخ اين مرز و بوم است چشم پوشي كرد.
ملت ما با مطالعه اين اسناد حداقل درخواهد يافت كه به خاطره پاره اي از خوش باوري هاي ساده لوحانه بعضي از جريان هايي كه تصور مي كنند با عادي كردن روابط با امريكا يا پرهيز از تشنجات، بخش اعظمي از مشكلات جامعه حل خواهد شد، امريكا انقلاب ملت ايران را به رسميت نخواهد شناخت .
امام خميني به درستي تشخيص داده بودند كه همه اين هياهوهايي كه شيطان بزرگ تحت عنوان دموكراسي، حقوق بشر، آزادي خواهي و امثال آن براي ملت ايران سر مي دهد براي اين است كه دستش از ذخاير عظيم ملت ايران، موقعيت استراتژيكي اين منطقه، منافع اقتصادي و بازارهاي مصرف ايران كوتاه شده است. ملت ايران با مطالعه دقيق اسناد لانه جاسوسي به بخش قابل توجهي از ريشه هاي اين تضادها پي خواهد برد.
اسناد لانه جاسوسي همان طوري كه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام نيز بدان اعتراف دارند به طور كامل منتشر نشد . محدوديت هايي كه در افشاي اسناد توطئه امريكا وجود داشت اجازه نداد كه اين اسناد به طور كامل و جامع در اختيار ملت ايران و تاريخ پژوهان قرار گيرد. اكنون كه عده اي از همان دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از عقايد انقلابي و اسلامي خود عدول كرده اند، متأسفانه ظاهرا ديگر زمينه اي براي تجديد چاپ اين اسناد به صورت كامل وجود ندارد. تا جايي كه تحقيقات نشان مي دهد چاپ بعدي اين اسناد دخل و تصرف هايي در پاره اي از مجلدات روبه رو شده كه اصالت آن را مورد ترديد قرار مي دهد. علي رغم همه اين تنگناها در نظر است با رجوع به چاپ اول اين اسناد كه از اصالت بيشتري برخوردار است پاره اي از ريشه هاي مربوط به انقلاب اسلامي بررسي شود. البته چاپ گزارش هاي مأموران سياسي، امنيتي، اقتصادي، و فرهنگي امريكا به منزله تأييد كامل برداشت هاي آنها از اوضاع، شخصيت ها، چهره ها، احزاب و... نيست اما اميد است با مطالعه محققانه اين اسناد به منابع خوبي براي شناخت تاريخ پنجاه ساله اخير ايران تا مقطع سقوط لانه جاسوسي امريكا يعني 13 آبان 1358 دست يابيم .
فهم آمريكايي ها از مفهوم انقلاب اسلامي و نهضت امام خميني، فهم امريكا از اوضاع ايران، فهم امريكايي ها از موقعيت شاه، ناكارآمدي نظام شاهنشاهي از ديد جاسوسان امريكايي، برداشتي كه از امام خميني و نيروهاي مبارز مذهبي در تحليل هاي مأموران سياسي امريكا وجود داشت و همچنين برداشت هاي آنها از اوضاع ايران تا حدودي سياست هاي امريکا را در ايران پي ريزي كرد و از همه مهم تر اهميت ايران براي ديپلماسي امريكا در منطقه و جهان، مباحثي است كه مي توان با رجوع به اسناد لانه جاسوسي به نكات راه گشايي درباره آنها رسيد.
در اين مقاله سندي از جلد 63 اسناد لانه جاسوسي مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد.
«دخالت هاي امريكا در ايران» جلد 63 از مجموعه اسناد لانه جاسوسي است كه با عنوان دوازدهمين جلد از مجموعه اسناد دخالت هاي امريكا در ايران، با 28 سند مهم از فاصله زماني مرداد 1357 تا آبان 1358، تهيه گرديده است .(3)
اسناد اين مجموعه از آن جهت اهميت دارد كه تا سند شماره 11 مقارن با اوج جريان هاي انقلاب تهيه شده و بيشتر به تجزيه و تحليل جريان هاي مذكور و عناصر دخيل در قضاياي انقلاب پرداخته است. موضوعات اسناد از شماره 11 به بعد مربوط به دوران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مي شود كه عمدتا مربوط به سه محور اساسي است «انقلاب اسلامي»، «مسائل فيمابين ايران و امريكا» و «مراحل اقتصادي ايران بعد از انقلاب اسلامي».(4)
مهم ترين و محققانه ترين سند اين مجموعه سندي است با عنوان «چه اشتباهي در ايران رخ داد ؟» اين سند گزارشي است كه آن را يكي از مأموران سفارت به نام استانلي تي . اسكودرو تنظيم كرده است.
اين سند كه سند شماره 12 اين مجموعه است با طبقه بندي خيلي محرمانه توسط يكي از مأموران امنيتي سفارت به نام گالن فوكس بر اساس برنامه خروج اسناد از طبقه بندي بخشنامه اجرايي شماره 12065 دولت امريكا طبقه بندي شده در پايان آن آمده است كه در تاريخ 1 ژوئن 1985 از طبقه بندي خارج خواهد شد.
استانلي اسكودرو مأموري است كه دوبار در ايران خدمت كرده و آخرين دوره خدمت وي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي احتمالا بين ماه هاي نوامبر تا ژانويه 1980م / 1358 ش بوده است. مهم ترين نكاتي كه در اين سند به چشم مي خورد و از جنبه روابط ايران و امريكا اهميت دارد به قرار زير است:
1. نويسنده در اين سند به طور رسمي اعتراف مي كند كه امريكا در سرنگوني دكتر مصدق و بازگرداندن شاه از تبعيد مختصرش به اروپا، تأثير بسزايي داشته است .
2. نويسنده اعتراف مي كند كه امريكا از حاكمي نيرومند و مستبد در ايران حمايت كرده است.
3. نويسنده معتقد است كه سياست ايراني امريكا كه براي مدت سي سال حافظ منافع ايالاتي متحده در ايران بوده است در دوران انقلاب اسلامي به صورت عالمي بي ربط و نابهنجار درآمده ودر مواردي بسيار حتي قبل از سقوط شاه نيز خطراتي عليه منافع امريكا امريكا به وجود آورده است.
4. نويسنده اقرار مي كند سقوط ديكتاتوري شاه نتيجه مستقيم يك انقلاب اصيل داخلي بود، نه به آرامي و آشوب هدايت شده از خارج . البته روش دولت هاي استعماري امريكا و شوروي در اين دوران اين بوده است كه هر حركت اجتماعي را كه وابسته به يكي از آنها نبود به رقيب منتسب مي كردند، اما ماهيت اسلامي انقلابي ايران آن قدر روشن بود كه جاسوسان امريكا جرأت و جسارت انتساب انقلاب اسلامي را به يكي از قدرت هاي استعماري به خود راه ندادند.
5. نويسنده اين گزارش، به سال هاي سركوب، فساد، عدم مديريت، چاپلوسي و تملق، وعده هاي توخالي و عدم سياست و كارايي كلي نظام مشروطه سلطنتي در ايران اعتراف مي كند اما مانند بسياري از تحليل گراني كه اصولا به قالب هاي غربي در تبيين انقلاب ها معتقدند وقوع يك يا دو رخداد مثل سياست حقوق بشر دولت كارتر را از عوامل اصلي سقوط نظام شاهنشاهي تلقي مي كند.
6. نويسنده در اين گزارش نشان مي دهد كه به فرآيند تحولات سياسي و اجتماعي ايران در دوران معاصر تا حدودي آشنايي دارد. او در اين گزارش تأكيد مي كند كه نهاد اسلامي روحانيت ايران به دليل نفوذي كه در جامعه دارد تنها نيرويي است كه استعداد به حركت درآوردن و بسيج شمار عظيم مردم را دارد. اين نيرو از ديدگاه نويسنده باعث مرگ يك شاه (ناصرالدين شاه)، اخراج يك شاه ديگر (رضاشاه) و تبعيد موقت شاه سومي (محمدرضا شاه در نهضت ملي نفت ) در طول 83 سال گذشته شده است و اكنون نيز باعث انقراض حكومت آخرين شاه احتمالي ايران گرديده است.
7. نويسنده با همه ادعاهايي كه دارد اقرار مي كند امريكا با آن همه دبدبه و كبكبه براي سقوط رژيم پهلوي آماده نبود؛ زيرا نمي خواست واقعيت اوضاع نابهنجار اجتماعي ايران و نفوذ قدرت مذهب و رهبران روحاني را در جامعه ايران بپذيرد.
8. نويسنده اقرار مي كند كه همسو خواندن منافع آمريكا در ايران با منافع رژيم پهلوي يك خطاي اساسي در سياست امريكا بوده است . تحميل سياست غير اصولي و غير صادقانه مأموران امريكايي بنا به دستور مقامات كاخ سفيد و پنهان كردن نقاط ضعف رژيم پهلوي به جايي رسيد كه وزارت خارجه از اطلاعاتي در مورد ايران محروم شود كه مي توانست امريكا را بهتر از گذشته آماده پذيرش رويدادهاي اخير ايران سازد.
ظاهرا مأموران امريكايي مجاز نبودند با مخالفان رژيم شاه تماس برقرار كنند و اصولا شاه به دليل باج هاي كلاني كه به سردمداران كاخ سفيد مي داد آنها را مجاب كرده بود كه هيچ مخالف قدرتمندي عليه رژيم در ايران وجود ندارد. در اغلب گزارش هايي كه در هفتاد جلد اسناد لانه جاسوسي وجود دارد، اين مسأله مورد تأكيد قرار گرفته است كه رژيم شاه در ايران داراي مخالف جدي، پر قدرت و ذي نفوذ نيست .
9. نويسنده اعتراف مي كند كه مأموران امريكايي به دليل غفلت از بسياري از ويژگي هاي مردم ايران، با مسائل به شكل ساده برخورد كردند و آنچه باعث شرمساري آمريكا در پيروزي انقلاب اسلامي شد اين بود كه امريكا قدرت يافتن راه حل را از دست داد و از يك بازنده مطلق به نام شاه حمايت كرد.
آنچه در پايان اين گزارش قابل توجه است و براي همه آن ساده لوحاني كه تصور مي كنند امريكا حامي منافع ملت ايران و خواستار آزادي، دموكراسي و حقوق بشر براي ايران است عبرت آموز خواهد بود اين است كه قدرت هاي استعماري در برقراري روابط با هر رژيمي، حتي رژيمي مثل شاه كه در طول سلطه خود بر ايران بخش اعظم درآمدهاي ملي و امكانات مالي اين كشور را به جيب سرمايه داران امريكايي ريخت و در خوش خدمتي به سردمداران كاخ سفيد لحظه اي ترديد به خود راه نداد، بيش از هر چيز به دنبال حفظ منافع خويش اند نه حفظ پايه هاي قدرت نوكران خود و اگر روزي فرا رسد كه لازم باشد براي حفظ منافع خود، نوكران را فدا كنند، چنين خواهند كرد.
درقسمت بعد متن كامل اين گزارش در اختيار پژوهشگران قرار مي گيرد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1 ـ ابراهيم يزدي، ميزان 59/7/5 و انقلاب اسلامي 59/8/5، به نقل از: سيد حسين شفيعي دارابي، تسخير لانه جاسوسي امريكا يا انقلابي بزرگ تر از انقلاب اول، ص 4.
2ـ زبيگنيو برژينسكي، قدرت و اصول اخلاقي، به نقل از توطئه در ايران، به قلم سايروس ونس و برژينسكي، ترجمه محمود مشرقي، تهران، هفته، 1362، ص 174.
3 ـ‌ اسناد لانه جاسوسي، ج63، «دخالت هاي امريكا در ايران» (سند ش 12)، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي، 1366.
4 ـ‌ همان.
 

منبع:فصلنامه تخصصی 15 خرداد ش 9