مرگ عاطفي همسران


 

نويسنده:ابراهيم بيگدلي




 
زن و شوهري را در نظر بگيريد که براي شما الگو يک زوج موفق اند. آن ها با يکديگر رفتار خوبي دارند؛ به هم احترام مي گذارند، موقعيت مالي مستحکمي بنا نهاده اند، به خواسته هاي هم ارج مي نهند و در نهايت زوج موفقي به نظر مي رسند. اين طرز فکر شما، يک روز در حالي که مشغول خوردن شام و گفت گوي خانوادگي هستيد، به يکباره با شنيدن خبر جدايي آن زوج به هم مي ريزد. هرچه فکر مي کنيد نمي توانيد علتي منطقي براي اين اتفاق بيابيد. تمام زواياي مغزتان را مي کاويد تا نشانه يي دال بر مشکلات زناشويي آن زوج بيابيد، اما به نتيجه ي خاصي نمي رسيد. چه اتفاقي مي افتد که روابط عاطفي و پيوندهاي خانوادگي و اجتماعي از بين مي روند و جدايي جاي آن ها را مي گيرد؟ حتماً دليلي وجود دارد ولي ناشناخته تر از آن است که شما به وجودش پي ببريد....
در مرگ روابط عاطفي زندگي زناشويي، چهار مرحله وجود دارد که کارشناسان خانواده آن را به اين صورت تقسيم بندي مي کنند:مخالفت، رنجش و عصبانيت، عدم پذيرش يا طرد و سرکوبي.

مخالفت
 

در زمينه عاطفي و در زندگي زناشويي اين مسأله به کرات اتفاق مي افتد، زيرا تعداد تعاملات ميان فردي زوجين خيلي بيشتر از انواع ديگر روابط است و به همين نسبت احتمال بروز اختلاف ميان آنها بيشتر مي شود. اگر مخالفت هاي کوچک خود را بيان نکنيد و با توجه به تعداد موارد پيش آمده، از خير مطرح کردن آن ها بگذريد، اين مخالفت هاي کوچک جمع شده و کم کم به مرحله هشدار دهنده ي بعدي، يعني رنجش و عصبانيت تبديل مي شود.

رنجش و عصبانيت
 

در اين مرحله شما فرد مقابل را سرزنش و ملامت مي کنيد و فرد مقابل هم عکس العمل نشان مي دهد و شما را مورد حمله قرار مي دهد. خيلي مواقع که سر موضوع کوچک و بي ربطي دعواي بزرگي راه مي افتد، علت آن را بايد در جاي ديگر و موضوع ديگري جستجو کنيد. اگر رنجش و عصبانيت مدام تکرار شود شما در مقام جلوگيري از آن، با به درون ريختن اين عصبانيت و رنجش و انباشت انرژي منفي در درون تان پا به مرحله ي سوم مي گذاريد.

عدم پذيرش و طرد
 

بعد از يک دعواي مفصل در را به هم مي کوبيد و از منزل خارج مي شويد. شما در منزل و زير يک سقف هستيد، ولي به يکديگر بي اعتنايي مي کنيد و يکديگر را مورد بي توجهي قرار مي دهيد. در واقع طرف مقابل را، هم از ديده و هم از دل بيرون مي کنيد. بيشتر جدايي ها و طلاق ها در اين مرحله اتفاق مي افتد. اين دوره بحراني ترين دوره اختلافات و در حقيقت زمان به زانو در آمدن آخرين تلاش هاي عاطفي طرفين براي بقاي زندگي مشترکشان است.

سرکوب
 

سرکوبي نوعي احساس کرختي و بي حسي است. شما ديگر احساسات منفي خود را حس نمي کنيد، اما در مقابل، بهاي بزرگي مي پردازيد و ديگر احساسات مثبت خود را نيز لمس و درک نخواهيد کرد. آنچه اين مرحله را فاجعه آميز مي کند، نوع رابطه يي است که بين زوجين وجود دارد. به اين ترتيب که همه چيز خوب و مرتب به نظر مي رسد و طرفين به ظاهر زندگي خوبي در کنار يکديگر دارند، اما در واقع بسياري از استعدادها و مهارت هاي عاطفي خود را فراموش کرده و به يک جسد ماشيني و متحرک تبديل شده اند که زندگي محدود و بي طراوتي را دنبال مي کند.

داريم از هم دور مي شويم!
 

زماني که روابط عاطفي مناسبي در ميان زن و شوهر وجود داشته باشد، اعضاي خانواده با آرامش بيشتري به فعاليت خود ادامه مي دهند و در انجام امور بيرون از خانه نيز موفق تر عمل مي کنند. زن و شوهري که ذهن و رفتار يکديگر را درک کنند، روابط عاطفي مثبتي هم با يکديگر برقرار مي کنند. روانشناسان تنها راه حل اين مساله را داشتن هوش عاطفي زن و شوهر در خانواده مي دانند و مي گويند: «هوش عاطفي مجموعه يي از مهارت ها و شاخص ها براي شناخت احساس خود، کنترل احساس خود، شناخت احساس ديگران و تنظيم روابط با ديگران است که در خانواده جايگاه بسيار بالايي دارد.»

هشدار رييس انجمن جامعه شناسان
 

رييس انجمن جامعه شناسان ايران با انتقاد از اين که اعضاي خانواده در کشور ما بيشترين وقت خود را در محيط خانه صرف تماشاي تلويزيون و استفاده از وسايلي همچون رايانه و تلفن مي کنند، گفت:«نتايج آخرين تحقيقات و بررسي ها نشان داده است که در خانواده هاي ايراني، افراد به طور متوسط روزانه شش ساعت از وقت خود را به تماشاي تلويزيون اختصاص مي دهند.»
دکتر معيدفر خاطر نشان کرد:«در سال هاي اخير با ورود وسايل جديد ارتباطي اين وضعيت دامنه ي وسيع تري پيدا کرده است و تأسف بارتر اين که بگوييم در برخي خانه ها به جاي يک تلويزيون، دو تا سه تلويزيون وجود دارد و هر يک از اعضاي خانواده ترجيح مي دهند جداي از يکديگر به تماشاي برنامه هاي مورد علاقه خود بنشينند.»
در واقع مسايل مختلف در خانواده ها موجب شده است تا فرصت تعامل و گفت و گو بين اعضاي خانواده کاهش يابد. متاسفانه ماشيني شدن زندگي ها و بروز مشکلات متعدد اقتصادي و اجتماعي مانع از انسجام بين اعضاي خانواده شده است و ميان پدر و مادر و فرزندان در برخي خانواده ها فاصله ي عاطفي بسياري به چشم مي خورد، که اين امر امکان تبادل نظر و ايجاد همدلي را بين اعضاي خانواده به حداقل رسانده است.
منبع:نشريه 7 روز زندگي، شماره 105