شور جاودانه عاشورا


 

نويسنده: د کتر حسين کچوئيان




 
تحليلي از چرايي وقوع، راز ماند گاري و تاثير گذاري حادثه عاشورا
عاشورا يک اسطوره واقعي است، به اين معنا که آنچه در اين ماجرا- با هر مقياس و ميزاني-اتفاق افتاد ه، فراتر از حيطه هاي معمولي است که ما مي توانيم آن را درک کنيم. براي مثال حضرت تعهد ي در باب آورد ن خانواد ه شان نداشتند اما همين موضوع خيلي اين حاد ثه را عجيب کرد ه. بخش مهمي از عظمتي که اين حادثه پيدا کرد ه به واسطه حضور اعضاي خانواد ه ايشان و به خصوص حضرت زينب (س) بود ه که باعث نشر و گسترش معارف اين انقلاب شد ه است. به زبان آورد ن چيزهايي که ما دائما تکرار مي کنيم ساد ه است، اما اين واقعيت که انسان در طول يک روز همه نزد يکا نش کشته شوند غيرقابل تصور است. تصورش هم خرد کنند ه است. اينکه خاندان کريمي از خاندان هاي بشريت، از اوج کرامت، بر حسب ظاهر به حضيض ذلت و سرافکند گي مي افتند. انواع بي حرمتي ها و برخورد هاي زشت به خاندان و اسيران مي شد.نفس اينکه انسان را در معرض تماشا بگذارند، هتک حرمتي بود که حتي شايد از زاويه اي د يگر، از ماجراي عاشورا عظيم تر بود.
ما يک اعمال خاص د نيايي داريم که هيچ کس در موردش ابهام ندارد و همه آن را مي فهمند و انجام مي د هند مثل کارهاي روزمره .اما يک سري از اعمال هستند که در مواردي از مرز کارهاي معمول عبور مي کند و با تعابير خاصي ظاهر مي شوند. حالت قطبي اين اعمال در واقع حاد ثه اي است که در کربلا اتفاق افتاد ه.
مثلا نجات داد ن يک انسان يا پيدا کرد ن پول و پس داد ن آن به صاحبش را اگر بخواهيم با عقل معمول به آن نگاه کنيم نبايد اتفاق بيفتد؛ چيزي که در فرهنگ غربي از آن تعبير به «قهرمان پروري» مي کنند. «قهرمان گري» رخداد و حالت و وضعي است که هميشه اتفاق نمي افتد و هر موقع هم که اتفاق بيفتد در معناي اصلي اش متعلق به زمان معمول نيست؛ يعني شکافي در تاريخ اتفاق افتاد ه و اين حادثه صورت گرفته.
شما انقلاب و جنگ خود مان را در نظر بگيريد؛ آن حالتي که مرد م در دوران انقلاب داشتند و به همين ارزاني و راحتي به صحنه آمد ند و جان داد ند و بعد هم در جنگ، اين چيز د نيايي نيست. به عبارتي کساني که مي خواهند يک حرکت اجتماعي راه بيندازند کليد شان همين است، چون اين مقوله، مقوله د نيايي نيست. قابل د ستکاري هاي فني هم نيست و هيچ کس نمي تواند در آن تغييري ايجاد کند؛ يعني کسي را که حاضر باشد برود و کشته شود نه من مي توانم ايجاد کنم و نه هيچ انسان د يگري.
پيدايي اين آد م ها مستلزم شکافي در تاريخ است. عظيم ترين فقرها نمي تواند انسان را به اين کارها وادارد. بزرگ ترين ظلم ها نمي تواند انساني را بيافريند که قهرماني کند؛ يعني اين نوع رفتارها را داشته باشد. مثلا فرد راحت جانش را بگذارد يا مرد يا زني بچه هايش را اين طور به صحنه کارزار ببرد. اگر اين حادثه را اين طور تحليل کنيم مي بينيم که لحظه، لحظه اين واقعه چيزي است که متعلق به اين دنيا نيست.
در تاريخ کم نبود ند انسان هايي که به اين شيوه جنگيد ند و کشته شد ند ولي در کجاي د نيا مي بينيد که بعد از 1300 سال اين حادثه را زند ه بدارند و دائما هم اين سرزند گي و شور در بين پيروان آن زياد تر شود و ماند گار. اين ماجرا با تبليغات به معناي پروپاگاندا و ... تا الان زند ه نماند ه. در واقع ظرفيت رخداد ها في نفسه تعيين کنند ه اين است که اين رخداد چقد ر کشش دارد.اصلا اين امکان وجود ندارد که در بين اقوام د يگر اگر چنين اتفا قي افتاد ه باشد بعد از هزار سال همچنان آن اتفاق را زند ه بدارند.
شيعه يعني عاشورا، چرا که اساسا شيعه بود ن با اين حا دثه معنا پيدا مي کند. اولين منازعه هايي بعد از سيد الشهدا (ع) و در عراق هم همين موضوع بود ه. يعني کشتار شيعيان به خاطر اينکه عزاداري مي کردند و اين مراسم را زند ه نگه مي داشتند و وقتي که آل بويه مي آيد، مهم ترين کارش اين است که عزاداري را آزاد مي کند. شما در هر مقطع تاريخي مي بينيد اين موضوع، موضوع نزاع است و هر موقع يک حادثه اي در رابطه با شيعه اتفاق مي افتد، اين مقوله مورد بحث است.
در جنگ هاي داخلي ايران که دائما بين شيعه و سني جريان داشته، اين مورد، موضوع محوري جنگ ها بود ه. در اين دوران جد يد هم که شاهد بود يد که رضاخان چه تلاشي براي از بين برد ن عزاداري کرد. يک بحثي در مباحث فقهي هست که مي گويند حضرت امير (ع) اگر جنگ هاي صفين و جمل و مبارزه با خوارج را نمي کرد، بخش مهمي از فقه و به يک معناي کلي تر، تعاملات مسلمين با هم در هاله اي از ابهام باقي مي ماند.
من فکر مي کنم بر اساس همين موضوع ما بايد در اين زمينه به ماجراي عاشورا نگاه کنيم؛ ما در تاريخ بشر مقاطع مختلفي داشتيم که مضامين مختلف زند گي انساني در آن تظاهر پيدا کرد ه؛ مثلا قيام با ظلم، قيام با ستمگر و ... بالاخره در تاريخ بشر هر کدام از اين مقاطع را يک آد مي مطرح کرد ه . اين طور نيست که بايد بر حاکم ستمگر شورش کرد و اين يک مضموني باشد که هميشه وجود داشته. نه، در واقع اين مضمون متاثر از يک آد م يا کاري است که موضوعيت پيدا کرد ه و معنا و مفهوم پيدا کرد ه.
در مورد حضرت سيدالشهدا (ع) يک الماني وجود دارد که آن را بسيار متمايز مي کند و علت اين تمايز به خاطر د يانت خاتم است، چون شا يد علت اينکه اين حاد ثه در اد يان د يگر اتفاق نيفتاد ه به اين دليل بود ه که بحث خاتميت وجود نداشته. ما درتاريخ بشر نه اسطوره اي داريم، نه قصه يا حاد ثه اي داريم که در آن اين معنايي که در قيام سيدالشهدا(ع) تحقق پيدا کرد ه، نمود داشته باشد. آن معنا چيست؟! چه چيزي را حضرت با فعل و عملشان معنا دار کرد ند که پيش از آن معنا دار نبود؟
قيام سيدالشهدا (ع) در وضعيتي به وجود آمد ه که در اين حالت نمي شود نظام را قبول کرد، چون فاسد است. حضرت که آمد ند کربلا، در آنجا مخيرشان کرد ند که يا بيعت کنند يا تکليفشان تعيين بشود. اجازه نداد ند برگرد ند و مجبورشان کرد ند که ساکن شوند.
اين حادثه به ما مي گويد که يک جايي هست که در آنجا د يگر امکان رضايت نداريد. در اين وضعيت دو حالت وجود دارد؛ يکي اينکه به نبرد برويد و يکي اينکه خروج پيدا کنيد از حوزه تسلط حاکميت که به نوعي نشان د هند ه عد م رضايت است و اين عد م رضايت هم فعال خواهد بود و به همين دليل هم در کربلا يزيد به حضرت اجازه خروج نداد، چون مي دانستند که اگر ايشان برود، بر حاکميت خروج پيدا خواهد کرد. حالا چرا اين موضوع اهميت دارد؟ اهميت آن به اين د ليل است که ديا نت خاتم بر خلاف اد يان د يگر محدود و مقيد به ازمنه و امکنه نيست. يک چنين د يانتي دو احتمال بيشتر پيش رويش نيست؛ احتمال اول اين است که فاسد شود، غيرممکن است که يک نظامي، يک جريان فکري اي در شرايط مختلف تاريخي باشد و بتواند دوام بياورد.
قطعا همان طور که خود قرآن هم گفته: «لکل امه اجل.» هر نظام اجتماعي هم قطعا فاسد مي شود. يعني اگر صرف نظر از جهات د يگر، واقعيت تاريخي را نگاه کنيم که کاملا در گذ شته اتفاق افتاد ه، اين موضوع کاملا روشن است. در مورد اسلام اين نمي تواند امکان بروز پيدا کند و نبايد بيفتد، چون در اد يان د يگر اين اتفاق افتاد ه و همه اد يان يک دوره سکولارايزون داشته اند.
وصايا در مورد اد يان د يگر به خصوص در اعتقادات شيعيان هم هست و هميشه وجود داشته و به ترتيباتي اين خط را ادامه مي داد ه ولي جالب اين است که ظاهرا هيچ کدام از اين وصايا مکلف به تکليفي که حضرت سيد الشهدا (ع)بود ند، نشد ند. چرا در مورد آنها نشد ه؟! به اين د ليل که کشش د يانت هاي آنها مشخص است. بعد از اين ابلاغ پيام خدا يک د ين د يگري مي آيد ولي در د يانت خاتم اگر مي خواست اين ديا نت تحت شرايط مختلف تاريخي بماند و نميرد، تنها راهش اين بود ه است که دوباره اين لحظه هاي خاص تاريخي که احيا مي شود وجهاني نو مي شود، اتفاق بيفتد. سيدالشهدا (ع)آن نيروي احيا کنند ه مداو م تاريخي است.
در تاريخ شيعه شما هيچ مقطعي از حيات اجتماعي در ايران را نمي بينيد که عاشورا در آن حضور نداشته باشد. هر مقطعي از مقاطعي که تاريخ ايران در آن تحولي داشته در واقع متاثر از قيام عاشورا و جريان امام حسين (ع) است. در واقع در نزاع هاي بغداد، در بحث آل بويه، آنها با تمسک به اين موضوع خود شان را تثبيت کرد ند و با توجه به حرکت هاي اجتماعي اي که از اين ناحيه ايجاد مي شد، خود شان را نگه داشتند. در همه قيام هايي که تا زمان صفويه اتفاق افتاد، ظهور و بروز اين ماجرا را مي بينيد و به يک معنا هر قطعي از مقاطع تاريخي که به قوت يابي بيشتر شيعه و تکثر جمعيتشان منجر مي شود، همراه با قوت يابي مراسم عاشورا هم هست.
در صفويه دوباره اين اتفاق مي افتد و باز دوباره در مشروطه از اين ماجرا وام گرفته مي شود. ظاهرا مشروطه محل انحطاط جريان است ولي اين طور نيست، نقطه مشروطه محل ايجاد جريان د يني و شيعي است که البته به اقتضاي زمان و مکان موفق نمي شود ولي در خفا و بطن جامعه دنبال مي شود و در هر حاد ثه اي مثل جريان ملي شد ن نفت و بعدا 15 خرداد سال 42 و تا همين حوادث و رخداد هايي که در سال و روزهاي اخير در کشور ما بود ه، اين خون و اين نيروي حياتي تاريخي زند ه است.
به نظر من سيد الشهدا (ع) و عاشورا را بايد در درون يک فلسفه تاريخي که خداوند بر اين عالم مقدر کرد ه د يد؛ يعني حجم پيچيد گي و عد م مقبوليتي که در اين حاد ثه ايجاد شد ه و اين حجم عظيمي از اتفاقاتي که حول اين حاد ثه ايجاد شد ه به ما اجازه نمي د هد که ما هيچ معناي د يگري براي اين حاد ثه متصور باشيم. به عبارتي ديگر اين حاد ثه فقط حاد ثه نيست.
به واقع خود اين نيرو به عنوان يک نيروي تاريخي وجود دارد و شکل تداوم، بسط و گسترش اش مساله اي است. شايد ما نتوانيم توضيح بد هيم که چطور اين تعلق خاطر نسبت به شخص حضرت و کليت جريان عاشورا ايجا د شد ه، کما اينکه شما نمي توانيد توضيح بد هيد مثلا نهج البلاغه که مي خوانيد انگار حضرت امير (ع)پشت اش است.
خود قرآن را در نظر بگيريد. همان طور که نمي توانيم گرماي قرآن و نهج البلاغه را توضيح بد هيم در اينجا هم نمي توانيم ماجراي عاشورا و شوري را که در ما ايجاد مي کند، توضيح بد هيم، يعني آن چيزي که اين اتفاقات را ايجاد مي کند و اجازه مي د هد که مرد مي در طول تاريخ مصائب بزرگ را تحمل کنند و قهرماني هاي بزرگ در مقاطع مختلف تاريخي انجام بد هند و در نتيجه در مسير تاريخ قرار گيرد. اين از وجود حضرت سيدالشهدا (ع)است و خداوند اين حادثه را براي احياي مداوم تاريخ بعد از اسلام ايجاد کرد ه.
حالا صرف نظر از اينکه چند بار د يگر اين اتفاق مي افتد، فکر مي کنم که يکي از عظيم ترين موارد ظهور حضرت سيدالشهدا و عاشورا، قيام حضرت حجت باشد؛ يعني اين ماجرا همچنان مورد نياز است. ظاهرا ظرفيت و پتانسيل اين ماجرا در ظهور حضرت حجت پايان مي پذيرد. به همين د ليل هم خونخواهي حضرت هم در آنجا قرار دارد، يعني خون سيدالشهدا (ع) آنجا آرام مي گيرد.
در سال هايي که حضرت امير (ع) از خلافت به دور بود ند يا آن سال هايي که امام حسن مجتبي (ع) بود ند، آن وقت ها اساس سيستم، اساس فاسد ي نشد ه بود. در تعابير حضرت سيدالشهدا(ع) هست که توصيف مي کنند اگر يزيد متولي امر اسلام است، پس بايد فا تحه اين حکومت و جامعه را خواند. اين به آن معناست که سيستم آن قدر منحط شد ه که د يگر هيچ اساس خيري ندارد. در تمام آن سال ها حاکميت در حالي که فاسد بود،ولي اساس اش فاسد نشده بود ؛هميشه امکاني براي اصلاح وجود داشت. در واقع اين کلام حضرت به خوبي چهره يزيد را نشان مي د هد؛ به خوبي بعد از ماجراي کربلا و حمله به مد ينه و نابود کرد ن آن و حمله به خانه خدا که نشان داد يزيد آد مي است که هيچ حد و مرز د يني اي برايش وجود ندارد. در مورد اين قضيه هم يک سري از موقعيت ها به اين صورت است. در اين موقعيت ها شما امکان بيعت نداريد؛ اين بيعت يعني رضايت داد ن به يک نظام سياسي در چهارچوب فاسد آن.
منبع:آيه ويژه نامه دين وفرهنگ همشهري 180