ياران انقلاب
ياران انقلاب
ياران انقلاب
نويسند ه: مهدي طلايي
انقلاب اسلامي ايران هرچند به مدد در صحنه بود ن مرد م و رهبري امام خميني (ره) به پيروزي رسيد اما نمي توان از نقش مؤثر ياران امام (ره) که تقريبا همه شان شاگرد او بود ند، در پيروزي و تثبيت انقلاب گذشت. ياراني که به خاطر همين کمک ها مورد خشم دشمنان مرد م و انقلاب قرار گرفتند. در اين مجال کوتاه هر چند نمي به همه آنها اشاره کرد ولي چند نفر که حالا د يگر بين ما نيستند را انتخاب کرد يم که در آسمان زند گي شان چرخي بزنيم. شناخت ايشان البته احتياج به فرصتي کامل دارد که ان شاء الله به دست آيد.
سيد محمد حسيني بهشتي که از همان کود کي آثار هوش و نبوغش براي دور و بري ها نمايان شد ه بود، خيلي زود توانست در درس و بحث به جاهاي خوبي برسد. هميشه جلوترها را نگاه مي کرد. همين هم از او يک مد ير موفق ساخت. اگر يکي دو خصلت مهم را بخواهيم در او بزرگ تر از بقيه بدانيم، يکي اش همين دوراند يشي است. آن موقعي که ها مبورگ بود و هنوز جمهوري اسلامي در کار نبود، او پيشنهاد ديالوگ با پاپ را مطرح کرد تا بتواند روي مسيحيان جهان تاثير بگذارد. بعد ها هم وقتي انقلاب پيروز شد، با نگاه به تعداد زياد دانش آموز ها و تاثير آنها در آيند ه کشور ماجراي تدوين کتب درسي را پيگيري کرد.
دکتر بهشتي که سابقه شاگردي امام (ره) را هم داشت، از روحانيون بسيار روشن و تيزبين بود که همه ابزار لازم را براي انجام اهدافش خوب مي شناخت. خود ش به عربي، انگليسي، آلماني و حتي فرانسوي مسلط بود و براي طلبه هايي هم که زبان خارجي ياد مي گرفتند جايزه تعيين کرد ه بود. تعداد کتاب هاي خارجي کتابخانه شخصي اش از کتاب هاي فارسي و عربي بيشتر بود.
آن قدر معلومات داشت که هميشه جلوتر از جايي که بقيه مد نظرشان بود را مي د يد و طي يک قانون نانوشته، همه مد يريتش را قبول مي کرد ند.همين مديريت او باعث شد او کارهاي تشکيلاتي نظام تازه به وجود آمد ه را به عهد ه بگيرد. اگر آقاي مطهري نظام فکري انقلاب را تاسيس کرد، بهشتي ساختار نظام را پي ريزي کرد.
تشکيل و مد يريت مجلس خبرگان قانون اساسي که منجر به تدوين قانون اساسي فعلي شد، تد وين کتب درسي و تأسيس حزب جمهوري اسلامي و مد يريت آن از جمله کارهاي مهم او در فعاليت هاي سازماني و تشکيلاتي اش بود. آد م ها را خوب مي شناخت. با اطلاعات کمي از آد م ها مي فهميد کارآيي شان کجا بيشتر است. با همين دوراند يشي و آد م شناسي اش زود تر از بقيه درباره نهضت آزادي، روي بني صدر و خيلي هاي د يگر دست گذاشت و هشدار داد.
او هم مثل استاد مطهري آن قد ر حريف قدري بود که در ميانه ميدان و با جوانمرداي نمي شد از راه به درش کرد. به همين خاطر پروژه ترور شخصيت او راه اندازي شد. بهشتي در کشورهاي خارجي حساب محرمانه دارد. بهشتي در کاخ زند گي مي کند. بهشتي زن آلماني دارد و ... آن قد راين شايعات پردامنه و گسترد ه بود که عد ه اي به خاطر مخالفت با او و جريانش رفتند به دامان بني صدر.
خيلي ها که مي شناختند ش حرص مي خورد ند از اين تخريب ها و شايعات و مي خواستند کاري کنند اما خودش مي گفت وظيفه ما الان سکوت است. سکوت و چه سکوتي کرد بهشتي. پيش بيني هاي بهشتي معمولا درست از آب درمي آمد. هم در مورد اتفاقات، هم در مورد احتياجات، هم در مورد آد م ها...
همان بهشتي که وقتي درس مي خواند، عرق استاد را در کلاس درمي آورد. همان بهشتي که به تفريح جوان ها اهميت مي داد و خانواد ه اش را به گرد ش مي برد، همان بهشتي که هيچ پرخاشي از او در تاريخ ثبت نشد ه، همان بهشتي که در صبوري همتا نداشت، همان بهشتي که وقتي در آلمان فلسفه درس مي داد همه مي گفتند بوعلي دارد درس مي د هد، همان بهشتي که همه قرارهايش را به ساعت و د قيقه در دفترچه ثبت مي کرد و منظم بود... .پيش بيني هايش حرف نداشت. يک بار گفت: «کار انقلاب گره خورد ه.احتياج به خون داريم براي جلو رفتن کارها».
طولي نکشيد آن حادثه اتفاق افتاد و عد ه اي مثل او خون دادند و کار انقلاب جلو رفت تا رسيد به اينجا. هميشه جلوتر از جايي که بقيه مي ديد ند را مي د يد.
خيلي ها پيش از انقلاب با تشکيل نهضت آزادي، همراه بازرگان و سحابي آمد ند قم خد مت مراجع و گزارش را داد ند و نصيحت شنيد ند. پيش امام (ره)هم رفتند. هرچند امام (ره) نمي خواست در کسوت يک حزب با آنها د يدار کند ولي آنها رفتند. از همان موقع امام (ره)، طالقاني را مي شناخت و مي گفت: «خد مت ايشان ارادت دارم.»
هرچند طالقاني بسيار متين، صبور و مهربان بود ولي در تقسيم بند ي هاي داخلي با رفقا جز گروه پرخاش بود. آيت الله طالقاني، هاشمي رفسنجاني، آقاي خامنه اي کارهايي مثل ميدان داري و سخنراني و حضور در ميدان هاي پرخطر را به عهد ه گرفتند و فعاليت هاي فرهنگي به عهد ه آقايان مطهري، باهنر و بهشتي بود.اين تقسيم بندي بر اساس علايق و سلايق از يک طرف و از طرف ديگر، مسائلي مثل اينکه آقاي طالقاني مورد اعتماد و حمايت جدي مرد م بود انجام شد.
نکته مهم در مورد آقاي طالقاني اين است که با توجه به حضور قد يمي اش در جمع نهضتي ها و ملي گراها، گاهي مورد طعن و بي مهري عد ه اي قرار مي گيرد. اما آنچه درست است اينکه طالقاني بسيار اصولگرا بود. هيچ حرف و نشوته اي خارج از چهارچوب اصول از او ديد ه نشد. رهبري امام (ره) را از جان و دل قبول داشت. خود ش مي گفت: «هر وقت کم مي آورد يم، از امام روحيه مي گرفتيم.» يا «من امام را به صورت مطلق قبول دارد م.»
حمايت گروهک ها و ملي گراها از آقاي طالقاني هم به خاطر استفاد ه از او بود. آنها طالقاني را يک همکار سياسي مي دانستند، نه يک عالم و محل رجوع. موضع گيري هاي طالقاني هم در برابر آنها کاملا مشخص است. در روزهاي ملتهب بعد از انقلاب چند نفر از سازمان مجاهد ين آمد ند پيش آقاي طالقاني براي شکوه و ناله که با ما بدرفتاري مي شود. مي خواستند آقاي طالقاني موضع گيري کند.
آيت الله طالقاني بعد از اينکه حرف هايشان را گوش داد، گفت: «من چند بار شما را نصيحت کرد م، باز هم مي کنم. مگر شما مي خواهيد با سرنوشت انقلاب بازي کنيد؟ من رهبري اما م را به طور مطلق قبول دارم. شما بايد خود تان را اصلاح کنيد و با انقلاب همراه شويد... شما غوره نشد ه مي خواهيد مويز شويد.»
همين ها بود ند که مي خواستند طالقاني را رهبري موازي امام (ره) جا بزنند اما آيت الله طالقاني با اشاره به ارادت ويژه به امام (ره)، هميشه خود را در چتر ولايت او قرار مي داد و آگاهانه با اين رفتار گروهک ها مقابله مي کرد. البته نزد يکي به اين گروهک ها با توجه به مقبوليتي که آقاي طالقاني داشت، يک شبه برنامه هم بود. آقاي بهشتي به ايشان گفته بود: «بهترين کسي که مي تواند مواضع گروه هاي چپ و ملي گرا را تعد يل کند، شما هستيد. جامعه روحانيت مبارز و د يگران که با آنها وارد بحث نمي شوند. با توجه به مقبوليتي که داريد، با آنها مرتبط بمانيد و متعادلشان کنيد.»
به هر حال روحاني اي که از همه روحانيون بزرگ اول انقلاب به ملي گراها نزد يک تر بود، تفاوت اند يشه اي فراواني با آنها داشت. آيت الله طالقاني به شدت دنبال براندازي نظام شا هنشاهي بود ولي اعضاي نهضت آزادي دنبال اين بود ند که شاه سلطنتش را بکند و به حکومت کاري نداشته باشند. به همين خاطر بود که اعضاي نهضت آزادي در سال 46 آزاد شدند ولي آيت الله طالقاني دوباره دستگير شد.بازرگان اما د يگر تا سال 57 روي زندان را ند يد.
به هر حال ابوذر امام (ره) و اولين امام جمعه تهران خد مات زيادي به ايران و انقلاب اسلامي داشت که خيلي هايش ناگفته باقي ماند ه است.
شهيد مطهري که توسط عد ه اي در حوزه علميه و مخصوصا پيش علما تخريب مي شد با حضور در تهران و دست گذاشتن روي محافل دانشگاهي و راه اندازي فعاليت هاي فکري فرهنگي خد مات زيادي به زمينه سازي ماجراي انقلاب کرد، به آزادي اند يشه و بيان (به شرط نبود ن نفاق) خيلي اعتقاد داشت و هر چند به بعضي نظرات شريعتي نقد جدي داشت ولي او را در جامعه مطرح کرد. حتي معرف مهندس بازرگان به امام خميني (ره) براي نخست وزيري او هم بود.
قوت و قدرت استاد در مسائل علمي آن قدر زياد بود که در چند سال قبل از انقلاب ممنوع المنبر شد. در واقع هيچ کس حريف منطق قوي او نمي شد. او هم در اين مدت کتاب هاي بسياري را تاليف کرد که شا يد به جرات بتوان گفت پرتيراژ ترين مجموعه کتاب بعد از انقلاب است. آن قدر غناي اين کتاب ها زياد بود که حتي امام (ره) هم آن را براي هميشه تاييد کرد ند.
استاد مطهري عقبه فکري انقلاب را آن چنان محکم کرد که هيچ اتفاقي نمي توانست آن را از هم بپاشد. درست وقتي که ايشان تصميم گرفت به حوزه علميه برگردد و تعدادي شاگرد با توجه به شرايط روز تربيت کند، حاج آقا مصطفي پسر امام (ره) در نجف به طرز مشکوکي از دنيا رفت. او تلاش هاي زيادي براي برگزاري مراسم بزرگداشت چهلمين روز درگذ شت حاج آقا مصطفي در تهران کرد و اين مراسم تبد يل به مراسم سلسله واري شد که در کشور برگزار و منجر به انقلاب اسلامي در بهمن 57 شد.
استاد در کنار چهره علمي اش بسيار مهربان بود. خيلي صبور بود. به هر انتقادي به صرف انتقاد جواب نمي داد تا لازم مي شد. آن قدر فرصت مغتنمي بود که وقتي ترورش کرد ند، همه کساني که مي شناختند ش آشفته شد ند. امام خميني (ره) بعد از او سرودي را که درباره اش ساخته بود ند گوش مي داد، منقلب مي شد و گريه مي کرد، آن قدر که سيد احمد آن نوار را از دسترس امام (ره) دور مي کرد.
استاد يک فيلسوف نبود فقط. ظرافت هاي روحي او در حوزه عرفان براي نزد يکان و کساني که مي شناختند ش پيدا بود. به قول آقاي خامنه اي، مطهري از دور خيلي سخت بود مثل منطق، نزد يک تر که مي شد نرم تر مي شد مثل حکمت و فلسفه. نزد يک و نزد يک که مي شدي، مي ديد ي که سرشار از عرفان است و لطيف.
هم آنهايي که مطهري را از ملت ايران گرفتند و هم آنهايي که از نزد يک مي شناختند ش مي دانستند چه در و گوهري از انقلاب گرفته شد. شايد اگر مي بود استاد بزرگ مباني فکر انقلاب، حالا وضعمان بهتر مي بود.
تا کلاس هشتم وضعش همين بود. کلاس هشتم چند تجد يد آورد و مسوولان مدرسه گفتند سال بعد هم بماند در کلاس هشتم تا پايه اش قوي شود. اين هم يک تنبيه د يگر بود بلکه بچه سر به راه بشود.
عاشق فوتبال بود و توپش را با خودش مي برد در رختخواب، دنبه به توپش مي ماليد که چرمش سالم بماند و ديرتر خراب شود. محلات قم و زمين خاکي هايش را بهتر از راه خانه مي شناخت. عضو تيم فوتبال قم شد و يکي دو سال بعد هم کاپيتان تيم. گاهي براي ديد ن مسابقات فوتبال باشگاهي و ملي با شوفرهاي اتوبوس چانه مي زد ند تا به جاي سه تومان، 25 ريال بد هند، صبح مي رفتند و شب بر مي گشتند.
ورزش هاي د يگر را هم بي نصيب نگذاشت، دو و ميداني، شنا، بسکتبال، واليبال، ژيمنا ستيک. کارش آن قدر پيش رفت که نزد يک بود برود در تيم شاهين آن موقع که دسته اولي بود. خيلي ها مي گفتند سيد احمد خميني اگر کمي ديگر در فوتبال مي ماند، کارش به جاهاي خوبي در فوتبال مي رسيد.
آخرهاي د بيرستان بود که پدرش را دستگير کرد ند، بعد هم تبعيد به ترکيه. احمد سعي کرد خود ش را آد م غيرسياسي نشان بد هد تا بتواند امورات خانه امام (ره) در قم را بچرخاند. ساواک هم با اينکه امام (ره) را تبعيد کرد ه بود ولي هنوز روي خانه حساس بودند.چند باري احمد را بردند براي شکنجه و سين جيم. يک بار هم چند ماه زنداني شد. مي خواستند احمد خود ش خانه را ول کند ولي نمي خواستند با زور علني اين کار را بکنند.
در قم فعاليت هاي ضد رژيمش را شروع کرد. درست همان موقع که درس هاي طلبگي اش را شروع کرده بود. با کمک آقاي هاشمي رفسنجاني يک دستگاه تکثير گرفتند و اعلاميه ها را چاپ مي کرد ند. با آقاي خامنه اي هم که مشهد بود، ارتباط داشتند و چاپ کتاب ها را با نظر او پيش مي برد ند.
چيزي نگذشت که رفت نجف پيش امام (ره)، برادرش مصطفي که شهيد شد، احمد تصميم گرفت بماند پيش پدرش و به او کمک کند. از اينجا به بعد سيداحمد رويه اي ديگر را در زند گي اش پيش گرفت. شد عصا و چه بسا دست راست امام (ره)، رابط جدي بين امام (ره) و افراد و گروه هاي مختلف، احمد خود ش را ديگر وقف امام (ره) کرد. ديگر فقط پسر دلبند امام (ره) نبود. امين درجه يک او هم بود.
در حساس ترين جلساتي که سري ترين مسايل مربوط به مملکت در آن مطرح مي شد امام (ره) صدايش مي زد تا او هم در جريان بماند. امام (ره) حتي بيم آن را داشت که بعد از مرگش عد ه اي به خاطر اينکه سيداحمد خميني جدي نظرات امام (ره) را پيگيري مي کرد مورد انتقام قرار د هند. به همين خاطر نامه هايي نوشت و همه چيز را در مورد او روشن کرد:
«اينجانب در پيشگا ه مقدس حق شهادت مي د هم که از اول انقلاب تاکنون و از پيش از انقلاب و از زماني که وارد اين نحو مسائل سياسي شد ه است، از او رفتاري و گفتاري که بر خلاف مسير انقلاب اسلامي ايران باشد، نديد ه ام و در تمام مراحل از انقلاب پشتيباني کرد ه و در مرحله پيروزي شکوهمند انقلاب، معين و کمک کار من بود ه و هست و کاري که بر خلاف نظر من است انجام نمي د هد.»
بعدتر هم سيد احمد را مسوول تدوين و تنظيم همه مسائل خود کرد. احمد وقتي امام (ره) به ملکوت اعلي پيوست، تنها شد و خيلي بعد از امام (ره) نماند؛ احمد با اينکه در جايگاهي بود که مي توانست هر کاري براي خودش بکند اما خودش را کامل گذاشت کنار، کنار امام (ره). همه مسوولان مملکت و آنهايي که با امام (ره) کار هميشگي و مداوم داشتند، نقش بي بديل سيد احمد را خوب مي دانند.
احمد، يار آرام انقلاب بدون هيچ حاشيه اي بهترين خد مات را به امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي ارائه مي کرد.
از همان اول با توجه به اينکه خانواد ه اش نمي توانستند مخارج مدرسه اش را بد هند، رفت مکتب خانه. خواند و نوشتن و قرآن را آنجا ياد گرفت و رفت حوزه علميه معصوميه کرمان که تازه بعد از مدت ها تعطيلي دوره رضاخان باز شد ه بود.تقريبا 20 ساله بود که رفت قم و با همان شهريه طلبگي زند گي و درس طلبگي اش را شروع کرد. محمد جواد درسش را خواند و از استاد هايي مثل آيت الله بروجردي، آيت الله طباطبايي و امام خميني (ره)استفاد ه کرد. در همين دوران بود که به صورت متفرقه امتحان کلاس 12 را دارد و ديپلم گرفت. بعد از مد تي هم در دانشگاه شرکت کرد و با توجه به اينکه مطالب رشته الهيات چيز بيشتري از آنچه مي دانست برايش نداشت، خيلي راحت ليسانس را گرفت و تحصيلات دانشگاهي را رها نکرد و ادامه داد تا د کتري.
همراه آقاي هاشمي رفسنجاني نشريه مکتب شيعه را راه انداخت و آن را به صورت سالنامه و فصلنامه منتشر کرد. اين مجله البته توقيف شد. اولين بار وقتي در آبادان به خاطر رسميت شناختن رژيم صهيونيستي توسط شاه، سخنراني و به دولت حمله کرد، دستگير شد. آن موقع ها هنوز دستگيري روحاني ها خيلي باب نبود.
قرار بود برود ژاپن براي تبليغ.يک دوره فشرد ه زبان انگليسي گذراند ولي حرکت امام (ره) در سال 41 شروع شد. آن سال محرم قرار شد يک عد ه روحاني که باهنر هم جزوشان بود، از روز ششم اوج بيشتري به مجلس بد هند عليه رژيم. از روز 12 محرم تحت تعقيب بود و د يگر دستگيري و شکنجه و زندان تا انقلاب.
فعاليت هاي جد ي درباره کتاب هاي درسي مدارس، راه اندازي تشکيلات رفاه، تاسيس د فتر نشر فرهنگ اسلامي و ... کارهاي د يگر باهنر در زمان انقلاب بود. بعد از انقلاب هم با توجه ويژه اي که امام (ره) به باهنر داشت، مسووليت هايي به او داد؛ مثل بازگشايي مدارس يا قبل از آن مد يريت اعتصاب ها.
مرد پرکار قبل و بعد از انقلاب هر چند وقت رسيد گي به خانواد ه اش کم بود اما توجه اش کم نبود. خانواد ه اش از خوش سفربود ن و تاثيرهاي عميق و گسترد ه اش در زمان هاي کوتاهي مي گويند و اينکه او پدر و همسر خوبي بود ه. آنها درک مي کرد ند که با يک آد م معمولي سرو کار ندارند و خودشان را با او تطبيق مي دادند.
دوست 20 ساله شهيد رجايي بعد از نخست وزيري و بعد هم رياست جمهوري اش کنارش بود. نخست وزير مرد مي ترين رئيس جمهور شد ه و در آن جلسه کذايي شوراي امنيت ملي و آن انفجار وحشتناک همراه رفيق د يرينه اش به ملکوت رفت. هم حجره اي هايش محمد جواد را طلبه اي عارف مسلک مي دانستند و چون او را از تظاهر به دور مي دانستند، مي گويند هنوز که هنوز است شناخته نشد ه است.
يعني اصلا لازم نبود نقش يک رئيس جمهور واقعي را بازي کند؛ کسي که بدون نعمت پدر بزرگ مي شود، شاگردي مي کند، دست فروشي مي کند، در بازار پادو مي شود، مثل بقيه بچه مسلمان ها در کلاس ها و جلسات ديني شرکت مي کند، درس مي خواند، مثل يک معلم مي رود ملاير و خوانسار درس مي د هد، مثل يک مبارز وارد گود مي شود، زندان مي افتد، شکنجه مي شود و ...
اين آدم اگر نخواهد اين طور رفتار کند، بايد نقش بازي کند. محمدعلي رجايي از همان زماني که در بازار کار مي کرد، در کلاس هاي شبانه تعليمات جامعه اسلامي که در گذر قلي برگزار مي شد، شرکت مي کرد و از همان جا با فدائيان اسلام آشنا شد. آن موقع ها مصدق هم فعال بود اما شعار «اسلام برتر از همه چيز است و هيچ چيز برتر از اسلام نيست» محمد علي را کشاند به سمت فدائيان.
از طرف د يگر اشنايي با طالقاني و شرکت در جلسات هفتگي ايشان کمکم شخصيت رجايي را به عنوان يک معلم و مبارز شکل داد. مدت ها در تهران و شهرستان هاي مختلف معلمي کرد. بعد از زندان و انقلاب خيلي ساد ه مشاور وزير آموزش و پرورش شد. وقتي وزير استعفا داد، وزير شد. خيلي ساد ه تر نخست وزير شد و وقتي بني صدر فرار کرد، آن قدر مرد م شناخته بود ند و دوستش داشتند که مثل آب خورد ن رئيس جمهور شد؛ رئيس جمهوري که نه تنها دستفروشي و کارگري اش را پنهان نمي کرد بلکه به آن افتخار هم مي کرد.
آن قدر مردم را خوب مي فهميد و مردم خوب مي فهميدند ش که هميشه مي گفت کابينه من 36 ميليوني است. اين جمله از زبان رجايي اصلاً شعار نبود. مردي که در مجموع عمومي سازمان ملل بدون تعارف کفش و جورابش را درآورد و به حضار جاي شکنجه هاي رژيم پهلوي را نشان داد.
مدت زمان رياست جمهوري رجايي طولاني نبود. ولي تاثير او در اين جايگاه نه به خاطر اقدامات اجرايي اش، بلکه ايجاد گفتمان مسووليت در عين ساد ه زيستي و ساد ه گيري بود. حالا هنوز که هنوز است، اين پسر زحمتکش قزويني که با سختي بزرگ شد، درس خواند، معلمي کرد، بعد مبارزه و شکنجه شد ن و بعد از انقلاب هم مسووليت هاي مختلف به عهد ه گرفت، نماد ساد گي و بي شيله پيلگي و مرد مي بود ن است.
رئيس جمهور مردمي، در جلسه شوراي امنيت ملي همراه دوست قد يمي اش باهنر در انفجاي مهيب، به قول امام خميني (ره): «به رفيق اعلي متصل شد ند و به مطلوب خود شان رسيد ند.»
اين روحاني يک مجتهد و درس خواند ه و استاد دانشگاه بود به اسم د کتر محمد مفتح که هرکجا در ماجراي انقلاب جمعي چند نفره براي انجام کاري مهم تشکيل مي شد، اسم او هم بود؛ بيشتر از همه کنار اسم شهيد مطهري.
محمد در همدان به دنيا آمد، همان جا درس خواند تا 16 سالگي که آمد قم و طلبه اي تمام عيار شد. درس مي خواند، درس مي داد، مبارزه مي کرد. همزمان با درس هاي حوزه، ليسانس علوم معقولش را از دانشکد ه الهيات گرفت و خيلي زود فوق ليسانس گرفت و در سال 1344 از رساله «حکمت الهي و نهج البلاغه» د فاع کرد تا د کتري بگيرد.
بعد از آن در قم مشغول تدريس شد و با راهنمايي شهيد بهشتي، کانون اسلامي دانش آموزان قم را راه انداخت. کارهايش باعث شد از آموزش و پروش قم اخراج و به شهرهاي جنوبي تبعيد شود. امام (ره) هم دستور داد ند او درخوزستان مشغول تبليغ باشد. همين شد که مفتح به خوزستان ممنوع الورود شد.
بعد ازمدتي، دکتر مرتضي مطهري او را دعوت کرد تا در دانشکد ه مشغول تدريس شود و مفتح اين طوري استاد دانشگاه شد. کنار همه کارهايي که مي کرد و بعد از فعاليت هايي در مسجد دانشگاه تهران و بعد مسجد الجواد و مسجد توحيد، بالاخره در مسجد قبا پايگاه اصلي اش را برقرار کرد. براي اولين بار در آن دوران 20 هزار نفر در برنامه هاي مسجد شرکت مي کرد ند.
ماه رمضان براي اينکه جاي نشستن داشته باشند، افطارشان را هم مي آورد ند همان جا مي خورد ند. بعضي ها هم با راد يو ترانزيستوري گيرند ه و فرستند ه درست کرد ه بودند تا از برنامه شلوغ آن روزها استفاد ه کنند. همان ماه رمضان د کتر نماز عيد فطر را خواند و بعد از نماز هم راهپيمايي بزرگي راه افتاد. وسط راهپيمايي ساواک او را مجروح کرد ولي راهپيمايي قطع نشد. او که قبل از اين ماجرا هم مزه شکنجه و زندان را چشيد ه بود، باز دستگير شد ولي با فشار مرد م، دو ماه بعد آزاد شد.
مفتح همراه آقاي مطهري مسوول کميته استقبال از امام (ره) شد ند. اين کار را به خوبي به سرانجام رساند ند. خيلي از پيروزي انقلاب نگذشته بود که گروه فرقان، استاد مطهري را شهيد کرد. آنها خوب فهميد ه بود ند که د کتر مفتح با استعدادي که دارد جاي مطهري را پرخواهد کرد، به همين خاطر برنامه ترور او را هم ريختند.
دکتر مفتح در روز 27 آذر سال 58 رو به روي دانشکد ه الهيات، مورد حمله واقع و زخمي شد. د کتر خود ش را رساند داخل دانشکد ه ولي يکي از تروريست ها خودش را رساند بالاي سر او و گلوله اي به سرش شليک کرد و استاد در دانشگاه شهيد شد.
منبع:آيه ويژه نامه دين وفرهنگ همشهري جوان
شهيد بهشتي
سيد محمد حسيني بهشتي که از همان کود کي آثار هوش و نبوغش براي دور و بري ها نمايان شد ه بود، خيلي زود توانست در درس و بحث به جاهاي خوبي برسد. هميشه جلوترها را نگاه مي کرد. همين هم از او يک مد ير موفق ساخت. اگر يکي دو خصلت مهم را بخواهيم در او بزرگ تر از بقيه بدانيم، يکي اش همين دوراند يشي است. آن موقعي که ها مبورگ بود و هنوز جمهوري اسلامي در کار نبود، او پيشنهاد ديالوگ با پاپ را مطرح کرد تا بتواند روي مسيحيان جهان تاثير بگذارد. بعد ها هم وقتي انقلاب پيروز شد، با نگاه به تعداد زياد دانش آموز ها و تاثير آنها در آيند ه کشور ماجراي تدوين کتب درسي را پيگيري کرد.
دکتر بهشتي که سابقه شاگردي امام (ره) را هم داشت، از روحانيون بسيار روشن و تيزبين بود که همه ابزار لازم را براي انجام اهدافش خوب مي شناخت. خود ش به عربي، انگليسي، آلماني و حتي فرانسوي مسلط بود و براي طلبه هايي هم که زبان خارجي ياد مي گرفتند جايزه تعيين کرد ه بود. تعداد کتاب هاي خارجي کتابخانه شخصي اش از کتاب هاي فارسي و عربي بيشتر بود.
آن قدر معلومات داشت که هميشه جلوتر از جايي که بقيه مد نظرشان بود را مي د يد و طي يک قانون نانوشته، همه مد يريتش را قبول مي کرد ند.همين مديريت او باعث شد او کارهاي تشکيلاتي نظام تازه به وجود آمد ه را به عهد ه بگيرد. اگر آقاي مطهري نظام فکري انقلاب را تاسيس کرد، بهشتي ساختار نظام را پي ريزي کرد.
تشکيل و مد يريت مجلس خبرگان قانون اساسي که منجر به تدوين قانون اساسي فعلي شد، تد وين کتب درسي و تأسيس حزب جمهوري اسلامي و مد يريت آن از جمله کارهاي مهم او در فعاليت هاي سازماني و تشکيلاتي اش بود. آد م ها را خوب مي شناخت. با اطلاعات کمي از آد م ها مي فهميد کارآيي شان کجا بيشتر است. با همين دوراند يشي و آد م شناسي اش زود تر از بقيه درباره نهضت آزادي، روي بني صدر و خيلي هاي د يگر دست گذاشت و هشدار داد.
او هم مثل استاد مطهري آن قد ر حريف قدري بود که در ميانه ميدان و با جوانمرداي نمي شد از راه به درش کرد. به همين خاطر پروژه ترور شخصيت او راه اندازي شد. بهشتي در کشورهاي خارجي حساب محرمانه دارد. بهشتي در کاخ زند گي مي کند. بهشتي زن آلماني دارد و ... آن قد راين شايعات پردامنه و گسترد ه بود که عد ه اي به خاطر مخالفت با او و جريانش رفتند به دامان بني صدر.
خيلي ها که مي شناختند ش حرص مي خورد ند از اين تخريب ها و شايعات و مي خواستند کاري کنند اما خودش مي گفت وظيفه ما الان سکوت است. سکوت و چه سکوتي کرد بهشتي. پيش بيني هاي بهشتي معمولا درست از آب درمي آمد. هم در مورد اتفاقات، هم در مورد احتياجات، هم در مورد آد م ها...
همان بهشتي که وقتي درس مي خواند، عرق استاد را در کلاس درمي آورد. همان بهشتي که به تفريح جوان ها اهميت مي داد و خانواد ه اش را به گرد ش مي برد، همان بهشتي که هيچ پرخاشي از او در تاريخ ثبت نشد ه، همان بهشتي که در صبوري همتا نداشت، همان بهشتي که وقتي در آلمان فلسفه درس مي داد همه مي گفتند بوعلي دارد درس مي د هد، همان بهشتي که همه قرارهايش را به ساعت و د قيقه در دفترچه ثبت مي کرد و منظم بود... .پيش بيني هايش حرف نداشت. يک بار گفت: «کار انقلاب گره خورد ه.احتياج به خون داريم براي جلو رفتن کارها».
طولي نکشيد آن حادثه اتفاق افتاد و عد ه اي مثل او خون دادند و کار انقلاب جلو رفت تا رسيد به اينجا. هميشه جلوتر از جايي که بقيه مي ديد ند را مي د يد.
آيت الله طالقاني
خيلي ها پيش از انقلاب با تشکيل نهضت آزادي، همراه بازرگان و سحابي آمد ند قم خد مت مراجع و گزارش را داد ند و نصيحت شنيد ند. پيش امام (ره)هم رفتند. هرچند امام (ره) نمي خواست در کسوت يک حزب با آنها د يدار کند ولي آنها رفتند. از همان موقع امام (ره)، طالقاني را مي شناخت و مي گفت: «خد مت ايشان ارادت دارم.»
هرچند طالقاني بسيار متين، صبور و مهربان بود ولي در تقسيم بند ي هاي داخلي با رفقا جز گروه پرخاش بود. آيت الله طالقاني، هاشمي رفسنجاني، آقاي خامنه اي کارهايي مثل ميدان داري و سخنراني و حضور در ميدان هاي پرخطر را به عهد ه گرفتند و فعاليت هاي فرهنگي به عهد ه آقايان مطهري، باهنر و بهشتي بود.اين تقسيم بندي بر اساس علايق و سلايق از يک طرف و از طرف ديگر، مسائلي مثل اينکه آقاي طالقاني مورد اعتماد و حمايت جدي مرد م بود انجام شد.
نکته مهم در مورد آقاي طالقاني اين است که با توجه به حضور قد يمي اش در جمع نهضتي ها و ملي گراها، گاهي مورد طعن و بي مهري عد ه اي قرار مي گيرد. اما آنچه درست است اينکه طالقاني بسيار اصولگرا بود. هيچ حرف و نشوته اي خارج از چهارچوب اصول از او ديد ه نشد. رهبري امام (ره) را از جان و دل قبول داشت. خود ش مي گفت: «هر وقت کم مي آورد يم، از امام روحيه مي گرفتيم.» يا «من امام را به صورت مطلق قبول دارد م.»
حمايت گروهک ها و ملي گراها از آقاي طالقاني هم به خاطر استفاد ه از او بود. آنها طالقاني را يک همکار سياسي مي دانستند، نه يک عالم و محل رجوع. موضع گيري هاي طالقاني هم در برابر آنها کاملا مشخص است. در روزهاي ملتهب بعد از انقلاب چند نفر از سازمان مجاهد ين آمد ند پيش آقاي طالقاني براي شکوه و ناله که با ما بدرفتاري مي شود. مي خواستند آقاي طالقاني موضع گيري کند.
آيت الله طالقاني بعد از اينکه حرف هايشان را گوش داد، گفت: «من چند بار شما را نصيحت کرد م، باز هم مي کنم. مگر شما مي خواهيد با سرنوشت انقلاب بازي کنيد؟ من رهبري اما م را به طور مطلق قبول دارم. شما بايد خود تان را اصلاح کنيد و با انقلاب همراه شويد... شما غوره نشد ه مي خواهيد مويز شويد.»
همين ها بود ند که مي خواستند طالقاني را رهبري موازي امام (ره) جا بزنند اما آيت الله طالقاني با اشاره به ارادت ويژه به امام (ره)، هميشه خود را در چتر ولايت او قرار مي داد و آگاهانه با اين رفتار گروهک ها مقابله مي کرد. البته نزد يکي به اين گروهک ها با توجه به مقبوليتي که آقاي طالقاني داشت، يک شبه برنامه هم بود. آقاي بهشتي به ايشان گفته بود: «بهترين کسي که مي تواند مواضع گروه هاي چپ و ملي گرا را تعد يل کند، شما هستيد. جامعه روحانيت مبارز و د يگران که با آنها وارد بحث نمي شوند. با توجه به مقبوليتي که داريد، با آنها مرتبط بمانيد و متعادلشان کنيد.»
به هر حال روحاني اي که از همه روحانيون بزرگ اول انقلاب به ملي گراها نزد يک تر بود، تفاوت اند يشه اي فراواني با آنها داشت. آيت الله طالقاني به شدت دنبال براندازي نظام شا هنشاهي بود ولي اعضاي نهضت آزادي دنبال اين بود ند که شاه سلطنتش را بکند و به حکومت کاري نداشته باشند. به همين خاطر بود که اعضاي نهضت آزادي در سال 46 آزاد شدند ولي آيت الله طالقاني دوباره دستگير شد.بازرگان اما د يگر تا سال 57 روي زندان را ند يد.
به هر حال ابوذر امام (ره) و اولين امام جمعه تهران خد مات زيادي به ايران و انقلاب اسلامي داشت که خيلي هايش ناگفته باقي ماند ه است.
شهيد مطهري
شهيد مطهري که توسط عد ه اي در حوزه علميه و مخصوصا پيش علما تخريب مي شد با حضور در تهران و دست گذاشتن روي محافل دانشگاهي و راه اندازي فعاليت هاي فکري فرهنگي خد مات زيادي به زمينه سازي ماجراي انقلاب کرد، به آزادي اند يشه و بيان (به شرط نبود ن نفاق) خيلي اعتقاد داشت و هر چند به بعضي نظرات شريعتي نقد جدي داشت ولي او را در جامعه مطرح کرد. حتي معرف مهندس بازرگان به امام خميني (ره) براي نخست وزيري او هم بود.
قوت و قدرت استاد در مسائل علمي آن قدر زياد بود که در چند سال قبل از انقلاب ممنوع المنبر شد. در واقع هيچ کس حريف منطق قوي او نمي شد. او هم در اين مدت کتاب هاي بسياري را تاليف کرد که شا يد به جرات بتوان گفت پرتيراژ ترين مجموعه کتاب بعد از انقلاب است. آن قدر غناي اين کتاب ها زياد بود که حتي امام (ره) هم آن را براي هميشه تاييد کرد ند.
استاد مطهري عقبه فکري انقلاب را آن چنان محکم کرد که هيچ اتفاقي نمي توانست آن را از هم بپاشد. درست وقتي که ايشان تصميم گرفت به حوزه علميه برگردد و تعدادي شاگرد با توجه به شرايط روز تربيت کند، حاج آقا مصطفي پسر امام (ره) در نجف به طرز مشکوکي از دنيا رفت. او تلاش هاي زيادي براي برگزاري مراسم بزرگداشت چهلمين روز درگذ شت حاج آقا مصطفي در تهران کرد و اين مراسم تبد يل به مراسم سلسله واري شد که در کشور برگزار و منجر به انقلاب اسلامي در بهمن 57 شد.
استاد در کنار چهره علمي اش بسيار مهربان بود. خيلي صبور بود. به هر انتقادي به صرف انتقاد جواب نمي داد تا لازم مي شد. آن قدر فرصت مغتنمي بود که وقتي ترورش کرد ند، همه کساني که مي شناختند ش آشفته شد ند. امام خميني (ره) بعد از او سرودي را که درباره اش ساخته بود ند گوش مي داد، منقلب مي شد و گريه مي کرد، آن قدر که سيد احمد آن نوار را از دسترس امام (ره) دور مي کرد.
استاد يک فيلسوف نبود فقط. ظرافت هاي روحي او در حوزه عرفان براي نزد يکان و کساني که مي شناختند ش پيدا بود. به قول آقاي خامنه اي، مطهري از دور خيلي سخت بود مثل منطق، نزد يک تر که مي شد نرم تر مي شد مثل حکمت و فلسفه. نزد يک و نزد يک که مي شدي، مي ديد ي که سرشار از عرفان است و لطيف.
هم آنهايي که مطهري را از ملت ايران گرفتند و هم آنهايي که از نزد يک مي شناختند ش مي دانستند چه در و گوهري از انقلاب گرفته شد. شايد اگر مي بود استاد بزرگ مباني فکر انقلاب، حالا وضعمان بهتر مي بود.
سيد احمد خميني
تا کلاس هشتم وضعش همين بود. کلاس هشتم چند تجد يد آورد و مسوولان مدرسه گفتند سال بعد هم بماند در کلاس هشتم تا پايه اش قوي شود. اين هم يک تنبيه د يگر بود بلکه بچه سر به راه بشود.
عاشق فوتبال بود و توپش را با خودش مي برد در رختخواب، دنبه به توپش مي ماليد که چرمش سالم بماند و ديرتر خراب شود. محلات قم و زمين خاکي هايش را بهتر از راه خانه مي شناخت. عضو تيم فوتبال قم شد و يکي دو سال بعد هم کاپيتان تيم. گاهي براي ديد ن مسابقات فوتبال باشگاهي و ملي با شوفرهاي اتوبوس چانه مي زد ند تا به جاي سه تومان، 25 ريال بد هند، صبح مي رفتند و شب بر مي گشتند.
ورزش هاي د يگر را هم بي نصيب نگذاشت، دو و ميداني، شنا، بسکتبال، واليبال، ژيمنا ستيک. کارش آن قدر پيش رفت که نزد يک بود برود در تيم شاهين آن موقع که دسته اولي بود. خيلي ها مي گفتند سيد احمد خميني اگر کمي ديگر در فوتبال مي ماند، کارش به جاهاي خوبي در فوتبال مي رسيد.
آخرهاي د بيرستان بود که پدرش را دستگير کرد ند، بعد هم تبعيد به ترکيه. احمد سعي کرد خود ش را آد م غيرسياسي نشان بد هد تا بتواند امورات خانه امام (ره) در قم را بچرخاند. ساواک هم با اينکه امام (ره) را تبعيد کرد ه بود ولي هنوز روي خانه حساس بودند.چند باري احمد را بردند براي شکنجه و سين جيم. يک بار هم چند ماه زنداني شد. مي خواستند احمد خود ش خانه را ول کند ولي نمي خواستند با زور علني اين کار را بکنند.
در قم فعاليت هاي ضد رژيمش را شروع کرد. درست همان موقع که درس هاي طلبگي اش را شروع کرده بود. با کمک آقاي هاشمي رفسنجاني يک دستگاه تکثير گرفتند و اعلاميه ها را چاپ مي کرد ند. با آقاي خامنه اي هم که مشهد بود، ارتباط داشتند و چاپ کتاب ها را با نظر او پيش مي برد ند.
چيزي نگذشت که رفت نجف پيش امام (ره)، برادرش مصطفي که شهيد شد، احمد تصميم گرفت بماند پيش پدرش و به او کمک کند. از اينجا به بعد سيداحمد رويه اي ديگر را در زند گي اش پيش گرفت. شد عصا و چه بسا دست راست امام (ره)، رابط جدي بين امام (ره) و افراد و گروه هاي مختلف، احمد خود ش را ديگر وقف امام (ره) کرد. ديگر فقط پسر دلبند امام (ره) نبود. امين درجه يک او هم بود.
در حساس ترين جلساتي که سري ترين مسايل مربوط به مملکت در آن مطرح مي شد امام (ره) صدايش مي زد تا او هم در جريان بماند. امام (ره) حتي بيم آن را داشت که بعد از مرگش عد ه اي به خاطر اينکه سيداحمد خميني جدي نظرات امام (ره) را پيگيري مي کرد مورد انتقام قرار د هند. به همين خاطر نامه هايي نوشت و همه چيز را در مورد او روشن کرد:
«اينجانب در پيشگا ه مقدس حق شهادت مي د هم که از اول انقلاب تاکنون و از پيش از انقلاب و از زماني که وارد اين نحو مسائل سياسي شد ه است، از او رفتاري و گفتاري که بر خلاف مسير انقلاب اسلامي ايران باشد، نديد ه ام و در تمام مراحل از انقلاب پشتيباني کرد ه و در مرحله پيروزي شکوهمند انقلاب، معين و کمک کار من بود ه و هست و کاري که بر خلاف نظر من است انجام نمي د هد.»
بعدتر هم سيد احمد را مسوول تدوين و تنظيم همه مسائل خود کرد. احمد وقتي امام (ره) به ملکوت اعلي پيوست، تنها شد و خيلي بعد از امام (ره) نماند؛ احمد با اينکه در جايگاهي بود که مي توانست هر کاري براي خودش بکند اما خودش را کامل گذاشت کنار، کنار امام (ره). همه مسوولان مملکت و آنهايي که با امام (ره) کار هميشگي و مداوم داشتند، نقش بي بديل سيد احمد را خوب مي دانند.
احمد، يار آرام انقلاب بدون هيچ حاشيه اي بهترين خد مات را به امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي ارائه مي کرد.
شهيد باهنر
از همان اول با توجه به اينکه خانواد ه اش نمي توانستند مخارج مدرسه اش را بد هند، رفت مکتب خانه. خواند و نوشتن و قرآن را آنجا ياد گرفت و رفت حوزه علميه معصوميه کرمان که تازه بعد از مدت ها تعطيلي دوره رضاخان باز شد ه بود.تقريبا 20 ساله بود که رفت قم و با همان شهريه طلبگي زند گي و درس طلبگي اش را شروع کرد. محمد جواد درسش را خواند و از استاد هايي مثل آيت الله بروجردي، آيت الله طباطبايي و امام خميني (ره)استفاد ه کرد. در همين دوران بود که به صورت متفرقه امتحان کلاس 12 را دارد و ديپلم گرفت. بعد از مد تي هم در دانشگاه شرکت کرد و با توجه به اينکه مطالب رشته الهيات چيز بيشتري از آنچه مي دانست برايش نداشت، خيلي راحت ليسانس را گرفت و تحصيلات دانشگاهي را رها نکرد و ادامه داد تا د کتري.
همراه آقاي هاشمي رفسنجاني نشريه مکتب شيعه را راه انداخت و آن را به صورت سالنامه و فصلنامه منتشر کرد. اين مجله البته توقيف شد. اولين بار وقتي در آبادان به خاطر رسميت شناختن رژيم صهيونيستي توسط شاه، سخنراني و به دولت حمله کرد، دستگير شد. آن موقع ها هنوز دستگيري روحاني ها خيلي باب نبود.
قرار بود برود ژاپن براي تبليغ.يک دوره فشرد ه زبان انگليسي گذراند ولي حرکت امام (ره) در سال 41 شروع شد. آن سال محرم قرار شد يک عد ه روحاني که باهنر هم جزوشان بود، از روز ششم اوج بيشتري به مجلس بد هند عليه رژيم. از روز 12 محرم تحت تعقيب بود و د يگر دستگيري و شکنجه و زندان تا انقلاب.
فعاليت هاي جد ي درباره کتاب هاي درسي مدارس، راه اندازي تشکيلات رفاه، تاسيس د فتر نشر فرهنگ اسلامي و ... کارهاي د يگر باهنر در زمان انقلاب بود. بعد از انقلاب هم با توجه ويژه اي که امام (ره) به باهنر داشت، مسووليت هايي به او داد؛ مثل بازگشايي مدارس يا قبل از آن مد يريت اعتصاب ها.
مرد پرکار قبل و بعد از انقلاب هر چند وقت رسيد گي به خانواد ه اش کم بود اما توجه اش کم نبود. خانواد ه اش از خوش سفربود ن و تاثيرهاي عميق و گسترد ه اش در زمان هاي کوتاهي مي گويند و اينکه او پدر و همسر خوبي بود ه. آنها درک مي کرد ند که با يک آد م معمولي سرو کار ندارند و خودشان را با او تطبيق مي دادند.
دوست 20 ساله شهيد رجايي بعد از نخست وزيري و بعد هم رياست جمهوري اش کنارش بود. نخست وزير مرد مي ترين رئيس جمهور شد ه و در آن جلسه کذايي شوراي امنيت ملي و آن انفجار وحشتناک همراه رفيق د يرينه اش به ملکوت رفت. هم حجره اي هايش محمد جواد را طلبه اي عارف مسلک مي دانستند و چون او را از تظاهر به دور مي دانستند، مي گويند هنوز که هنوز است شناخته نشد ه است.
شهيد رجايي
يعني اصلا لازم نبود نقش يک رئيس جمهور واقعي را بازي کند؛ کسي که بدون نعمت پدر بزرگ مي شود، شاگردي مي کند، دست فروشي مي کند، در بازار پادو مي شود، مثل بقيه بچه مسلمان ها در کلاس ها و جلسات ديني شرکت مي کند، درس مي خواند، مثل يک معلم مي رود ملاير و خوانسار درس مي د هد، مثل يک مبارز وارد گود مي شود، زندان مي افتد، شکنجه مي شود و ...
اين آدم اگر نخواهد اين طور رفتار کند، بايد نقش بازي کند. محمدعلي رجايي از همان زماني که در بازار کار مي کرد، در کلاس هاي شبانه تعليمات جامعه اسلامي که در گذر قلي برگزار مي شد، شرکت مي کرد و از همان جا با فدائيان اسلام آشنا شد. آن موقع ها مصدق هم فعال بود اما شعار «اسلام برتر از همه چيز است و هيچ چيز برتر از اسلام نيست» محمد علي را کشاند به سمت فدائيان.
از طرف د يگر اشنايي با طالقاني و شرکت در جلسات هفتگي ايشان کمکم شخصيت رجايي را به عنوان يک معلم و مبارز شکل داد. مدت ها در تهران و شهرستان هاي مختلف معلمي کرد. بعد از زندان و انقلاب خيلي ساد ه مشاور وزير آموزش و پرورش شد. وقتي وزير استعفا داد، وزير شد. خيلي ساد ه تر نخست وزير شد و وقتي بني صدر فرار کرد، آن قدر مرد م شناخته بود ند و دوستش داشتند که مثل آب خورد ن رئيس جمهور شد؛ رئيس جمهوري که نه تنها دستفروشي و کارگري اش را پنهان نمي کرد بلکه به آن افتخار هم مي کرد.
آن قدر مردم را خوب مي فهميد و مردم خوب مي فهميدند ش که هميشه مي گفت کابينه من 36 ميليوني است. اين جمله از زبان رجايي اصلاً شعار نبود. مردي که در مجموع عمومي سازمان ملل بدون تعارف کفش و جورابش را درآورد و به حضار جاي شکنجه هاي رژيم پهلوي را نشان داد.
مدت زمان رياست جمهوري رجايي طولاني نبود. ولي تاثير او در اين جايگاه نه به خاطر اقدامات اجرايي اش، بلکه ايجاد گفتمان مسووليت در عين ساد ه زيستي و ساد ه گيري بود. حالا هنوز که هنوز است، اين پسر زحمتکش قزويني که با سختي بزرگ شد، درس خواند، معلمي کرد، بعد مبارزه و شکنجه شد ن و بعد از انقلاب هم مسووليت هاي مختلف به عهد ه گرفت، نماد ساد گي و بي شيله پيلگي و مرد مي بود ن است.
رئيس جمهور مردمي، در جلسه شوراي امنيت ملي همراه دوست قد يمي اش باهنر در انفجاي مهيب، به قول امام خميني (ره): «به رفيق اعلي متصل شد ند و به مطلوب خود شان رسيد ند.»
دکتر مفتح
اين روحاني يک مجتهد و درس خواند ه و استاد دانشگاه بود به اسم د کتر محمد مفتح که هرکجا در ماجراي انقلاب جمعي چند نفره براي انجام کاري مهم تشکيل مي شد، اسم او هم بود؛ بيشتر از همه کنار اسم شهيد مطهري.
محمد در همدان به دنيا آمد، همان جا درس خواند تا 16 سالگي که آمد قم و طلبه اي تمام عيار شد. درس مي خواند، درس مي داد، مبارزه مي کرد. همزمان با درس هاي حوزه، ليسانس علوم معقولش را از دانشکد ه الهيات گرفت و خيلي زود فوق ليسانس گرفت و در سال 1344 از رساله «حکمت الهي و نهج البلاغه» د فاع کرد تا د کتري بگيرد.
بعد از آن در قم مشغول تدريس شد و با راهنمايي شهيد بهشتي، کانون اسلامي دانش آموزان قم را راه انداخت. کارهايش باعث شد از آموزش و پروش قم اخراج و به شهرهاي جنوبي تبعيد شود. امام (ره) هم دستور داد ند او درخوزستان مشغول تبليغ باشد. همين شد که مفتح به خوزستان ممنوع الورود شد.
بعد ازمدتي، دکتر مرتضي مطهري او را دعوت کرد تا در دانشکد ه مشغول تدريس شود و مفتح اين طوري استاد دانشگاه شد. کنار همه کارهايي که مي کرد و بعد از فعاليت هايي در مسجد دانشگاه تهران و بعد مسجد الجواد و مسجد توحيد، بالاخره در مسجد قبا پايگاه اصلي اش را برقرار کرد. براي اولين بار در آن دوران 20 هزار نفر در برنامه هاي مسجد شرکت مي کرد ند.
ماه رمضان براي اينکه جاي نشستن داشته باشند، افطارشان را هم مي آورد ند همان جا مي خورد ند. بعضي ها هم با راد يو ترانزيستوري گيرند ه و فرستند ه درست کرد ه بودند تا از برنامه شلوغ آن روزها استفاد ه کنند. همان ماه رمضان د کتر نماز عيد فطر را خواند و بعد از نماز هم راهپيمايي بزرگي راه افتاد. وسط راهپيمايي ساواک او را مجروح کرد ولي راهپيمايي قطع نشد. او که قبل از اين ماجرا هم مزه شکنجه و زندان را چشيد ه بود، باز دستگير شد ولي با فشار مرد م، دو ماه بعد آزاد شد.
مفتح همراه آقاي مطهري مسوول کميته استقبال از امام (ره) شد ند. اين کار را به خوبي به سرانجام رساند ند. خيلي از پيروزي انقلاب نگذشته بود که گروه فرقان، استاد مطهري را شهيد کرد. آنها خوب فهميد ه بود ند که د کتر مفتح با استعدادي که دارد جاي مطهري را پرخواهد کرد، به همين خاطر برنامه ترور او را هم ريختند.
دکتر مفتح در روز 27 آذر سال 58 رو به روي دانشکد ه الهيات، مورد حمله واقع و زخمي شد. د کتر خود ش را رساند داخل دانشکد ه ولي يکي از تروريست ها خودش را رساند بالاي سر او و گلوله اي به سرش شليک کرد و استاد در دانشگاه شهيد شد.
منبع:آيه ويژه نامه دين وفرهنگ همشهري جوان
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}