پيشكسوت عرصه خبر و خبرنگاري (1)


 






 

گفتگو با سهيلا زارع تيموري(همسر شهيد محمود ايل بيگي)
 

درآمد
 

شهيد محمود ايل بيگي از پيشكسوتان عرصه خبر و خبرنگاري بود كه در كارنامه خود به تصوير كشيدن روزهاي دفاع مقدس را هم داشت .او در آخرين مأموريت خود در قامت خبرنگار واحد مركزي خبر بود كه همراه ديگر همكاران خويش در هواپيماي C130 به آرزوي ديرينه خود رسيد.آنچه پيش روي شماست تصويري ازآن شهيد درايينه خاطرات همسرآن شهيدوالا مقام است .

در ابتدا مختصري از شهيد ايل بيگي بگوييد.
 

شهيد در 1341/12/2 در شهرستان كبوتر آهنگ همدان به دنيا آمد.در دوسالگي به تهران آمدند و در منطقه سي متري جي ساكن شدند. ايشان شش برادر داشت.شهيد ايل بيگي فرزند ششم خانواده هشت نفري بود.دوران ابتدايي و راهنمايي را در همان منطقه 30 متري جي سپري كرد.بعد از اينكه دبيرستان را به اتمام رساند ،بلافاصله به سربازي رفت و در ارتش خدمت كرد.
ايشان هميشه دوست داشت كارش را به بهترين نحوه انجام دهد.طوري بود كه در دوران سربازي به عنوان سرباز نمونه از فرماندهان آن وقت ارتش سردوشي افتخاري گرفت.بعد از اينكه دوران خدمت سربازي را به پايان رساند ،وارد صدا و سيما شد و به استخدام سازمان در آمد و به عنوان خبرنگار واحد مركزي خبر مشغول فعاليت شروع كرد. اگر بخواهم در خصوص تحصيلاتش بگويم، ايشان ليسانس ارتباطات دارد و به خاطر حرفه شان به زبان انگليسي تسلط داشت . شهيد همزمان دو ديپلم يكي در رشته تجربي و يكي در رشته ادبيات كه آن موقع به ديپلم انساني ديپلم فرهنگ و ادب گفته مي شد، گرفت .

ازخصوصيات اخلاقي شهيد ايل بيگي بگوييد.
 

شهيد ايل بيگي به نماز اول وقت اعتقاد زيادي داشت .واقعا مؤمن بود.هميشه به دعا قرآن دل مي سپرد. با قرآن انس زيادي داشت . هميشه مي گفت كه من آخر يك روز رازهايي را كه در آيات قرآن وجود دارد كشف مي كنم.خيلي براي قرآن وقت مي گذاشت .تمام معني آيه و تفسير آن رابه دقت مطالعه مي كرد.
به خانواده اهميت زيادي مي داد.بسيار اهل مطالعه بود.ايشان كتابخانه اي پر از كتاب هاي مختلف داشت و به خاطر مطالعه زيادي كه مي كرد اطلاعات بالايي داشت .
يكي از ويژگي هاي شهيد ايل بيگي اين بود كه با هر كس متناسب با خودش رفتار مي كرد. شيوه جالبي بود.بچه ها را خيلي دوست داشت ،خيلي با بچه ها گرم و صميمي بود.در خانه مان با بچه ها در سالن پذيرايي فوتبال بازي مي كرد. تو سر و كله هم مي زدند .همين طور نسبت به بچه هاي فاميل و بچه هاي برادرشان معتقد بود كه بچه ها نبايد در خانه باشند .براي همين آنها را زياد بيرون مي برد. نظرش اين بود كه بايد بچه ها از همان بچگي وارد اجتماع شوند، اجتماع را بشناسند و با همه چيز آشنا شوند و بچه ها را همه جا مي برد مثلا پارك ،مكان هاي آموزشي تفريحي و...
اصولا آدم مغروري نبود.بلكه خاكي خاكي بود. هيچ وقت خودش را نسبت به كس ديگري بالاتر و برتر نمي ديد .خودخواهي در آقا محمود راهي نداشت .از ديگر ويژگي هاي شهيد ايل بيگي اين بودكه از همه لحاظ مثلا فكري ، مالي و...دوست داشت به افراد نيازمند كمك كنند.
شهيد ايل بيگي محيط زندگي مان را گرم كرده بود و در رفت و آمد هاي فاميلي حضورشان بسيار مؤثر بود.رفت و آمد براي ايشان بسيار اهميت داشت .
همه اقوام تهران هستند با اينكه فرزند ششم خانواده بود،با مديريتي كه از خود نشان مي داد از همه برادرها بهتر و زبانزد انان بود. روابط عمومي بسيار قوي اي داشت .ما خيلي به كبوتر آهنگ مي رفتيم.ايشان حداقل سالي دو بار به انجا مي رفت و ما راهم با خود مي برد. در مدتي كه آنجا بوديم به خاله ها ودايي ها و هر كسي كه آنجا بود سر مي زد.برادر شوهرم در نيروي هوايي است و در پايگاه نوژه ساكن بودند .وقتي براي اولين بار رفتيم ما را به منزلشان دعوت كردند.من از آنجا خانواده ايشان را بيشتر شناختم و متوجه شدم آنها خانواده بسيار با محبت و محترمي هستند.
كبوتر آهنگ افراد مؤمني اند وداراي يكسري رسم و رسوم خاصي اند.در ابتدا اين براي من خيلي سخت بود تا بتوانم آنها را بپذيرم ، اما كم كم با آن كنار آمدم.
ايشان هميشه مرتب ،منظم ،با كت و شلوار و سامسونت به دست در محله رفت و آمد مي كرد.شهيد ايل بيگي معتقد بود كه طرز پوشش و نوع رفتار شخصيتشان را مي رساند.سعي مي كرد به همه كمك كند ،به انها مشورت بدهد و در مسائلي كه مطلع است ديگران را نصيحت كند.برايشان خيلي مهم بود كه بتواند ديگران را قانع كند،اما اگر مي ديد فايده اي ندارد سكوت مي كرد و ادامه نمي داد.رفتار و برخوردشان طوري بود كه شهره عام و خاص خلاصه زبانزد آن محله بود.آنچه كه از ايشان ياد گرفتم ايمانش بود كه رويم بسيار تأثير گذار داشت .بر مسئله حلال و حرام بودن و رعايت آن تأكيد مي كرد. درباره نماز شب به من مي گفت:«شما نماز شبت را بخوان ببين خداوند هر آنچه مي خواستي نمي دهد؟»اين قدر تأكيد به نماز شب مي كرد. اهل فكر كردن به ماديان نبود. مال و منال در نظرشان رنگ باخته بود.امثال خيلي از آدم ها نبود كه افراد پولدار را زياد تحويل بگيرد و به مستضعفين نيم نگاهي هم نيندازد.ايشان با فقيران دم خور بود.آنها هم به ايشان ارزش و كرامت زيادي مي دادند.او هم خيلي به آنان احترام مي گذاشت .اگر بخواهم از نگاه خودم ايشان را معرفي كنم،بايد بگويم كه شهيد محمود ايل بيگي به تمام معنا انسان كامل و وارسته اي بود.دعايي كه هميشه براي ما و ديگران مي كرد و به ما هم توصيه مي كرد ،عاقبت به خيري بود.

از نحوه آشنايي و چگونگي ازدواجتان با شهيد ايل بيگي توضيحاتي بدهيد.
 

مادر شهيد ايل بيگي قبل از ازدواج ما فوت كرده بود،اما ايشان خواهر شوهرهاي بسيار خوبي داشت . خيلي براي ايشان زحمت كشيدند . خانه مان با خانه آقا محمود فاصله زيادي نداشت،يكي دو كوچه بيشتر نبود. ايشان مرا در خيابان ديده و پسنديده بود.من آن موقع با مادرم بودم كه شوهر خواهرم آمد و قضيه را با مادرم مطرح كرد.بعد شماره تلفن ما را گرفته بودند و به منزل ما آمدند.در نهايت قسمت اين شد كه با هم ازدواج كنيم. در 14 آذر 1370 ازدواج كرديم.
چون آقا محمود ظاهر مؤمن و حزب اللهي اي داشت،راستش او كمي مي ترسيدم و فكر مي كردم چون خيلي مؤمن اند،زندگي با ايشان بسيار سخت خواهد بود.مخصوصا اينكه ابتداي امر گفته بود در رياست جمهوري و بيت رهبري كار مي كنم.به خودم مي گفتم نكند نشود با اين فرد زندگي كرد!بعد از اينكه ازدواج كرديم و پا در زندگي مشترك گذاشتيم ديدم تصوراتي كه داشتم كاملا اشتباه بود.آقا محمود اصلا سخت گير نبود و نسبت به مسائل ديني و اعتقادي ديد بازي داشت . خيلي هم شوخ طبع بود.مادرشان نقل مي كرد در دوره راهنمايي و مدرسه بسيار بازيگوش و شيطون بود.طوري كه هيچ وقت تا دوم دبيرستان درست وحسابي درس نخواند . بيشتر دنبال بازي بود .براي همين پشت سر هم تجديدي مي آورد .حتي مي گفتند ،يك بار خيلي نمره هايشان پايين بود و ترسيده بود كه به مادرش بگويد تا بيايد كارنامه را از مدرسه بگيرد،از همسايه شان خواهش و التماس كرده بود كه به جاي والدينش بيايند و كارنامه را از مدرسه بگيرند. چنين شخصيتي نمي دانم چطور شد كه از دوم دبيرستان انقلابي در او ايجاد شد.طوري كه پسري كه آن قدر ضعيف بود و تا به حال كسي دست اين بچه كتاب نديده بود حالا تبديل به پسري درسخوان و مرتب ومنظم شده بود.ديگر هيچ كس نمي توانست ببيند كه كتاب از دست او مي افتد . توانست در دو رشته تجربي و انساني ديپلم بگيرد. مادرش نقل مي كرد، من مي گفتم ، يكي اين كتاب را از دست اين بچه بگيرد. مي ترسم ديوانه شود!
يك بار در سفر مشهدي كه با هم رفتيم در هواپيما نشسته بوديم كه هواپيما داخل يك چاله هوايي افتاد و تكان سختي خورد.آن لحظه حاجي در خواب بود.يكهو از خواب پريد و بلند گفت:«بر جمال محمد و آل محمد صلوات!»اتفاقا تقريبا همه صلوات فرستادند. بعضي ها خنده شان گرفته بود و بعضي ها هم ترسيده بودند. همسر من يك آدم معمولي مثل آدم هاي ديگر بود و در خانواده اي كه وضع مالي خوبي نداشت به دنيا آمده و بزرگ شده بود.ايشان به آنچه كه اهميت مي داد مستحبات بود.مثلا در مورد نماز شب مي گفت:«من در اين 20 دقيقه نماز شب هر چه مي خواستم از خدا گرفتم.»تا به حال نشد نماز جمعه اش ترك شد.خيلي بر مستحبات تأكيد داشت .اين مسائل بود كه از او چنين شخصيتي ساخت كه تا اين حد دست نيافتني شد.ما هم مي توانيم به جايگاه آنان برسيم.هيچ وقت دوست نداشت وقتي به كسي كمك مي كندسايرين و حتي ما مطلع شويم.روي اين مسئله كه پنهان باشد و فاش نشود،حساس بود.
ايشان كوه را هم دوست داشت .چند باري با هم كوه رفتيم،اما به خاطر صدمه اي كه در جنگ ديده بود نمي توانست زياد به كوه برود ، اما يادم هست در مكه حتي زودتر از من مسير غار حراء را طي كرد و به آنجا رسيد.

از نحوه برخورد ايشان در محيط خانه و خانواده بگوييد.
 

خبرنگاري شغل پر دردسر و سختي است . آقا محمود هم مشغله زيادي داشت .اين شرايط را قبول داشتم ،اما هر موقع كه به خانه مي آمد با وجودي كه آن همه خستگي هميشه بگو و بخندشان به راه بود.اگر مي گفتم:«آقا محمود! بيرون برويم.»نه نمي گفت و با هم بيرون مي رفتيم.
من شهيدايل بيگي را از همه لحاظ قبول داشتم . دعوا و بعضي اوقات بگو و مگو در هر خانه طبيعي است .در خانه ما هم گهگاهي پيش مي آمد .موقع هايي مي شد كه بحث مي كرديم .چون از دو خانواده و دو طرز فكر مختلف بوديم.
شهيد ايل بيگي عاشق جنگ و اين موضوع برايشان مهم بود.هميشه به شهادت فكر مي كرد .بعد از عملياتي كه به تهران برگشت مشكلي گوارشي برايش پيش آمده بود كه تا زمان شهادتشان با ايشان بود.يادم مي آيد سه سال در پاكستان بوديم . پس از بازگشت قرار بود مانور عاشقان ولايت انجام شود .اصلا قرار نبود كه آقاي ايل بيگي در اين مأموريت شركت كند. طوري كه از همكارشان كه مي خواست به اين مأموريت برود خواهش كرده او هم به اين مأموريت برود.معتقد بود كه سه سال از فضاي جنگ و صحنه خارج شدم . حالا كه دوباره مانوري بر پا شده كه ما را به همان حال و هواي دفاع مقدس مي برد،نبايد اين فرصت را از دست بدهم.خلاصه دوست حاج محمود قبول كرد .ايشان به جاي همكارشان رفت كه درنهايت منجر به شهادتشان شد.تا قبل از آن مأموريت خارج از كشور براي پوشش خبري تمام مانورهاي نظامي خودشان مي رفت .خيلي به اين مسئله علاقه داشت .

برايمان از خاطرات مأموريت ها و موقعيت كاري شهيد ايل بيگي بگوييد.
 

شهيد ايل بيگي دائما به مأموريت مي رفت و در سفر داخلي و يا خارجي بود.يادم مي آيد اول ازدواجمان براي آقا محمود مأموريتي پيش آمد . قرار بود كه بايد به افغانستان برود. آن موقع افغانستان گرفتار جنگ داخلي نيروهاي طالبان و... بود.شرايط بسيار خطرناك بود طوري كه حتي ايشان وصيت نامه اش را نوشت و رفت.هر بار كه از آنجا تماس مي گرفت با وجودي كه شرايط سخت و خطرناكي بود ، با آرامش با من صحبت مي كردند و مرا آرام مي كرد.انگار در افغانستان هم مريض شد و مدتي هم در بيمارستان بستري بود. من اين قضيه را نمي دانستم ، بعد از اينكه برگشت برايم تعريف كرد.آنجا بود كه تازه متوجه شدم با چه مشكلاتي روبرو شده است .
شهيد سفرهاي زيادي رفت،اما از سفرهاي به ياد ماندني اش سفري در سال 77 بود كه براي تهيه گزارش از حاجي ها و حال و هواي حج تمتع به عربستان رفته بود .اين سفرهمزمان با سال تحويل شده بوده سفره سال تحويل را كنار خانه خدا پهن كرده بودند. خيلي به ايشان خوش گذشته بود.از ديگر سفرها ، سفر به فيليپين بود كه راجع به آن خيلي براي ما تعريف كرد. يادم هست وقتي از فيليپين برگشت براي ما يكسري ميوه هاي خاص آنجا را آورده بود كه تا به حال آنها را نديده بوديم . خيلي دوست داشت ما هم آنها را ببينيم و طعم آنها را بچشيم .حتي آن ها را بين فاميل هم قسمت كرديم.هميشه از هر سفري كه بر مي گشت سوغاتي مي آورد.علاقمند به آوردن مواد غذايي،شكلات و تنقلات براي همه بود.اين در سوغاتي هايشان مشخص بود، اما به خاطر شرايط كاري و مشغوليت هايي كه داشت نمي توانست زياد براي سوغاتي وقت بگذارد .درسفري آقاي ايل بيگي به عنوان نماينده ايران با امير كويت ديدار كرده بود.ايشان از اين سفر هم زياد تعريف مي كرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، ش 58