حياتي منور به اخلاص


 






 

مرحوم علامه محمد تقي جعفري
 

درآمد
 

ذهن نقاد و دقيق علامه جعفري پيوسته در تمامي عمر پر بركتش بي ترديد عاري از هر نوع شائبه اغراق گوئي و كتمان حقايق بود و لذا سيره و سلوك مرحوم طالقاني را نيز با همان نگاه علمي برخوردار از اشراقي مي نگرد كه به كمال از آن برخوردار بود. اخلاص بي بديل « ابوذر زمان»، تفكر و احساس استاد علامه را سخت تحت تأثير خويش مي گيرد و در بيان فضايل و مناقب آن بزرگمرد دوران و نگاه و جان مخاطب را، اين بار به بهانه «محمود» ي ديگر، به ديدار آن «هماره محمود» تمامي روزگاران، علي (ع). فرا مي خواند. شايان ذكر است آنچه در پي مي آيد، ويراسته سخنراني علامه جعفري در مراسم پانزدهمين سالگرد آيت الله طالقاني در شهريور 73 در گليرد طالقان است.
دوام و بقاي شخصيت ها در تاريخ، يك ملاك و يك علت دارد و آن هم اينكه آن شخصيت به كدام اصول ثابت تكيه كرده است. ملاك، جسم نيست، زيبايي نيست، قدرت نيست، قدرت جسماني نيست. هيچ يك از اينها براي بقاي شخصيت تاريخسازان، براي بقاي شخصيت فرهنگسازان، ملاك نيست. ملاك اين است كه آن انسان و آن شخصيت، در اين زندگاني به كدامين اصول تكيه كرده باشند. در حقيقت، ثبات و بقا مربوط به آن اصول است، والا اين گوشت و پوست و استخوان و رگ و پيه در زير خاك، چند صباحي بيشتر دوام نمي آورد. تمام عظمت تاريخ مربوط به شخصيت هايي است كه با تكيه بر اصول ثابت، در اين دنيا زندگي و چند صباحي، سختي ها و ناگواري هاي دنيا را تحمل كردند و مشعلي را فرا راه زندگي بشر نهادند و رفتند. اينها بايد بمانند.حكمت خداوندي اين است. مشيت الهي اين است و جز اين نيست. براي محو و نابود كردن آثار اين گونه شخصيت ها خيلي تلاش مي شود. اين چراغ ها را مي خواهند خاموش كنند:

اين قاعده است. كسي كه خرمت وجودش خاكستر شده، نمي خواهد كسي ديگر شمعي را روشن كند و انسان ها دور آن، با روشني زندگي كنند. اين، قانون خفاش صفتان است كه آفتاب را نمي بينند تا باور كنند. اما «يريدون ان يطفعوا نورالله بافواههم ولله يتم نوره...» چون نور از طرف خداست، هرگز اينها خاموش نخواهند شد. از پدران ومادران و تاريخ و فرهنگمان شنيده ايم كه روزي روزگاي، در همين كره زمين، اگر كسي اسم علي (ع) را مي برد، حداقلش سقوط از زندگي بود. اگر كسي اسم بچه اش را علي مي گذاشت و يا كوچك ترين دفاعي از اين راز بزرگ هستي مي كرد، چه ها كه با او نمي كردند. هم دوست اسمش را مخفي مي كرد هم دشمن. اين عبارت از ابن ابي الحديد است كه مي گويد، «چه بگويم درباره شخصيتي كه هم دوستانش او را مخفي كردند، هم دشمنانش. دوستانش از ترس و دشمنانش از روي حسادت و هم دشمنانش. دوستانش از ترس و دشمنانش او را مخفي كردند، هم دشمنانش. دوستانش از ترس و دشمنانش از روي حسادت و ترس.» با اين حال شخصيت اين مرد، شرق و غرب دنيا را پر كرده. سخنان او را نه تنها مسلمانان شيعه و سني كه همه اهل عالم تكرار و به آنها استناد مي كنند. چرا ؟ چون او علي بن ابيطالب (ع) است. علي (ع) كيست ؟ كسي است كه به يك اصول ثابت تكيه كرده است. «ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا» يك بار گفتند الله، سپس ايستادگي كردند . يك بار گفتندما عاشقيم، وفادار عشق بودند. عشق به فضيلت، عشق به ارزش ها. كدامين ماده و ماديات، كدامين گذشت قرون و اعصار قدرت دارد اسم اين عاشق را از كتاب بزرگ هستي محو كند؟
ماندگار است، چون تكيه بر حقايق ثابت كرده. اين كلام اميرالمؤمنين (ع) است، «مردم ! من شما را براي رساندن به جاذبه كمال خدا مي خواهم، شما مرا براي خودتان. من مي خواهم شما را به خدا برسانم، شما از من مي خواهيد كه به شما ثروت بدهم، امتيازات دنيوي بدهم تا چند صباحي در اين دنيا به لذايذ مادي برسيد. فكر من جاي ديگري است.
من مي خواهم تو اويس قرني بشوي، ابوذر غفاري بشوي. من مي خواهم شما را به آنجا برسانم، شما مي گوييد آخور مرا پر كن!» اينها شخصيت هايي هستند كه مي مانند، چون به حال خلق الله. سودمندند.
خدا رحمت كند آيت الله سيد محمود طالقاني را كه يك عمر با تكيه بر اين اصول ثابت زندگي كرد. زندگيش بسيار روشن است. حياتش يك حيات روشن است. هيچ ابهامي در آن نيست. هم در كارش و هم در آثارش، اخلاص موج مي زند. ثابت ترين اصيل براي بشر اين است كه انگيزه كارش اخلاص باشد. چنين فردي هرگز نمي ميرد. ببينيد چند سال گذشته ؟ به اينجا آمده ايد. حتي اگر نمي آمديد، باز توي دلتان مي دانستيد كه بزرگ ترين انگيزه براي بقاي يك انسان مفيد به حال جامعه، اخلاص است. مي توانم بگويم كه تقريبا تمام خطبه هاي نماز جمعمه اين مرد بزرگ را گوش مي دادم. از چشم هاي اين مرد، اخلاص مي باريد. واقعا بهت آور بود. در آن مصلي، در دانشگاه چشم هايش به مردم بود. ولي اگر كسي دقت مي كرد، مي فهميد نگاهش به بالاست. ظاهرش با مردم بود، ولي به بالا مي نگريست، صحبت ها از بالا بود. سخنان، حرفه اي نبودند. صددرصد ازدل بر مي آمدند، به طوري كه گاهي چند نفر نشسته بوديم و گوش مي كرديم و بي اختيار گريه مي كرديم. شايد آن كلمات نبودن كه ما را آنطور منقلب مي كردند. صفا و خلوص ايشان واقعا عجيب او بود. سيد تجسمي از خلوص و از صفا شده بود. هيچ فراموش نمي كنم. نمي خواهم بگويم علم چيزي نيست. علم خيلي چيزهاست، اما صفاي قلب و خلوص، چيز ديگري است.علم را مي شود پيدا كرد، اما خلوص، اندك است. «و هالك لوجه الكريم.»
انسان هاي خالص و مخلص، كم هستند و همين ها هم سازندگان واقعي اند. يكي از بزرگان ارسطو و سقراط تعبير جالبي دارد. او مي گويد،«ارسطو چيزها به ما ياد داده، خيلي مطالب به ما گفته، اما ساخته شدن ما به دست آن پيرمرد مخلص، به دست سقراط بوده است.» چرا ؟ چون صفا و اخلاص داشته. نمي دانم خداوند هستي بخش، خداوند فياض در اين اخلاص چه تأثير گذاشته. آقايان! تاريخ در گرو سرو صداها نيست. تاريخ در گرو صميميت و اخلاص انسان هاست.
مخالفين اسلام در مورد گسترش و نفوذ آن حرف هاي زيادي دارند. بعضي مي گويند اسلام با قدرت شمشير، پيش رفته، با قدرت جسماني پيش رفته، با قدرت مادي پيش رفته. يكي از تمدن جسماني پيش رفته، با قدرت مادي پيش رفته. يكي از تمدن شناسان خودشان، از آقايان غربي ها مي پرسد، «كدام شمشير؟ كدام قدرت ؟ كدام پول ؟ شمشير مال دو امپراتوري ايران و رم بود، نه يك مشت عرب پاپتي، بيچارة، بي ارتش، بي حقوق، بي اقتصاد، بي فرهنگ عربستان. كدام شمشير ؟ 120 ميليون مسلمان اندونزي را شمشير مسلمان كرده ؟ يك چاقو هم به آنجا نبردند. 50،40 مسلمان چيني را يك سنگ هم نينداختن. اكثر نقاط آفريقا، هند و پاكستان و... چگونه مسلمان شدند؟ شميشر به دست مغول ها بود يا به دست مسلمان ها ؟ مغول آمد مسلمان ها را نابود كرد و بعد خودش مسلمان شد. خودش اسلام را پذيرفت. نسل دوم و سومش مسلمان شدند. او كه شمشير به دستش بود، پس چرا مسلمان شد ؟ اين آقاي تحليلگر تاريخ مي گويد،«اينها نمي دانند. قضيه اين است كه هر انساني كه در تاريخ، سر، بلند كرد، اگر تكيه به حقيقت و اخلاص و صميميت داشت، برد. بقيه حرف است.»
ترديدي نيست كه پيامبر اسلام (ص) با تكيه بر حقيقت، با تكيه بر واقعيت ها و با تكيه بر صميميتي كه در تصور نمي گنجد، با تكيه بر اخلاصي كه فوق آن قابل تصور نيست، حركت كرد و دنيا را گرفت، نه با شمشير. آقايان! شمشير به دل را پيدا نمي كند؟ شمشير قفس كالبد ما را مي شكند، به دل ما راه ندارد. اويس قرني ساخته شد؛ سلمان فارسي كه به تنهايي، يك تاريخ است، ساخته شد؛ ابوذر ساخته شد؛ مگر نفوذ با دين شوخي است؟ آن هم چه نفوذي! ساختن علي بن ابيطالب(ع) ساخت؟ با شمشير مي توان عمار ياسر ساخت؟ با شمشير مي توان صدها هزار انسان بزرگي را كه هر يك از نظر ارزش با دنيايي برابر بوده اند، ساخت؟ جز با اخلاص نمي شود و اخلاص و وجود نمي آيد مگر از عشق. عشق است كه انسان را و تمام قواي مغزي و احساسات را رو يك نقطه متمركز مي كند و آدمي را از همه نقطه آزاد مي سازد. اينكه عشق آزادي را مي آورد. به جهت اين است كه عشق انسان را به يك «جمال مطلق» پيوسته مي سازد. عشق اخلاص مي آورد. اگر كسي اخلاص داشت، بدانيد كه عاشق است و دنبالش برويد. اينها پاينده هاي تاريخند. اينها به تاريخ معنا مي دهند. اينها هستند كه وقتي درباره عوامل محرك ها صحبت مي كنيم و مي گوييم نقش شخصيت ها در تاريخ، خيلي بزرگ است، از آنها سخن مي گوييم. خداوندا! پروردگارا ! توفيق بهره برداري از شخصيت هاي ساخته خودت را به ما عطا فرما. خداوندا! پرودگارا ! جهان را براي يك آينده درخشان آماده بفرما. خداوندا! پروردگارا! از چنين شخصيت هاي بزرگي كه امروز در اين مكان براي يادبود او نشسته ايم، بر ما و جامعه ما بيفزا.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 22