حياتي منور به اخلاص
حياتي منور به اخلاص
حياتي منور به اخلاص
مرحوم علامه محمد تقي جعفري
درآمد
دوام و بقاي شخصيت ها در تاريخ، يك ملاك و يك علت دارد و آن هم اينكه آن شخصيت به كدام اصول ثابت تكيه كرده است. ملاك، جسم نيست، زيبايي نيست، قدرت نيست، قدرت جسماني نيست. هيچ يك از اينها براي بقاي شخصيت تاريخسازان، براي بقاي شخصيت فرهنگسازان، ملاك نيست. ملاك اين است كه آن انسان و آن شخصيت، در اين زندگاني به كدامين اصول تكيه كرده باشند. در حقيقت، ثبات و بقا مربوط به آن اصول است، والا اين گوشت و پوست و استخوان و رگ و پيه در زير خاك، چند صباحي بيشتر دوام نمي آورد. تمام عظمت تاريخ مربوط به شخصيت هايي است كه با تكيه بر اصول ثابت، در اين دنيا زندگي و چند صباحي، سختي ها و ناگواري هاي دنيا را تحمل كردند و مشعلي را فرا راه زندگي بشر نهادند و رفتند. اينها بايد بمانند.حكمت خداوندي اين است. مشيت الهي اين است و جز اين نيست. براي محو و نابود كردن آثار اين گونه شخصيت ها خيلي تلاش مي شود. اين چراغ ها را مي خواهند خاموش كنند:
ماندگار است، چون تكيه بر حقايق ثابت كرده. اين كلام اميرالمؤمنين (ع) است، «مردم ! من شما را براي رساندن به جاذبه كمال خدا مي خواهم، شما مرا براي خودتان. من مي خواهم شما را به خدا برسانم، شما از من مي خواهيد كه به شما ثروت بدهم، امتيازات دنيوي بدهم تا چند صباحي در اين دنيا به لذايذ مادي برسيد. فكر من جاي ديگري است.
من مي خواهم تو اويس قرني بشوي، ابوذر غفاري بشوي. من مي خواهم شما را به آنجا برسانم، شما مي گوييد آخور مرا پر كن!» اينها شخصيت هايي هستند كه مي مانند، چون به حال خلق الله. سودمندند.
خدا رحمت كند آيت الله سيد محمود طالقاني را كه يك عمر با تكيه بر اين اصول ثابت زندگي كرد. زندگيش بسيار روشن است. حياتش يك حيات روشن است. هيچ ابهامي در آن نيست. هم در كارش و هم در آثارش، اخلاص موج مي زند. ثابت ترين اصيل براي بشر اين است كه انگيزه كارش اخلاص باشد. چنين فردي هرگز نمي ميرد. ببينيد چند سال گذشته ؟ به اينجا آمده ايد. حتي اگر نمي آمديد، باز توي دلتان مي دانستيد كه بزرگ ترين انگيزه براي بقاي يك انسان مفيد به حال جامعه، اخلاص است. مي توانم بگويم كه تقريبا تمام خطبه هاي نماز جمعمه اين مرد بزرگ را گوش مي دادم. از چشم هاي اين مرد، اخلاص مي باريد. واقعا بهت آور بود. در آن مصلي، در دانشگاه چشم هايش به مردم بود. ولي اگر كسي دقت مي كرد، مي فهميد نگاهش به بالاست. ظاهرش با مردم بود، ولي به بالا مي نگريست، صحبت ها از بالا بود. سخنان، حرفه اي نبودند. صددرصد ازدل بر مي آمدند، به طوري كه گاهي چند نفر نشسته بوديم و گوش مي كرديم و بي اختيار گريه مي كرديم. شايد آن كلمات نبودن كه ما را آنطور منقلب مي كردند. صفا و خلوص ايشان واقعا عجيب او بود. سيد تجسمي از خلوص و از صفا شده بود. هيچ فراموش نمي كنم. نمي خواهم بگويم علم چيزي نيست. علم خيلي چيزهاست، اما صفاي قلب و خلوص، چيز ديگري است.علم را مي شود پيدا كرد، اما خلوص، اندك است. «و هالك لوجه الكريم.»
انسان هاي خالص و مخلص، كم هستند و همين ها هم سازندگان واقعي اند. يكي از بزرگان ارسطو و سقراط تعبير جالبي دارد. او مي گويد،«ارسطو چيزها به ما ياد داده، خيلي مطالب به ما گفته، اما ساخته شدن ما به دست آن پيرمرد مخلص، به دست سقراط بوده است.» چرا ؟ چون صفا و اخلاص داشته. نمي دانم خداوند هستي بخش، خداوند فياض در اين اخلاص چه تأثير گذاشته. آقايان! تاريخ در گرو سرو صداها نيست. تاريخ در گرو صميميت و اخلاص انسان هاست.
مخالفين اسلام در مورد گسترش و نفوذ آن حرف هاي زيادي دارند. بعضي مي گويند اسلام با قدرت شمشير، پيش رفته، با قدرت جسماني پيش رفته، با قدرت مادي پيش رفته. يكي از تمدن جسماني پيش رفته، با قدرت مادي پيش رفته. يكي از تمدن شناسان خودشان، از آقايان غربي ها مي پرسد، «كدام شمشير؟ كدام قدرت ؟ كدام پول ؟ شمشير مال دو امپراتوري ايران و رم بود، نه يك مشت عرب پاپتي، بيچارة، بي ارتش، بي حقوق، بي اقتصاد، بي فرهنگ عربستان. كدام شمشير ؟ 120 ميليون مسلمان اندونزي را شمشير مسلمان كرده ؟ يك چاقو هم به آنجا نبردند. 50،40 مسلمان چيني را يك سنگ هم نينداختن. اكثر نقاط آفريقا، هند و پاكستان و... چگونه مسلمان شدند؟ شميشر به دست مغول ها بود يا به دست مسلمان ها ؟ مغول آمد مسلمان ها را نابود كرد و بعد خودش مسلمان شد. خودش اسلام را پذيرفت. نسل دوم و سومش مسلمان شدند. او كه شمشير به دستش بود، پس چرا مسلمان شد ؟ اين آقاي تحليلگر تاريخ مي گويد،«اينها نمي دانند. قضيه اين است كه هر انساني كه در تاريخ، سر، بلند كرد، اگر تكيه به حقيقت و اخلاص و صميميت داشت، برد. بقيه حرف است.»
ترديدي نيست كه پيامبر اسلام (ص) با تكيه بر حقيقت، با تكيه بر واقعيت ها و با تكيه بر صميميتي كه در تصور نمي گنجد، با تكيه بر اخلاصي كه فوق آن قابل تصور نيست، حركت كرد و دنيا را گرفت، نه با شمشير. آقايان! شمشير به دل را پيدا نمي كند؟ شمشير قفس كالبد ما را مي شكند، به دل ما راه ندارد. اويس قرني ساخته شد؛ سلمان فارسي كه به تنهايي، يك تاريخ است، ساخته شد؛ ابوذر ساخته شد؛ مگر نفوذ با دين شوخي است؟ آن هم چه نفوذي! ساختن علي بن ابيطالب(ع) ساخت؟ با شمشير مي توان عمار ياسر ساخت؟ با شمشير مي توان صدها هزار انسان بزرگي را كه هر يك از نظر ارزش با دنيايي برابر بوده اند، ساخت؟ جز با اخلاص نمي شود و اخلاص و وجود نمي آيد مگر از عشق. عشق است كه انسان را و تمام قواي مغزي و احساسات را رو يك نقطه متمركز مي كند و آدمي را از همه نقطه آزاد مي سازد. اينكه عشق آزادي را مي آورد. به جهت اين است كه عشق انسان را به يك «جمال مطلق» پيوسته مي سازد. عشق اخلاص مي آورد. اگر كسي اخلاص داشت، بدانيد كه عاشق است و دنبالش برويد. اينها پاينده هاي تاريخند. اينها به تاريخ معنا مي دهند. اينها هستند كه وقتي درباره عوامل محرك ها صحبت مي كنيم و مي گوييم نقش شخصيت ها در تاريخ، خيلي بزرگ است، از آنها سخن مي گوييم. خداوندا! پروردگارا ! توفيق بهره برداري از شخصيت هاي ساخته خودت را به ما عطا فرما. خداوندا! پرودگارا ! جهان را براي يك آينده درخشان آماده بفرما. خداوندا! پروردگارا! از چنين شخصيت هاي بزرگي كه امروز در اين مكان براي يادبود او نشسته ايم، بر ما و جامعه ما بيفزا.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 22
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}