در وصف ستاره طالقان(1)


 






 

اشعاری در وصف آیت الله سید محمود طالقانی(ره)
 

از عشق پيكري بتراشيد
 

شاعر: قيصر امين پور
ياران به آفتاب بگوييد
صد پاره شو
هزار ستاره شو
تا ذره ذره
ذره بسازيم
بر بامي از سكوي شهادت
تنديسي از عروج
آب از وضوي دست شهيدان بياوريد
يا از چشم هر شهيد
يك قطره اشك شوق بگيريد
يك قطره اشتياق زيارت
با آبشار پاك تواضع
يا از خضوع محض
قلبي و گردني بتراشيد
فواره اي از نور بكاريد
از آستين روشن تسليم
دستي به رسم وام بگيريد
دست مسيح وار
اندازه از قيام بگيريد
بر قامتش كه جامه بدوزيد
رختي زجنس شال خدا بر تنش كنيد
آبي تر از سپيد
اسرار پايداري او را
ز آن يار سربلند بپرسيد
از آيه آيه ي ايمان
و از سوره سوره ي صبر
از نام او نشانه بگيريد
باري به دست نازك اشراق
از عشق پيكري بتراشيد
از جنس يك تهاجم عريان
در دستش استخوان
با دست ديگرش
زيتوني از سپيده بكاريد
خورشيدي از ستاره بياريد
شايد بتوان
مجسمه اي ساخت
از جنس استقامت خالص
اي لحظه ها چنين مگريزيد
تا عمري از هميشه بسازيد
جان مرا بگير خدايا
تا شايد اين تجسم شيرين
تنديس استقامت خالص
جاني مگر دوباره بگيرد
جاني مگر دوباره بگيريم
28 مهر 1359
(قيصر امين پور )

*******
اي خفته در بهشت شهيدان
 

شاعر: نصرالله مرداني
اي زنده ي هميشه، برايت خدا گريست
تاريخ از اين مصيبت بي انتها گريست
در سوگت اي ابوذر دوران، چريك پير
كوه و درخت و ابرو نسيم رها گريست
بي تو، عقاب قله ي ما، اي عزيز ما
بس چشم انتظار در آدينه ها گريست
با تو صف نماز جماعت، شكوه داشت
بي تو، امام جمعه به وقت دعا گريست
بي مرهم كلام تو شد زخم جان عميق
با ياد خطبه هاي تو هر آشنا گريست
غسلت به عمق چشمه گل در سپيده داد
غسال آفتاب كه در اين ماتم و عزا گريست
اي خفته در بهشت شهيدان، به سوگ تو
بغض زمان گرفت و زمين، بي صدا گريست
نامت به روي صخره ي خورشيدها نوشت
دست ستاره اي كه سحر در فضا گرفت
وقت وداع ز پيش تو، چشمان سنگ هم
با چشم گور خاك، به احوال ما گريست
در خون تو عصاره ي فرياد نور بود
اي زنده ي هميشه، برايت خدا گريست
22 شهريور 1359
(نصرالله مرداني )

*******
كدام جرئت ياغي پيام خواهد برد؟
 

شاعر: علي معلم دامغاني
طلايگان سوار از غبار برگشتند
تكاوران رها، بي سوار برگشتند
مسافران زمان، زخم تشنه آوردند
مجاوران زمين، آب دشنه آوردند
سبوكشان، به شراب صراحت افزودند
جگر خوران، به كباب جراحت افزودند
مبارزان، گل زخم شكفته را چيدند
به دشنه، نرگس بيمار خفته را چيدند
هزار صاعقه، شب را به تازيانه بردند
به طيره، تا سحر ابر و تگرگ چانه زدند
دم سموم خزان موذيانه در باغ است
به باغبان برسانيد موريانه در باغ است
نشان زخم تبردار ديده اند اينجا
سپيده، خون سپيدار ديده اند اينجا
سه دشتبان ز تكاپوي برزن آمده اند
به سايه سايه ي مرد تبرزن آمده اند
هنوز در رگ گل، خون درد مي جوشد
هنوز جنگل، محزون، كبود مي پوشد
هنوز بوي نسيم گسسته مي آيد
هنوز ناله سرو شكسته مي آيد
هنوز باده گل جوش در سبو دارد
هنوز گريه ي خون، غنچه در گلو دارد
خزان قهر، به عرض ضيافت آمده است
به باغبان برسانيد آفت آمده است
به دست فاجعه چيدند باغبان، گل باغ
خداي را چه كسانند در تطاول باغ؟
خزان درد چه مي خواهد از بهار خدا؟
هجوم رخنه گر مرگ از حصار خدا
ربوده اند پلنگان به تك، سر رمه را
به فتنه داغ نهادند شبان، همه را
سبك عنان، سبل گفته شد، ركاب زده است
امير خاك قلاووز ما به آب زده است
شبانه، بي خبر از كوهسار بگذشته است
نماز صبح، نهان از گدار بگذشته است
در عمق جاده بر اسب اثيري اش ديدند
سبكروان صبور كويري اش ديدند
در انبساط شب جاده، نرم مي رفته است
به رنگ مردم دلداده، گرم مي رفته است
عزيز و سفر ما، بهل كه ما چه كسيم
كه بي تو با توييم يا كه در تو رسيم
به رأفت از سفر خويش كوتهي كردي
به پاي ما نفسي را كه همرهي كردي
به رهرويت، اسيران جاده ها چه كسند؟
تو شهسوار زميني، پياده ها چه كسند؟
كنون به باغ تو ماييم، از سفر مانده
همان به رنگ يتيمان از پدر مانده
نشاط و نغمه فرو مرد در اغالي ما
كه از ترانه خموشيد «طالقاني» ما
غم تو را به كدامين دماغ برخوانيم؟
چگونه داغ تو در گوش باغ برخوانيم؟
به لاله زار، كه از درد و داغ خواهد گفت ؟
كه از فراق تو با اهل باغ خواهد گفت ؟
مصيبت تو كه پيش امام خواهد برد؟
كدام جرئت ياغي، پيام خواهد برد؟
كه زخم قضا، شيشه امل بشكست
به فتنه، بازوي اسلام را اجل بشكست
كه مي برد خبر از شام، هجر حيد را ؟
كه كشت محنت صحراي درد، «اشتر» را
اميد شادي اسلام و خصم كافر مرد
به داغ محنت اسلاميان، «اباذر» مرد
برادر! پدرا! پير امتا! يارا!
خدا صبور كند در مصيبتت ما را
همان چو قطره به دريات جايگاه دهد
تو را توفق و ما را توان راه دهد
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 22