تأمّلي در زيبايي سيماي ميدان نقش جهان


 

نويسنده: دکتر محمد نقي زاده (1)




 
باده در جوشش، گداي جوش ماست
چرخ در گردش، اسير هوش ماست
باده از ما مست شد، نِي ما ازو
قالب از ما هست شد، نيِ ما ازو
(مثنوي معنوي)

درآمد
 

براي مطالعه و تحقيق در مورد موضوعاتِ مرتبط با هر جامعه و هر تمدني يک سري عوامل و اثار مطرح هستند که علاوه بر آن که به انحاي مختلف مورد توجه مجامع علمي و اجتماعي گوناگون قرار دارند، زمينه ي اصلي مطالعه ي رشته هاي متنوع علمي و تحقيقاتي نيز مي باشند. از جمله ي اين عوامل و آثار، "هويت" و "آثار تمدني" و "فضاهاي شهري" هستند که در رشته هاي گوناگون علمي از قبيل تاريخ، جامعه شناسي، شهرسازي، معماري، هنر، مهندسي و امثالهم مورد بحث و تحقيق قرار مي گيرند. به تبع اين وضعيت، جامعه ي علمي ايراني نيز از اين قاعده مستثني نيست و يک يا چند يا همه ي اين عوامل و آثار را در يک يا چند يا همه ي رشته ها، مورد امعان نظر قرار مي دهد.
مبنا و ريشه و خاستگاه و اصلي ترين عامل شکل دهنده يا مؤثر بر شکل گيري مظاهر عيني و هويتي تمدن ها، آرا و باورهايي هستند که (با سامان دادن فرهنگ به عنوان فضاي رفتار) آثار تمدّن ها را شکل مي دهند. "تمدّن، جلوه و تجلي عيني يک جهان بيني و تفکر و فرهنگ و دين (به معناي عام روش زيست) است. ظهور، اوج و افول يک تمدن نيز دقيقاً با ظهور باور، استحکام يا سستي آن نزد پيروان آن دين همراه و هماهنگ است. علي ايحال، آنچه که به  تمدن تعبير مي شود عبارت است از مجموعه اي از انسان ها (جامعه) که با اتکا به فرهنگ و جهان بيني و عقايد هماهنگ و غالباً همسان، اجتماع و محيط و فضايي را به وجود آورده باشند که هويت هر جز آن با هويت کل هماهنگ و همسو بوده و در جامعه ي جهاني به آن نام شناخته مي شود" (نقي زاده، 1385، ص 86).

با عنايت به معناي تمدن، که مفهوم مدنيّت و شهرنشيني را در خود مستتر دارد، مظاهر عيني تمدّن ها از قبيل شهرها، عمارات، هنرها، صنايع و صناعات، که براي انسان و به ويژه براي ساير جوامع محسوس هستند، در احراز هويّت تمدّن ها نقشي غيرقابل انکار را ايفا مي کنند. در عين حال و علي رغم اين رابطه و تاثيرپذيري، آراء و نظرهاي فکري و مباني نظري اين آثار، و به ويژه تاثير اين آراء بر شکل گيري مظاهر عيني، عمدتاً پنهان مي باشند. در عين اين "پيدايي" و آن "پنهاني"، رابطه ي "آراء" و "اثار عيني" رابطه اي مستحکم و غير قابل ترديد است.
در زمينه ي شناخت آراء و نظريه هاي شکل دهنده ي يک تمدّن، گاهي به دوره ها يا مقاطع تاريخي و گاهي به مکان ها يا مناطق جغرافيايي اشاره و استناد مي شود. اين در حالي است که از ذکر اين دوره ها يا مناطق، معمولاً وجه فکري و نظري آن ها مدنظر است. کاربرد تعبير "دوره ي صفويّه" نيز يکي از اين مصاديق است که معمولاً مراد از ذکر آن، اشاره به رشد تفکر شيعي در تمدّن ايراني و ظهور آثار منبعث از اين تفکّر درپهنه ي ايران زمين و به ويژه در شهر اصفهان است.
دوره ي صفويّه که خود بر اساس دکتريني خاص شکل گرفت، تعميق مباني اين دکترين را در ميان انديشمندان، هنرمندان و مهندسان سبب شد، و در پي آن، اثار عيني ويژه اي پديد آمد که قبل از آن سابقه نداشت يا حداقل کم سابقه بود. اين آثار، به مرور به عنوان معيار و عامل هويّتي تمدّن ايران اسلامي و به ويژه صبغه ي شيعي آن ايفاي نقش نمودند. (2) اين آثار تمدّني، در عين مظاهر دنيايي خويش، بي گمان، منبعث از تفکري معنويت گرا و واجد معاني معنوي، و در واقع تجلي کالبدي آراء هنرمندان و مهندسان شيعه ي ايراني بودند. يکي از بارزترين عناصر هويّتي اين دوره، ميدان نقش جهان اصفهان است که در عين حالي که به عنوان عامل هويّتي تمدّن ايراني ايفاي نقش نموده واجد ويژگي هاي هندسي و کالبدي خاصّي است، معاني و ارزش هاي معنوي و مباني فکري اين تمدن را نيز به نمايش مي گذاشته است.
در اين مجال، سعي بر آن خواهد بود تا آن دسته از ويژگي هاي عمومي سيما و کالبد ميدان نقش جهان، که مبيّن هويت و نمايشگر زيبايي آن هستند، در مقايسه با اصول و ارزش هاي فرهنگ و آراء ايرانيان مسلمان، مورد پي جويي قرار گيرد. به بيان ديگر، شناسايي روند و نمونه هاي تجلّي کالبدي ارزش ها و اصول فرهنگ ايراني در سيماي اين عنصر تمدّني که به عنوان مجموعه اي زيبا و به مثابه ي عامل هويّتي تمدّن ايراني شناخته شده و ايفاي نقش نموده است، هدف اصلي خود بود. تحصيل اين هدف نيز، از طريق استفاده از مطالعات در دسترس و با تجزيه و تحليل هايي که از مطالعات و مشاهدات ميداني حاصل مي شوند، مورد مطالعه و پي جويي قرار مي گيرد. طبيعي است که مطالعه ي حاضر، "ميدان نقش جهان" را به عنوان يک "فضاي زيباي شهري" که در احراز "هويت تمدّن ايراني" ايفاي نقش نموده است، در قلمرو و فضاي فرهنگ ايراني، مورد مطالعه قرار خواهد داد. به عبارت ديگر، سعي بر آن است تا مطالعه و ارزيابي ميدان با استفاده از معيارهاي ايراني به انجام برسد.

جايگاه هويّت آثار انساني (به ويژه) در احراز هويّت جامعه
 

چنانچه گذشت، "هويّت" از موضوعات و مفاهيم بنياديني است که مراتب و جلوه هاي مختلف آن براي همه ي انسانها (افراد و جوامع) به صورت يک نياز جدّي و اصلي مورد توجّه است. يکي از زمينه ها و عوامل احراز هويّت و به ويژه احراز هويّت جمعي و فرهنگي و تاريخي و تمدني يک جامعه و آحاد آن، آثار تمدني و انسان ساخت است که يکي از بارزترين جلوه هاي اين آثار، شهر و به تبع آن، فضاها و عناصر شهري هستند (ر.ک: نقي زاده، 1386).
شهرها به دليل آن که بيانگر و جلوه گاه باورها و شيوه ي زيست مردم و نتيجه ي نگرش آنها به هستي هستند (ر.ک: داوري اردکاني، 1374 و همو، 1382)، مي تواند به عنوان عامل هويّتي يک تمدّن و يک ملّت و يک جامعه ظاهر شوند. نه تنها کليت شهر که عناصر و اجزاء آن نيز (البته با شدت و ضعف متفاوت) به انحاء مختلف به هويّت فکري و تاريخي و فرهنگي و هنري و علمي جامعه ي پديد آورنده ي خود اشاره مي کنند. با گذشت زمان، اگر شهرها بتوانند، کماکان اصول و ارزشهاي مورد قبول و احترام و هويّت ساز را به ناظر و جامعه القا کنند، مي توانند به نقش ارزشمند هويّتي خويش تداوم ببخشند. امّا اگر نتوانند نقش مورد نظر و مورد نياز جامعه را ايفا کنند، به مرور مهجور و مضمحل خواهند شد و نقش هويّتي خويش را از دست خواهند داد. علاوه بر اصول و ارزشها، ا گر شهرها و عناصر شهري بتوانند خود را به عنوان يک الگوي برتر و پايدار و پر دوام که از نمونه هاي بيگانه ي خود برتر و زيباتر و شاخص تر باشند مطرح کنند نيز، همچنان به عنوان عامل هويّتي جامعه ظاهر خواهند شد. به ويژه اگر اين آثار در دوره ي ايجاد خود نيز، نسبت به آثار مشابه، واجد برتريهاي هنري و فنّي و علمي باشند، نقش هويّتي شان تقويت و تثبيت خواهد شد.
با عنايت به معنا و مفهوم و مراتب و جلوه هاي هويّت، عناصري که به عنوان عامل هويّتي يک شهر يا تمدن مطرح هستند، علاوه بر نمايش خويش به عنوان عنصر کالبدي و هويّتي ظاهري و عيني، بايد بتوانند زيبايي هاي معنوي، ارزشهاي فرهنگي، اصول فکري، توان علمي، خاطره هاي جمعي، قابليّت هاي هنري، وحدت ملّي و ساير بارزه هاي يک تمدّن را به ناظر القا کنند. در واقع، نکته ي مهم، اصول و ارزش هايي هستند که اين عنوان هويّت ساز، به آن ها اشاره مي کنند. به بيان ديگر، شناسايي اصول و ارزش هايي که زمينه ساز شکل گيري عوامل هويّت ساز، بوده اند، از اهميّت و جايگاه در خور توجهي برخوردار هستند. به اين ترتيب، آثار هويّتي يک شهر، که به همراه خود شهر جلوه ي هويتي يک تمدن اند، در طيف وسيعي قابل طبقه بندي هستند. دسته اي که براي اهل شهر شناخته شده هستند، گروهي که براي يک تمدّن، عامل هويّتي هستند وبالاخره طبقه اي که براي جهانيان يا جوامعي فراتر از تمدّني که صاحب و بنيان گذار آن عامل هويّتي است، ملاک و معيار هويّت آن تمدّن هستند.
عناصر هويّتي شهرها با ويژگي هاي هنري و معماري و تناسبات خويش، به شيوه ي زيست يک ملّت اشاره مي کنند. اين آثار، علاوه بر نمايش شيوه ي زيست، بيانگر تفکّر و مذهب و باورهاي متافيزيکي و دنيايي يک ملّت نيز هستند. اين عوامل هويتي به نحوه ي نگرش جامعه به هستي و به رابطه ي انسان با عالم وجود و نقش او در جهان اشاره مي کنند. اين آثار، آيين ها و مراسم و آدابي را که ملّتي به آن ها مي پردازد، معرّفي مي کنند و نشان مي دهند که فضاهاي مطلوب براي برپايي اين آيينها و مراسم و آداب کدام اند. اين آثار همچنين توان علمي و هنري يک ملّت را ن يز به نمايش مي گذارند. بنابراين، آن دسته از شهرها و فضاها و عناصر شهري که بتوانند به عنوان نمايش دهنده ي اصول و ارزش هاي ماخوذ از فرهنگ و تاريخ جامعه ظاهر شده و کماکان به عنوان تجلّي خاصّ آن اصول و ارزش ها ايفاي نقش نموده و صاحبان و پديد آورندگان خويش را معرّفي کنند، خواهند توانست، همچنان به عنوان عنصر شاخص هويّتي پايدار آن تمدّن و جامعه شناخته شوند. علاوه بر اين، آن دسته از آثاري که بتوانند به پيشگامي و توان هنري و علمي و فنّي و مدنيّت يک تمدّن در مقطع تاريخي خاصّي گواهي دهند نيز مي توانند نشانه ي هويّتي آن تمدّن در انظار جهانيان باشند.
در اين جا بي مناسبت نيست تا به برخي اصول و ارزش هاي فرهنگ ايراني (که قاعدتاً بايد در آثار کالبدي تجلّي يابند) اشاره شود: وحدت، اصالت، معنويّت گرايي، نو بودن، زيبايي، همزيستي با طبيعت و احترام به آن، مقياس انساني (در همه ي ابعاد روحي، رواني و فيزيولوژيکي)، احتراز از خودنمايي، پرهيز از اسراف، تذکّر، اعتدال و ميانه روي و بسياري از اين قبيل اصول، اصولي هستند که در آثار تمدّني ايرانيان در دوران گذشته (البتّه با شدّت و ضعف متفاوت) قابل مشاهده هستند (ر.ک: پيرنيا، 1369 و توسّلي، 1381 و نقي زاده، 1385).

مباني هويّتي شهرهاي ايراني
 

شهرهاي ايراني به جهات متعدّد و متنوّعي واجد ويژگي هاي هويتي يگانه اي بوده اند که بدون دخول در آن ويژگي ها که خود تحقيقات مستقل و گسترده اي را طلب مي کنند به يکي از آن ها به طور نمونه اشاره مي شود. يکي از بارزترين ويژگي هاي معماري ايراني، (به تبع معنويّت گرايي فرهنگ ايراني و احتراز آن از خودنمايي و خودستايي)، درونگرايي و سادگي آن بوده است. (3) توجّه فرماييد که منظور از درونگرايي، تنها وجه کالبدي و حياط مرکزي و فقدان پنجره به فضاهاي عمومي نيست که اينها تنها جلوه ي کوچکي از تجلّي و ظهور تفکّر درونگرايي هستند، که درونگرايي، در حقيقت، به توجّه به معنويّت و معنا و جان، بيش از توجه به جسم و ظاهر و دنيا و ماديت معطوف و متمرکز است. طبيعي است که اولاً اين توجّه (به معنويّت) و رويگرداني (از ماديّت) تأثير بنياديني بر تعريف هويّت و بر بکارگيري مواد و زيبايي و در نتيجه بر تعريف و استنباط از تعادل و هماهنگي و ميانه روي و خودنمايي و خودستايي و فردگرايي و سايرمعيارها و ارزش ها خواهد داشت. ثانياً توجّه به معنويّت در کنار توجّه به جنبه هاي مادّي حيات به معناي توجّه به هر دو، جداي از يکديگر، و در عين اعتقاد به جدايي آن دو،نيست. بلکه مراد اين است که توجه به ماديت و دنيا در قالب و در پرتو توجه به معنويت و با ملحوظ داشتن مباني و اصول معنوي انجام مي شود.

علي ايّحال، سيطره ي درونگرايي بر شهرهاي ايراني سبب مي شد تا در نگاه اوّل و از منظر عمومي، تنها برخي عمارات و فضاهاي عمومي که واجد عناصر شاخص بوده اند (مثل مساجد) به عنوان "هويت کالبدي" شهر ظاهر شوند. فضاهاي باز شهري (حسينيه ها و تکايا و ميادين) نيز عامل هويّتي ديگري بوده اند که شهرهاي ايراني را تعريف نموده و به ويژه حسينيه ها و تکايا (که در ساير کشورهاي اسلامي رواج نداشته اند) به مثابه هويّت بارز شهرهاي ايراني ظاهر شده اند که نمونه هاي عالي آن را در يزد و کاشان و سمنان و نائين مي توان مشاهده کرد (ر.ک: توسّلي، 1381، امين زاده، 1378 و Aminzadeh, 1995)
ميادين نيز عموماًبه دليل حضور عناصري که در مجاورت و بدنه ي آن ها قرار داشته اند، با سازمان هاي فضايي خاصي که حاصل مي شد، نمونه اي از هويّت شهر ايراني بوده اند. علاوه بر آن، بسياري آثار (به طور نمونه: گنبد سلطانيه و گنبد قابوس و ايوان مدائن و منارجنبان و بسياري آثار ديگر) به عنوان نمايشي از توان علمي و مهندسي ايرانيان، آثاري چون (مسجد شيخ لطف الله و مسجد گوهرشاد و بازار وکيل و حرم حضرت رضا (ع)) به عنوان  جلوه اي از هنرمندي هنرمندان ايراني در رشته هاي مختلف هنري، آب انبارها و کاروانسراها و قنات ها و موقوفات به عنوان نمونه هايي از توجّه ايرانيان به مدنيّت و طبيعت و روابط انساني قابل ذکر هستند که به عنوان آثار هويّتي تمدّن ايراني براي جهانيان و به طريق اولي براي ايرانيان شناخته شده اند.

به اين ترتيب، معلوم مي شود که در اکثريّت قريب به اتّفاق موارد، عناصر اصلي نمايش دهنده ي هويّت شهرهاي ايراني، عمارات و عملکردهاي معنوي و عمومي (عامّ المنفعه) بوده اند، و معمولاً ايفلاي اين نقش به عناصري با عملکرد دنيايي و مادّي محوّل نمي شده است. حتّي بازارها نيز علي رغم آن که معمولاً به عنوان يکي از عناصر ساختاري شهرهاي مسلمانان معرّفي مي شوند، در عين اهميّت و نقش و وسعتشان، فاقد سلطه و سيطره ي کالبدي به شهر بوده و خود نيز، غالباً در سايه ي ابنيه ي مذهبي و معنوي شهر (مثل مساجد و مدارس) متواضعانه در خدمت خلق خدا بوده اند.

نقش هويتي ميدان نقش جهان
 

ميدان نقش جهان از نوادر فضاهاي شهري نسبتاً دست نخورده ي ايراني است که از زمان احداثش، در مقياس شهر و حتّي فراتر از آن در مقياس ايران عمل مي نموده و امروزه نيز در مقياس جهان شناخته شده است (ر.ک: توسّلي و بنيادي، 1371).
اين ميدان که تاريخ بناي آن حدود 1011 هجري قمري مي باشد، حدود 510 متر طول و 165 متر عرض دارد. ايده ي طرّاحي و ساخت ميدان نقش جهان در زمان شاه عبّاس اوّل، در جنوب غربي شهر اصفهان، به عنوان مرکز شهر (شهري که به عنوان پايتخت جديد ايران انتخاب شده بود) مطرح و به مورد اجرا گذاشته شد. اين مرکز، در واقع، سامان دادنِ ايده ي وحدت و ارتباط فعاليّت هاي اصلي جامعه تحت لواي دين را تجلّي کالبدي مي بخشيد. اين فعاليت ها که نمادهاي اصلي آن: عبادت، آموزش، سياست، تجارت، تتوليد، ورزش و تفريح بودند، جملگي در کناره يا ميانه ي ميداني شکل گرفتند که "ميدان نقش جهان" ناميده شده و بعدها به عنوان هويّت شهر اصفهان و هويّت تمدّن دوره ي اسلامي ايران شناخته و مشهور شد. البته شکل گيري کالبد آن، با عناصر و معاني نمادين خاصّ آن نيز در اين اشتهار نقشي در خور توجه ايفا نمودند.

آنچه که قيصريّه يا بازار ناميده شده و با سردري با شکوه در ضلع شمالي ميدان قرار داشت، بسياري عناصر اصلي فعاليت هاي شهري آن دوران مثل کاروانسراها، ضرابخانه ي شاهي، بيمارستان، مساجد، نقاره خانه، مهمان خانه را به همراه راسته هاي بازار (و صنوف مختلف) در خود جاي داده بود. اين در عين حالي بود که تمرکز بر فعاليت هاي تجاري و اقتصادي و مادي، توجه به ارزش هاي ديني و انساني را مغفول ننهاده بود، و علاوه بر وجود عناصر معنوي، توجه به تعديل فعاليت هاي مادي و صبغه اي معنوي بخشيدن به آن ها رعايت مي شد. براي نمونه "عايدات چهار بازار اطراف ميدان نقش جهان در سال 1017 هجري به وسيله ي شاه عباس کبير بر چهارده معصوم (ع) وقف شده است" (هنرفر، 1363، ص 579). و فراموش نکنيم که وقف به عنوان ارزشي اسلامي، از ديرباز، در شکل دادن سازمان فضايي شهرهاي مسلمانان (و همچنين شهرهاي ايراني) نقشي در خور توجّه ايفا مي نموده است.
مرکز يا ميانه ي ميدان نيز به برپايي آيين هاي مختلف، برگزاري مسابقات ورزشي و نمايش هاي تفريحي و بيتوته ي کاروان هاي تجاري اختصاص يافته بود. يکي از عملکردهاي اصلي قهوه خانه هاي پيرامون ميدان که امروزه اثري از آن ها نيست. "بحث شعر و شاعري و حمايت و قصص و بازي و تفريح گرفته تا مدح علي (ع) بوده است (توسّلي و بنيادي، 1371، ص 25). علاوه بر آن بازار و وسايل چراغاني و آذين بندي ميدان براي برپايي جشن ها و مراسم سرور و شادي در ميدان وجود داشت. مضافاً اين که، يکي از فعاليت هاي اصلي ميدان، استفاده از آن براي بازي چوگان بود (ر.ک: هنرفر، 1363).
از جانب ديگر، تعدادي از قصور سلطنتي همچون چهل ستون و هشت بهشت، به همراه کاخ عالي قاپو مجموعه اي وسيع در غرب ميدان را شکل مي دادند.
مجاورت ميدان با خيابان جديد الاحداث چهارباغ، امکان ارتباط اين ميدان با زاينده رود و ساحل زيبايي آن را فراهم مي کرد که نهايتاً به پل هاي زيباي خواجو و سي و سه پل و آن جا به باغ هاي جنوب شهر پيوند مي خورد.
ويژگي هاي اصلي عناصر و بافت هاي مجاور ميدان عموماً گرايش به درون را نمايش مي نهاده اند، اين ويژگي در آثاري چون مساجد، بازار، کاروانسراها، مدارس و امثالهم که جلوه ي بارز درون گرايي آثار ايراني بوده اند محرز بوده، و آثاري همچون کوشک هاي درون باغ ها نيز، که علي الظّاهر نمايشي از برون گرايي بوده اند، با استقرار در ميانه ي باغ ها و محصور شدن در ميان ابنوه درختان، و ديد بيگانگان در امان بوده و در واقع جلوه ي ديگري از توجّه به درون يا ايجاد خلوت و مصونيّت از ديد بيگانه بوده اند. به بيان ديگر، در معماري ايراني (همچون بسياري ممالک اسلامي) طبيعت به يکي از صورت هاي حياط يا باغ (به شکل مظروف وظرف) با ساختمان رابطه داشته است.

عناصر اصلي پيرامون ميدان نقش جهان
 

در پيرامون ميدان نقش جهان عناصري استقرار يافته اند که بدون دخول در مباحث مرتبط با معماري آن ها و همچنين بدون قصد شرح ويژگي هاي هنرهاي مرتبط با آن ها (مثل خوش نويسي و معرّق و منبّت و کاشي کاري و امثالهم) که هر يک بحث مستوفا و مستقلّي را طلب مي کنند، در اين مجال، به برخي ويژگي هاي اين عناصر در رابطه با کليّت ميدان و نقش آن ها در تقويت ويژگي هاي هويّت ساز ميدان اشاره مي شود.

بدنه ي ميدان: قبل از ذکر عناصر پيراموني، بي مناسبت نيست تا به بدنه ي ميدان به عنوان جامع و در بر گيرنده ي عناصر مورد نظر، اشاره اي اجمالي به عمل آيد. بدنه سازي ميدان، واجد ويژگي هاي فرهنگي و مبيّن مکان معنوي و ارزشمندي است که نبايد از آن غفلت کرد. بدنه ي اصلي ميدان در هر چهار سمت (به جز چهار نقطه ي اصلي که ذکر آن ها خواهد آمد)، در مقايسه با ابعاد ميدان، بدنه ي نسبتاً کوتاهي است که در دوران اوليّه اش، ناظري که در کنار يکي از جداره ها قرار مي گرفت، با نگريستن به طرف مقابل (به ويژه در جهت طول)، زمين خاکي (يا سنگي)، حرکت آب جاري در پيرامون ميدان، حضور رديف درختاني که در مقابل ديواره سر به آسمان کشيده بودند، و آسمان در قسمت اعظم ميدان ديد را در حوزه ي ديد خود نظاره گر بود. اين مجموعه، به انضمام نوع و جنس و رنگ مصالح، احساس حضور در طبيعت را به ناظر القا مي کرد (تصاوير 1، 2 و 3). علاوه بر آن قاب بازشو مغازه ها و ايوان فراز آن ها که ده ها بار تکرار مي شده اند (تصوير 1)، جلوه و يادآوري از "ذکر" بوده اند. "ذکر" (يا تکرار عبارات يا کلماتي مقدس) اگر چه شايد با تفکّر مادي گرايان خسته کننده جلوه کند، اما در تفکر متالهين، اذکار با همه ي معاني معنوي و باطني خويش، واجد ارزش و زيبا هستند. (4) بدنه ي ميدان حتّي در مدخل ها و ورودي ها با پوشيدگي خود واجد وحدت و پيوستگي زيبايي بوده است که نمونه ي آن (مشاهده ي آن جز در فضاهاي ايراني) نمونه اي نادر است.

اما در مورد نقاط عطف و توجه ناظر در چهار سوي ميدان، قابل ذکر است که، اين چهار نقطه در واقع جلوه اي از همه ي معاني مقدس و نماديني هستند که در تفکر اسلامي براي عدد چهار قابل تبيين و تصور است. (5) هر يک از اين چهار نقطه نيز ضمن استقلال نسبي خويش، به يکديگر وابسته و مکمّل يکديگر هستند.
مسجد شيخ لطف الله: اين مسجد که در ضلع شرقي ميدان و مقابل کاخ عالي قاپو قرار گرفته است. از نظر تناسب، شکل گبند، تنظيم نور و بهره گيري از نور طبيعي، نقوش کاشي ها و سازمان فضايي و ساير ويژگي هايش از جمله آثار ارزشمند معماري و هنر ايراني است. مطابق کتيبه ي سردر آن (به قلم عليرضا عبّاسي و با خطّ ثلث روي کاشي معرق سفيد بر زمينه ي آبي) سال 1012 و سال خاتمه ي آن در محراب مسجد 1028 هـ.ق بوده است. (6) ويژگي هايي را مي توان براي اين مسجد برشمرد، که عموماً به عنوان وجه تمايز آن با ساير مساجد و مدارس ايراني ايفاي نقش مي کنند، و از جمله ي آن ها کاشيکاري هاي معرق داخل و خارج، و کتيبه هاي عالي به خط علي رضا عباسي است. رنگ زمينه ي کاشيکاري ها که در ساير مساجد غالباً به رنگ آبي است در اين مسجد به رنگ نخودي مي باشد. گنبد مسجد از زيباترين گنبدهاي ايراني است که هم از جهت رنگ، هم از نظر فرم هاي هندسي و هم از

نظر تناسبات و در عين سادگي و ارتفاع کم، کمتر گنبدي است که ياراي مقابله با آن را داشته باشد. گنبدي است بدون هيچ مکمّلي (اعم از سردري مرتفع يا گلدسته اي سر به آسمان کشيده)، به تنهايي بر پهنه ي وسيعي از شهر اصفهان سايه گسترده و آن را در پناه خويش گرفته است (تصاوير 4 و 2). اين مسجد از نظر جهانگردان و محققّان و خاورشناسان يکي از جلوه هاي بديع و زيباي فرهنگ وتمدّن ايراني است. براي نمونه، پوپ در کتاب بررسي هنر ايران مي گويد: مسجدي که در شرق ميدان شاه و روبروي کاخ عالي قاپو ساخته شده يکي از شاهکارهاي بي بديل معماري ايران است.
مسجد شيخ لطف الله، از جانب ديگر، به مثابه نقطه اي که، علي الظّاهر، روي به هيچ جهتي ندارد (گنبدي است مدوّر) و حتّي ورودي آن نيز از بَرِ ميدان عقب نشسته است و جز از مقابلش (که عرض ميدان است) به وضوح ديده نمي شود. اين عدم القاي جهت رامي توان تفسيري از آيه ي شريفه 115 سوره ي بقره دانست، که مي فرمايد: و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجهُ الله انّ الله واسعٌ عليمٌ: مشرق و مغرب هر دو ملک خداست، پس به هر طرف روي کنيد به سوي خدا روي آورده ايد، خدا به همه جا محيط و بر هر چيز داناست (بقره: 115). در واقع، اين مسجد با مکعبي که به زمين مي رسد و نماد عالم مادّه و زمين است، با گنبدي بر فراز آن مکعب که به مثابه آسمان و عالم تجرد بر زمين سايه افکنده و آن را در برگرفته است، در نماهاي خارجي خود القاي بي جهتي در عالم خاک مي کند و آسمان را نشان مي دهد (تصاوير 4 و 5 و نقشه ي 1). اما درون مسجد نيز ضمن آن که احساس در مرکز عالم بودن و زير آسمان قرار داشتن را به انسان القامي کند، با محراب زيباي خويش که مقابل ورودي قرار گرفته، جهت قبله را که سوي نيايش و عبادت است نشان مي دهد. به اين ترتيب، اگرچه در خارج و پيرامون مسجد، فضا ظاهراً متجانس است، امّا در درون و براي عبادت، فضا به شدّت و وضوح هر چه تمامتر قطبي شده است: به سمت کعبه.

مسجد شيخ لطف الله با اکثريت قريب به اتفاق مساجد معروفي که به مثابه شاهکارهاي معماري مشهور هستند، قرابتي ظاهري نداشته و به صورت يک استثنا ظاهر شده است. به همين دليل هم نمي توان و نبايد آن را با معيارهاي عام و قواعد شناخته شده ارزيابي و تجزيه و تحليل کرد (7) (توسّلي، 1374، صص 63-58). گنبد زيبايي بر مکعبي زيبا، نمادي است از آسمان که زمين را در بر گرفته و انواري که از نورگيرهاي ساقه ي گنبد به درون مي تابد چون شعاع هاي خورشيد هستند که از روزن هاي شبکه ي مقابل نورگيرها، آسمان را با تزيين ستارگان تداعي مي کند، و البته که کتيبه هاي آيات الهي نيز يادآور و متذکّر به خالق هستي هستند. حرکات از مکعب (زمين) تا مرکزگنبد که به صورت ستاره اي ظاهر مي شود، در واقع به زيبايي و متانت، گرايشي از مادّه به تجرّد و حرکت از خاک به افلاک و از زمين به آسمان را يادآوري مي کند که نمونه اي بارز از ويژگي هنر ايراني يعني: "تجرّد گرايي" است (تصوير 5) (ر.ک: نقي زاه، 1388آ). ويژگي ديگر شبستان مسجد، فراموش کردن زمان است (ر.ک: توسّلي، 1374)، همچون فراموش کردن يا پنهان شدن مکان و جهت. در اين جا شمال و جنوب و شرق و غرب مطرح نيست. کسي که زير گنبد مسجد قرار گرفته، نمي تواند يا معلوم نيست که در کجاي عالم ايستاده است و رو به کجا دارد. فقط با مشاهده ي محراب مسجد، يک جهت رامي بيند، جهت مرکز عالم را، جهت قبله را. از جانب ديگر، او خود، انسان، خليفه ي خدا، به مثابه مرکز عالم ظاهر شده که (زير گنبد مسجد) فقط با کعبه و با آسمان رابطه دارد. البته، توجه فرماييد که "مرکز عالم بودن" انسان در اين جا با "مرکز عالم بودن" انسان در تفکّر مدرنيست ها و در دوران مدرن، تفاوتي کاملاً متفاوت و ماهوي دارند. در اين جا انسان تحت سيطره ي الهي و در يک معبد و در مقايسه با زمين و آسمان و به عنوان خليفه، رو به سوي خانه اي دارد که خدايش آن را مرکز عالم و مرکز توجه و عبادت قرار داده است. اما در دوران مدرن، انسان با حذف خداوند، به عنوان جانشين او ظاهر شده، و به عنوان ميزان و معيار سنجش هر چيز مطرح است.
در سلسله مراتب فضايي اين مسجد، و همچنين سازمان فضايي مسجد امام (که ذکر آن خواهد آمد) اوج آن فضايي که فضاي تصفيه ناميده شده است (تقي زاده، 1387) ذهن نمازگزار را از امور دنيوي تصفيه و او را براي نماز و عبادت آماده مي کند، و در عين حال با جلوه هاي گوناگون و متنوّع، به وضوح و شايستگي خودنمايي مي کند. فضايي که همچون برزخ، دنيا را به آخرت، زمين را به آسمان، مادّه را به معنا، غيب را به حضور و انسان را به خدا پيوند مي دهد. با اين تفاوت که در اين مسجد، تصفيه ي رواني و ذهني انسان را دالاني تاريک و باريک، و در آن ديگري (مسجد امام) هشتي اي زيبا با راهروهايي در طرفين انجام مي دهند.

مسجد امام: مسجد امام نيز از آثار ارزشمند و با شکوه معماري دوره ي اسلامي ايران است که سر در آن، مرکز ضلع جنوبي ميدان نقش جهان را به خود اختصاص داده است. علاوه بر آن که در مورد ويژگي هاي معماري و تناسبات و جايگاه والاي فنّي آن سخن بسيار است، يکي از ويژگي هاي بارز آن (که همه ي محققّين نيز به آن اشاره مي کنند) عدم احساس چرخش محور ميدان به سمت قبله از طريق هشتي ورودي و راهروهاي جانبي آن هنگام ورود به مسجد است که به صحن زيباي آن مي رسد (نقشه: 9-3). شايد در بررسي معمارانه ي ساختمان، اين امر صحيح باشد، که هست، اما بايد ديد که چرا چنين شده است، و چه ايده ي ديگري نيز مي تواند مطرح شود.
طرّاحان و سازندگان ميدان با عنايت به اين که طرح ميدان و مجتمع هاي پيرامون آن، در خارج از بافت قديمي شهر و توسّط قدرت مطلقه اي (شاه) احداث شد، که توان و قدرت انتخاب هر جهتي براي ميدان را داشت، چرا به اين موضوع توجّه ننموده اند که جهت ميدان را هم جهت با قبله برگزينند تا اين اشکال ظاهر نشود؟ و آن چنان که برخي مدّعي تاثير انحصاري مسايل اقليمي هستند، تنها مسائل اقليمي را ملاک انتخاب جهت قرار دادن، نيز امري ساده لوحانه است. با عنايت به قدرت مطلقه ي شاه صفوي، مرتبط بودن علما و دانشمندان و حکما و دخالت معماران و هنرمنداني صاحب صلاحيت و آگاه، به نظر مي رسد که مجموعه اي از ملاحظات به انتخاب جهتي زاويه دار نسبت به قبله براي ميدان منجر شده است. اين حسن انتخاب، به بروز اين ادراک مي انجامد که هر کسي که در ميدان قرار مي گيرد، با ملاحظه ي مسجد، ناخودآگاه مي پرسد: چرا چنين شده و چرا محور مسجد نسبت به محور ميدان چرخيده است؟ و پاسخ: معرّفي و متبادر شدن جهتي بنيادين در دين اسلام (جهت قبله) به ذهن مي باشد. از جانب ديگر، با عنايت به سلطه ي فيزيکي مسجد به همه ي شهر (در زمان خود)، ملاحظه ي چهار گلدسته اي که دو به دو در يک صفحه قرار گرفته اند و صفحات حاصل نسبت به هم چرخش دارند، اهل شهر را به جهت قبله متذکّر نموده، و از همه ي شهر، دريافت و شناسايي جهت قبله را براي همگان ممکن مي نمايد (تصاوير 6 و 7).

کاخ عالي قاپو: اين عمارت که در حدود يک سوّم جنوبي ضلع غربي ميدان و مقابل مسجد شيخ لطف الله قرار گرفته است، گذشته از آنچه که در مورد ويژگي هاي کالبدي و فني اش ذکر شده است، داراي ويژگي هايي است که در اين مجال، با توجّه به زمينه ي بحث، به برخي از آن ها اشاره مي شود. ساختمان عمدتاً براي پذيرايي از سفراي بيگانه و به عنوان جايگاهي براي نظاره ي آنچه که در ميدان مي گذشته، متشکّل از تالارهايي مشرف به ميدان است و براي افزايش کارآيي آن، بر عکس سه عنصر اصلي ديگر ميدان (مساجد امام و شيخ لطف الله و سردر قيصريه که از بر ميدان عقب نشسته اند) از بدنه ي ميدان جلوتر آمده است. در عين حال، شايد اين موضوع را بتوان دليلي بر خواست شاه (ياطرّاحان و برنامه ريزان) براي نمايش قدرت وجايگاه و حتّي تقدس شاه دانست.
از جانب ديگر، استقرار عالي قاپو در غرب ميدان را مي توان دليلي بر تاکيد زيرکانه ي طراح ميدان براي نمايش افوق قدرت مادي و دنياي (و غروب آن) دانست، و اين درست بر عکس مسجد شيخ لطف الله است که در سمت شرق و در جهت طلوع نور قرار دارد، و مسجد امام که در جهت قبله و بازار که در شمال قرار گرفته است. (8) در عين حال، ساختمان عالي قاپو، علي رغم پيش آمدگي اش، به جهت آن که در قسمت هاي فوقاني فاقد ديوار و واجد ستون و سقف، براي حفاظت شاه و اطرافيانش از گزند تابش و سرما و گرما و باد و باران بوده است، ثقل و سنگيني و وزانتي را که خود را بر ميدان و ساير عمارات تحميل کند، واجد نبوده است (تصوير 8).

بازار: در وسط ضلع شمالي ميدان، فرورفتگي نسبتاً وسيعِ جلوخان وجود دارد که در ميان آن به محاذات ورودي مسجد امام (در ضلع جنوبي)، سردر بازار قرار دارد (تصوير 9) که دروازه ي درون اين سردر، آدميان را به بازار شهر که مجموعه اي از همه ي فعاليت هاي توليد و تجارت و حتي مدارس و مساجد و راه هاي دسترسي به محلات مسکوني شهر بوده، مي کشيده است. اگرچه که از جدايي مسجد و بازار و آخرت و دنيا و يا به عبارتي لزوم عدم تمرکز بر دنيا و غفلت از آخرت گفتيم، امّا کماکان بر اين نکته اصرار مي ورزيم که دنيا و آخرت به معناي خاصّي که اسلام براي آن ها تعريف مي کند از هم تفکيک ناپذيرند. شايد به همين دليل است که ميدان را با همه ي ويژگي هاي معنوي اش بازار احاطه کرده است، در بازار نيز متناوباً ورودي مساجد و مدارس خودنمايي مي کنند، و حتّي عنصر اصلي ارتباط دهنده ي عناصر معنوي ميدان، بازاري است که پيرامون ميدان را احاطه کرده است (نقشه 9-1). به اين ترتيب، در يک کلام بايد از وحدت حيات گفت و لزوم توجّه متعادل به همه ي قلمروهاي آن. البتّه سردر قيصريّه، زيبا، شکيل، با شکوه، دعوت کننده و در حدّ خود واجد ارزش معماري است که به صورت حفره اي ظاهر شده که گويي همچون دنيايي دهان باز کرده تا انسانها را ببلعد و متمرکزان بر خويش و غافلان از معنويّت و معنا و آخرت را در خود مستحيل سازد. اما کساني هم هستند که با رعايت تعادل و با هوشياري، پس از مدتي کار و تجارت و فعاليت در آن، از آن حفره خارج شده، گويي به دنيا پشت کرده و رو به سوي مسجد مي گذارند. ميدان، در عين بيان وحدت حيات و تذکّر لزوم پرداختن به دنيا براي آماده شدن جهت حضور در آخرت، به صورت نمادين نشان مي دهد که: براي پرداختن به معنويّت بايد به دنيا پشت کرد و بالعکس تمرکز بر دنيا، پشت کردن به آخرت و معنا را در پي خواهد داشت.
نبايد فراموش کرد که اصولاً دنيا و همه ي فضاهاي انسان ساخت به عنوان مکان تجارت معرّفي شده اند، که کالاي ارائه شده در آن ها عمر انسان است. حتّي در مورد مسجد نيز با استناد به آيه ي کريمه ي 40 سوره ي شريفه ي حجّ آمده است: "مسجد بازار خداست، زيرا انسان در آن جا جان و مال را به خدا مي فروشد و بهشت مي گيرد. در حقيقت مراکز ديني بِيَع است. "بِيَع" جمع بيعه است و راز اين که مراکز عبادتي اهل کتاب به "بيعه" موسوم شده آن است که آن جا بازار و محل بيع است، يعني جان و مال به خدا فروخته شده و بهشت خريده مي شود. مسجد هم در حقيقت بيعه است، چنانچه بيعه هم در حقيقت مسجد است و اختلاف ها فقط در نام است" (جوادي آملي، 1381، صص 172-171).

اصول شکل دهنده ي ميدان نقش جهان
 

مراد از اصول، در اين جا، موضوعاتي است که به عنوان تفکّر يا مباني و بنيادهاي رفتار و خلق آثار انساني مطرح هستند، و در واقع، رابطه ي صاحبان يک تمدّن را با هستي، در جهت شکل دادن به محيط مناسب زندگي خود تعريف مي نمايند. طبيعي است که تعداد اصول، به ويژه در ديني چون اسلام و در تمدّني کهن همچون تمدّن ايراني، بسيار فزون تر از آن است که در يک فصل از يک کتاب حتّي بتوان آن ها را فهرست نمود. بنابراين، در اين مجال تنها به تعداد معدودي از آن ها که در تعريف هويّت آثار و به ويژه در هويّت ميدان نقش جهان واجد اثري بيشتري هستند، اشاره مي شود.

تفکّر شيعي: شايد بتوان موضوعي را در مورد ميدان مطرح کرد که بيش تر جنبه ي تاريخي و فکري دارد تا جنبه ي عيني و کالبدي، و آن نقش ميدان به عنوان هويّت شيعه است. براي اين هويّت عللي را مي توان برشمرد، از جمله طرح و احداث آن در زمان سلسله اي است که به نام "شيعه"، ايران را يکپارچه و متّحد نمود و مروّج روش زيست يا فعاليت هايي بوده که فضاي خاصّ خود را طلب مي کردند. علاوه بر آن، به احتمال قريب به يقين، ارائه ي ايده و طرّاحي و نظارت بر ساخت آن که توسّط علما و حکماي شيعه (همچون دانشمند شهير: شيخ بهايي) در مورد احداث ميدان اعمال مي شد، وجهه ي شيعي ميدان را تقويت مي کند. عامل ديگري که مي تواند به عنوان هويّت شيعي ميدان تلقّي شود، وجود يکي از زيباترين مساجد ايراني در قلب ميدان با نام يکي از علماي شيعه (شيخ لطف الله) است. يکي از عملکردهاي اصلي ميدان نيز، برپايي آيين هاي عزاداري حضرت سيد الشهدا (ع) در ايّام عزاداري بوده که آن را به مثابه ي فضايي مذهبي جلوه گر مي نموده است. يکي ديگر از جلوه هاي تاثيرتفکر تشيع، شکل گيري کتيبه ها و نقوش کاشي ها و منبت کاري ها است که به ويژه به نام مبارک مولي الموحدين (ع) مزيّن هستند. علاوه بر همه ي اين ها، با عنايت به تاثير جهان بيني و تفکر، بر شکل گيري فضاي زندگي، تاثير تفکّر شيعي بر شکل گيري کلّيّت مجموعه ي ميدان نقش جهان و عناصرو بافت پيراموني آن، تاثيري انکارناپذير است که پرداختن به همه ي آن ها فرصت در خوري را طلب مي کند. نمونه ي آن را مي توان در تغيير عملکرد ميدان، کاروانسراها و خان هاي بازار در ايّام محرّم و همچنين احداث تکايا در جاي جاي شهر و حتّي در منازل مسکوني مشاهده کرد (تصاوير 10، 11 و 12) که برخي از اين تغيير عملکردها هنوز نيز در اکثريّت شهرهاي ايراني ادامه دارد. علاوه بر آن، آذين بندي ميدان در اعياد مذهبي، بر اين هويّت تاکيد مي نمايد.

اصالت: ميدان نقش جهان يکي از نادره ميدان هاي طرّاحي شده ي ايراني است که شکل هندسي کاملاً منظّمي دارد و استقرار هر يک از عناصر بدنه ي ميدان و حتّي عملکردهاي ميانه ي ميدان، از پيش تعيين شده و با برنامه ريزي قبلي بوده است. اين ويژگي، علاوه بر آن که ميدان را به عنوان عامل هويّتي تمدّن ايراني معرّفي مي کند و آن را به صورت جلوه اي از علم و هنر ايراني به نمايش مي گذارد، بر اين نظرّيه که علم و رشته اي چون "طراحي شهري" با اين استدلال که چون براي اوّلين بار در دانشگاه هاروارد به عنوان يک رشته ي دانشگاهي تدريس شده است، رشته اي جديد الولاده و بيگانه و غير ايراني است، خطّ بطلان مي کشد. موضوع ابداع بيگانه بودن (يک پديده) اصلاً مهم نيست. موضوع مهم اين نتيجه گيري است که چون يک پديده و يک رشته، پديده و رشته اي ابداع شده توسّط ديگران است، پس بايد مباني و اصول و روش هاي به کارگيري آن را نيز از بيگانگان آموخت. اين "از خود بيگانگي" در حالي است که بيگانگان و به ويژه غربيان، عموماً سعي بر آن دارند که حتّي آنچه را که از ديگران گرفته اند، به مرور به خود منتسب نمايند، و غالباً نيز مبدعي که بومي خودشان باشد را براي آن مي تراشند. بارزترين نمونه ي آن را مي توان در شمايل هاي حضرات مسيح (ع) و مريم (س) مشاهده کرد، که از چهره هايي شرقي و فلسطيني، به چهره هايي غربي و اروپايي مبدّل شده اند.

اين ميدان که تقريباً در همه ي کتب و تحقيقات و گزارش هايي که به ايران و جهان اسلام و حتّي آثار جهاني پرداخته اند، جايگاه ويژه اي دارد (9) (به همراه همه ي عناصر و فضاهاي پيراموني و سازمان فضايي آن ها) جلوه ي بارزي از آگاهي ايرانيان به همه ي علومي است که با شکل دادن فضاي زندگي انسان ارتباط دارند، که از جمله مهم ترين آن ها: معماري، طرّاحي شهري، برنامه ريزي، طرّاحي محيط، مهندسي، هنرهاي جنبي و علوم و فنون مختلف بوده است.
زيبايي: اگرچه اين باور وجود دارد که جملگي ويژگي هايي که براي ميدان نقش جهان و هويّت آن ذکر ميشوند، جلوه اي از زيبايي و القا کننده ي زيبايي با هويت ايراني ميدان به ناظر هستند، اما در عين حال،با عنايت به جايگاه زيبايي (که شمّه اي از آن در فصول پيشين بيان شد)، بي مناسبت نيست تا به برخي ويژگي هاي زيبايي شناسانه ي ميدان نيز اشاره اي اجمالي به عمل آيد. توجّه فرماييد که زيبايي اصيل و ايراني ميدان را تنها معيارهاي زيبايي شناسانه ي غربي تعريف نمي کنند، بلکه مراد اوّلاً ادراک عامي از زيبايي است که، حضور در ميدان و درک معاني معنوي مستتر در اجزاء آن، به انسان دست مي دهد، ثانياً برخي معيارهاي ايراني موثر در شکل گيري ميدان هستند که در مواضعي ديگر معرفي شده اند.

با عنايت به زيبايي غيرقابل انکار ميدان که به انحاء مختلف و با توصيف هاي گوناگون مورد توجه همه ي محققان و بازديدکنندگان بوده است، مي توان برخي الگوهاي کالبدي را که براي زيبايي فضاهاي شهري مطرح مي شوند، مورد ترديد جدّي قرار داد. تناسب کالبدي و به ويژه تناسبات "ارتفاع" به "عرض"، در مورد فضاهاي شهري، يکي از اين الگوهاست. يکي از اين آراء که توسط "راب کرير" (10) با مطالعه ي ميادين غربي مطرح شده است، معرفي تناسباتي در يک طيف مشخص است، به گونه اي که ميانه ي طيف، فضاي محصور (و زيبا و مطلوب) را پديد مي آورد. يک طرف طيف (که نسبت عرض به ارتفاع عدد بزرگي است: بزرگ تر از نسبت 4 به 1) اصولاً فضاي محصوري را پديد نمي آورد و انسان در اين فضا احساس عدم محصوريت و به عبارتي احساس در بيابان بودن دارد. نسبت 3 به 1 (حدود 18 درجه) حدّاقّل احساس محصور شدن و نسبت 2 به 1 (حدود 30 درجه) به عنوان آستانه ي احساس محصور شدن معرفي شده است. در ميانه ي طيف نيز نسبت 2 به 1 (حدود 30 درجه) به عنوان آستانه ي احساس محصور شدن معرفي شده است. در ميانه ي طيف نيز نسبت 1 به 1 قرار دارد که از نظر مطالعه ي فوق، احساس محصور بودن در آن کامل است و نسبت کمتر از آن، فضايي خفقان آور و فشرده را به انسان تحميل مي نمايد. قابل توجه است که اين نسبت (نسبت عرض به ارتفاع بدنه ي ميدان) در ميدان نقش جهان حدود 10 به 1 مي باشد که از نظر اين گونه مطالعات و توصيه ها، فضايي غير محصور را به دست مي دهد، که طبق اين مطالعات نمي توان نام "ميدان" را به آن اطلاق کرد. حتّي اگر فرض کنيم که اين اظهار نظر (يا احساس عدم محصوريّت در ميدان) صحيح باشد، بايد ديد (و نکته ي مهم و قابل توجه نيز همين است) که طرّاح ميدان چه تمهيدي را به کار برده است که توانسته، اين نظريه يا اين اصل روانشناسانه و زيبايي شناسانه را نسخ کند، و حاضرين در ميدان را به تحسين خود واداشته و زيبايي خويش را به ناظر ارلقا کند، و به آنان احساس حضور در فضاي شهري محصوري را القا نمايد.
شايد يکي از تمهيداتي که به کار گرفته شده و بر ادراک انسان تاثير دارد، ايجاد نقاط عطف چهارگانه اي، در ميانه ي چهار ضلع ميدان، به ويژه دو مورد آن (مسجد امام و مسجد شيخ لطف الله) کاملاً معنوي و روحاني و مورد ديگر (مقرّ شاه: عالي قاپو) نيمه معنوي و مورد چهارم (که حدّاقل براي نيمه اي از زندگي و ظاهر آن مورد توجّه همه ي مردم است) باشند، که به اين وسيله طرّاح توانسته است بر اين نسبت غلبه کند. علاوه ر آن، تقسيم بدنه ي ميدان به اعضاي خرد (اهري، 1380، ص 205) به همراه استقرار کاربري هاي مورد نياز يوميّه ي مردم به صورت دکّاکين و با ايجاد مقياسي انساني (براي پياده) توجّه به ارتفاع يا راس جداره تقليل يافته است (تصوير 1). مضافاً اين که اختصاص ميانه ي ميدان (در زمان احداث) به فعاليت هاي جذّاب (و نه چون آثار بيگانه، به مجسّمه و تنديس)، نگاه ها را متوجّه سطح و ميانه ي ميدان نموده و ناظر را از نگريستن به آسمان يا خط افق بازداشته است (تصوير 2).

علاوه بر آنچه که به عنوان عوامل زيبايي ميدان ذکر شد. بسياري عوامل کيفي و کمّي يا ذهني و عيني يا عقلي و محسوس نيز در جاي جاي ميدان و عناصر آن حضور دارند که جلوه ي بارز مراتب مختلف زيبايي هستند. بارزترين عامل، حضور کلام الهي به صورت خطوط و مساجد را به خود اختصاص داده و (به تعبير بورکهاردت) رعشه اي روحاني را به ناظر وارد نموده و او را به ارزش هاي معنوي متذکّر و يادآور مي شوند. کتيبه هاي کلام الهي، علاوه بر جايگاه و ارزش و زيبايي معنوي خويش، به دلايلي همچون ويژگي هاي خوشنويسي، رنگ آميزي، فرم هاي هندسي و اسليمي هاي پيرامون خويش مراتب چشم نواز و خوشايند و لذّتبخش و مطلوب و متناسبي از زيبايي صوري را نيز در مقابل ناظر قرار مي دهند (تصاوير 16 الي 22). مضاف بر اين ها، هنرهاي خاصّي همچون کاشيکاري، خوش نويسي، منبّت کاري، معرّق، و حتي ساده ترين شکل ها و شيوه هاي ساخت از قبيل آجرکاري و گچ کاري، از طريق القا اصولي چون سادگي و هماهنگي و نظم و تنوع و ريتم، زيبايي بصري خاصي را نيز در برابر چشمان ناظر قرار مي دهند. به هر حال، زيبايي هاي ميدان و عناصر و اجزاء آن به حدّي است که انسان را بارها و هر بار براي ساعت ها بدون احساس خستگي و کسالت و يکنواختي مسحور و مجذوب خويش مي نمايد.
وحدت: پيوستگي بدنه ي ميدان، جلوه اي از وحدت را به نمايش مي گذارد، که اين وحدت، در نمونه هاي ميادين و فضاهاي شهري معاصر و همچنين در نمونه هاي تاريخي ساير تمدّنها کم نظير و حتّي بي نظير است. اين وحدت به پيوستگي، حتّي در مدخل هاي ميدان نيز با سرپوشيده بودن آن ها کماکان حفظ مي شود (تصاوير 1، 2 و 13). جلوه ي ديگري از وحدت که در ميدان نقش جهان ظاهر شده است، همراهي (و نه ضدّيت مطلق) و
و حدتي در عين کثرت است که در عناصر و فعلايت هاي پيرامون و جداره و ميانه ي ميدان وجود دارد. تقريباً، فعاليتي را نمي توان سراغ گرفت که در شهر (در زمان خود) جاري و رايج بوده و وابستگي و نسبت و حضوري با ميدان يا در ميدان نداشته باشد. به اين ترتيب، يکي از بارزترين جلوه هاي وحدت در ميدان نقش جهان، نمايش وحدت و يگانگي حيات انسان بوده است که طبيعتاً برگرفته از تعاليم اسلام است. طبيعي است که در اين وحدت گرايي، عناصر و فعاليت ها، ارزش و جايگاهي مساوي نداشته و هر يک در جايي و در نسبتي با سايرين قرار داشته اند که حاصل آن علاوه بر نمايش وحدت، تعادل را (به عنوان اصل مهم ديگري که لا زمه ي حيات انساني و ضرورت ظهور زيبايي است) به نمايش مي گذاشته است (نقشه 2).

جهت قبله: در عين حالي که بنا به تعاليم اسلام سراسر زمين مسجد است، (11) هر آنچه که در هستي است آيه و نشانه اي الهي است و خداوند را مکاني و جهتي نيست، و به هر طرف که رو کني به سوي اوست، اما به هر حال در اين دين نيز، عناصر و موضوعات کالبدي اي رانيز مي توان سراغ گرفت که واجد اهميت و ارزش هستند. بارزترين و اصلي ترين عنصر کالبدي و عيني که به صراحت فرمان الهي جهت توجه و زندگي و به ويژه جهت عبادت مسلمانان مي باشد، کعبه است. با عنايت به اين که جهت کعبه (که قبله ناميده مي شود)، جهتي مقدّس است که بسياري فعاليت ها و آيين هاي مسلمانان به سمت آن اجرا مي شود، حضور و احساس و نمايش آن به همراه تاکيدي که انسان را به آن متمرکز نمايد، ضرورت و ارزشي است که نه تنها همواره مورد توجه مسلمانان بوده است که فراتر از آن، آنان را به شناخت آن ترغيب و تشويق نموده است. در واقع، احساس و القاي جهت کعبه مي تواند به عنوان يک ارزش براي شهر و عناصر شهري مطرح باشد. يکي از بارزترين ويژگي هاي زيبايي که مي توان براي ميدان نقش جهان ذکر کرد، همراهي نام آن با مفهوم قبله و به عبارتي متبادر شدن قبله با ذکر نام ميدان (به جهت ويژگي هاي معماري و کالبدي آن) است. در توصيف ميدان به عنوان معرف جهت گيري ميدان، برخي محققان، آن را مفصلي بين اين دنيا و آن دنيا يا به عنوان صحن مسجد شيخ لطف الله معرفي مي کنند، (اهري، 1380). از آن جايي که اين شباهت، شباهتي است که در ميدان جلفاي اصفهان نيز مشهود است (اهري، 1380)، لذاست که بايد به دنبال دلايل محکمتري براي ارتباط ميدان با "جهت قبله"، در تبيين موضوع، بود. و فراتر از اين توجيه، به صورت واقعيّت هايي غير قابل انکار، مي توان گفت: انحراف ميدان از قبله (حتّي اگر آگاهانه رخ نداده) بسيار عالمانه بوده است. زيرا، بر خلاف وقتي که ميدان، يا به سمت قبله بودن (فقط در خويش) القاء جهت قبله مي کرد، در وضعيت فعلي، اين ميدان با انحراف خود، در تمام شهر القاء قبله مي کند، که در سطور آتي (هنگام بحث در مورد مسجد امام) توضيح بيشتري در مورد آن ارائه خواهد شد.
منظر عمومي ميدان: اگر چه ميانه ي ميدان، از زمان احداث تا کنون، تغييرات و دگرگوني هايي را از جهات مختلف (از جمله جنس، کف سازي، موقعيت و نسبت عناصر طبيعي، فعاليت ها و امثالهم) پذيرا بوده است، امّا آنچه که بيش از همه بايد مورد توجّه و امعان نظر قرار گيرد، ويژگي آن به هنگام احداث، و در واقع آگاهي به نظرات طراح و سازنده ي ميدان است. شايد دقيق ترين توضيح و توصيف را جهانگردان آن دوران در مورد ميدان نقش جهان ارائه کرده اند. (12) براي نمونه آدام اوله آريوس (1671-1603) سرپرست هيات آلماني که در زمان شاه صفي به ايران آمده است در مورد ميدان شهر اصفهان (ميدان نقش جهان) مي نويسد: "ميدان شهر عريض است و هفتصد قدم طول و در حدود د ويست قدم عرض دارد. در غرب ميدان طاق نماهاي زيبا و يک شکلي ساخته اند که اختصاص به زرگري وجواهرسازي دارد و جلويشان درخت کاشته اند. در شرق، طاق نماهاي عريض تري هست که در آن جا طبل و سرنا مي نوازند. در جنوب ميدان، مسجد صاحب الزمان، و در شمال، بازار واقع است و در وسط ميدان مسابقات ورزشي انجام مي شود. قصر پادشاه را ديوار بلندي احاطه کرده و روزها 3 تا 4 نفر و شب ها 15 نفر از آن جا محافظت مي کنند" (آريان پور، 1353، ص 51). پي يتر و دلاواله نيز مي گويد: "اطراف ميدان نهر پر آبي جاري است که در وسط آن سنگ هايي براي رفت و آمد پياده ها قرار داده اند و بين اين نهر و دکّان ها به خطّ مستقيم درخت هاي پر شاخ و برگ و يکسان کاشته اند که چند وقت ديگر، وقتي برگ هاي آن ها برويد، به نظرم زيباترين منظر عالم را تشکيل خواهند داد. وسط تمام ميدان با سنگ هاي ريز فرش شده و براي دويدن يا اسب سواري موقعيتي بهتر از آن وجود ندارد" (به نقل از هنرفر، 1363، صص 6-585). ملاحظه مي شود که دلاواله واژه هاي "زيباترين" و "بهترين" موقعيت را براي ميدان به کار برده است که اين دو ويژگي به کاربرد دو گروه از عناصر طبيعي زنده (گياه و آب) و سنگريزه مربوط مي شود.

در طرفين شمالي و جنوبي ميدان، مقابل سردر بازار و مسجد امام، حوض هايي به محيط هفتاد پا و عمق ده پا با ديواره هاي سنگي وجود داشته که همواره آب زلال در آن ها جريان داشته است (هنرفر، 1363، به نقل از شاردن، ص 582)، اين در حالي است که امروزه، حوض سنگي مقابل مسجد امام خالي از آب و به صورت گودالي سنگي مقابل ديد ناظر قرار دارد (تصوير 14). شاردن توضيح مي دهد که نهر دور ميدان "با آجر يا آهک سياه که از سنگ سخت تر است ساخته شده (است). اين نهر به عرض 6 پا و ازاره هاي آن از سنگ سياه و پياده رو آن به اندازه اي است که چهار نفر به آساني مي توانند روي آن پهلوي يکديگر حرکت کنند. (13) بين اين نهر و اطاق هاي اطراف ميدان فضايي به عرض 20 پا وجود دارد" (به نقل از هنرفر، 1363، صص 587-586). به اين ترتيب، يکي از ويژگي هاي بارز ميدان نقش جهان، حضور طبيعت (به ويژه آب و گياه) در آن بوده است (تصوير 3). اين حضور نيز با سادگي و با هندسه ي خاصي که در باغ هاي ايراني نيز وجود داشته (14) خود را مي نمايانده است. علاوه بر آن، نور و آسمان، حضوري مسلط بر فضاي ميدان داشتند. رنگ خاک و آجر نيز حضور طبيعت و احساس انسان براي ارتباط با طبيعت را فزون تر مي نمود. يکي از پيامدهاي حضور در ميداني چون ميدان نقش جهان که به دليل وسعت و طول و عرض نسبتاً زياد و ارتفاع اندک جداره اش، مجموعه ي خاصي جز دو گنبد و ساختمان کاخي که تنها به دليل پيش آمدگي اش در ميدان قابل رويت مي باشد (15) (و البته سردري که در دوردست هاست و خودنمايي خاصي ندارد)، مشاهده نمي شود عمده شدن يا احساس کردن دو موضوع براي انسان است: آ سمان و زمين (تصوير 15). و اگر در زمان صفوّيه بود (و همان فضا حفظ شده بود): شايد جزيره اي يا کشتي اي به ذهن متبادر مي شد که در حرکت "آب" محصور است و رديف پر سايه ي درختان چناري که جنّت را تداعي مي کردند، آن را در آغوش گرفته اند. چيزي که امروزه در ميانه ي ميدان به چشم نمي خورد، و محوّطه سازي موجود بيانگر آن است، تکرار الگوهاي پارک سازي است.

در خاتمه
 

با عنايت به آنچه گذشت، مي توان ميدان نقش جهان را با ويژگي هاي خاصّ کالبدي اش، با عناصر چهار سويش، با سازمان فضايي اش، با معاني معنوي اي که به ذهن ناظر القا مي نمايد، با تاريخش، با معروفيّتش با هنرها و صناعات و فنوني که در ايجادش به کار گرفته شده، با نقشي که به عنوان يک فضاي شهري منحصر به فرد ايفا مي نمايد، با همه ي صفات و ويژگي هاي باطني و ظاهري اش، و با زيبايي اش، به عنوان عامل بارز هويتي تمدن ايراني معرفي کرد. اين عامل هويّتي، هم به جان بيني و تفکر و دين و فرهنگ ايران و ايراني اشاره مي کند، هم نمايشي از توان علمي و هنري ايرانيان است، هم به جامع نگري ايرانيان در زندگي و شيوه ي زيستشان اشاره مي کند و هم اين که مي تواند در مقايسه با فضاهاي شهري ساير تمدّن ها، به عنوان اثري يگانه، که اصيل است و مقّلدانه نيست، معرّفي شود. همه ي اين ها، "درس" و "راهنما"يي، بر اين خواهند بود که تنها آثار اصيل و شکل گرفته بر اساس تفکّر اصيل ايراني مي توانند عامل هويّتي تمدّن ايراني باشند و آثار مقلدانه هر چقدر هم که عظيم و با شکوه و مزيّن باشند، آثاري بدلي و تقليدي اند و عامل هويّتي بيگانه و نشانه ي تاثيرپذيري و احساس حقارت جامعه ي مقلّد.
از محقّق تا مقلّد، فرهاست
کاين چو داود است و آن ديگر صداست

پي نوشت:
 

1- دانشکده ي هنر و معماري واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامي
2- براي نمونه، هانري کربن، تعبير "مکتب اصفهان"، را براي معرفي فلسفه و برخي فيلسوفان اين دوره مطرح مي کند (کربن، 1373)، علاوه بر آن از تعبير "مکتب اصفهان" براي معرفي معماري و شهرسازي اين دوره نيز استفاده مي شود (ر.ک: حبيبي 1375 و اهري، 1380).
3- پرداختن به همه ي اصولي که برخي از آن ها در سطور فوق ذکر شدند، خود بحث مستقل و مستوفايي را طلب مي کند، که در مجالي ديگر به برخي از آن ها اشاره شده است (ر.ک: نقي زاده، 1385 و همو، 1388آ).
4- معروف ترين "ذکر" در ميان مسلمانان، تسبيحات حضرت فاطمه (س) (34 مرتبه الله اكبر، 33 متربه سبحان الله و 33 مرتبه الحمدالله) است که ختم آن، در مواضع متعددي از جمله پس از نمازها و به هنگام خواب توصيه شده است.
5- براي مطالعه در مورد معاني و جايگاه اعداد به طور عام، و عدد چهار به طور خاص، ر.ک: شيخ صدوق، 1371 ه ق؛ همو، 1362؛ قمي، 1378 و نقي زاده، 1388 ب.
6- طبق کتيبه ي داخل محراب اين مسجد، "عمل فقير حقير محتاج به رحمت خدا محمدرضا بن استاد حسين بناء اصفهاني است." متن اين کتيبه ها از آن جهت ذکر شد،
تا، به تنها مدارک قابل استنادي که در عين تواضع، نام پديد آورندگان هنرمند اين آثار را در خود دارند، اشاره شود.
7- موضوع عدم ارزيابي همه ي پديده هاي هم نام و ظاهراً مشابه با معيارها و قواعد يکسان، موضوع بسيار مهمي است که معمولاً در دوران معاصر، به ويژه وقتي مغول مي ماند که آثار ارزشمند ايراني با معيارهاي غربي محک زده مي شوند.
8- فراموش نکنيم که در گذشته هاي دور و در ميان تمدن هاي کهن آريايي و حتي در بين چينيان، جهت شمال (به دليل آن که با نزديک شدن به شمال (قطب)، به تدريج تاريکي و سرما افزايش مي يابد) جهت ناميمون و پليد و دنيايي بوده است.
9- اين در عين حالي است که علي رغم آنچه که در بدو امر به نظر مي آيد، اسناد و پژوهش هاي عالمانه در مورد مباحث نظري و فلسفي ميدان و عناصر آن بسيار اندک است.
10- Rob, Krier. Urban Space. Rizzoli. New Yourk. 1979 (به نقل از توسلي 1369)
11- اِنَّ الله تعالي جَعَلَ لي الارض مسجداً: خداي تعالي زمين را براي من و امّت من مسجد کرده است" (قاضي قضاعي، 1361، ص 369). همچنين، ر.ک: صدوق، 1362، ص 216).
12- فقدان اسناد مکتوب در همه ي زمينه هاي مربوط به آثار تاريخي ايراني (اعم از انگيزه ها، مباني نظري، آراء و حتّي موضوعات فنّي آن ها) يکي از مشکلات مطالعه ي اين آثار است.
13- توجّه فرماييد که با سيطره ي ماشين و تبعيت از نظريه ي اولويت سواره، بسياري معابر فاقد پياده رو هستند، عرض بسياري از پياده رو ها اندک (و در حدّ صفر) است و بسياري از اين موارد در مکان هايي است که زماني پياده روهاي مناسب و عريضي داشته اند که به تدريج از عرض آن ها کاسته شده و به عرض سواره رو اضافه شده است، که نمونه ي بارز آن خيابان آزادي تهران است.
14- بسياري از باغ هاي ايراني، به سهولت و سادگي، هندسه ي خاص و رابطه ي بسيار ساده ي آب و گياه را که در عين حال بسيار پيچيده و حساب شده نيز هستند، به نمايش مي گذارند.
15- ساختمان عالي قاپو، علي رغم همه ي ويژگي هاي خاصّش (ارتفاع و پيش آمدگي) به طور عام، به جهت و شکل و فرم و مصالح جداره ي بيروني، تمايزاتي جدّي با بقيّه بدنه ي ميدان ندارد و با آن ها در يک وحدت به سر مي برد.
 

- قرآن کريم، ترجمه ي مهدي الهي قمشه اي
- آريان پور، امير اشرف، پانصد سال روابط ايران و آلمان، مجلّه ي هنر مردم، شماهره 147-146، آذر و دي 1353.
- اهري، زهرا، مکتب اصفهان در شهرسازي، دانشگاه هنر، 1380.
- پيرنيا، محمّد کريم، شيوه هاي معمراي ايراني، موسسه ي نشر هنر اسلامي، تهران، 1369
- امين زاده، بهناز، حسينيه ها و تکايا: بياني از هويت شهر ايراني، مجله ي هنرهاي زيبا، شماره 6، زمستان 1378
- توسّلي، محمود، ساخت شهر و معماري در اقليم گرم و خشک ايران، انتشارات پيام و پيوند، تهران، 1381
- ــــــــــــــــــ، مفهوم فضا در مسجد شيخ لطف الله و ميدان نقش جهان، مجله ي آبادي، شماره 19، زمستان 1374
- ــــــــــــــــــ، اصول و روشهاي طراحي شهري و فضاهاي مسکوني در ايران (ج1)، مرکز مطالعات و تحقيقات شهرسازي و معماري، تهران، 1369
- توسلي، محمود و ناصر بنيادي، طراحي فضاي شهري (1)، مرکز مطالعات و تحقيقات شهرسازي و معماري ايران، تهران، 1371
- جوادي آملي، عبدالله، صهباي حجّ، مرکز نشر اِسراء، قم، 1381
- حبيبي، سيّد محسن، مکتب اصفهان، اعتلا و ارتقاء مفهوم دولت، مجلّه ي صفّه، شماره 23، 1375
- داوري اردکاني، رضا،يگانگي عمل و نظر معماري در سخن متفکران معاصر، مجله ي آبادي، شماره ي 19، زمستان 1374
- ـــــــــــــــــــ ، شهر و ساکنانش، مجله ي نامه فرهنگ، شماره 47، بهار 1382
- [شيخ] صدوق (ر)، اعتقادات ابن بابويه، ترجمه ي سيد محمد علي بن سيد محمد الحسني، تهران، 1371، ه ق.
- ــــــــــــــــــــ ، امالي صدوق، ترجمه ي آيت الله کمره اي، کتابخانه اسلاميه، تهران، 1362.
- قاضي قضاعي، شرح فارسي شهاب الاخبار، انتشارات علمي، و فرهنگي، تهران، 1361
- قمي، قاضي سعيد، رموز صورت کعبه، ترجمه ي سيد علي عمادي استرآبادي، مجله ي رواق، شماره 3، تابستان 1378
- کربن، هانري، تاريخ فلسفه ي اسلامي، ترجمه ي جواد طباطبايي، انتشارات کوير، تهران، 1373
- ـــــــــــــــــ ، شهرسازي و معماري اسلامي (مباني نظري)، انتشارات راهيان، اصفهان، 1385
- تقي زاده، محمّد، مباني هنر ديني در فرهنگ اسلامي (مباني نظري، نظام فکري، تجليات و عينيات)، نشر شهر، تهران، 1388 آ
- ــــــــــــــــــــــ ، جلوه هايي از زيبايي و هنر در سرزمين وحي، حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1388 ب
- ــــــــــــــــــــ ، شهر و معماري اسلامي (تجلّيّات و عينيّات)، انتشارات ماني، اصفهان، 1387
- ـــــــــــــــــــ ، ادراک زيبايي و هويت شهر (در پرتو تفکر اسلامي)، شهرداري اصفهان، اصفهان، 1386
- هنرفر، لطف الله، ميدان نقش جهان، خوشه، تهران، 1363.
منبع: دانش نما شماره پياپي ‍‍180-179