هويت شهري (1)
هويت شهري (1)
هويت شهري (1)
نويسنده: مهندس محمود درويش
آنچه هويت شهرها را مي سازد، درک وحس انسان از فضاي آن هاست و در واقع، مجموعه اي از حواس گوناگون که خاطرات انسان ها را از يک شهر به خصوص شکل مي دهد.
حس بينايي، ما را به فضاهاي پر و خالي، رنگ هاي گوناگون، مصالح متفاوت، خشونت و لطافت، نرمي و زبري، تيرگي و روشني، مات و براق بودن سطوح، سنگيني و سبکي احجام، گرمي و سردي و بسياري از حس هاي ديگر آشنا مي کند. در حقيقت، آنچه با ديدن بدنه ي يک ساختمان يا مجموعه اي از بناها در گذر هاي شهري، از کودکي در ذهن ما شکل مي گيرد، خاطرات ما را از آن شهر مي سازد.
حس بويايي، به شکل گيري ذهنيات ما از بوهاي مختلف فضاهاي شهري کمک مي کند: بوي باران، خاک، دريا، گل ها، مزارع و بوهاي خوش و ناخوش ديگري که همگي، تداعي کننده ي بخشي از تصوير يک شهر دراذهان است.
گوش ما با درک صداهاي گوناگون شهر، را به مي شناساند: نواي پرندگان، صداي حيوانات خانگي و اهلي يا فرياد شبانه ي جانوران درنده، امواج دريا، ريزش آب، زوزه ي باد، در لابه لاي درختان، غژغژ باز و بسته شدن درهاي کهنه و سنگين يا سبک، سر و صداي کارگاه ها، صداي پاي آدميان و يورتمه ي اسب هاي درشکه، ما را به اين جنبه از شهر آشنا مي سازد.
اغلب ساخوردگان و حتي ميانسالان اصفهاني به ياد دارند که نيم قرن پيش، حال و هواي شهر، حال و هواي ديگري بود. آن ها خانه هاي بازمانده از دوران صفويه و قاجاريه و خانه هاي نوساز دوران پهلوي را به خوبي به ياد دارند؛ خانه هايي با حياط هاي بزرگ و کوچک که اتاق هاي سه دري و پنج دري و هفت دري و نه دري به آن ها باز مي شد؛ با باغچه هاي پر گُل و درختان بلند سايه دار، حوض هاي کوچک و بزرگ با ماهي هاي ريز و درشت قرمز، ايوان هاي قوس دار يا ستون هاي با سر ستون هاي گوناگون، لبه ي چوبي ساده و رنگ شده ي بام ها با طره ها و دندانه ها، حفاظ مهتابي ها از شبکه هاي کاشي، چوبي، آجري يا نرده هاي فلزي. در دل محله ها، بازارچه هاي کوتاه و بلند را به ياد دارند با تنوره اي از اشعه ي آفتاب که از نورگيرهاي سقفي به زمين مي رسيد.
هنوز گاهي طنين صداي دوره گرداني که اجناس خود را در کوي و برزن ها عرضه مي کردند،گوششان را نوازش مي دهد:
سمنو، ماست تازه، گل به سر خيار، حمامي توي کوچه، مرشد زورخانه، حتي سلامو عليکِ عابران و چانه زدن هاي مردم با دکان داران آشنا، صداي هاون مطبخ ها و ساطور قصاب ها و بالاخر، آواي ملکوتي و روحاني اذان از گلدسته هاي مساجد.
هرازگاهي يادبوي نان تازه ي نانوايي محل، سبزي فروش و ميوه فروش سر کوچه، بوي دارچين برياني و کبابي و آجيل داغي که مزه ي آن هنوز زير دندانشان است، عطر چاي تازه و تنباکوي قليان هاي قهوه خانه ي سرگذر، بوي شيرين قنادي، بوي عطاري محله و رايحه اي که از پاشيدن آب بر روي خاک تشنه بر مي خاست، به مشامشان مي رسد. مجموعه ي همين هاست که اصفهان، ايران، خاورميانه و مشرق زمين ديروز را به تصوير مي کشد.
ولي آن حال و هوا و آن تاريخ چند هزار ساله، فقط طي چند دهه و به دلايل گوناگوني که عمدتاً تغييرات سريع و تصميمات عجولانه ي يک شبه است، طومارش در هم پيچيده و آثارش در حال محو شدن و نابودي است. اما نبايد اين مهم را از خاطر دور داشت که کالبد شهر و بسياري از آثار هنري دوران گذشته را با حفظ و نگهداري شايسته مي توان براي مدتي بسيار طولاني تر از آنچه تصور مي کنيم، پا بر جا و زنده نگه داشت. اصل، باور داشتن است و اين باور، مستلزم آگاهي و شناخت و اين شناخت، نيازمند آموزش است. با تاملي کوتاه و با احترام به تاريخ و انديشه هاي بزرگي که در قالب آثاري ارزشمند به ما رسيده است، آن ها را مي توان به عنوان يک موزه ي مردم شناسي و دانشگاهي براي نسل هاي آينده باقي گذاشت.
به تصوير کشيدن و ضبط و انتشار اين گونه آثار مي تواند در معرفي آن ها به مسئولان امروز شهر و مملکت و بيداري آنان، موثر افتد تا در جهت حفظ و نگهداري شان اقدام کنند. يکي از اين موارد، بدنه سازي کوچه ها و گذرهاي نيم قرن پيش است که حاصل عمر مايه ي گذشتگان ماست؛ ديوارهاي منقوش، سردرهاي منقش به بسم الله، کاشي کاري هاي معرف و هفت رنگ متنوع با طرح هاي انتزاعي يا واقعي تصاوير حيوانات و گياهان، گچ بري ها و نقاشي ها، درهاي چوبي با گل ميخ ها و کوبه هاي آهني و بعضاً طلاکوب، سنگ هاي تراشيده به شکل داستان هاي اساطيري و بزرگان و مشاهير پيشين و گل و مرغ، سکوهاي دو طرفِ درها و نقش بالاي دکان ها با تصاويري که گاه، نشان دهنده ي کسب صاحب دکان ها نيز بود و به صورت تابلو نقاشي شده بود. مجموعه ي اين آثار در طول تاريخ، مبين نگاه و برخورد هر نسل با مسائل پيرامونش بوده است؛ چه، مبارزه با شرايط اقليمي سخت و چه، ايجاد فضايي امن و مطبوع و انتقال اين تجربه ها در قالب شعر، حکايت، مَثل و مانند آن در بناهاي مسکوني، تجاري، فضاهاي مذهبي و آموزشي و غيره.
در اصفهان، طي چند دهه ي اخير، شاهد و ناظر فضاها و بناهاي بسياري بوده و هستيم که به نظر مي رسد در شرف نابودي قرار دارند؛ ميراثي که گاهي تکامل آن ها، هزاران سال تداوم داشته و با اين تغييرات، مبين رشد فرهنگ و تغيير سنن گذشتگان ما در طول تاريخ بوده اند. در اين زمان که سرعت تغييرات در اصفهان شدت يافته است، رشد و توسعه ي شهري، فرصت تأمل و تفکر منطقي را از افراد گرفته است. چشم، آلودگي منظر را مي بيند و گوش را صداي کارگاه هاي ساختماني و بريدن آهن و خالي کردن آن، حفر و تخريب ساختمان ها و بريدن سنگ بناها، صداي موتور سيکلت و ماشين و بوق هاي گوش خراش آزار مي دهد. بوي دود ماشين ها و کارخانه هاي صنعتي و توليدي، بوي فاضلاب شهري و صنعتي و بوي روغنِ سوخته ي اغذيه فروشي ها نيز، همچنين مشام را مي آزارد. بدتر از همه، مردم شاهد از بين رفتن آثار ماندگاري هستند که حاصل تاريخ هويت آن هاست و تخريب محيط زيست با بريدن درختان و از بين بردن باغ ها توسط گروهي ناآگاه است که در اين مقطع تاريخي،گناهي نابخشودني مرتکب مي شوند. فضاهاي شهري و خانوادگي امروز، اغلب باعث آزرده شدن خاطر بينندگان دلسوز است که آرامش روحي آنان را مختل مي سازد.
از گام هاي مثبتي که به عنوان عکس العمل در برابر اين ندانم کاري ها انجام شده است، مي توان به جمع آوري و انتشار و معرفي آثار باقي مانده از گذشته ي شهر اصفهان اشاره کرد که به صورت مجموعه عکس هايي از اين آثار تهيه شده است. اين تصاوير، جزيياتي را به ما مي نماياند که احتمالاً بارها و بارها از مقابل آن ها گذشته ايم، بدون اين که توجه مان را به خود جلب نمايد تا لحظه اي تأمل کنيم و با دقت به آن ها بنگريم. اين عکس ها، به طور قطع، تأمل و توجه بيننده را به خود جلب مي کند. باشد که اين خدمات ارزنده، راه ديگري بر بهبود محيط زندگيمان باز کند و ضربه اي باشد بر خمره اي که سر در آن فرو برده ايم.
حس بينايي، ما را به فضاهاي پر و خالي، رنگ هاي گوناگون، مصالح متفاوت، خشونت و لطافت، نرمي و زبري، تيرگي و روشني، مات و براق بودن سطوح، سنگيني و سبکي احجام، گرمي و سردي و بسياري از حس هاي ديگر آشنا مي کند. در حقيقت، آنچه با ديدن بدنه ي يک ساختمان يا مجموعه اي از بناها در گذر هاي شهري، از کودکي در ذهن ما شکل مي گيرد، خاطرات ما را از آن شهر مي سازد.
حس بويايي، به شکل گيري ذهنيات ما از بوهاي مختلف فضاهاي شهري کمک مي کند: بوي باران، خاک، دريا، گل ها، مزارع و بوهاي خوش و ناخوش ديگري که همگي، تداعي کننده ي بخشي از تصوير يک شهر دراذهان است.
گوش ما با درک صداهاي گوناگون شهر، را به مي شناساند: نواي پرندگان، صداي حيوانات خانگي و اهلي يا فرياد شبانه ي جانوران درنده، امواج دريا، ريزش آب، زوزه ي باد، در لابه لاي درختان، غژغژ باز و بسته شدن درهاي کهنه و سنگين يا سبک، سر و صداي کارگاه ها، صداي پاي آدميان و يورتمه ي اسب هاي درشکه، ما را به اين جنبه از شهر آشنا مي سازد.
اغلب ساخوردگان و حتي ميانسالان اصفهاني به ياد دارند که نيم قرن پيش، حال و هواي شهر، حال و هواي ديگري بود. آن ها خانه هاي بازمانده از دوران صفويه و قاجاريه و خانه هاي نوساز دوران پهلوي را به خوبي به ياد دارند؛ خانه هايي با حياط هاي بزرگ و کوچک که اتاق هاي سه دري و پنج دري و هفت دري و نه دري به آن ها باز مي شد؛ با باغچه هاي پر گُل و درختان بلند سايه دار، حوض هاي کوچک و بزرگ با ماهي هاي ريز و درشت قرمز، ايوان هاي قوس دار يا ستون هاي با سر ستون هاي گوناگون، لبه ي چوبي ساده و رنگ شده ي بام ها با طره ها و دندانه ها، حفاظ مهتابي ها از شبکه هاي کاشي، چوبي، آجري يا نرده هاي فلزي. در دل محله ها، بازارچه هاي کوتاه و بلند را به ياد دارند با تنوره اي از اشعه ي آفتاب که از نورگيرهاي سقفي به زمين مي رسيد.
هنوز گاهي طنين صداي دوره گرداني که اجناس خود را در کوي و برزن ها عرضه مي کردند،گوششان را نوازش مي دهد:
سمنو، ماست تازه، گل به سر خيار، حمامي توي کوچه، مرشد زورخانه، حتي سلامو عليکِ عابران و چانه زدن هاي مردم با دکان داران آشنا، صداي هاون مطبخ ها و ساطور قصاب ها و بالاخر، آواي ملکوتي و روحاني اذان از گلدسته هاي مساجد.
هرازگاهي يادبوي نان تازه ي نانوايي محل، سبزي فروش و ميوه فروش سر کوچه، بوي دارچين برياني و کبابي و آجيل داغي که مزه ي آن هنوز زير دندانشان است، عطر چاي تازه و تنباکوي قليان هاي قهوه خانه ي سرگذر، بوي شيرين قنادي، بوي عطاري محله و رايحه اي که از پاشيدن آب بر روي خاک تشنه بر مي خاست، به مشامشان مي رسد. مجموعه ي همين هاست که اصفهان، ايران، خاورميانه و مشرق زمين ديروز را به تصوير مي کشد.
ولي آن حال و هوا و آن تاريخ چند هزار ساله، فقط طي چند دهه و به دلايل گوناگوني که عمدتاً تغييرات سريع و تصميمات عجولانه ي يک شبه است، طومارش در هم پيچيده و آثارش در حال محو شدن و نابودي است. اما نبايد اين مهم را از خاطر دور داشت که کالبد شهر و بسياري از آثار هنري دوران گذشته را با حفظ و نگهداري شايسته مي توان براي مدتي بسيار طولاني تر از آنچه تصور مي کنيم، پا بر جا و زنده نگه داشت. اصل، باور داشتن است و اين باور، مستلزم آگاهي و شناخت و اين شناخت، نيازمند آموزش است. با تاملي کوتاه و با احترام به تاريخ و انديشه هاي بزرگي که در قالب آثاري ارزشمند به ما رسيده است، آن ها را مي توان به عنوان يک موزه ي مردم شناسي و دانشگاهي براي نسل هاي آينده باقي گذاشت.
به تصوير کشيدن و ضبط و انتشار اين گونه آثار مي تواند در معرفي آن ها به مسئولان امروز شهر و مملکت و بيداري آنان، موثر افتد تا در جهت حفظ و نگهداري شان اقدام کنند. يکي از اين موارد، بدنه سازي کوچه ها و گذرهاي نيم قرن پيش است که حاصل عمر مايه ي گذشتگان ماست؛ ديوارهاي منقوش، سردرهاي منقش به بسم الله، کاشي کاري هاي معرف و هفت رنگ متنوع با طرح هاي انتزاعي يا واقعي تصاوير حيوانات و گياهان، گچ بري ها و نقاشي ها، درهاي چوبي با گل ميخ ها و کوبه هاي آهني و بعضاً طلاکوب، سنگ هاي تراشيده به شکل داستان هاي اساطيري و بزرگان و مشاهير پيشين و گل و مرغ، سکوهاي دو طرفِ درها و نقش بالاي دکان ها با تصاويري که گاه، نشان دهنده ي کسب صاحب دکان ها نيز بود و به صورت تابلو نقاشي شده بود. مجموعه ي اين آثار در طول تاريخ، مبين نگاه و برخورد هر نسل با مسائل پيرامونش بوده است؛ چه، مبارزه با شرايط اقليمي سخت و چه، ايجاد فضايي امن و مطبوع و انتقال اين تجربه ها در قالب شعر، حکايت، مَثل و مانند آن در بناهاي مسکوني، تجاري، فضاهاي مذهبي و آموزشي و غيره.
در اصفهان، طي چند دهه ي اخير، شاهد و ناظر فضاها و بناهاي بسياري بوده و هستيم که به نظر مي رسد در شرف نابودي قرار دارند؛ ميراثي که گاهي تکامل آن ها، هزاران سال تداوم داشته و با اين تغييرات، مبين رشد فرهنگ و تغيير سنن گذشتگان ما در طول تاريخ بوده اند. در اين زمان که سرعت تغييرات در اصفهان شدت يافته است، رشد و توسعه ي شهري، فرصت تأمل و تفکر منطقي را از افراد گرفته است. چشم، آلودگي منظر را مي بيند و گوش را صداي کارگاه هاي ساختماني و بريدن آهن و خالي کردن آن، حفر و تخريب ساختمان ها و بريدن سنگ بناها، صداي موتور سيکلت و ماشين و بوق هاي گوش خراش آزار مي دهد. بوي دود ماشين ها و کارخانه هاي صنعتي و توليدي، بوي فاضلاب شهري و صنعتي و بوي روغنِ سوخته ي اغذيه فروشي ها نيز، همچنين مشام را مي آزارد. بدتر از همه، مردم شاهد از بين رفتن آثار ماندگاري هستند که حاصل تاريخ هويت آن هاست و تخريب محيط زيست با بريدن درختان و از بين بردن باغ ها توسط گروهي ناآگاه است که در اين مقطع تاريخي،گناهي نابخشودني مرتکب مي شوند. فضاهاي شهري و خانوادگي امروز، اغلب باعث آزرده شدن خاطر بينندگان دلسوز است که آرامش روحي آنان را مختل مي سازد.
از گام هاي مثبتي که به عنوان عکس العمل در برابر اين ندانم کاري ها انجام شده است، مي توان به جمع آوري و انتشار و معرفي آثار باقي مانده از گذشته ي شهر اصفهان اشاره کرد که به صورت مجموعه عکس هايي از اين آثار تهيه شده است. اين تصاوير، جزيياتي را به ما مي نماياند که احتمالاً بارها و بارها از مقابل آن ها گذشته ايم، بدون اين که توجه مان را به خود جلب نمايد تا لحظه اي تأمل کنيم و با دقت به آن ها بنگريم. اين عکس ها، به طور قطع، تأمل و توجه بيننده را به خود جلب مي کند. باشد که اين خدمات ارزنده، راه ديگري بر بهبود محيط زندگيمان باز کند و ضربه اي باشد بر خمره اي که سر در آن فرو برده ايم.
پي نوشت:
1- برگرفته از کتاب "از نقش و نگار در و ديوار شکسته (گذري بر معماري خياباني اصفهان)" شهريور 1385.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}