با اين ها چه بايد کرد؟ (1)
با اين ها چه بايد کرد؟ (1)
با اين ها چه بايد کرد؟ (1)
نويسنده: محمد رحيم اخوت
در معماري قديم ايران، نماد بيروني خانه ها معمولاً چندان جلوه و جلايي نداشت. زيبايي هاي چشم گير و آرايه هاي دل غريب، بيش تر در اندروني ها و تالارها و شاه نشين ها نقش بسته بود و نماي بيروني خانه از نوعي سادگي بي آذين و چهره ي متين برخوردار بود. ورودي ها و نماها، بيش تر نوعي متانت و وارستگي را نشان مي داد، تا جمال و جلوه گيري را، با اين همه، درگاه و سردر خانه ها هم، گاه از نوعي زيبايي و ارجمندي نشاني داشت. سکوها و هشتي ها و در و دربند خانه ها، با مختصري از نقش هاي تزييناتي آرايش مي شد و ضمن احترام به منظرِ عمومي و جاعه ي پيرامون، صاحب خانه و جايگاه اجتماعي او را به شکلي نسبتاً بي ريا و دور از جلوه فروشي ، معرفي مي کرد. سردرها و دروازه هاي پر شکوه، مختص مساجد و کاخ ها و قصرهاي حکومتي و ديواني بود.
اين روال سنتي که بررسي جامعه شناختي آن مي تواند موضوع بحثي مفصل باشد، در اواخر حکومت قاجار و در دوره ي پهلوي، کم کم دگرگون شد.
با آغازه دوره اي که در تاريخ معاصر ايران به «عصر تجدد» و تجددگرايي معروف است(يعني ورود بارقه هاي مدرنيته به ايران و رواج مدرنيسم در چند شهر بزرگ)، «درون گراييِ» خانه هاي ايراني، به نوعي «برون گرايي» متمايل گشت. از آن جمله، سردرخانه ها با نقش هايي ملايم و گاه چشم گير از ترکيب کاشي و آجر، کاشي کاري معرق، کاشي خشتي هفت رنگ، کتيبه ها، شبکه بندي هاي کاشي يا آجر، و نقش ترنج و لچکي و اسليمي و حتي تصويرها و منظره پردازي هاي نقش بسته بر گچ و کاشي، مزين گشت.
احداث خيابان هاي نسبتاً عريض در دوره ي پهلوي اول - مانند خيابان هاي شاه («خوش» اسبق و «طالقاني» فعلي)، نشاط، شيخ بهايي، سپه، حافظ و هاتف - همراه با دگرگوني هاي فرهنگي و اجتماعي، محيطي مساعد را فراهم آورد تا سردرِ دکان ها و خانه هاي واقع در اين خيابان ها، با انواع آرايه ها تزيين شود. قوسي با چکي هايکاشي کاري مصور به مناظر و مجالس نقاشي يا نگاره ها و نقش هاي سنتي، نقاشي هاي بزم و طبيعت در قاب هاي هندسي، لبه سازي ها و حاشيه پردازي هاي آجر و کاشي، تاقنماها و سايبان هاي مزين به آجر يا کاشي يا ترکيبي از اين دو، شبکه ها و حفاظ هاي فلزيِ نقش دار، درهاي چوبي تزيين شده با گل ميخ ها و کوبه هاي زيبا، پنجره ها و روزن هاي ظريف و دلگشا، و کتيبه هايي از خط و نقش که بر فراز برخي از ورودي ها و دکان ها نقش بسته است، همه نشان دهنده ي نوعي برون گرايي نوپا، اما اصيل و توجه به نماها و فضاهاي عمومي بود که فصلي نو را در معماري شهري ايران نويد مي داد.
خيابان کشي هاي آن زمان، گرچه «بافت» کالبدي قديم را با آن شبکه ي درهم تنيده ي کوچه ها و پس کوچه ها دريد و راه را براي ورود اتومبيل به شهر باز کرد؛ اما شهر، هنوز فقط براي اتومبيل ها طراحي نمي شد. «خيابان ها» گذرگاه مردم بود و در و ديوار آن، مکاني مناسب براي جلوه هايي از هنر و فرهنگ همين مردم.
نکته ي آموزنده در اين ميان آن است که هر چند اين شيوه ي تقريباً نوظهور، پيامد راه ورسمي «وارداتي» (يعني تجدد گرايي) بود، اما نشانه هاي توجه به راه و رسم اصيل و حال و هواي فرهنگي و اقليمي ايران نيز در آن هويدا بود.
استادکاران و هنرمندان آن روزگار، هنوز براي سليقه ها و باورهاي جامعه حرمتي قائل بودند و هر نقش و شيوه ي عجيب و غريبي، را به صرف اين که در «ممالک راقيه» رايج بود، بي محابا و کورکورانه تقليد و تکرار نمي ردند. حتي معماران غربي هم که به ايران مي آمدند و بنايي برپا مي کردند، به مقتضيات اقليمي و فرهنگي اين سرزمين توجه داشتند؛ که نمونه ي بارز آن در بناي کارخانه هاي نساجي و برخي مدارس جديد - از جمله «ادب» و «بهشت آيين»- ديده مي شد. بناهايي که بيش تر آن ها، مشمول «نوسازي» هاي اين چند ساله شد و از بين رفت.
«نوسازي» هاي انجام شده در اين سي سال، باتمام تاکيدي که بر «حفاظت از ميراث فرهنگي» مي شد، چنان گسترده و پر شتاب است و چنان مبهم و نااستوار، که دست آوردهاي ارزشمندِ آغاز دوره ي تجدد را به سرعت از چهره ي شهرها مي زدايد تا خاطره ي اين دوره را از حافظه ي تاريخي جامعه محو کند ...
با اين حال، هنوز آثار پراکنده يي از آن دوره - که به هر صورت، دوره يي خاص در تاريخ و فرهنگ ايران معاصر بوده است و دست آوردهاي خاص خود را دارد - در گوشه و کنار شهر باقي مانده و در ميان ساخت و سازها و تابلوهاي تبليغاتي، گم و گور شده است. سردرهاي برجا مانده، اکنون در پشت علمک ها و سيم کشي ها و نرده هاي فلزي و درهاي پليتي و در ميان وصله هاي ناجور، بيش تر نوعي کهنگي و فرسودگيِ مزمن را نشان مي دهد، تا نوعي زيبايي از ياد رفته را. اکنون آنچه باقي مانده، يادآورِ طراوتي غبار گرفته است که در پرده ي نخ نماي ساليان و تار و پود بي توجهي و سهل انگاري مردمان، فرسوده و پوسيده شده است. و اما پرسش اين است: با اين ها چه بايد کرد؟
اصفهان
سه شنبه، 2 خرداد 1385
اين روال سنتي که بررسي جامعه شناختي آن مي تواند موضوع بحثي مفصل باشد، در اواخر حکومت قاجار و در دوره ي پهلوي، کم کم دگرگون شد.
با آغازه دوره اي که در تاريخ معاصر ايران به «عصر تجدد» و تجددگرايي معروف است(يعني ورود بارقه هاي مدرنيته به ايران و رواج مدرنيسم در چند شهر بزرگ)، «درون گراييِ» خانه هاي ايراني، به نوعي «برون گرايي» متمايل گشت. از آن جمله، سردرخانه ها با نقش هايي ملايم و گاه چشم گير از ترکيب کاشي و آجر، کاشي کاري معرق، کاشي خشتي هفت رنگ، کتيبه ها، شبکه بندي هاي کاشي يا آجر، و نقش ترنج و لچکي و اسليمي و حتي تصويرها و منظره پردازي هاي نقش بسته بر گچ و کاشي، مزين گشت.
احداث خيابان هاي نسبتاً عريض در دوره ي پهلوي اول - مانند خيابان هاي شاه («خوش» اسبق و «طالقاني» فعلي)، نشاط، شيخ بهايي، سپه، حافظ و هاتف - همراه با دگرگوني هاي فرهنگي و اجتماعي، محيطي مساعد را فراهم آورد تا سردرِ دکان ها و خانه هاي واقع در اين خيابان ها، با انواع آرايه ها تزيين شود. قوسي با چکي هايکاشي کاري مصور به مناظر و مجالس نقاشي يا نگاره ها و نقش هاي سنتي، نقاشي هاي بزم و طبيعت در قاب هاي هندسي، لبه سازي ها و حاشيه پردازي هاي آجر و کاشي، تاقنماها و سايبان هاي مزين به آجر يا کاشي يا ترکيبي از اين دو، شبکه ها و حفاظ هاي فلزيِ نقش دار، درهاي چوبي تزيين شده با گل ميخ ها و کوبه هاي زيبا، پنجره ها و روزن هاي ظريف و دلگشا، و کتيبه هايي از خط و نقش که بر فراز برخي از ورودي ها و دکان ها نقش بسته است، همه نشان دهنده ي نوعي برون گرايي نوپا، اما اصيل و توجه به نماها و فضاهاي عمومي بود که فصلي نو را در معماري شهري ايران نويد مي داد.
خيابان کشي هاي آن زمان، گرچه «بافت» کالبدي قديم را با آن شبکه ي درهم تنيده ي کوچه ها و پس کوچه ها دريد و راه را براي ورود اتومبيل به شهر باز کرد؛ اما شهر، هنوز فقط براي اتومبيل ها طراحي نمي شد. «خيابان ها» گذرگاه مردم بود و در و ديوار آن، مکاني مناسب براي جلوه هايي از هنر و فرهنگ همين مردم.
نکته ي آموزنده در اين ميان آن است که هر چند اين شيوه ي تقريباً نوظهور، پيامد راه ورسمي «وارداتي» (يعني تجدد گرايي) بود، اما نشانه هاي توجه به راه و رسم اصيل و حال و هواي فرهنگي و اقليمي ايران نيز در آن هويدا بود.
استادکاران و هنرمندان آن روزگار، هنوز براي سليقه ها و باورهاي جامعه حرمتي قائل بودند و هر نقش و شيوه ي عجيب و غريبي، را به صرف اين که در «ممالک راقيه» رايج بود، بي محابا و کورکورانه تقليد و تکرار نمي ردند. حتي معماران غربي هم که به ايران مي آمدند و بنايي برپا مي کردند، به مقتضيات اقليمي و فرهنگي اين سرزمين توجه داشتند؛ که نمونه ي بارز آن در بناي کارخانه هاي نساجي و برخي مدارس جديد - از جمله «ادب» و «بهشت آيين»- ديده مي شد. بناهايي که بيش تر آن ها، مشمول «نوسازي» هاي اين چند ساله شد و از بين رفت.
«نوسازي» هاي انجام شده در اين سي سال، باتمام تاکيدي که بر «حفاظت از ميراث فرهنگي» مي شد، چنان گسترده و پر شتاب است و چنان مبهم و نااستوار، که دست آوردهاي ارزشمندِ آغاز دوره ي تجدد را به سرعت از چهره ي شهرها مي زدايد تا خاطره ي اين دوره را از حافظه ي تاريخي جامعه محو کند ...
با اين حال، هنوز آثار پراکنده يي از آن دوره - که به هر صورت، دوره يي خاص در تاريخ و فرهنگ ايران معاصر بوده است و دست آوردهاي خاص خود را دارد - در گوشه و کنار شهر باقي مانده و در ميان ساخت و سازها و تابلوهاي تبليغاتي، گم و گور شده است. سردرهاي برجا مانده، اکنون در پشت علمک ها و سيم کشي ها و نرده هاي فلزي و درهاي پليتي و در ميان وصله هاي ناجور، بيش تر نوعي کهنگي و فرسودگيِ مزمن را نشان مي دهد، تا نوعي زيبايي از ياد رفته را. اکنون آنچه باقي مانده، يادآورِ طراوتي غبار گرفته است که در پرده ي نخ نماي ساليان و تار و پود بي توجهي و سهل انگاري مردمان، فرسوده و پوسيده شده است. و اما پرسش اين است: با اين ها چه بايد کرد؟
اصفهان
سه شنبه، 2 خرداد 1385
پي نوشت:
1- بر گرفته از کتاب "از نقش و نگار در و ديوار شکسته (گذري بر معماري خياباني اصفهان)" شهريور 1385
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}