نگاهي اجمالي به زمينه هاي تشکيل انجمن حجتيه و رويکرد آن به انقلاب اسلامي(2)


 

نويسنده: حسن شمس آبادي




 

مواضع سياسي و مذهبي انجمن حجتيه
 

جهت روشن شدن مواضع سياسي و مذهبي انجمن مي بايست به چند نکته توجه کرد چرا که بدون توجه به اين مؤلفه ها فهم عملکرد انجمن مشکل خواهد بود.

الف.مبارزه با بهاييت
 

يکي از علل تأسيس انجمن چنانچه به آن اشاره شد، مبارزه با فرقه بهاييت بود. انجمن خطر بهاييت را بيش از خطر امپرياليسم و رژيم حاکم بر جامعه مي دانست و تمام هم و غم خود را متوجه مبارزه با آن کرد و در اين راه چنان قاطع عمل کرد که گاه جهت مبارزه با آن متوسل به مقامات رژيم و ساواک هم مي شد تا آنها را جهت ياري در مبارزه با بهاييت کمک نمايند. انجمن در اين باب بيش از همه افراط نمود و حتي جاي علت و معلول را تغيير داد، حال آنکه بهاييت مسئله اي فرعي بود و معلول و مسئله اصلي و در واقع علت، استعمار و رژيم حاکم بود و انجمن مي توانست با حذف علت به وجود معلول هم پايان بخشد.
امام به خوبي اين مسئله را درک کرده بود چنانچه هنگامي که در نجف بودند يکي از تاجران مشهدي طي سفري که براي زيارت به کربلا و عتبات عاليات رفته بود خدمت ايشان رسيده بود و از ايشان درباره اجازه کمک به انجمن از محل وجوهات شرعي سؤالي پرسيده بود. امام پاسخ داده بود که شاه بايد برود. آن تاجر که جواب را متناسب با سؤالش نمي ديد به تصور اينکه سؤال خود را خوب مطرح نکرده دوباره آن را تکرار کرده بود و امام هم همان جواب قبلي را تکرار کرده بودند. آن هنگام تاجر متوجه شده بود که اصل قضيه بايست حل گردد (برکناري شاه از سلطنت) و بهاييت يک موضوع فرعي است.(1)
در آن زمان که انجمن در مبارزه با بهاييت به رژيم متوسل مي شد، بيشتر مناصب کشور در دستان بهايي ها بود و آنها هيچ گاه به نقد اين مسئله و همچنين ريشه بهاييت، يعني امپرياليسم، نپرداختند. محمدعلي رجايي در سخنان خود به اين اشتباه انجمن اشاره و بيان مي کند:
آن موقعي که برادران و خواهرانمان زير شکنجه فرياد مي کشيدند اينها مي رفتند که ثابت کنند بهاييت بر حق است يا باطل است و دقيقاً در مقابل مبارزه قرار گرفته بودند.(2)
اين در حالي بود که اعتقاد انجمن، به عنوان حربه اي در دستان رژيم قرار گرفته بود. رژيم با سرگرم کردن جوانان به بحث هاي انحرافي و فرعي آنها را از مسائل مهم تر باز مي داشت.
مسئله مهم ما پيش از پيروزي اين بود که چرا اينها به مسئله جنايات رژيم بي تفاوت اند. ما مي گفتيم که خوب اينکه رژيم به شما اجازه مي دهد مبارزه کنيد اين سرگرمي است و الا خود رژيم، بهايي ها را دارد تقويت مي کند. آن موقع وزير جنگ، بهايي بود. پزشک مخصوص شاه، بهايي بود. پست هاي حساس را به بهايي ها مي دادند. وزير آب و برق...به هر حال بهايي ها دست بالايي داشتند ما مي گفتيم که رژيم آنها را تأييد مي کنند و معلوم است که اينکه به شما اجازه مي دهند رنگ دارند مي کنند ما را، نگذاريد اين جوري بشود...(3)
واقعيت اين است که رژيم از مبارزه با بهاييت توسط انجمن بهره مي برد؛ در همين راستا شاه به تقويت انجمن مي پرداخت و از آن حمايت مي کرد. چنانچه هنگامي که يکي از روحانيان مبارز دستگير مي شود و توسط ساواک مورد بازجويي قرار مي گيرد، به او مي گويند که چرا شما مثل آقاي حلبي از دين دفاع نمي کنيد و به دنبال پيروي از امام راه افتاده ايد حال آنکه حلبي عالمي بزرگوارتر و هدف او مورد عنايت خداوند است.(4)
نکته قابل ذکر اينکه انجمن، حتي در مبارزه با بهاييت هم نمي توانست آزادانه عمل کند بلکه آنها تنها در بعد فکري مي توانستند به مبارزه عليه بهاييت بپردازند و اگر از حدود خود خارج مي شدند مورد بازخواست قرار مي گرفتند. ثابتي، مدير کل اداره سوم ساواک، طي نامه اي به مرکز، فعاليت هاي افراد انجمن را در حد معقول مجاز مي داند نه بيشتر از آن.(5) در سند ديگري مهرآموز، رياست سازمان اطلاعات و امنيت بجنورد، طي گزارش خود به ساواک خراسان به تذکرات خود نسبت به صحبت هاي قربانعلي مقدم از اعضاي انجمن که پيرامون مبارزه با بهاييت در هيئت مذهبي فاطميه سخنراني مي کرده، اشاره مي کند.(6)
با توجه به مطالب فوق الذکر مي توان ادعا کرد که سخنان قربانعلي مقدم که مخالف منافع رژيم بود و باعث تذکر ساواک به او شد چيزي نبود جز اشارات او در سخنراني اش به مبارزه سياسي و اقتصادي با بهاييت. شهيد سيد عبدالکريم هاشمي نژاد در سخنراني خود در 1360 هـ ش با موضوع «انجمن حجتيه و مجمع احياي تفکرات شيعي» راجع به همين موضوع چنين مي گويد:
يکي از سرگرمي ها هم اين بود که برويد با بهاييت مبارزه کنيد اما اين جمله را هم توضيح بدهم اين جور نبود که رژيم بگويد که برويد با بهاييت مطلقاً مبارزه کنيد...بهاييت سه بعد داشت؛ بعد اقتصادي، بعد سياسي، بعد فکري. دقت کنيد اينها در بعد سياسي و اقتصادي هم يک قدم اجازه نداشتند مبارزه کنند. رژيم قرص و محکم جلو آنها را مي گرفت اينها نمي توانستند حتي راجع به پپسي کولا صحبت کنند که مال ثابت پاسال بود! اينها مي توانستند راجع به شرکت هايي که از نظر اقتصادي در اختيار بهاييت بود حرف بزنند؟ ابداً. اينجا رژيم، چراغ قرمز داده بود...در بعد سياسي هم مي توانستند بگويند آقاي هويدا چرا تعدادي از وزراي کابينه تان بهايي هستند؟ ابداً. مي گفتند فضولي موقوف! پس کجا مبارزه مي کردند و رژيم اجازه مي داد به آنها، فقط در بعد فکري.(7)

ب.عدم ورود انجمن در سياست
 

دومين نکته قابل بررسي، عدم مداخله انجمن در سياست بود. اين موضوع در تبصره دوم، ذيل ماده دوم اساسنامه انجمن ذکر گرديده است:
انجمن به هيچ وجه در امور سياسي مداخله نخواهد داشت و نيز مسئوليت هر نوع دخالتي را که در زمينه هاي سياسي از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گيرد، به عهده نخواهد داشت.(پيوست شماره 1)
بر اساس اين اعتقاد، انجمن به هنگام عضوگيري از داوطلبان، تعهدي مبني بر عدم دخالت در سياست مي گرفت و پس از آنکه فردي به تشکيلات راه مي يافت مدت نه ماه تا يک سال دوره آموزشي مي ديد و در اين مدت انجمن، فرد را مورد آزمايش قرار مي داد تا مبادا در امور سياسي دخالت کند.(8)
آقاي علي اکبر پرورش درباره اين اعتقاد انجمن مي گويد:
راه انجمن راهي است که در امور سياسي دخالت نمي کند. تقريباً در بسياري از شهرستان ها از برادران و خواهران نوشته مي گرفتند که در امور سياسي دخالت نکنند. البته انجمن شديداً از درگير شدن با مسائل سياسي اجتناب مي کرد يعني راستش را اين طور تشخيص داده بود که به اين شيوه بهتر کار مي کند.(9)
سيد عبدالکريم هاشمي نژاد هم در اين باره چنين اظهار مي کند:
بچه هاي پاک مسلمان و صادقي که مي رفتند با آنها کار مي کردند اينها به بچه ها مي گفتند به شرطي مي توانيد با انجمن حجتيه کار بکنيد که در کارهاي سياسي داخل نشويد. همان وقتي که بچه هاي ما در خيابان ها بودند و فرياد مي زدند، زير گلوله ها بودند، در زندان بودند...اگر اينها احساس مي کردند که در فعاليت هاي سياسي است عذر او را مي خواستند...(10)
اين مسئله توسط افراد ديگر نيز بيان گرديده است. علي اکبر محتشمي پور که در سال 1337 به مدت يک سال در مدرسه علوي (11) تحصيل کرده است درباره عدم دخالت انجمن در سياست بيان مي کند:
انجمن حجتيه با هر گونه حرکت سياسي توسط اعضاي خودش مخالف بوده، با هر گونه مبارزه با رژيم شاه مخالف بوده، با هر گونه حرکت انقلابي و يا براندازي باطل در خارج مخالف بوده...(12)
در موردي ديگر چون شهيد مفتح با حلبي در مشهد ملاقات مي نمايد، حلبي پس از آگاهي يافتن از ممنوع المنبر شدن مفتح پس از سخنراني هايش در خوزستان به شدت برآشفته مي شود و ايشان و همراهانش را به باد انتقاد مي گيرد که «چرا آخر شما اين کار را مي کنيد، چرا کاري را مي کنيد که منبرهايتان را ممنوع کنند، تقصير خودتان است» او سپس مي افزايد: «چرا اين حرف ها را مي زنيد که جلويتان را بگيرند مثل ما ارشاد کنيد که نه تنها جلو ما را نمي گيرند بلکه به ما کمک هم مي کنند.»(13)
انجمن به دليل اعتقاد به اين تز از مبارزه سياسي حتي با عناصر بهايي از جمله هويدا، دکتر ايادي، دکتر ثابتي و امثال هژبر يزداني اجتناب مي کرد. چرا که مبارزه با آنها را دخالت در سياست قلمداد مي کرد. اقدام حلبي مؤسس انجمن در تأليف کتاب نقد ايقان در سه جلد آن هم با قطع بزرگ جهت مقابله با کتاب ايقان در همين راستا قابل تبيين است. با توجه به اين تفکر انجمن مي توان به سکوت آنها در مقابل رژيم پي برد.
دليل ديگر آنها جهت عدم مداخله در سياست اين بود که راه دفاع اسلام و ترويج احکام را در مبارزه با بهاييت خلاصه کرده بودند و ابزار آن را هم در خود رژيم مي جستند و بيان مي کردند که اگر بنا باشد رژيم با ما همکاري کند و جلوي فعاليت هاي ما را نگيرد ما هم نبايد وارد سياست شويم. لذا هر کس وارد انجمن مي شد، ضد سياست هم مي شد. انجمن از سياسيون و انقلابيون فاصله گرفت به طوري که در مجلس ختمي که در مدرسه مروي برپا شده بود، حلبي طي يک سخنراني از تمامي مراجع وقت به جز امام نام برد زيرا با شيوه عملکرد امام مخالف بود.(14)
امام بر عکس اعتقادات انجمن معتقد به دخالت علما در سياست بود. چنانچه در سخنان خود به اين قضيه اشاره کرد و تز جدايي دين از سياست را حيله استعمارگران دانست:
اسلام را به مردم معرفي کنيد تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احکام حيض و نفاس مي خوانند و کاري به سياست ندارند و بايد ديانت از سياست جدا باشد اين را که ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شايع کرده اند.(15)
ايشان در جاي ديگري از سخنان خود از اين تز به عنوان فلج کننده حوزه ها نام مي برد و آن را محکوم مي کند. از مجموعه اظهارات حلبي نيز به چند مورد که حاوي اشارات و کنايات، آن هم به طور مبهم، در خصوص مسائل جاري مملکتي باشد، مطلبي مهم و جدي درباره مسائل سياسي وجود ندارد. اين اشارات مبهم گاهي باعث بروز حساسيت هاي ساواک نسبت به او مي شد؛ مثلاً در يکي از جلسات مذهبي در تاريخ 39/8/7 که در يکي از مناطق جنوب شهر شيخ محمود حلبي منبر رفته بود در فرازي از سخنانش به تشريح مقام حضرت ابراهيم و شرح ماجراي بت شکني وي پرداخت و در خلال آن، اشاره اي هم به زندان قزل قلعه و زندانيان سياسي داشت که اين مسئله واکنش ساواک را در پي داشت و تذکراتي به او داده شد.(16)
در مقطعي ديگر همزمان با شکل گيري نهضت انقلابي مردم ايران و سخنراني ها و اعلاميه هاي حضرت امام خميني، واقعه دستگيري و زنداني شدن ايشان پيش آمد و علماي شهرهاي مختلف کشور براي ابراز همدردي و اعلام حمايت از ايشان، درصدد برآمدند تا به تهران مهاجرت کنند و در محلي مشخص اقامت کنند تا به اين وسيله، اعتراض خود را نسبت به عملکرد ناشايست رژيم اعلام کنند. در اين زمان شيخ محمود حلبي در شميران، با آيت الله محمدهادي ميلاني، ملاقات و عنوان کرد:
ما بين دو راه قرار گرفته ايم؛ از نظري هجرت آقايان علماي اعلام به تهران صورت گرفته که وظيفه همگان است، همصدايي و همکاري با آقايان و ما هم خود را موظف به همبستگي با آنان مي دانيم و از طرفي هم مبارزه ما با بهاييت ادامه دارد و سازمان امنيت نيز در اختيار آنها است و هر روز به بهانه دخالت در کارهاي سياسي، ما را مي کوبند و مانع از مدافعات ما از مقام شامخ حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي شوند. اما در عين حال مطيع مصالح روز و نظر مبارک آقايان مراجع مي باشيم.
آيت الله ميلاني نيز در پاسخ ابراز داشت:
شما مدافعات و تبليغات خود را داشته باشيد. اگر ان شاءالله ما پيروز شديم، شما از ما هستيد و اگر العياذبالله شکست خورديم، با شما کاري نخواهد داشت.(17)
در گزارش ديگري که در اسناد ساواک مندرج است، اظهار نظر شيخ محمود حلبي در تاريخ 47/2/12 در مسجد آشتياني ها، واقع در خيابان شهباز (هفده شهريور فعلي) آمده است که در آن تلويحاً به اطاعت مردم از مقام سلطنت تا مدتي از ترس آنان از سر نيزه و زور اشاره کرده است. در اين خصوص هم مقامات ساواک به منابع امنيتي و اطلاعاتي خود دستور تحقيق دادند تا در صورت صحت گزارش فوق الذکر، از منبر رفتن وي جلوگيري به عمل آورده شود.(18)
مورد ديگر نامه اي است که از سوي ثابتي مدير کل اداره سوم خطاب به رئيس ساواک خراسان در تاريخ 52/3/8 به شماره 312/2000 نوشته شده است که در آن از گروهي از متعصبان مذهبي و عناصر وابسته به گروه هاي براندازي ياد شده است که تحت عنوان مبارزه با بهاييت و در پوشش جلسات ضد بهايي، اقدام به تشکيل جلسات و محافلي کرده که در آن به طرح مسائل سياسي پرداخته مي شود و با تحريک احساسات، عناصر متعصب را در جهت اقدامات خرابکارانه و براندازي سوق مي دهند. ثابتي در ادامه اين نامه از شيخان، رئيس ساواک خراسان خواسته است تا اقدامات ذيل را درباره اين افراد انجام دهد:
1.شناسايي عناصري که درصدد برقراري تحريکات مضر هستند؛
2.شناسايي و نفوذ کامل در جلسات و محافل آنان؛
3.شناسايي و تصميم گيري در مورد روحانيان و عناصر و نيروهاي مذهبي که به تحريکات دامن مي زنند؛
4.اطلاع از توسعه نفوذ آنان و تحت تعقيب قرار دادن عاملان آنها، به اتهام اقدام عليه امنيت داخلي مملکت؛
5.دستگيري و تحت تعقيب قرار گرفتن افرادي که نيت براندازي و سربازگيري براي گروه هاي خرابکارانه را دارند؛
6.افراد فاقد مدرک مهم براي اثبات مجرميت به کميسيون حفظ و امنيت اجتماعي منطقه تحويل شوند، تا زمينه تبعيد آنان فراهم شود.(19)

ج.اصل تقيه
 

انجمن به اصل تقيه معتقد بود و حتي آن را واجب مي شمرد و در اين باب به حديث «لا دين لمن لا تقيه له»؛ «کسي که تقيه نمي کند، دين ندارد» تمسک مي جستند. آنها از تقيه تعريفي خاص ارايه مي دادند. تقيه از نظر انجمن يعني اينکه شخص مؤمن در جايي که اظهار حق براي او خوف و ضرر به جان و مال و آبروي او وارد مي سازد، تقيه پيشه کند و اظهار حق نکند.(20) در اين تعريف جايي براي مبارزه و جهاد و همچنين دفاع از دين، هنگامي که در خطر افتد، باقي نمي ماند؛ حال آنکه تقيه براي ايمان است نه براي حفظ جان، چنانچه امام درباره تقيه مي گويد: تقيه براي حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقيه نمي کردند مذهب را باقي نمي گذاشتند. تقيه مربوط به فروع است، مثلاً وضو را اين طور يا آن طور بگير اما وقتي که اصول اسلام، حيثيت اسلام در خطر است، جاي تقيه و سکوت نيست.(21)
موضع گيري سياسي انجمن ناشي از اين اصل هم بود؛ چنانچه خزعلي در خاطرات خود موضع گيري سياسي انجمن را ناشي از تقيه دانسته است:
موضع گيري سياسي انجمن حجتيه نيز بيشتر از سر تقيه بوده است. اين مسئله غير از شعار جدايي دين از سياست است. اعضاي انجمن حجتيه بر اين اعتقاد بوده اند که ما قدرت مقابله با حکومت محمدرضا پهلوي را نداريم درست مثل اميرالمؤمنين (ع) که تا جايي که توانست براي جانشيني پيامبر کوشيد ولي وقتي ديد نمي شود بر اين خواسته جامع عمل پوشيد...(22)

د.اصل مرجعيت
 

از ديگر ادله انجمن جهت سکوت و عدم شرکت در مبارزات، اعتقاد آنها به مرجعيت بود. آنها بيان مي کردند که ما مقلد آيت الله خويي هستيم و ايشان هم حکمي راجع به مبارزه صادر نکرده اند.(23) در واقع هر کس که انجمن را تأييد مي نمود انجمن هم متقابلاً آنها را تأييد مي نمود. بنابراين چون آيات عظام خويي و شريعتمداري آنها را تأييد مي کردند انجمن هم از آنها به عنوان مرجع پيروي مي کرد. آنها در مواقع گوناگون بر مرجعيت و افضل بودن تأکيد مي کردند. در سال 1349 هـ ش که مصادف با وفات آيت الله حکيم بود و شاه جهت خارج ساختن مرجعيت از ايران تلگراف تسليتي به نجف و آيت الله خويي زده بود، طاهر احمدزاده اظهار مي کند:
در آن روز ديدم که عده اي در خانه شيخ محمود حلبي نشسته اند. صداي زنگ تلفن لحظه اي قطع نمي شد و از شيخ محمود مي پرسيدند که مرجع کيست؟ ايشان هم با آب و تاب و روش بيان مخصوص به خود آيت الله خويي را معرفي مي کرد. بعد از مدتي سکوت، بنده گفتم: آقاي حلبي! اينکه فقهش فلان و اصولش فلان است و...دردي از مردم ايران را دوا نمي کند مردم به مرجعي نياز دارند که پيام اصلي اسلام را درک کرده باشد. يک مرتبه آقاي حلبي به طور بي سابقه اي به من گفت من مي فهمم که تو طرفدار آقاي خميني هستي و خبر دارم که در نهضت روحانيت از ايشان طرفداري مي کرده اي، و حالا هم منظور تو را درک مي کنم. اصلاً در خانه من جاي اين حرف هاي سياسي نيست...(24)

هـ.ديدگاه انجمن نسبت به مهدويت و تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور
 

در نگاه انجمن، اعتقاد به حضرت صاحب الزمان (عج)، در محبت و دوستي ايشان و تبعيت صرف عبادي خلاصه مي شد. انتظار در اين ديدگاه يعني دست روي دست گذاشتن و اميد اصلاح از سوي امام زمان (عج) داشتن. اگر هم احياناً به اصلاح محيط اشاراتي مي کردند تنها از جهت نفي بهاييت بود. آنها معتقد بودند که مي بايست نيروها را بالقوه نگه داشت تا حضرت خود بيايد و انقلاب جهاني را به ثمر رساند. از نظر انجمن، مسئوليت هاي شيعه صرفاً در تقليد از مجتهد، غمگين بودن از فراق و جدايي از يار، دعا جهت تعجيل فرج ايشان و صدقه دادن جهت سلامتي ايشان خلاصه مي شد.
نشانه هاي ظهور، شيوع گناه و فحشا در ميان مردم، ظلم و ستم حکام، گراني، قحطي و قتل و غارت بود. از نگاه انجمن، ظهور امام زمان (عج) واکنشي بود به توسعه ناهنجاري هاي اجتماعي و مظالم حاکمان. انجمن اعتقاد داشت که بايد براي ظهور امام عصر، فساد و جنايت ها گسترش يابد تا مقدمات ظهور فراهم آيد. لذا اصرار داشتند که هر کس قبل از قيام امام، اقدامي جهت اصلاح انجام دهد در ظهور حضرت تأخير ايجاد کرده است. شعر ذيل مصداق اين اعتقاد است:

در دل دوست به هر حيله رهي بايد کرد
طاعت از دست نيايد، گنهي بايد کرد (25)

امام در سخنراني اين اعتقاد انجمن را تخطئه و رد مي کنند:
يک دسته ديگر هم که تزشان اين است که بگذاريد که معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد. حضرت صاحب مگر براي چه مي آيد؟ که معصيت را بردارد، ما معصيت مي کنيم که او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دسته بندي ها را به خاطر خدا، اگر مسلمانيد، و براي خاطر کشورتان، اگر ملي هستيد، اين دسته بندي ها را برداريد. در اين موجي که الان اين ملت را به پيش مي برد در اين موج خودتان را وارد کنيد و برخلاف اين موج حرکت نکنيد که دست و پايتان خواهد شکست.(26)
راجع به تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور، انجمن بر اساس برخي از احاديث و ادعيه آن را امري اشتباه تلقي مي کرد. آنها به حديث و روايتي تمسک مي جستند که در آن آمده است: ما خرج و لا يخرج منا اهل البيت الي قيام قائمنا احد ليدفع ظلما او ينعش حقا الا اصطلمته البليه و کان قيامه زياده في مکروهنا و شيعتنا...تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدي از ما، براي دفع ظلم و جور آنها و اقامه حق، جز آنکه مبتلاي به قتل و شهادت بشود و هر که قيام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شيعيان ما بيفزايد کاري از پيش نبرد.
شهيد باهنر راجع به برداشت اشتباه انجمن از اين حديث اظهار مي دارد:
که منظور از قيام هاي قبل از قيام موعود، قيام هاي مدعي مهدويت است، يعني قيام هايي به نام مهدي قبل از ظهورش؛ چنانچه در طول تاريخ هم اتفاق افتاده است. اين گونه قيام، قيامي طاغوتي است؛ چرا که قيامي دروغ و با هدف به انحراف کشيدن مردم است. آن گاه ايشان دليل مي آورد که اگر اين گونه بود که قيام هاي قبل از موعود امام زمان طاغوتي باشد، بايد آيات مربوط به جهاد و ضرورت حاکميت دين خدا بر جامعه و آياتي که امر به نهي از منکرات، مبارزه با طاغوت و مستکبران مي کند را ناديده انگاشت و آنها را به زمان ظهور حضرت موکول کرد.(27)
در واقع انجمن هرگونه اقدام به تشکيل حکومت اسلامي در زمان غيبت را به معناي قائل شدن به اتمام رسالت براي امام زمان (عج) و برافراشتن پرچم قبل از ظهور مي داند که به شکست منجر خواهد شد.
 

پي نوشت:
 

1.«انجمن حجتيه در بستر زمان» گفت و گو با طاهر احمدزاده، همان، ص 32.
2.بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده انجمن حجتيه، کد 2923.
3.مصاحبه با هاشمي رفسنجاني تحت عنوان «زبان گوياي انقلاب حجت الاسلام رفسنجاني» در مورد انجمن حجتيه، پرونده انجمن حجتيه، شماره کد 715.
4.خاطرات حجت الاسلام جعفر شجوني، به کوشش عليرضا اسماعيلي، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، ص 81.
5.بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده انجمن حجتيه، کد 1002، سند شماره 5.
6.همان، شماره بازيابي 125، اسناد شماره هاي 70 و 69.
7.سخنراني هاشمي نژاد در سال 1360، موجود در بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 4557.
8.ماهيت ضد انقلابي انجمن حجتيه را بشناسيم، بي نا، بي تا، ج1، ص 36.
9.سخنراني علي اکبر پرورش، وزير آموزش و پرورش در اسفندماه 1361، موجود در بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده انجمن حجتيه، کد 715.
10.سخنراني هاشي نژاد در سال 1360، همان.
11.اين مدرسه در سال 1335 هـ ش به ابتکار يکي از روحانيون قم به نام حاج شيخ علي اصغر کرباسچيان معروف به علامه تأسيس شد که انجمن حجتيه کادر تشکيلاتي خود را از اين مدرسه انتخاب مي کرد. اين مدرسه داراي فضايي بسيار خشک و غير قابل انعطاف بود که شاگردان از سنين 13 و 14 سالگي وارد اين مدرسه مي شدند. «علامه، مؤسس مدرسه ضد حرکت هاي سياسي بود، ضد هر گونه شکل گيري حرکت هاي مبارزاتي بود. يک روش بسيار خاصي را در انجماد فکري بچه ها داشت». با آمدن دکتر توانا از اعضاي فعال انجمن به عنوان دبير مدرسه علوي به همراه علامه تفکرات انجمن را رسوخ داد و شروع به جذب دانش آموزان مستعد کرد. پايگاه انجمن در دهه چهل مدرسه علوي بود. راجع به مدرسه، اساتيد، فضاي موجود و بعضي از شاگردان اين مدرسه رک: مصاحبه با دکتر علي اکبر محتشمي پور، موجود در بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 48، شماره کاست 48، جلسه دوم، ص 10 ــ 1.
12.مصاحبه با علي اکبر محتشمي پور، موجود در بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره نوار 48، جلسه دوم، ص 6.
13.مصاحبه با هادي خامنه اي، موجود در بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 662، ص 7 و 5.
14.خاطرات حجت الاسلام و المسلمين ناطق نوري، به کوشش مرتضي ميردار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، ص 101 ــ 100.
15.سيد روح الله خميني، ولايت فقيه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1379، ص 22.
16.بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 1024، شماره سند 356.
17.همان، پرونده آيت الله محمد هادي ميلاني، شماره بازيابي 986، سند شماره 26.
18.همان، کد 1615.
19.در راه روشنگري، انجمن حجتيه مهدويه بابلسر، اسفند 1360، موجود در بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 1001.
20.انجمن حجتيه؛ نسلي مأيوس از حرکت و انقلاب، ص 114.
21.سيد روح الله خميني، همان، ص 147.
22.خاطرات آيت الله ابوالقاسم خزعلي، به کوشش حميد کرمي پور، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 1382، ص 146.
23.بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 1024، شماره سند 355.
24.«انجمن حجتيه در بستر زمان» گفت و گو با طاهر احمدزاده، همان، ص 32.
25.خاطرات حجت الاسلام حسيني همداني، ص 105؛ ولايتي هاي بي ولايت (انجمن حجتيه)، ص 32.
26.صحيفه امام، ج 17، ص 534.
27.محمد محمدي اشتهاردي، بابي گري و بهايي گري (مولود مدعيان دروغين نيابت خاص از امام زمان «عج»)، قم، ناصر بي تا، ص 80 ــ 79؛ به نقل از «سلسله درس هاي مواضع ما»، مواضع تفصيلي حزب جمهوري اسلامي، جلسه 32، جمهوري اسلامي، 23 /5/ 1361.
 

منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23