نگاهي اجمالي به زمينه هاي تشکيل انجمن حجتيه و رويکرد آن به انقلاب اسلامي(3)


 

نويسنده: حسن شمس آبادي




 

رويکرد انجمن حجتيه به انقلاب
 

الف.انجمن و مبارزه
 

ديدگاه انجمن گسترش فساد، عدم اعتقاد به تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور، عدم مداخله در سياست و عدم مبارزه (به منظور زمينه سازي ظهور) بود و اين مسائل در قاموس انجمن هيچ جايگاهي نداشت. اين تفکرات، سازش با رژيم را به دنبال داشت. انجمن، جهاد و مبارزه را در دوران غيبت حرام مي دانست و به روايات و احاديثي از قبيل «لا يکون الجهاد الا مع امام عادل»، «جهاد جز با امام عادل امکان پذير نيست» استناد مي کردند. آنها بيان مي کردند که زمينه براي مبارزه آماده نيست. از دلايل ديگر آنها استناد به آيه «لا تلقوا بايديکم الي التهلکه»،(1) «خودتان را با دستان خويش به هلاکت نيفکنيد» بود؛ چرا که مبارزه با مشت و درفش کاري منطقي نيست. آقاي هاشمي رفسنجاني بر مخالفت انجمني ها با مبارزه صحه گذاشته و اعتقاد به مبارزه را وجه تمايز انقلابيون و انجمني ها ذکر کرده است:
قبل از پيروزي انقلاب، انجمن حجتيه با مبارزه مخالف بود. ما هم به همين دليل آنها را قبول نداشتيم. برنامه هاي سازنده آنها بسيار محدود بود. به خاطر عدم مبارزه به وضعيت موجود تن مي دادند...حداکثر مبارزه آنها براي احقاق حق مسلمين، مبارزه با بهايي ها بود. اين نحو مبارزه در آن روزگاران نه ربطي به اصل مبارزه اسلامي داشت نه به نظر ما صحيح مي آمد...(2)
ايشان در جاي ديگري در همين خصوص اظهار مي کند:
قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، اينها داعيه هاي خاص اسلامي داشتند. اختلاف آنها با ما اين بود که مي گفتند ما مبارزه نمي کنيم. مبارزه را بد مي دانستند. معتقد بودند که حکومت اسلامي خالص در زمان امام زمان مي تواند شکل بگيرد بنابراين حالا که اين حکومت ميسر نمي شود ما هم مبارزه نمي کنيم و به جاي آنها سازش کرده...آنها حتي با امام مخالف بودند براي اينکه امام اهل مبارزه بود و آنها نمي خواستند آن راه را بروند.(3)
اعتقاد نداشتن به پيامبر به عنوان اسوه مبارزه با طاغوت و ظلم و ستم، خلاصه کردن ولايت به محبت اهل بيت، بي اعتنايي به انحراف جامعه اسلامي از نظام حکومتي اسلام و عدم حساسيت به انحرافات ايدئولوژي و به وجود آمدن فرقه ها و مکتب هاي انحرافي و...از ديگر اعتقادات انجمن بود.

ب.تقابل انجمن با انقلاب
 

با توجه به مباني فکري و سياسي انجمن حجتيه آنها نمي توانستند با انقلاب همراهي نمايند. آنها نه تنها در مبارزه با رژيم قدمي بر نمي داشتند، بلکه با جذب بسياري از نيروها و جوانان، مانع و سدي در برابر انقلابيون گرديدند. حلبي در سخنراني هاي خود به منکوب کردن مبارزان مي پرداخت. چنانچه در يکي از سخنراني هايش تحت عنوان نظام، جهاد، حکومت اسلامي، از انقلابيون به چريک، مفسد، خرابکار و...تعبير مي کند.(4)
اعضاي جدا شده از انجمن هم بر موافق نبودن انجمن با انقلاب و اعتقاد آنها مبني بر شکست انقلاب صحه مي گذارند. آقاي پرورش طي سخناني ذز اسفند 1361 درباره اين امر چنين اظهار مي کند:
خلاصه اين طور مي گفتند که اين قيام به شکست منتهي مي شود و با آن همکاري و همگامي نمي توان داشت. اين راهي که قاعدتاً ايشان (امام) مي رود غلط است. اين را در سطوح بالا مطرح مي کردند. به اين حرکت و نهضت سر سوزني اعتقاد نبود.
ايشان در ادامه مي افزايد:
آنچه خود شاهد بودم و شنيدم خط امام و حرکت امام را در بالا به هيچ عنوان قبول نداشتند و به هيچ عنوان عقيده نداشتند...شديداً انتقاد داشتند. قبول نداشتند و حتي در برخورد با اين قضيه در حقيقت به صورتي مي خواستند ما را منصرف کنند...(5)
آقاي طيب از ديگر اعضاي جدا شده از انجمن هم در اين باره چنين مي گويد:
در جريان انقلاب بالتبع عملکرد انجمن متأثر از همين بينش بود از ابتداي اين نهضت و از گذشته هاي دور اين نهضت، آقاي حلبي با ناباوري با آن برخورد مي کرد و معتقد بود که نمي شود با رژيم تا دندان مسلح شاه مبارزه کرد و عقيده داشت کساني که به اين راه کشيده مي شوند خونشان را هدر مي دهند و کساني که افراد را به اين راه مي کشانند مسئول اين خون ها هستند و معتقد بود که کار صحيح، فعاليت هاي فرهنگي و ايدئولوژيک است نه مبارزه عليه رژيم؛ لذا قبل از پيروزي انقلاب با ناباوري با اين مسئله برخورد کرد.(6)
انجمن گاه انقلابيون را هم به باد استهزا و تمسخر مي گرفت چنانچه مي گفتند «وزوز پشه را چه به فانتوم» و درباره امام مي گفتند که امام يک خودکاري در دستش گرفته و يک اعلاميه اي نوشته، مي خواهد امريکا را شکست بدهد و به اين مسئله مي خنديدند.(7)
آنها شيوه هاي مبارزاتي امام را به صراحت رد مي کردند و اين امر گاه به اهانت هم منجر مي شد. اين مسئله ناشي از جوهره فکري آنها راجع به عدم دخالت در سياست و اينکه تنها معصوم مي تواند در عرصه تشکيل حکومت اسلامي در دوره غيبت اقدام کند، بود. آنها معتقد بودند که مبارزات امام نه تنها کارساز نبوده و نيست بلکه مانع از انجام همين کارهاي مذهبي هم مي گردد و لذا رژيم اجازه مبارزه با بهاييت را نخواهد داد، انقلابيون شکنجه و دستگير خواهند شد و نهايتاً کل مبارزه متوقف خواهد شد. حلبي در جلسات خصوصي و حتي رسمي انجمن عليه امام موضع گيري مي کرد. آقاي افتخارزاده جانشين حلبي هم که نفر دوم انجمن تلقي مي شد مرتباً روي منبر به سمپاشي عليه امام و يارانش مي پرداخت.
جنتي رضوي در مصاحبه خود پيرامون انجمن بيان مي کند که انجمن نه تنها با انقلاب موافق نبود که مانع رشد مبارزات هم مي شد:
در دوران سلطه سلطنتي با انقلاب موافق نبودند و بسياري از آنان مانع رشد مبارزات ملت و پيشرفت ملت و پيشرفت جريان انقلاب مي شدند. اينها در شهر کرج و در تمام شهرهاي ايران...با ايادي شاه و ساواک يا غيرمستقيم در ارتباط بودند به طوري که رئيس ساواک کرج به عنوان اعتراض [ناخوانا] مانعي دارد که جلسات شما نيز مانند جلسات آقاي هنجي، مسئول انجمن حجتيه کرج باشد. حتي کساني را که در رابطه ما و جلسات ما بودند دستگير مي کردند و مي گفتند که شما به جاي شرکت در جلسات جنتي در جلسات دکتر هنجي شرکت کنيد.(8)
آنها گاه همراهان امام را به شهرباني معرفي مي کردند؛ چنانکه حسين انصاريان چون دعوت انجمن حجتيه همدان مبني بر ايراد سخنراني را رد مي کند، آنها به شهرباني رفتند، از او شکايت کردند که ايشان جهت اشاعه افکار خميني به اين شهر آمده است.(9)
انجمن از بردن کلمه امام هم ابا مي کردند و در ابتدا از امام به عنوان نايب الامام نام مي بردند.(10) هاشمي نژاد که راجع به انجمن حجتيه و مجمع احياي تفکرات شيعي در سال 1360 سخن مي گفت بيان مي کند: انجمن کوشش مي کرد که به مردم بقبولاند که لفظ امام را به کار نبرند و بگويند نايب الامام؛ اينها از اينکه به رهبر انقلاب امام بگويند مي ترسيدند به امام زمان برخورد و ناراحت بشود...آنها پا را فراتر از اين نهاده و تبليغ مي کردند که مقام مرجعيت و رهبري دو مقوله جداگانه است. مرجعيت يعني مرتبط با احکام و شرايع ديني، وضو، غسل و ...و حکومت جداي از اين مسائل است و به رهبري باز مي گردد. آنها به تدريج عکس امام را از در و ديوار کنده و شعارهاي امام زماني و صلوات و...نگاشته و نصب کردند چرا که امام زنده بود و آنها دنبال امام غايبي مي گشتند که به آنها کاري نداشته باشد.(11)
و يا زماني که گروهي نوار سخنراني امام را نزد حلبي مي برند و به او مي گويند که نوار را گوش دهد تا مشخص گردد که سخنان او با سخنان امام متفاوت است او نمي پذيرد و مي گويد اگر نوار سخنراني شريعتمداري بود گوش مي دادم ولي نوار اين سيد را گوش نمي دهم.(12)
به طور مصداقي نيز اين گونه موضع گيري هاي انجمن را در برابر انقلاب هم شاهد هستيم. چنانکه در جلسه سخنراني حلبي در نيشابور، پس از قرائت اشعار انقلابي توسط يکي از حضار در جلسه، وي به شدت برافروخته شد و ضمن انتقاد از او بيان کرد که ما نبايد با حاکميت در بيفتيم.(13)
همزمان با قيام پانزده خرداد که نهضت و قيام مردم اوج گرفته بود انجمن از کنار اين مسائل بي تفاوت گذشت و در پي تشکيل جلسات خود در پاسخگويي به شبهات بهايي ها بود. حلبي حتي به امام شديداً اعتراض مي کرد و او را مسئول خون هاي به هدر رفته مي دانست. او طي يک سخنراني در مدرسه مروي با صراحت بر اين سخن خود تأکيد کرد. اين سخنان با مصاحبه شاه در 17 خرداد 1342 هـ ش بسيار هماهنگ بود. چرا که شاه هم طي مصاحبه اي در اين روز مسببان و عاملان خون هاي ريخته شده را علما و در رأس آنها امام معرفي کرد و از آنها به عنوان ارتجاع سياه نام برد. اين سخن چندان بر انقلابيون و امام ثقيل آمد که امام طي سخناني اين سخن انجمن را مورد تخطئه قرار داد:
...ترويج تفکر «شاه سايه خداست» و يا «با گوشت و پوست نمي توان در مقابل توپ و تانک ايستاد» و اينکه «ما مکلف به جهاد و مبارزه نيستيم» و يا «جواب خون مقتولين را چه کسي مي دهد» و از همه شکننده تر، شعار گمراه کننده «حکومت قبل از ظهور امام زمان (عليه السلام) باطل است» و هزار «ان قلت» ديگر، مشکلات بزرگ و جانفرسايي بودند که نمي شد با نصيحت و مبارزه منفي و تبليغات جلوي آنها را گرفت...(14)
در نيمه شعبان 57 امام طي پيامي به مردم، عيد نيمه شعبان را به خاطر وقايع و حوادث صورت گرفته تحريم کرد و از مردم خواست تا به منظور اعلام همبستگي از چراغاني کردن و جشن گرفتن اجتناب کنند. اما انجمن بدون توجه به فرمان امام، هيئتي را به سرپرستي حسين تاجري نزد برخي علماي قم فرستاد و از آنها کسب اجازه نمود و حلبي حتي با شريعتمداري تماس گرفت و بيان کرد که بايد در تقواي امام شک کرد.(15)
بنابراين انجمن در شهرهاي مختلف جشن هاي مفصلي برپا کرد. شکي نيست که برگزاري اين جشن ها ناشي از اعتقاد راسخ و مودت انجمن به امام زمان بود ولي بايد به اين نکته توجه داشت که انجمن بر اساس مقتضيات زمان و مکان عمل نکرده است. آنها مي توانستند به پيروي از فرمان امام از برگزاري جشن اجتناب کنند چنانچه رژيم هم در مخالفت با امام، مصرف برق را جهت چراغاني اعلام کرده بود.
از اين نکته نيز نبايد غافل شد که افراد و اعضاي انجمن را بايد از جريان انجمن جدا کرد چرا که تمام اعضا يکدست نبودند و افرادي هم در تشکيلات بودند که کاملاً در خط امام بودند و حتي در تظاهرات سياسي هم حضوري فعال داشتند و در عين حال در جلسات اصول عقايد انجمن شرکت مي کردند.
در جريان انقلاب آن گروهي هم که هم خط و هم فکر با آقاي حلبي نبودند و مقلد امام بودند با اوج گيري مبارزه نيرو پيدا کردند. اين تيپ تدريجاً فشار آورد بر روي مديريت انجمن که انجمن مي بايست در مواضع گذشته خودش تجديد نظر کند، اصلاح کند نارسايي هاي خودش را و بيايد کاملاً در خط انقلاب قرار بگيرد. انجمن به هر حال سابقه 25 ساله تشکيلاتي دارد لذا آن گروه تلاش کردند که انجمن را در خط انقلاب بياورند.
در داخل خود انجمن هم باز افراد يکدست نيستند چرا که يک گروه کاملاً در خط آقاي حلبي هستند و گروهي که در شرف جدا شدن از انجمن هستند مثل آقاي خندقي که مؤمن به امام بود و انجمن را ترک کرد...(16)
هاشمي نژاد هم طي سخنراني خود اعضا و افرادي را که با انجمن ارتباط داشتند به سه بخش تقسيم مي کرد:
1.کساني که قبلاً با انجمن ارتباط داشته و به دنبال نهضت، دنباله رو امام گشتند و از انجمن جدا شدند.
2.افرادي که صادق و خوب اند ولي به علت اينکه از خط انجمن بوده اند بينش سياسي و انقلابي ندارند. اينها را مي شود با صحبت به راه آورد و از آنها استفاده برد؛
3.دسته اي که هر چند اقليت را تشکيل مي دهند ولي در خط انجمن هستند...(17)

ج.ديدگاه امام درباره انجمن حجتيه
 

انجمن مدعي است که امام حامي و پشتيبان آنها بوده و حتي اقدامات آنها را مورد تأييد قرار داده است. دليلي که آنها براي اين ادعاي خود ارايه مي کنند جواب امام در استفتاي آنها از ايشان در تاريخ 15 مهر 1349/ 5 شعبان 1390 است. در اين استفتا، شخصي سؤال مي نمايد که با توجه به اينکه افراد متدين و با ايماني تحت رهبري شيخ محمود حلبي براي مبارزه با بهاييت جلسات منظمي تشکيل مي دهند و با تدريس مطالب آموزنده، افراد با امام زمان آشنا مي شوند، به طوري که حتي پانصد نفر از افراد فرقه ضاله بهاييت را به راه راست هدايت کردند، آيا مي توان از وجوه شرعيه به آنها کمک کرد. امام در جواب او چنين بيان کرد:
در فرض مذکور هم اقدامات آقايان مورد تقدير و رضاي خداوند متعال است و نيز همکاري و همراهي با آنها مرضي ولي عصر (عج) است و باز هم مجازند مؤمنين از وجوه شرعيه از قبيل زکوات و شرعيات به آنها بدهند. در صورت لزوم مجازند از ثلث سهم مبارک امام به آنها کمک کنند...(18)
نکته اي را که بايد به آن اشاره کرد اين است که امام در جواب استفتاي فوق الذکر و با توجه به توضيحات شخص پرسش کننده، کمک به آنها را خالي از اشکال دانسته است؛ حال آنکه ايشان بعد ها مواضع سخت و محکمي در برابر جريان انجمن حجتيه اتخاذ کرد. در سال 1350 هـ ش محمد علي گرامي از مدرسان حوزه علميه قم طي نامه اي به امام پاسخ هاي ايشان را در جواب سؤالاتي که راجع به انجمن از او پرسيده شده است متفاوت مي داند و مي افزايد که حق با نامه هاي اخير ايشان (تخطئه انجمن) بوده چرا که انجمن دست به اقدامات ذيل زده است:
1.تعهد گرفتن مبني بر عدم دخالت در سياست؛
2.باز کردن کانالي به عنوان مذهب راحت تر و سهل الوصول تر براي جوانان؛
3.دخالت وسيع در امور روحانيت؛
4.اخذ سهم امام جهت انجام امور فوق؛
5.ضربه به روحيه طلاب جوان؛
6.خيانت به تاريخ اجازه امام؛ چرا که انجمن، تاريخ دو نامه جوابيه امام را حذف و آن را تکثير کردند.
امام هم در پاسخ نامه آقاي گرامي اين چنين بيان مي کند: «راجع به شخصي که مرقوم شده بود جلساتش ضررهايي دارد. از وقتي مطلع شده ام تأييدي از او نکرده ام و ان شاءالله تعالي نمي کنم.»(19)
واقع اين است که بر اساس تفکرات انجمن، امام اين جريان را براي اسلام و انقلاب خطرناک مي دانستند و ضمن تأييد نکردن آنها در مواضع گوناگون به نقد تفکرات آنها هم پرداخته اند. ايشان طي سخناني آنها را به باد انتقاد مي گيرد:
دسته اي ديگر از روحاني نماهايي که قبل از انقلاب، دين را از سياست جدا مي دانستند و سر بر آستانه دربار مي ساييدند يک مرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز و شريفي که براي اسلام آن همه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد کشيدند تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاي بي شعور مي گفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است؛ امروز مي گويند مسئولين نظام کمونيست شده اند...(20)
در جلسه اي که در سال 1360 با حضور چند عضو مرکزي انجمن حجتيه (سجادي، مادرشاهي و تاجري) و چند نفر از منشعبان انجمن با حضور خزعلي و امامي کاشاني تشکيل شد، هدف انجمن تبرئه خود بود ولي امامي کاشاني بيان کرد که:
من از امام درباره حجتيه پرسيدم امام خودش به من گفت اينها منحرف اند و معتقدند که در غياب امام زمان تشکيل حکومت ممکن نيست و امام گفت اينها اصلاح شدني نيستند و امام گفت که آقاي خزعلي هم ديگر حق ندارد سر منبر بگويد که نماينده هست.(21)
با اوج گرفتن اختلاف ها ميان انجمن و همچنين بين آنها و سران نظام، امام طي سخناني در روز سه شنبه 21 تير ماه 1362 هـ ش آنها را محکوم کرد. به دنبال اين فرمايشات امام، انجمن در اول مرداد ماه 1362 با صدور اعلاميه اي کليه جلسات و فعاليت هاي خود را تعطيل اعلام کرد.

پي نوشت:
 

1.قرآن کريم، 2/ 195.
2.هاشمي رفسنجاني مصاحبه هاي سال 1360، زير نظر محسن هاشمي، تهران، معارف انقلاب، 1378، ج 1، ص 271.
3.همان، ص 163.
4.محمدرضا اخگري، همان، ص 50.
5.سخنراني پرورش (وزير آموزش و پرورش)، موجود در پرونده انجمن حجتيه در بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد شماره 715.
6.صبح آزادگان، شماره 592، ص 10.
7.بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده انجمن حجتيه، کد 1002، ص 341 ــ 340.
8.مصاحبه با حجت الاسلام جنتي رضوي پيرامون انجمن حجتيه، موجود در بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد شماره 715.
9.خاطرات حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ حسين انصاريان، به کوشش محمد رضا دهقاني اشکذري، حميد کرمي پور و رحيم نيکبخت، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، ص 146 ــ 145.
10.بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 784، شماره سند 2.
11.سخنراني هاشمي نژاد، همان.
12.عمادالدين باقي، ص 226.
13.انجمن حجتيه؛ نسلي مأيوس از حرکت و انقلاب، ص 49.
14.صحيفه امام، ج 21، ص 279.
15.عمادالدين باقي، همان، ص 220؛ به نقل از سخنراني مهندس طيب در جلسه نهادها و انجمن ها که جهت تبيين سوابق و ديدگاه هاي انجمن تشکيل شده بود.
16.صبح آزادگان، شماره 593، ص 10.
17.سخنراني هاشمي نژاد، همان.
18.صحيفه امام، ج 2، ص 299.
19.همان، ص 357.
20.همان، ج 21، ص 281.
21.بايگاني مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 1002، ص 317.
 

منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23