همگام با نهضت امام؛ از پانزده خرداد تا انقلاب اسلامي (2)


 






 

گفت و گو با محمد کيارشي رايزن فرهنگي ايران در وين
 

ــ از جريان 15 خرداد چه چيزي به ياد مي آوريد؟
•در 15 خرداد من در اهواز بودم. يادم مي آيد که در آن زمان ما در حسينيه بوديم و اطميناني وجود نداشت که روحاني اي که در آنجا صحبت مي کند روحاني درباري است يا واقعاً يک روحاني است که از امام حمايت مي کند. من يادم مي آيد وقتي يک روحاني راجع به اين مطالب، جدي صحبت مي کرد ما گروه گروه دنبال اين روحاني راه مي افتاديم و به دنبال او از حسينيه مي رفتيم عباسيه و از عباسيه مي رفتيم به مسجد که ببينيم او در سخنراني بعدي اش چه مطالبي را مطرح مي کند. مسئله 15 خرداد در خوزستان و اهواز زياد شبيه آنچه در قم و تهران اتفاق افتاده بود نبود. بعد از آن هم تبليغات زيادي در اين خصوص صورت گرفت. من يادم مي آيد که در سينماها قرآن سوخته را نشان مي دادند و مي گفتند که مسلمان ها اين کار را کرده اند و قرآن را هم سوزانده اند و تبليغات زيادي صورت مي گرفت ولي آنهايي که بايد مي دانستند که قضيه چيست همه مطالب را مي دانستند و تبليغات روي آنها اثر نمي کرد ولي من چون در بين محصلان و دانشجويان، دوستاني داشتم مي ديدم که اين تبليغات روي آنها تأثيرات سوئي دارد.
ــ چه سالي از ايران خارج شديد؟
•سال 1343 بود و چند ماهي از خروج من از ايران گذشته بود که منصور را ترور کردند. يادم مي آيد که من تازه از ايران خارج شده بودم و چون اين اتفاق جلوي مجلس افتاده بود به همه مي گفتم که من هر روز جلوي اين مجلس ايستاده بودم که شايد بتوانم با وکيلي صحبت کنم و وکيلي بتواند کاري برايم انجام دهد.
ــ در کنفدراسيون راجع به امام هم صحبتي مي شد؟
•اصولاً در کنفدراسيون راجع به دين اسلام، قرآن و به خصوص آيت الله العظمي بروجردي حرف هايي زده مي شد و اهانت هايي صورت مي گرفت و بيشتر، اين مسئله باعث شد که ما از آنجا خارج شويم چون مي ديديم که در آنجا جز درگيري با آنها کار ديگري نداريم و به رغم اينکه اين اهانت ها را مي کردند گاهي خود کمونيست ها در صحبت هايشان به حضرت عباس قسم مي خوردند؛ همان کسي که مي گفت کمونيست است و به دين و هيچ چيزي اعتقاد ندارد در فرهنگش اين بود که به خدا و به حضرت عباس قسم بخورد اما بعضي ها هم اين طور بودند که وقتي مي خواستيم با آنها خداحافظي بکنيم هيچ وقت نمي گفتند خداحافظ و به جاي آن جمله ديگري را به کار مي بردند که آن را به ياد نمي آورم. اينها باعث شد که من از کنفدراسيون بيرون بيايم و بعد هم که آقاي بهشتي آمدند.
ــ آقاي بهشتي چه سالي آمدند؟
•سال 1343 بود که ايشان به خارج از کشور تشريف آوردند.
ــ انجمن را شما تشکيل داديد يا آقاي بهشتي؟
•انجمن را ما تشکيل داديم ولي بعداً آقاي بني صدر و قطب زاده و حبيبي و خود آقاي بهشتي آمدند. بعداً با ارتباطاتي که با آقاي [ابراهيم] يزدي و کساني که در امريکا بودند پيدا کرديم تصميم گرفتيم که انجمن هاي اسلامي را تشکيل دهيم. انجمن هاي اسلامي را در شهرها تشکيل داديم و بعد تصميم گرفتيم که اتحاديه انجمن هاي اسلامي را در شهرهاي کشورهاي اروپايي تشکيل دهيم. در آن زمان اساسنامه اي هم نوشته بوديم که هر سه نفر مي توانند يک انجمن تشکيل دهند و حداقل نيرو براي يک انجمن سه نفر بود چون در آن زمان نيروي مسلمان در خارج از کشور زياد نبود و بيشتر کساني هم که بودند در کنفدراسيون بودند و داشتند از دست مي رفتند. اين است که در درجه اول به کمک مرحوم بهشتي و بعد هم آقاياني که عرض کردم (حبيبي، قطب زاده و بني صدر) انجمن هاي اسلامي تشکيل شد و بعد از آن هم اتحاديه انجمن هاي اسلامي تشکيل شد و در يک سال دو يا سه بار نشست داشتيم و اين نشست ها، نشست هاي اوليه ما بود که استارتش به اين وسيله زده شد. بعد از اينکه اين استارت زده شد کسي که بيشتر از همه به اين انجمن ها سر مي زد و پايه هاي اين انجمن را تقويت مي کرد مرحوم بهشتي بود. ايشان به ما سر مي زدند و به سؤالات بچه ها جواب مي دادند و مشکلات آنها را از نظر سياسي و به خصوص از نظر اسلامي حل مي کردند. ايشان در مدت بسيار کوتاهي شايد يک سال هم نشده بود که زبان آلماني را طوري ياد گرفته بودند که يک بار در يکي از سفرهايشان به اتريش با کاردينال اعظم اينجا که قرار بود پاپ اعظم شود مصاحبه راديويي داشتند. اين اولين دور مذاکرات اسلام و مسيحيت بود که از آن زمان آغاز شد و اين مذاکره به زبان آلماني و بدون مترجم صورت گرفت. بعد، آقاي بهشتي به شهر آخن و جاهاي ديگر تشريف بردند و گفتند از مسلمان ها و غيرمسلمان ها دعوت عمومي بکنيد و همه دانشجوها را دعوت بکنيد، من به همه دانشجوها جواب مي دهم هر سؤالي که داشته باشند. ايشان با سرعت زبان آلماني را ياد گرفتند و وارد کل اين جريانات شدند.
ــ چنين کنفرانسي تشکيل شد؟
•بله، در شهر آخن ما کنفرانسي تشکيل داديم که کمونيست ها به آن آمده بودند و در آنجا مسخره مي کردند ولي آقاي بهشتي با کمال متانت و اخلاق خوش و بزرگواري رفتار کردند. آنها راجع به مسائل اسلامي مثلاً راجع به ازدواج با چهار زن و اين طور مطالب حرف هاي رکيکي مي زدند و آقاي بهشتي با کمال متانت به همه اينها جواب مي داد. انجمن هاي اسلامي از آن زمان رشد کرد و روز به روز تقويت شد و اين اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در اروپا تبديل شد به اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان در کل دنيا و جهاني شد و انجمن هاي اسلامي در امريکا، کانادا، فيليپين، هند و اقيانوسيه به ما گرويدند و يک اتحاديه جهاني به وجود آمد. از همان روزهاي اول، اتحاديه انجمن هاي اسلامي در اروپا قبله همکاري هاي خودش را در نجف انتخاب کرد. ما هر سال خدمت امام راحل پيام مي داديم و ايشان هم به ما پيام مي دادند و با پيام امام به اتحاديه انجمن هاي اسلامي بود که انقلاب اسلامي ايران آغاز شد؛ پيام 13 ماده اي امام به ما روي کليه منابر خوانده شد و در سه ميليون نسخه در ايران چاپ شد. در آن 13 ماده بود که امام تکليف تمام آحاد ملت و گروه هاي مختلف جامعه اعم از دانشجويان، کارگران، کسبه، بازاريان و محصلان را معين کرده بودند. وقتي با اين پيام، جنبش آغاز شد آقاي بهشتي دوباره به ايران رفتند. مرحوم بهشتي در سال 1970 به ايران برگشتند و در سال 1978(يعني 8 سال بعد از اينکه به ايران برگشتند و يک سال قبل از اينکه انقلاب به پيروزي برسد) دوباره به آلمان آمدند. قبل از اينکه ايشان به آخن بيايند به من زنگ زدند و فرمودند بچه ها را جمع کنيد! پرسيدم چه کساني؟ گفتند بچه هاي هيئت مديره اتحاديه انجمن هاي اسلامي را جمع کنيد من مي خواهم بيايم! ايشان به آخن تشريف آوردند و من به بچه ها زنگ زدم و ايشان به منزل آمدند و قبل از اينکه بچه ها برسند من در خانه در خدمتشان بودم. چند موضوع مطرح شد و من خيلي اظهار نگراني کردم و گفتم حاج آقا! ببينيد اين شاه چقدر دارد مردم را مي کشد و چقدر دارد آنها را تکه پاره مي کند! همان طور که داشتم با ناراحتي شديد اين مطالب را مطرح مي کردم گفت صبر کن! صبر کن! اگر مي خواهي مطالبي که مي گويي باعث شود که موتور دروني ات براي مبارزه و استقامت بيشتر، در مقابل شاه تقويت شود خوب است ولي اگر احساس نااميدي در تو به وجود آيد و اينها را طوري نااميدانه بگويي که احساس نااميدي ايجاد بشود بد است! مواظب باش که چطور داري صحبت مي کني! من از ايشان تشکر کردم و گفتم نه حاج آقا! مي بينيد که ما داريم هنوز مي جنگيم و اينجا داريم اعتصاب مي کنيم و تظاهرات برپا مي کنيم. گفت بله؛ ولي طوري صحبت بکن که احساس نااميدي به وجود نيايد.
ــ انجمن اسلامي چه فعاليت هايي داشت؟
•ما 6 ــ 5 سال اول را فقط براي تقويت ايدئولوژيک و آشنايي بيشتر و عميق با اسلام گذاشته بوديم؛ همان طور که عرض کردم ما در مقابل گروه هاي مارکسيستي، کتاب هاي اصيل اسلامي که راجع به تجزيه و تحليل هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي باشد نداشتيم. گروه اول سازمان مجاهدين خلق راجع به نهضت حسيني و مسائل اقتصادي کتاب هايي نوشته بودند که بعداً با تحولي که در سازمان مجاهدين خلق به وجود آمد و آنها در واقع کمونيست شدند و آن کودتايي که در آن سازمان به وجود آمد يک ضربه بسيار شديد به ما مسلمانان زده شد چون تنها گروه اسلامي که در آن زمان با شاه مبارزه مي کرد و ما در مقابل ديگر گروه هاي کمونيستي سينه سپر مي کرديم همين گروه بود؛ چون بين ما جنگ بود ما به عنوان مسلمان داشتيم عرض اندام مي کرديم هم از نظر فکري هم از نظر محتوايي و هم از نظر مبارزاتي چيزي عرضه مي کرديم تا بتوانيم بچه هاي ديگر را جذب نماييم. کمونيست ها دايم مي گفتند مبارز مال ماست و ايدئولوژي و طرز تفکر مبارزاتي را فقط کمونيست ها دارند و اسلام يک دين تخدير کننده است و اجازه مبارزه نمي دهد. با اين مسائلي که به وجود آمده بود ما يک قدرتي گرفته بوديم ولي از نظر محتوايي زياد قدرتي نداشتيم.
ــ امام در سال 1348 يعني 1969 در نجف مسئله حکومت اسلامي را مطرح کردند؛ اين مسئله در ميان انجمن اسلامي دانشجويان چه بازتابي داشت؟
منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23