قوم یهود؛ آیین یهودیت و علل پیدایش صهیونیسم (قسمت دوم)


 

نويسنده:سلمان قاسمی
منبع : اختصاصي راسخون



 

سوزانده شدن
 

برای پی بردن به اینکه چرا صهیونیسم در افسانه هولوکاست از میان همه روشهای کشتن و قتل عام جمعی روی روش سوزاندن متمرکز شده است می‌توان 3 دلیل عمده را برشمرد:
الف) از آنجایی که صهیونیسم در خلق این افسانه برای تحت تأثیر قرار دادن مردم بیشتر به جنبه‌های عاطفی این جریان تأکید دارد و برای تحریک عواطف عمومی، بهترین راه، استفاده از احساسات انسانی آنان است، دست به انتخاب این روش برده و در تبلیغ آن با استفاده از فیلم، داستان و رمان‌ها سعی در ایجاد همدردی در میان مردم دارد. همچنین آنها با شرح جزئیات حادثه، با استفاده از نیروی تخیّل مخاطب، سعی در عمق بخشیدن در حادثه دارند. مثلاً در اعترافات هوس همانطور که گذشت از زبان وی بی تفاوتی مأموران و زیر و رو کردن اجساد برای بهتر سوختن را گنجانیده‌اند تا با احساسی‌تر کردن داستان ماندگاری آن را در اذهان مخاطبان طولانی‌تر کنند. نتیجه این تبلیغات همین است که امروزه می‌بینیم با اینکه در طول جنگ جهانی اول و دوم تعداد بسیار زیادی از مردم کشته شدند امّا مردم شاید تعداد کشته شدگان کشور خود را هم ندانند، امّا رقم خیالی 6 میلیون یهودی همیشه در ذهن مردم باقی مانده است و این نشان از طرحی می‌دهد که نه اتفاقی و ناشیانه بلکه بسیار دقیق و ماهرانه کشیده شده است.
ب) با تأکیدِ صهیونیسم بر کشته شدن یهودیان از طریق سوختن دیگر کسی به دنبال یافتن کوهی از استخوان که بواسطه کشته شدن یهودیان پدید آمده نمی‌باشد و اگر غیر از این باشد مثلاً بواسطه تیر باران 6 میلیون یهودی از بین رفته باشند و یا حتی بسیار کمتر از این، باید مقدار قابل توجهی از استخوانهایشان باقی مانده باشد که این خود دردسری بزرگ خواهد بود. علاوه بر آنکه سوختن استخوانها، خود بر تحریک عواطف می‌افزاید.(92)
ج) سومین دلیل در تأکید صهیونیسم برسوختن برای بخشیدن رنگ و لعاب دینی و متقاعد کردن یهودیان بر الهی بودن ایجاد اسرائیل است. سوختن در فرهنگ دینی یهود جایگاهی الهی و قدسی دارد. منبع الهام آنها فقراتی از سِفر لاویان است که بنابر مفاد آن هنگام حضورشان در سرزمین مقدس بنابر دستور خداوند موظف بودند قربانی‌هایی برای سوختن به حضور خدا پیشکش کنند:
پس گاو را به حضور خداوند ذبح نمایید و پسران‌هارونِ کاهن، خون را نزدیک بیاورند و خون را بر اطراف مذبح که نزد درِ خیمه اجتماع است، بپاشند و پسران‌هارون کاهن آتش بر مذبح بگذارند و هیزم بر آتش بچینند و پسرانِ‌هارونِ کاهن قطعه‌ها و سر و پیه را بر هیزمی که بر آتش مذبح است بچینند. و احشایش و پاچه‌هایش را به آب بشویند و کاهن همه را بر مذبح بسوزانند.(93) بر همین مبنا از دیدگاه ادبیات دینی یهود، یهودیانی که جانشان را در راه خداوند فدا کردند قربانیان معبد مقدس محسوب می‌شوند(94). صهیونیسم برای اینکه به هدف شوم خود یعنی مهاجرت به اسرائیل برسد حتی از کلام و الهیات یهودی نیز استفاده می‌کند تا جایی که عده‌ای دیگر کشته شدن یهودیان را انتقام الهی دانستند. چرا که آنان به سرزمین مقدس هجرت نکرده بودند!

ساختن صابون از اجساد یهودیان
 

یکی از شوم ترین داستانهای تخیلی که سیمون وایزنتال(95) آن را رایج کرد، از این قرار بود که وی در سال 1942 تغییراتی در اتاقهای اعدام ایجاد کرد، و مدعی شد که این اتاقها دارای زهکشی‌هایی برای جمع آوری چربی یهودیان به منظور صابون سازی بوده‌اند(96). وی در مقاله‌ای تحت عنوان "R.J.F" نوشت که نازی‌های روی این صابونهای ساخته شده از چربی اجساد یهودیان علامت اختصاری R.J.F را حک می‌کردند که مخفف 3 کلمهRein Judisches Fett به معنی"روغن خالص یهودی" می‌باشد. دادگاه نورمبرگ بی‌آنکه اقدام به آنالیز شیمیایی این صابونها کند، نمونه‌های آن را تأیید کرد.(97) امّا طولی نکشید که دروغ بودن این ادعا روشن شد. چرا که داستان از این قرار بود که آلمان که طی دوران جنگ از کمبود ماده چرب رنج می‌برد، ناچار شد تا تولید صابون را تحت نظارت حکومت قرار دهد و آنچه بر روی قطعات صابون حک شده بود حروف R.J.F نبود بلکه 3 حرف R.I.F بود که علامت اختصاری عبارت آلمانی Reichsstella Fur Industrielle Fettersergung به معنی "اداره‌ی رایش، (آلمان) برای تأمین مواد چرب" را مشخص می‌کند. حال عده‌ای به عمد یا به خطا R.I.F راR.J.F خواندند و مدعی شدند از چربی اجساد یهودیان صابون تولید می‌شد. اصولاً طراحان افسانه هولوکاست برای تحت تأثیر قرار دادن عواطف انسانی به نفع صهیونیسم از هر ابزاری استفاده کردند و با ابزار تبلیغی وسیعی که در دست داشتند در تمام اروپا پخش کردند، این تبلیغات چنان وسیع بود که به کسی اجازه فکر کردن را نمی‌داد. مضاف بر این که هر کس کوچکترین تردیدی در اصل ماجرا می‌کرد وی را طرفدار نازیسم معرفی می‌کردند.با توجه به مطالبی که گذشت می‌توان نتیجه گرفت که متفکران جنبش صهیونیسم در طرح نظریه‌های خود بیشترین تکیه را بر استفاده کردن از ادبیات الهی و فرهنگ مخاطب دارند و همانطور که گفتیم اگر چه هولوکاست افسانه‌ای بیش نیست امّا به خاطر انسجام درونی آن و مبتنی بودن بر آموزه‌های دینی یهود، توانست بزرگترین خدمت را در برهه‌ای از تاریخ به صهیونیسم بکند و کمترین آن تشکیل حکومت غاصب اسرائیل بود. علاوه بر اینکه با دستاویز قرار دادن همین افسانه یهودیان میلیاردها دلار از کشورهای میزبان یهود در طول جنگ جهانی اول و دوم غرامت گرفتند و پایه‌های رژیم منفور خود را استحکام بخشیدند. با این همه هنوز هم در بسیاری از کشور‌های غربی و آمریکا، حتی تحقیق در مورد این واقعه ساختگی قانوناً جرم تلقی شده و چه بسیار ‌اندیشمندانی که به بواسطه تردید در وقوع آن حتی در کشور خود مورد آزار و اذیت‌های فراوان قرار گرفته‌اند.که از نمونه‌های آن می‌توان به روژه گارودی متفکر فرانسوی اشاره کرد که با نوشتن کتاب تاریخ یک ارتداد و تشریح ساختگی بودن هولوکاست محاکمه شد.اما گذشته از عوامل داخلی یهودیان که موجب شکل گیری صهیونیسم شد، از سویی دیگر عللی بیرونی و حتی در مواردی قدرتمندتر از زمینه سازی‌های خود یهودیان در شکل گیری این جنبش دخیل بود که مهمترین آن را می‌توان پروتستانتیزم مسیحی نام برد. به نظر پژوهشگران اگر جنبش اصلاح مذهب پروتستانتیزم نبود، مطمئناً صهیونیسم به صورت قدرتمند امروزی ظاهر نمی‌شد. حال اجمالاً به بررسی روابط متقابل این دو می‌پردازیم.

پروتستانتیزم
 

پروتستانتیزم در لغت به معنای مکتب اعتراض و مخالفت(98) است. مارتین لوتر(99) کشیش آلمانی در عصری که فروش سند آمرزش گناهان از سوی کلیسای کاتولیک در اروپا رواج داشت، بر ضد این پدیده و خودکامگی این کلیسا شورید و مذهب پروتستان(100) را تأسیس کرد. وی تحولات زیادی را در باورهای آیین مسیحیت پدید آورد.لوتر فهم حقایق دینی را از محدوده اعضای رجال کلیسا خارج ساخته و آن را در دسترس ادراک شخصی افراد قرار داد. در حالی که قبل از آن، کلیسای کاتولیک با رد حق استقلال مردم در فهم معارف الهی بر آن بود که آنان باید عقاید دینی خود را، تنها از کلیسا بگیرند. کلیسا و نه کتاب مقدس، تنها مرجع معارف دینی مردم به شمار می‌آمد امّا لوتر انسان را آزاد معرفی کرده و تقلید از کلیسا را نفی کرد. این امر میدان استنباط‌ها واظهار نظرهای متنوع و مختلف از کتاب مقدس را به روی ارباب غرض و بدعت گشود. همچنین همین رویکرد باعث شد تا باب گرایش و عنایت به تورات در میان پیروانش گشوده شود، و عهد عتیق (تورات) بخش مهمی از منابع اعتقادی مذهب پروتستان را تشکیل داد که بر اساس همین آموزه‌های توراتی، رابطه‌ای ناگسستنی و جاودانه بین یهودیان و فلسطین در ذهن پروتستان‌ها شکل گرفت، که بر اساس آن یهودیان از سرزمین اصلی خویش که فلسطین بوده است اخراج شده‌اند و بنابر پیشگویی‌های موجود در تورات باید بدان بازگردند.(101) در حالی که اعتقاد کلیسای کاتولیک آن بود که آن چه به عنوان ملت یهود نامیده می‌شود، از میان رفته و خداوند آنان را به جرم به صلیب کشیدن عیسی مسیح، از فلسطین اخراج کرده است. همچنین کاتولیک‌ها به پیروی از قدیس آگوستین (354ـ430 م ) بر این باورند که پیش گویی‌های مربوط به بازگشت یهودیان به فلسطین اشاره به بازگشت آنان از بابل دارد که در عمل به دست کوروش، پادشاه ایران باستان صورت پذیرفت.جنبش اصلاحی لوتر اعتبار فراوانی برای زبان عِبری قائل شد و با طرح ضرورت بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین به عنوان مقدمه و تمهید ظهور مجدد عیسای مسیح خدمت بزرگی به یهودیان کرد. او تأکید می‌کرد که یهودیان ملت برگزیده خدایند و علی رغم مخالفت آنان با مسیح، وعده خداوند با آنان هنوز پابرجاست و از این رو هر کس با این طایفه به مخالفت برخیزد و مانع بازگشت آنان به فلسطین شود دشمن خدا و عیسای مسیح به شمار می‌آید. به خاطر همین نظرات بود که کلیسای کاتولیک لوتر را یهودی یا دست کم نیمه یهودی خواند، و وی را اهل بدعت و ضلالت خواند. حتی بعضی تا بدانجا پیش رفتند که گفتند اساساً مذهب پروتستان، ساخته و پرداخته یهودیان می‌باشد و میان این مذهب و فراماسونری پیوندی اصیل وجود دارد(102). لوتر، در آثار خود، همآهنگ با لحن و منطق تَلمود اظهار داشت که جهان جز به خاطر بنی اسرائیل آفریده نشده است و در کتاب خود "مسیح یهودی متولد شد" که در سال 1523م منتشر و در همان سال هفت بار به چاپ رسید نوشت: مشیّت روح القدس بر آن تعلق گرفته است که تمام کتاب مقدس، تنها از مجرای قوم یهود نازل شود، یهودیان فرزندان خدایند و ما بی کسان میهمان آنان هستیم... و باید خشنود باشیم که چون سگان از آن چه از دست ولی نعمتمان فرو می‌افتد ارتزاق کنیم...!(103) امّا علی الظاهر آنچه لوتر را وادار به تمجید و تعریف از یهودیان می‌کرد جذب کردن آنان به مسیحیت بود. امّا وقتی مشاهده کرد یهودیان به جای پذیرش دین مسیح سعی در یهودی کردن مسیحیان دارند وی آنان را برای مهاجرت به فلسطین ترغیب کرد و این آغاز جنبش صهیونیسم مسیحی بود.

جنبش صهیونیسم مسیحی
 

صهیونیسم مسیحی عبارت است از مجموعه‌ای از باورهای دینی که در زمینه تحقق اهداف صهیونیسم در میان عده‌ای از مسیحیان به ویژه رهبران و اتباع کلیسای پروتستان شایع است(104). با توجه به اینکه عمده‌ترین و مؤثرترین ریشه‌های دینی تأسیس رژیم صهیونیستی در جنبش صهیونیسم مسیحی نهفته است و بسیاری از حمایت‌های بی‌دریغِ آشکار و پنهانی که در طول سده‌های گذشته تا امروز در کشورهای غربی و به ویژه در طی بیش از نیم قرن اخیر، در ایالات متحده آمریکا به عمل آمده از همین جا نشأت می‌گیرد مقتضی است که این موضوع با تأمل بیشتری مورد بررسی قرار بگیرد. نخستین کسی که اصطلاح صهیونیسم مسیحی را به کار برد تئودور هرتزل بود. او در گفتگوی خود با هنری دونانت(105) مؤسس صلیب سرخ جهانی که از جمله ثروتمندانی بود که دست یاری به سوی جنبش صهیونیسم سیاسی دراز کرده بود این تعبیر را به کار برد. دونانت از معدود شخصیت‌های مسیحی بود که برای شرکت در نخستین کنفرانس صهیونیستی شهر بال در سال 1897م دعوت شده بود. آن زمان صهیونیست مسیحی تنها به معنای مسیحی‌ای بود که صهیونیسم را مورد حمایت قرار می‌داد امّا کم کم در دوره‌های بعد این اصطلاح رنگ دینی به خود گرفت و به معنای کسانی به کار رفت که به کمک خداوند در راه تحقق پیش گویی‌های الهی در تورات که منجر به شکل گیری رژیم صهیونیستی می‌شود، می‌کوشند. در نگاه صهیونیسم مسیحی اسرائیل تنها یک امر دنیوی و انسانی و حتی سیاسی نیست، بلکه آن، تحقق قضای الهی است. از این رو، مخالفت با سیاست‌های اسرائیل گناهی نابخشودنی و تمرّد از مشیت الهی به شمار می‌آید. امّا از سوی دیگر، حمایت و تأیید آن، جلب خشنودی خداوند بوده و تقویت نظامی و اقتصادی و کمک‌های مالی و بازاریابی برای محصولات تولیدی و فروش اوراق قرضة آن و راه‌اندازی مؤسسات سرمایه گذاری به سود این رژیم و ساخت شرکتهای صهیونیستی در اراضی اشغالی و تنظیم و توسعه سفرهای توریستی به این سرزمین و... همه و همه از التزامات دینی و تکالیف شرعی است(106). لازم به ذکر است که اصطلاح صهیونیسم مسیحی به معنای خود، پیوندی ضروری میان صهیونیسم و مسیحیت نیست. زیرا صهیونیسم مسیحی در شرق وجود ندارد و دو کلیسای کاتولیک و ارتدوکس بر اساس دین مسیحیت با صهیونیسم مخالفت می‌ورزند و حتی ده‌ها ‌اندیشمند مسیحی در غرب مسیحی پروتستان نیز وجود دارند که بر مبنای اصول مسیحیت با صهیونیسم مخالفند.(107) صهیونیسم مسیحی مبتنی بر نوعی برداشت خشک و انعطاف ناپذیر از کتاب مقدس است که امروزه از آن با نام بنیاد گرایی(108) نام برده می‌شود. بنیاد گرایی به معنای جمود دینی و موضع گیری خشک و انعطاف ناپذیر در برابر عقیده و اخلاق به کار می‌رود. بنیاد گرایان در فهم عهد قدیم(تورات) بر یک موضوع اساسی تأکید می‌ورزند و آن عبارت است از اسرائیل و ملت مقدس و برگزیده آن و ضرورت دفاع از این طایفه و تعلق ابدی سرزمین موعود، یعنی فلسطین به این قوم. آنان در تمسک ظاهری به کلمه کلمه ی متن کتاب مقدس واژه اسرائیل را به معنای رژیم فعلی تفسیر می‌کنند. لازم به ذکر است که مسیحیان هر دو بخش کتاب مقدس یعنی هم عهد قدیم (تورات) و هم عهد جدید (انجیل) را مقدس و معتبر می‌دانند. به عبارت دیگر کتاب مقدس مسیحیان علاوه بر اناجیل چهارگانه (متّی، مُرقس، لوقا و یوحنا) اعمال رسولان، رسائل رسولان و مکاشفه یوحنای رسول، شامل اسفار پنج گانه موسی (پیدایش یا تکوین، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه) اسفار تاریخی، اسفار منظوم و اسفار انبیا نیز می‌باشد.(109)
رجوع به عهد قدیم و مطالعه آن توسط مسیحیان صهیونیست باعث شکل گیری باورهای تازه‌ای در مورد سرنوشت یهودیان در آنان شده که از مهمترین آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
آنچه در گذشته واقع شده عبارت است از اینکه:
الف) خداوند یهودیان را به عنوان ملت برتر برگزیده است.
ب) خداوند فلسطین را میهن قوم یهود قرار داده است.
ج) یهودیان به خاطر مخالفت با تعالیم الهی مورد کیفر واقع شدند در عین حال خداوند از عهدش در مورد آنان تخلف نکرده و نمی‌کند.
د) خداوند عیسای مسیح را برای نجات جهانیان فرستاد، امّا یهودیان به او ‌ایمان نیاوردند.و آنچه در آینده واقع خواهد شد:
الف) تقدیر الهی متضمن بازگشت مجدد مسیح است.
ب) بازگشت ملت یهود به سرزمین مقدسِ موعود (فلسطین) شرط ظهور مجدد عیسای مسیح است.
ج) تأسیس اسرائیل در سال 1948م در فلسطین و سیطره کامل یهود بر اورشلیم پس از دو هزار سال، بارزترین نشانه قریب الوقوع بودن بازگشت مسیح مقدس می‌باشد.
د) همه افراد، گروهها و دولتهایی که با اسرائیل مخالفند دشمنان خدا به شمار می‌آیند زیرا موجب تأخیر در تحقق پیش گویی‌های تورات می‌شوند. این گونه است که اگر مسیحیت، ریشه‌ها و بنیادهای پیوند یهودیان با اراضی مقدسه(فلسطین) را تبیین نمی‌کرد... اسرائیل هرگز به وجود نمی‌آمد(110).علاوه بر تحقق وعده تشکیل دولت اسرائیل که از جانب مسیحیان صهیونیست به عنوان یکی از نشانه‌های ظهور مسیح تلقّی می‌شود، از دیگر مسائلی که به گونه‌ای به عنوان یکی از پیش‌گویی‌های کتاب مقدس یاد شده و نقطه توافق میان یهودیان و مسیحیان صهیونیست می‌باشد نبرد هرمجدون است.

نبرد هرمجدون
 

هرمجدون یا ارمجدون یا آرمگدون(111) واژه‌ای است مرّکب از "هَر" و "مَجِدّون". هَر یا ‌هار در زبان عِبری به معنای کوه و مجدون یا مجدّو نام شهر مهمی در قدیم بوده است که محل آن هم اینک در فاصله 55 مایلی شمال تل آویو و 15مایلی ساحل دریای مدیترانه قرار دارد. از این رو این کلمه به معنای کوه مجدون است. در انجیل آمده است: آن گاه تمام لشکرهای جهان را در محلی گرد آورند که به زبان عبری آن را حارمجدون می‌نامند(112). و در تورات در فصل دوازدهم از سِفر زکریا بدون ذکر نام هرمجدون به این جنگ و آثار و تبعات آن اشاره می‌کند. یهودیان و بنیادگرایان مسیحی عقیده دارند که ارتش عظیمی متشکل از دویست میلیون مرد جنگی برای شرکت در آخرین معرکه سرنوشت(هرمجدون) به این منطقه وارد خواهند شد. امّا اسقف هول لیندسی درکتاب خود(113) حادثه هرمجدون را مسبوق به وقوع حوادث ذیل می‌داند:
1ـ تأسیس اسرائیل
2ـ بازگشت یهودیان جهان به سرزمین موعود
3ـ تجدید بنای هیکل سلیمان در محل مسجدالاقصی
4ـ حمله گسترده کفار(مسلمانان) به اسرائیل و.....
وی می‌افزاید وقوع جنگ هسته‌ای هرمجدون موجب بروز یک فاجعه انسانی و زیست محیطی عظیم می‌شود و بنابر معجزه الهی تنها معتقدان به ظهور مجدّد عیسای مسیح از فاجعه انسانی هرمجدون نجات می‌یابند. البته مسیحیان پروتستان تنها به قریب الوقوع بودن این معرکه‌ایمان ندارند بلکه خود را موظف می‌دانند که نسبت به تحقق حوادث پیش از ظهور و فراهم کردن شرایط اقدام نمایند.(114) امّا آنچه مطلب را پیچیده و خطرناک می‌سازد آن است که اعتقاد مزبور تنها در میان عامه مردم سطح جامعه رایج نیست، بلکه در سطح عالی ترین مقامات تصمیم ساز ایالات متحده به طور جدی شایع است. همان گونه که رونالد ریگان در زمان نامزدی ریاست جمهوری آمریکا ادعا می‌کرد که مسیح مقدس دست او را گرفته است تا هدایتگر معرکه هرمجدون باشد. به عبارت دیگر، او به سبب اجرای یک تقدیر الهی از پیش تعیین شده، همواره در حال آماده باش برای آغاز یک جنگ جهانی به سر می‌برد.(115) در حالی که اعتقاد به این جنگ اساساً یک باور یهودی است و تورات در سفر حزقیال فصل 38 به تفصیل از آن سخن گفته است، در سطحی وسیع و به طور جدی از سوی برجسته ترین رجال مذهبی پروتستان و مسیحیان بنیادگرا مورد تأکید و تبلیغ قرار می‌گیرد. با این حساب کسانی که مؤمنان واقعی به ظهور عیسی مسیح هستند باید مقدمات جنگ هرمجدون را فراهم کنند یعنی مقدمات تشکیل و استقرار حکومت اسرائیل را مهیا کرده و هر کس در خلاف این جهت گام بردارد علاوه بر رسوایی ضد یهودی بودن انگ ضد مسیحی بودن نیز خواهد خورد و این ثمره سالها تلاش و فعالیت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی سازمانی است که امروزه از آن به عنوان صهیونیسم جهانی یا سازمان جهانی صهیونیسم نام برده می‌شود که تنها یکی از محصولات شوم آن تشکیل رژیم اشغالگر قدس می‌باشد. امّا صهیونیسم جهانی !؟

سازمان جهانی صهیونیسم
 

سازمان یهودیت جهانی، سازمان جهانی صهیونیسم، صهیونیسم بین الملل، سیطره جهانی یهود، همه و همه دلالت بر یک مصداق دارند. این پدیده اساساً جریانی است استعماری ورابطه‌ای تنگاتنگ با محافل امپریالیسم(116) بین المللی دارد. سازمان جهانی صهیونیسم در ماه اوت 1897 بنیان نهاده شد و هدف خود را انتقال تمام یهودیان جهان به سرزمین فلسطین اعلام کرد. سرمایه داران یهود با شناخت از نیّات استعماری صهیونیست‌ها به خرید زمینهای کشاورزی اعراب پرداخته و با تشکیل یک سازمان تروریستی بنام‌هاگانا با ایجاد جو پر از آشوب و فتنه در اخراج ساکنان سرزمین فلسطین کوشیدند(117). امروزه علی رغم تمام تبلیغاتی که صهیونیستها در پوشاندن چهره استعماری و استکباری خود دارند، تشت رسوایی آنان از بام تاریخ به زیر افتاده و ملتها به خوبی فهمیده‌اند که جنبش صهیونیسم فقط و فقط از یهودیت به عنوان پوششی برای از میان برداشتن موانعی که بعضاً بوسیله بیدارگری عده‌ای خاص بوجود آمده است، به کار گرفته و اهداف استعماری خود را در قالبی جدید و با رنگ و لعابی مقدس به پیش می‌برد، حتی آنان بی شرمی را بدانجا رسانده‌اند که جنایات خود را انجام وظیفه دینی پنداشته و بوسیله انجام اَعمال ننگین خود بر سر بشریت منّت گذاشته و خود را منجی بشریت می‌خوانند. اما کیست که نداند در پس تمام این صحنه سازی‌ها، از استعمار کشیشانی که با رنگ و لعاب کلیسا حتی از فروختن بهشتی که خود به آن باور نداشتند، گرفته تا استثمار سرمایه داران بریتانیای کبیر و امروزه صهیونیست‌های مسیحی ایالات متحده آمریکا که از نطفه ناپاک همان کشیشان لامذهب و سرمایه داران پول پرست منعقد شده‌اند، ارواح خبیثه‌ای است که نه تنها هیچ ارزشی برای انسانیت و ارزشها قائل نیست بلکه یکی از رسالت‌های مهم خود را ریشه کن کردن ادیان الاهی به عنوان مرجع و مصدر ارزشها می‌داند. و این بعینه در حمایت صهیونیسم جهانی از مکاتب ضد بشری خصوصاً فِرَق شیطان گرایی و شیطان پرستی که امروزه با تمامی پیاده نظام و سواره نظام خود در صدد ترویج آن بر آمده است نمایان است. آیا اگر صهیونیسم کوچکترین تعلق خاطری حتی به همان کتاب مقدس تحریف شده داشت، به دنبال حاکم کردن حاکمیت شیطان بر اذهان جوانان بود؟ این از اصول اساسی و ابتدایی حکومت‌های استعماری است که با در هم شکستن ارزشهای انسانی، جامعه را از وجود منتقدان واقعی، پاک سازی کنند. امروزه بر همگان آشکار است که سازمان جهانی صهیونیستها از لحاظ اقتصادی پیوندهای نزدیکی با انحصارات ممالک عمده سرمایه‌داری علی الخصوص ایالات متحده¬ي آمریکا دارد. یوری ایوانف پژوهشگر روسی با جداسازی سه عضو این جریان (سازمان جهانی صهیونیسم) سهم هر یک را چنین بیان می‌کند: کنسرن(118)صهیونیست‌ها نیز مانند انحصارات ایالات متحده منافع و علائق مالی وسیع و دیرینه‌ای در خاور میانه دارد و لهذا نش او در این بخش از جهان بیش از وظیفه یک پادو است. این دستگاه در مقام کارفرما با محافل حاکمه اسرائیل رفتار می‌کند در حالی که در معاملات خود با انحصارات آمریکا و در کوشش بر سر تقسیم غنائم مالی هیچگاه در نقش یک شریک فرودست نیست.(119) در حقیقت محافل حاکمه اسرائیل (دولت اسرائیل) در این کنسرن جهانی صهیونیست‌ها شرکای فرودستند و این در حقیقت یکی از شرایط مهم وجودشان در مقام حاکم(در منطقه) است. کنسرن جهانی صهیونیست‌ها یکی از بزرگترین دستگاههای مالی جهان است، برای سر و صورت دادن به امور مربوط به یهودیان جهان و یک مرکز جهانی اطلاعات و بالاخره یک دستگاه منظم تبلیغات و جعل و قلب اخبار. هدف این دستگاه که عملیاتشان از مرکز واحدی هدایت می‌شود تحصیل سودِ سرشار به منظور تأمین قدرت و تحصیل رفاه، به طفیل دیگران در درون نظامهای امپریالیستی است. لازم به گفتن نیست که دفاع از مواضع امپریالیسم و تحکیم آنها جزء لاینفک چنین هدفی است.(120) متأسفانه در اثر تبلیغات جهت دار، امروز آن چیزی که از واژه صهیونیسم یا صهیونیسم جهانی به ذهن افراد متبادر می‌شود همان دولت نوکر صفت اسرائیل یا رژیم اشغالگر قدس است که نقش یک پادو و در خوشبینانه ترین حالت سگ پاسبان منافع ابرقدرتها در منطقه را بر عهده دارد و به عنوان پایگاه ثابت سرزمینی است که در خاورمیانه تأسیس شده است، در حالی که صهیونیسم جهانی یک ایدئولوژی سازمان یافته است که فقط در موضوع محدوده سرزمینی به کمتر از محدوده نیل تا فرات قانع نمی‌شود و از لحاظ سلطه سیاسی اقتصادی و فرهنگی ‌اندیشه حاکمیت بر جهان را در سر می‌پروراند. و این بسیار ساده لوحانه است که مسئله صهیونیسم را محدود به یک دعوای سرزمینی بدانیم چرا که بسیاری با همین دیدگاه به چاره جویی پرداختند اما نه تنها نتیجه‌ای حاصل نشد بلکه صهیونیست‌ها با استفاده از حماقت آنان با تحمیل یک جنگ فرسایشی دراز مدت، از یک طرف با نسل کشی به تقلیل جمعیت آنان، پرداختند و از سویی دیگر در جبهه سیاسی با امتیازگیری‌های مداوم، آنان را از پای درآوردند. و نتیجه این شد که امروزه اسرائیل با اسقرار طولانی مدت خود در خاورمیانه، در حاکمیت سیاسی بسیاری از کشورهای منطقه نفوذ کرده و عرصه را بیش از پیش بر ساکنان فلسطین تنگتر کرده است.

علل پیدایش صهیونیسم
 

بعد از این مقدمه طولانی که از جهتی هم به خاطر ابهام و پیچیدگی خاصی که در مساله مناسبات یهود، یهودیت و صهیونیسم وجود دارد لازم می‌نمود، به موضوع اصلی مورد بحث می‌پردازیم. مسئله علل پیدایش صهیونیسم را باید در رابطه با یهود از دو منظر مورد بررسی قرار داد. دیدگاهی مبتنی بر صهیونیسم سیاسی و دیدگاهی که بر صهیونیسم دینی (مذهبی) بنا شده است و حاصل اتحاد هر دو را امروزه می‌توان در ظهور دولت غاصب اسرائیل ملاحظه نمود(121). امروزه رژیم اشغالگر قدس را می‌توان نماینده تمام عیار صهیونیسم سیاسی معرفی کرد در حالی که صهیونیسم دینی را می‌توان نوعی تفکر و ایدئولوژی سازمان یافته دانست که بر صهیونیسم سیاسی تقدم زمانی دارد. چرا که اگر در واقعیات تاریخی هم جستجو کنیم، این ایدئولوژی صهیونیسم بود که با فراهم کردن زمینه‌های مورد نیاز، به قول پژوهشگر روسی، یوری ایوانف، هرتسل و شرکا! را به فکر این ‌اندخت تا یک دولت یهودی را تاسیس کنند. و به همین خاطر است که امروزه با بالا رفتن پرده‌ها و بیداری ملتها صهیونیست‌ها درصدد جعل قدمت و نشان دادن تاریخی بودن‌اندیشه صهیونیسم سیاسی دارند، تا نیّات پلید و ضد بشری خود، از ایجاد این غده سرطانی را به نوعی در لابلای تاریخ پنهان کنند. این مسئله زمانی به خوبی روشن خواهد شد، که علل پیدایش صهیونیسم سیاسی و دینی همانگونه که هست و نه آنگونه که تبلیغ شده، بر همگان نمایانده شود.

علل پیدایش صهیونیسم سیاسی
 

علل پیدایش صهیونیسم سیاسی را می‌توان براساس دو مبنا بیان نمود:
الف. دلایل قومی ـ تاریخی یهود و ب. دلایل امپریالیستی ـ استعماری
یهودیان از لحاظ خصوصیات شخصیتی به عنوان قومی متمایز و خاص در میان جوامع میزبان زندگی می‌کردند و به خاطر زندگی در گتو یا محله‌های مشخص و جدا از غیر یهودیان این خصوصیات را به نسلهای بعدی خود منتقل می‌کردند. استمرار این خصوصیات در نسلهای متوالی، عکس العمل‌های مشابهی را برای آنان از طرف جوامع میزبان در برداشت. به عبارت دیگر در قرون متمادی، اقوام یهودی همیشه مشکلات مشترکی با جامعه میزبان داشتند، و این آنان را به چاره جویی برای این مشکلات ترغیب می‌کرد. هر از گاهی عده‌ای هم اقدام به حل این مشکلات می‌کردند امّا به خاطر وجود موانعی تا زمان تئودور هرتسل کسی اقدام در خور توجهی انجام نداد، اگر چه تا حدودی توانستند با نفوذ در حاکمیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از مشکلات خود بکاهند. گذشته از عوامل و خصوصیات شخصیتی تأثیرگذار در صهیونیسم سیاسی مثل انزواطلبی و درونگرایی یهود و اشتیاق آنان برای زندگی در محله‌های یهودی نشین (گتو) می‌توان به دلایلی چون اسطوره‌های تاریخی ـ قومی آنان نیز به عنوان عوامل تأثیرگذار در تسریع شکل¬گیری صهیونیسم سیاسی نگاه کرد. اسطوره‌هایی چون حکومت چند صد ساله یهود در فلسطین و تا حدودی اخراج چندین باره آنان از کشور‌های میزبان نیز در الهام بخشی آنان به سوی تشکیل حکومت تا حدودی نقش داشته است.
علاوه بر عوامل قومی - تاریخی، علتی که به مراتب قوی‌تر و حتی به نظر محققان و تاریخ پژوهان مهمترین دلیلی که باعث شکل گیری صهیونیسم سیاسی شد، منافع استعماری کشورهای امپریالیستی بود. انگیزه تشکیل دولت یهود هیچگاه به عنوان غایت برای کشورهای میزبان که همگی از هم کشورهای استعمارگر بودند مطرح نبود و آنان به یهودیان همیشه به عنوان ابزاری می‌نگریستند که می‌توانند حافظ منافع آنان باشند. با همین رویکرد در سال 1654 قرنها قبل از اینکه تئودور هرتزل و شرکا! به فکر تشکیل دولت یهودی بیفتد، انگلستان در نظر داشت یهودیان را در مستعمره خود بنام سورینام(122) اسکان دهد. فرانسه نیز نقشه مشابهی برای که ین(123) در سر داشت.(124) و کیست که نداند در آن روزگار کشورهای جهان و به نوعی می‌توان گفت کره زمین مستعمره چند امپراتوری قدرتمند بود که انگلیس و فرانسه از جمله آنها بودند. امّا اقدام به استعمار فلسطین نخستین بار در سال 1799م از ناحیه ناپلئون بناپارت و بنابر ملاحظات سوق الجیشی بود. امّا این اقدام به شکست انجامید. ناهوم ساکالو در سخن از این موضوع می‌نویسد: .... امّا چون لشکرکشی (یعنی تعرض ناپلئون از مصر به سوریه) به شکست انجامید در عقیده یهودیان ـ نه نسبت به اصل موضوع بلکه درخصوص زمان و وسیله عمل ـ اختلاف افتاد.(125) کم کم با افول قدرت امپراتوری عثمانی، انگلستان برای نیل به مقصود استعماری خود پیشنهاد خود مبنی بر گسیل یهودیان به سرزمین سوریه را که تحت اشغال قوای مصر بود، مطرح کرد. امّا در این زمان قدرتهای دیگری نیز بودند که چشم طمع به خاک حاصلخیز فلسطین و موقعیت حساس(126) آن داشتند. با این جو بوجود آمده در مورد مهاجرت یهودیان، حاخام اعظم بریتانیای کبیر با مهاجرت یهودیان مخالفت ورزید و در نامه خود در تاریخ 1854 به حوزه‌های دینی تحت نفوذ خود نوشت: سرنوشت یهودیان در دست خداست که بدیشان دستور داده در برانگیختن قهر و مهرش اقدامی نکنند تا روزی که خود اراده کند...(127) امّا در ایجاد صهیونیسم سیاسی مبنی بر عوامل استعماری آنچه نمود بارزی پیدا می‌کند، مسئله استفاده ابزاری و آلت دست بودن یهودیان برای قدرتهای امپریالیستی است. با توجه به همین رویکرد، کشورهای استعماری برای رسیدن به منافع خود در سالهای دهه 1870، انجمن استعمار سوریه و فلسطین در انگلستان تأسیس شد و به قول پژوهشگر روسی، یوری ایوانف اینک موقع مناسبی برای ظهور صهیونیسم بود چنانکه یکی از رهبران صهیونیست اوایل قرن بیستم گفته بود که زمان آن فرا رسیده بود که اگر هم صهیونیستی وجود نداشت بریتانیای کبیر آن را اختراع کند.(128) هرتسل بنیانگذار اصلی صهیونیسم در دیداری که با ژوزف چمبرلین (1836ـ1914 م) وزیر مستعمرات انگلیس داشت، در جلب حمایت امپراتوری بریتانیا کاملاً به نقش صهیونیسم در حفاظت از منافع استعماری انگلستان اشاره می‌کند و می‌گوید: هنگامی که امپراتوری بریتانیا تلاش‌های صهیونیسم را مورد حمایت و تأیید قرار دهد، تنها صاحب یک مستعمره ثروتمند نمی‌شود، بلکه علاوه بر آن دل‌های ده میلیون نفر یهودی را به خود معطوف می‌دارد... و در این صورت آن سرزمین به منزله پادگان ملت یهود شده و امپراتوری بریتانیا می‌تواند بر ده میلیون هوادار مخلص خود در تمام نقاط جهان اعتماد ورزد. تمام این لشکر در انتظار اشارتی از سوی دولت معظّم خواهد بود تا خدمت مطلوب را به جای آورد، و در یک کلام، انگلیس صاحب ده میلیون نفر مزدور برای تأمین عظمت و سلطه خویش خواهد شد.(129) از دیگر دلایل استعماری بودن ایجاد جنبش صهیونیسم می‌توان به مسئله جعل قدمت برای صهیونیسم اشاره کرد تا آنجا که صهیونیست‌ها این‌اندیشه را به زمان اسارت مردم یهود توسط بخت النصر متصل می‌کنند(130). اما شواهدی هست که نشان می‌دهد اساساًً سران جنبش در ابتدا، اصراری بر تشکیل حکومت یهودی در سرزمین فلسطین نداشتند و فقط به دنبال کشوری بودند که حق استقلال به یهودیان بدهد تا جایی که پدر صهیونیسم تئودور هرتسل پیشنهاد مستعمره ی یهودی نشین و خود مختار با دستگاه اداری یهودی، در شرق آفریقا در نواحی اوگاندا را در کنگره ششم مطرح کرد. البته اگرچه این پیشنهاد رأی لازم را کسب نکرد، امّا این نشان می‌دهد که آنروز‌اندیشه‌های استعماری در پس نقاب صهیونیسم کمی عریان‌تر و آشکارتر بوده است.(131) در یک جمع بندی کلی می‌توان علل پیدایش صهیونیسم سیاسی را بر مبنای انگیزه‌های استعماری در اواخر قرن 19 چنین بیان نمود:
1ـ رقابت استعماری بین بریتانیا و فرانسه در خاورمیانه و تلاش در گسترش قلمرو استعماری خویش با توجه به اینکه در اواخر قرن نوزدهم تا حدودی بیداری ملتها مانعی جدی بر سر راه استعمارگران بود، باعث شد تا استعمارگران به دنبال بهانه‌ای موجّه برای تصاحب خاورمیانه باشند و همین باعث حمایت آنان از ‌اندیشه اسکان یهودیان در فلسطین شد. چرا که این نقشه بهترین فرصت را برای استعمار آبرومندانه فلسطین فراهم می‌کرد(132).
2ـ تشدید مبارزت طبقاتی و انگیزه‌های استقلال طلبانه در میان جمعیت کارگران و زحمتکشان باعث شد تا کشورهای امپریالیستی از هرگونه جریانی که مخالف اینگونه جنبش‌ها باشد حمایت کنند و جنبش صهیونیسم طرفدار موضع امپریالیسم و آن را تقویت می‌کرد.
3ـ حصار گتوهای قرون وسطایی به رهبران جوامع یهود امکان می‌داد که بر توده‌های مردم نظارت کنند امّا با گسترش مدرنیته و انقلاب صنعتی این حصارها فرو ریخت و به تبع آن رهبران یهود در کنترل توده‌ها به مشکلات جدی برخوردند امّا با ایجاد جنبش صهیونیسم آنان می‌توانستند یهودیان جهان را در حصار گتویی معنوی محصور کرده و باز از آنان بهره‌های فراوان ببرند. (133)
4ـ کانال سوئز شاهراهی حیاتی برای کشور استعمارگر انگلیس به حساب می‌آمد و وجود یک دولت سرسپرده به انگلیس در کنار کانال، که موافق با سیاستهای استعماری انگلیس و مخالف با ساکنان منطقه باشد، خالی از فایده نبود. حاییم وایزمن که پس از مرگ هرتسل ریاست سازمان صهیونیسم را بر عهده گرفته بودند در نوامبر 1914 م طی نامه‌ای به اسکوت رئیس هیئت تحریریه روزنامه منچستر گاردین نوشت: اکنون می‌توان گفت که اگر فلسطین در چنبره قدرت و نفوذ بریتانیا قرار گیرد و انگلیس، این سرزمین را به عنوان مستعمره خود، محل اسکان و توطّن یهودیان قرار دهد ما می‌توانیم در طول سی سال آینده، حدود یک میلیون یهودی را در آن سرزمین جای دهیم تا تمدّن(!) را به آن نقطه از جهان منتقل ساخته و چهره آنجا را دگرگون کنند و به منزله نگهبانی مطمئن و فعّال برای کانال سوئز قرار گیرند.(134)
5ـ در جنگ جهانی اول، کشور بریتانیا احساس کرد که کفّه جنگ به سود دشمن درحال سنگین شدن است در چنین شرایط بحرانی خود را نیازمند کمک یهودیان ثروتمند آمریکا و نیز حمایت یهودیان آلمان و کشورهای هم پیمان آن یافت و این تنها از دست یهودیان برمی‌آید. چرا که لویس براندیس رهبر جنبش صهیونیسم آمریکا و نخستین قاضی یهودی در دیوان عالی ایالات متحده، می‌توانست از نفوذ خود در شخص ویلسون رئیس جمهور آمریکا استفاده کند، و آمریکا را به سود متّفقین وارد جنگ نماید. پس انگلستان با واگذاری فلسطین به عنوان وطن ملی یهود به یهودیان، در قبال کوشش آنان در وارد کردن آمریکا به نفع انگلستان در جنگ، موافقت کرد و این برای جنبش صهیونیسم که قبل از آن در حد یک تفکر و ایدئولوژی بود کمک شایانی نمود.
6 ـ تلاش و جدیت شبانه روزی دانشوران، سیاستمداران و سرمایه داران صهیونیستی در تحقق این هدف بسیار موثر بود، چنان که تئودور هرتزل، آشرگینزبرگ، اِدموند روچیلد، حاییم وایزمن، ژنرال آلن بی و... جهت رسیدن به اهداف خود شب و روز نمی‌شناختند و برای جلب نظر دولت‌ها به کشورهای مختلفی مسافرت کردند.
7ـ یهودیان و تشکیلات صهیونیسم به دلیل بهره مندی از ثروت‌های فراوان و امکانات قومی در جهان سرمایه داری و هم چنین به خاطر برخورداری از انسجام درونی و مستحکم، نفوذ وسیع در مطبوعات و رسانه‌ها همواره به مثابه ابزاری در خدمت منافع استکبار جهانی و نظام سلطه گر بوده‌اند. انگلستان با وعده بالفور ضمن جذب یهودیان به سوی خود، از سرمایه‌های آنان برای بازسازی ویرانیهای ناشی از جنگ جهانی اول بهره برداری نمود.(135)
8ـ مبانی فکری استعمارگران و صهیونیسم جهانی کاملاً مشترک می‌باشد. هر دو زور و قدرت را مبنای حق می‌دانند و بارها نیز اعلام کرده‌اند که در ناموس طبیعت، حق با زور مداران است. هر دو در خصوص چپاول و غارت ثروت‌های سایر جوامع وحدت نظر دارند. هر دو خصایص و ارزشهای اخلاقی و انسانی را به تمسخر می‌گیرند و هر دو به دنبال توسعه طلبی و تجاوز به حقوق سایر ملت‌ها هستند.(136)
9ـ امّا گذشته ازتمام دلایلی که عنوان شد در پیدایش این غده سرطانی هیچ عاملی مانند غفلت مسلمانان و دولتهای عربی راه را برای تصاحب فلسطین باز نکرد.(137) این غفلت و عقب ماندگی تا بدانجا بود که دولت مصر که برای ساخت کانال سوئز شانزده میلیون لیره هزینه کرده بود، به دلیل اینکه قرضی معادل یکصد میلیون لیره متحمل شده بود برای پرداخت اصل و فرع این وام که در حدود سیصد میلیون لیره می‌شد 176 هزار سهم خود را در نوامبر 1875م تنها به چهار میلیون لیره به فروش رساند! در حالی که در سال 1910م همین مقدار سهام بالغ بر 35 میلیون لیره ارزش داشت. البته این فقط از جنبه‌های مالی قضیه بود امّا جنبه سیاسی آن به مراتب مهمتر بود.(138) و همین طور استعمار با گسترش تسلط سیاسی اقتصادی خود در منطقه عملاً به عنوان اختیاردار منطقه بدون هیچ گونه مخالفت جدی فلسطین را مانند اموال شخصی به سران صهیونیسم واگذار کرد، و در واقع پایگاهی در بهترین نقطه خاورمیانه و فراتر از آن بهترین نقطه استراتژیک در میان سه قاره بنا کرد. تا بدین وسیله تنها منطقه‌ای را که زمزمه‌های بیداری ملتها به گوش می‌رسید را به دقت زیر نظر داشته باشد و همچنان، اگر چه به شیوه‌ای جدید به استعمار چند صد ساله کشورها تداوم بخشد. تا اینجا علل پیدایش صهیونیسم سیاسی را در دو مبنای قومی ـ تاریخی و امپریالیستی ـ استعماری بیان کردیم. امّا همانطور که گذشت صهیونیسم سیاسی فقط یک روی سکه صهیونیسم است. صهیونیسم دینی روی دیگر آن و به نوعی کامل کننده و مشروعیت بخش تمام تحرکات ضد بشری این جریان است پس برای درک کامل پدیده شوم صهیونیسم و علل پیدایش آن به بررسی علل پیدایش صهیونیسم دینی می‌پردازیم تا از مجموع این دو مبنا، کلّیّت این پدیده را به روشنی درک نماییم.

علل پیدایش صهیونیسم دینی
 

بنابر تعاریفی که در ابتدای فصل بیان شد می‌توان اجمالاً صهیونیسم دینی را این طور تعریف نمود که تفکری است با این مبنا که بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل حکومت در آنجا را بر مبنای متون مقدس و تعالیم الهی لازم و ضروری می‌داند. صهیونیسم دینی را هم باید از دو منظر مورد بررسی قرار دهیم:
الف. صهیونیسم دینی براساس متون مقدس یهود و آموزه‌های دینی آنان
ب. صهیونیسم دینی بر اساس عهد جدید یا از منظر مسیحیان.لازم به ذکر است که هم در میان یهودیان و مسیحیان کسانی هستند که اساساًً با‌اندیشه صهیونیسم و همچنین حکومت اسرائیل به شدت مخالفند، که در جای خود بدان اشاره خواهیم کرد.
الف: صهیونیسم دینی براساس متون مقدس و آموزه‌های دینی یهود . اگر بخواهیم‌اندیشه بازگشت یا جنبش صهیونیسم را بر اساس متون مقدس یهود مورد بررسی قرار دهیم فقط در صورتی می‌توانیم این جنبش را الهام گرفته از عهد قدیم بدانیم که تفسیری بنیادگرایانه و خشک از الفاظ آن داشته باشیم. همانطور که امروزه‌اندیشه حاکم در دولت غاصب اسرائیل دارای چنین باوری می‌باشد. بازگشت به سرزمین فلسطین (یهودا ـ اسرائیل) و استقرار در آن و سپس انتقام از ساکنان سایر سرزمین‌ها بویژه سرزمینهای مجاور محتوای بسیاری از عبارات آرمان گرایانه عهد عتیق است و بر همین مبناست که افزایش قلمرو و زمین در بسیاری از افکار و‌اندیشه‌های یهودیت ریشه دوانده است.(139) تورات بازگشت را به مثابه یک امر قدسی و وظیفه دینی می‌نگرد، و حتی در بسیاری از موارد این یهوه (خدای اسرائیل) است که به بازگشت به سرزمین موروثی و تصرف و اخراج ساکنان آن ترغیب می‌کند. وقتی که یهوه خدایت امت‌هایی را که به جهت گرفتن آنها به آنجا می‌روی از حضور تو منقطع سازد و ایشان را اخراج نموده و در زمین ایشان ساکن شوی(140). زیرا که شما از اردن عبور می‌کنید تا داخل شده زمینی را که یهوه خدایت به تو می‌بخشد به تصرف آورید و آنرا خواهید گرفت و در آن ساکن خواهید شد.(141) اساساً خداوند معرفی شده در دین یهود و هم چنین پیامبران این خدا همگی به گونه‌ای افراطی، خشمگین، غضبناک و خونریزند. خدایی که دائماً به فکر انتقام گیری از سایر ملتها به خاطر اسارت قوم یهود است.در این میان یوشع پیامبری است که به چیزی جز خونریزی نمی‌اندیشد و البته همین جناب یوشع است (البته یوشعی که آنان توصیف کرده‌اند) که در بسیاری از جنایتهایشان بر علیه بشریت، وی را به عنوان الگو برای خود قرار می‌دهند. مناخیم باراش در سال 1974 در روزنامه ایدیوت آهرونوت با تمجید از خاخام موشه بن زیون(142) که از متون توراتی برای توصیف رفتار اسرائیل با فلسطینیان بهره می‌گرفت چنین می‌نویسد: تورات قبلاً خطر چنین طاعونی(!) را در راه رسیدن به سرزمین موعودی که خدا به ابراهیم وعده داده بود گوشزد کرده بود. ما باید برای فتح سرزمین اسرائیل و استقرار در آن جا از شیوه یوشع پیروی کنیم....در این سرزمین نباید هیچ قومی جز قوم بنی اسرائیل زندگی کند. این بدان معنی است که ما باید تمام کسانی را که اکنون در این سرزمین زندگی می‌کنند اخراج کنیم... این جنگ مقدسی است که تورات از ما می‌خواهد.(143) جالب است بدانیم که منظور ایشان از سرزمین یعنی همان سرزمین معهود در تورات. آنجا که پروردگار با ابراهیم، اتحادی با این عبارات منعقد کرد: این اعقاب توست که این سرزمین را می‌دهم، از رود مصر با شط بزرگ، شط فرات.(144) و این دو خط آبی رنگی هم که در پرچم خود رسم می‌کنند اشاره به همین قسمت از تورات دارد، تا این عهد خدایی! هیچگاه از خاطرشان محو نشود. امّا همانطور که ذکرکردیم این تفکر(اندیشه صهیونیسم و اسرائیل بزرگ بر اساس متون دینی) ناشی از تفسیری بنیاد گرایانه از تورات است. یعنی تفسیری لفظی که تمثیلها و استعارات پیامبران و علمای یهود را به یک تاریخ ناسیونالیستی و حتی قبیله‌ای تبدیل می‌کند و این همان چیزی است که برای ارتداد(145) سیاست صهیونیسم کافی است. امّا با وجود چنین تفسیری از تورات منجر به این تناقض می‌شود که آمارهای دولت اسرئیل نشان میدهد که تنها 15 درصد مردم مذهبی هستند با این حال به اکثریت مردم این گونه قبولانده‌اند که این سرزمین متعلق به آنهاست چرا که خدا آن را به آنها وعده داده است!.. خدایی که به او اعتقاد ندارند!(146) امروزه اکثریت وسیع اسرائیلیان نه در اعمال و نه در‌ ایمان مذهبی سهیم نیستند و احزاب مذهبی مختلف که در دولت اسرائیل نقش تعیین کننده‌ای ایفا می‌نمایند جز اقلیت ناچیزی از شهروندان را گرد هم نمی‌آورند.(147)( روژه گارودی در مورد استفاده ابزاری از کتاب مقدس در راستای اهداف سیاسی اسرائیل می‌نویسد: در وضعیت کنونی مراجعه به متون دینی برای توجیه تهاجمات و قتل عامها از اصول سیاست اسرائیل است. استفاده خونبار از متون مذهبی برای توجیه سیاست جنایتکارانه هیچ گونه پایه و اساس دینی ندارد، بلکه به علت برداشتی افراط گرایانه و لفظی از متون مقدس است. این براشت به صورت یک کلاهبرداری خونبار نژاد پرستارانه در آمده است.(148) آنان بر اساس مرزهای ترسیم شده در تورات برای سرزمین مقدس(149) و با تکیه بر نادانی مردم و ترس آنان که مورد اول را با کنیسا و دومی را با اسطوره ضدیت ازلی با یهود سرو سامان داده بودند، به کمک ایجاد احساس قومیت افراطی (یعنی خالصترین نژاد بودن در میان ملل متمدن) زمینه‌های تحقق جنبش صهیونیسم را بیش از پیش فراهم کردند. در تمام موارد فوق الذکر می‌توان استفاده آنان از متون مذهبی را به وضوح مشاهده نمود. صهیونیسم رفته رفته با مصادره به مطلوب کردن شعار یهود ستیزی و با تبلیغ مساوی بودن آن با صهیونیسم ستیزی یا دشمنی با صهیونیسم کمک بزرگی را در تثبیت صهیونیسم و تأمین هزینه‌های دولت نوپای اسرائیل انجام داد، هر چند که اصل مساله یهودی ستیزی از نگاه محققان و پژوهشگران تاریخ، خود یک طنز تاریخی است. امّا صهیونیسم باکمک دولتهای استعماری با تبلیغات وسیعی که انجام داد، توانست از این اسطوره تاریخی سود سرشاری را نصیب خود کنند.ژاک تنی سناتور آمریکایی در این باره گفته است: هرگونه انتقاد از سازمان‌های یهودی تنها یک پاسخ از سوی صهیونیست‌ها دارد و آن دشمنی با قوم سامی است، حتی اگر منتقد، خود، یهودی باشد. همچنین وی می‌افزاید: بسیاری از دولت‌ها به سبب رهایی از تهمت یهود ستیزی، به سود صهیونیسم، دست در جیب کرم و بخشش می‌برند. از این رو هر زمان موج و زمزمه یهودستیزی فرو می‌نشیند، وظیفه صهیونیسم راه‌اندازی مجدد آن است. همین اتهام یکی از ابزارهایی بوده است که صهیونیسم بدان وسیله فلسطین را از دست صاحبان قانونی آن خارج کرد و ثروت‌های بحرالمیت را به تاراج برد. شعار مزبور هم اینک کار آمدترین ابزار صهیونیسم برای ترغیب یهودیان جهان، جهت مهاجرت به فلسطین اشغالی می‌باشد.(150) ناگفته نماند که صهیونيسم ریشه‌های ضدّیت ازلی با یهود یا همان یهود آزاری را به گونه‌ای در متون مقدس خود می‌جوید. آنان با توجه به سالها آوارگی و ذلت و خواری قوم یهود در طول تاریخ که در تورات آمده است به گونه‌ای به برتری نژادی خود و برگزیده بودنشان ربط می‌داد. همچنان که خود را قومی می‌دانستند که خداوند عذاب کرده و برگزیده است. همچنین آنان این آوارگی را نه تنها به زیان خود نمی‌دانستند، بلکه آن را نعمتی از جانب خدا به شمار می‌آوردند به این صورت که خداوند این آوارگی را بر آنان مقدر کرده است تا به سرزمین اصلی خود یعنی فلسطین برگردند، و بدین گونه هر پدیده قابل ذکری را به نوعی در راستای اهداف صهیونیسم تعریف کرده و توسط سیطره رسانه‌ای خود آن را در اقصی نقاط دنیا منتشر می‌کردند. در ادامه به بررسی صهیونیسم دینی بر مبنای عهد جدید و عقاید مسیحیان صهیونیست می‌پردازیم.
ب. صهیونیسم دینی براساس عهد جدید و عقاید مسیحیان صهیونیست
از عجایب عالم سیاست وجود تناقضاتی است که گاه گاهی پای آن در میان عوام الناس هم باز می‌شود و هر کس بنابر اطلاعات شخصی خود برداشتی متفاوت از آن دارد.(151) از ابتدای شکل گیری نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران شاید بزرگترین خواسته‌ای که دشمنان خارجی و منافقان داخلی خواهان لحاظ کردن آن در قانون اساسی کشور بودند، بحث جدایی دین از سیاست بود که هنوز هم هست و بنابر گواه تاریخ، مهمترین دغدغه عالمان و روحانیون قبل از انقلاب و بعد از آن هم، در مقابله با این نظر انحرافی، قرار دادن سیاست و قوانین حکومت در لوای دین و قوانین الاهی بوده است. امّا در بحث و بررسی در مورد صهیونیسم دینی برمبنای عهد جدید و عقاید مسیحیان صهیونیست، که بسیاری از آن در صف اول دشمنی با ایران اسلامی هستند، این سؤال پیش می‌آید که اگر جدایی دین از سیاست خوب است، و موجب به اصطلاح آزادی عقیده و توسعه و پیشرفت جوامع می‌شود، چرا خود به آن تن در نداده‌اند؟ و وقتی پشت تریبون رسانه‌های عالمگیر خود قرار می‌گیرند اینچنین برای جدا کردن دین از سیاست کشور‌های کذا و کذا یقه درانی می‌کنند در حالیکه وقتی خود، در خلوت کاخ‌های سفید و سیاه گرد هم می‌آیند، به تدبیر امور بر مبنای کتاب مقدس و رهنمود‌های علمای دینی می‌پردازند، و حتی تا آنجا پیش می‌روند که کشتار وحشیانه و ددمنشانه خود را کشتار و جنگ مقدس می‌نامند. در همین معنا پا گرفتن جنبش صهیونیسم سیاسی با حمایت دین مسیحیت یکی از مصادیق بارز همکاری دین و سیاست در قرن حاضر به شمار می‌رود. به گواه محققان و پژوهشگران تاریخ اگر حمایت ارباب کلیسا و مسیحیان نبود امروزه رژیم نژادپرست اسرائیل هیچگاه موجودیت پیدا نمی‌کرد. البته در کنار انگیزه‌های دینی و عوامل مذهبی در ایجاد جنبش صهیونیسم حتماً باید نیّات پلید کشورهای امپریالیستی و استعماری را لحاظ کرد به طوری که هر کدام بدون دیگری چون علت ناقصه‌ای است که در ایجاد معلول ناتوان است. به عبارت دیگر بنابر تجربه‌های تاریخی، همیشه از عوامل دینی و مذهبی در بسیج توده‌ها و در هم شکستن افکار عمومی و جهت دهی آن در راستای هدف مورد نظر استفاده می‌شود، و از نیروی امپریالیسم و قدرت‌های زورمدار برای هموار کردن مسیر دیپلماتیک و سیاسی، و در قرن نوزدهم با توجه به بیداری ملتها و وجود حکومتهای بعضاً مستقل برای انعقاد نطفه نامشروع صهیونیسم هر دو لازم و ضروری می‌نمود. اما شرح ماجرا ! همانطور که در توضیح واژه پروتستانتیزم روشن شد در آیین مسیحیت جریانی که بیشترین تأثیر را در حمایت از ‌اندیشه صهیونیسم و تشکیل دولت غاصب اسرائیل داشت، مذهب پروتستان بود. چرا که کلیسای کاتولیک بر این عقیده بود که خداوند ملت یهود را به خاطر به صلیب کشیدن مسیح از فلسطین اخراج کرده است و مسئله بازگشتی که در کتاب مقدس وجود دارد ناظر به بازگشت آنان از بابل می‌باشد. کلیسای کاتولیک با وجود تجدید نظرها و تعدیل‌هایی که نسبت به دیدگاه خود درباره یهودیان به عمل آورد، امّا هم چنان موضع سرسخت خود را نسبت به این طایفه در طول سالیان دراز حفظ کرد. اصولاً کلیسای کاتولیک با نظر دشمنی به یهود می‌نگریست، زیرا آنان به عیسای مسیح پشت کرده و به دعوت او کفر ورزیدند از این رو از نظر کاتولیک‌ها، یهودیان افرادی مرتد، کافر و متهم به قتل عیسای مسیح بودند. بر همین اساس، کاتولیک‌ها کمترین باور را نسبت به آن چه به عنوان بازگشت یهود به فلسطین خوانده می‌شد نداشته و از نگاه ایشان با شروع دعوت عیسی مسیح اعتبار آنان به پایان رسیده بود. همین مطلب را اسقف بزرگ کلیسای کاتولیکی دمشق در کتابی که به تاریخ 17/11/1977 منتشر کرد، چنین توضیح داده است: هم کیشانِ من، فراموش کرده‌اند که حضرت عیسای مسیح، درپی هفت بار ملعون خواندن عالمان عهد قدیم(152) احکام تورات را نسخ کرده و با این حکم قاطع به پایان برده است که: " اینک خانه شما برای همیشه ویران گذارده می‌شود."(153) از این رو پیشگویی حضرت عیسی به حقیقت پیوست و وعده توراتی سرزمین مقدس را منسوخ کرد.(154) حتی در جریان کنفرانسهای صهیونیستی نیز پاپ مخالفت آشکار خود را با جنبش صهیونیسم و مهاجرت یهودیان به فلسطین اعلام کرد.(155) امّا مواضع کلیسای کاتولیک در دشمنی با جنبش صهیونیسم دوام زیادی نیاورد و تحت تأثیر فشارهای سیاسی و حوادث سده بیستم تغییرات فراوانی را تجربه کرد. واتیکان اگر چه در سال 1904م با جنبش صهیونیسم و مهاجرت یهودیان به فلسطین مخالفت کرد امّا در سال 1947م مصوبه سازمان ملل را مبنی بر تقسیم ثلاثی فلسطین و بین المللی شدن بیت المقدس مورد تأیید قرار داد و در سال 1948م در برابر تأسیس رژیم صهیونیستی موضع بی¬طرفانه‌ای را اتخاذ کرد. به همین ترتیب در سال 1956م یک گام خود را به اسرائیل نزدیک ساخت و بر میراث مشترک یهودی ـ مسیحی تأکید ورزید. هم چنین در سال 1960پاپ یوحنّای بیست و سوم از نقشی که کلیسای کاتولیک در ضدیت با یهود داشته رسماً پوزش خواست! امّا دومین گردهمایی جهانی کلیساهای کاتولیک (1962ـ1965 م) نقطه عطفی در روابط واتیکان با یهودیان و رژیم صهیونیستی بود، چرا که در این همایش اعلام شد، آیین مسیحیت در محیطی یهودی شکل گرفته و عیسای مسیح و دیگر پیامبران بنی اسرائیل، مبنای دعوتشان، عقاید یهودی بوده است، در همین گردهمایی بود که یهودیان را از مسئله صلیب و قتل مسیح تبرئه کردند و مسئولیت قتل و مصلوب شدن عیسای مسیح را از دوش یهودیان معاصر برداشتند!(156) و نهایتاً در نیمه دهه هشتاد میلادی، بیانیه جدید و رسمی پاپ مبنی بر یهودی الاصل بودن مسیح صادر شد و در سال 1992م پاپ یوحنای دوم با انتشار کتاب تعالیم کلیسای کاتولیک ضمن تأکید بر معتبر بودن تمام اجزای عهد قدم و جدید (تورات و انجیل ) از نگاه کلیسای کاتولیک در صفحه 99 ، 445 با بیان تفصیلی سلسله نسب عیسای مسیح او را از نسل یهود، فرزند یعقوب، پیامبر بنی‌اسرائیل، معرفی کرد(157) و بدین ترتیب عیسای مسیح را با جد اعلای یهودیان پیوند زده و در سلاله این قوم قرار داد.(158) با گذشت زمان روابط واتیکان و رژیم صهیونیستی باز هم نزدیک شد تا جایی که در سال 1998م واتیکان به مناسبت پنجاهمین سالگرد تأسیس رژیم صهیونیستی(!) یک جشن یهودی با حضور کاردینال کاسیدی رئیس کمیته روابط واتیکان و یهود و نیز با شرکت وزیر خارجه واتیکان و سفیر اسرائیل در واتیکان تشکیل داد و در ماه مارس همان سال با انتشار یک سند رسمی با عنوان تأملی در قضیه کوره‌های آدم سوزی اعلام داشت که مسیحیان موظفند که دیگر کوره‌های آدم سوزی تکرار نشود!(159) و این بهترین پاپ در طول تاریخ روابط بین مسیحیان و یهود بود چرا که؛
نخستین پاپی بود که معبد یهود را مورد بازدید قرار داد،
نخستین پاپی بود که از مکان‌های مقدس یهودیان دیدار کرد،
نخستین پاپی بود که با احترام در برابر دیوار ندبه یهودیان ایستاد،
و نخستین پاپی بود که با مقامات صهیونیستی به گفت و گو پرداخت و از اسرائیل به عنوان یک دولت نام برد. این موضع کلیسای کاتولیک بود که در طی حدوداً یک قرن در چرخشی صد و هشتاد درجه‌ای از تقابل و رویارویی مستقیم با یهود و جنبش صهیونیسم به عنوان شریکی همراه و همراز در کنار آنان قرار گرفت. امّا موضع پروتستانها از همان ابتدای تأسیس بدست مارتین لوتر بسیار ملایم‌تر از کلیسای کاتولیک شکل گرفت. همانطور که در تعاریف قسمت پروتستانتیزم اجمالاً گذشت، لوتر تحولات زیادی را در باورهای مسیحی پدید آورد که یکی از همین تحولات در حوزه روابط مسیحیان با یهود بود. لوتر که شعار بازگشت به کتاب مقدس به عنوان منبع عقیده ناب(160) را تبلیغ می‌کرد، باعث گرایش و عنایت خاصی به تورات در میان پیروان خود شد. و همین گرایش باعث این باور در ذهن پروتستانها شد که میان یهودیان و فلسطین رابطه‌ای جاودانه وجود دارد و بر اساس پیش گویی‌های تورات باید یهودیان به فلسطین باز گردند. همین رویکرد و موضع گیری باعث شد تا پروتستانها خود به زمینه چینی برای بازگشت یهودیان اقدام کنند، در حالی که کلیسای کاتولیک تورات را آنگونه که پروتستانها مقدس و قابل استناد می‌دانستند، مقدس نمی‌شمارند.نقش تورات در برانگیختن پیروان مذهب پروتستان خصوصاً انگلیسی‌ها برای حمایت از تحقق آرمانهای یهود، به روشنی در نوشته‌های حاییم وایزمن، رهبر جنبش صهیونیسم، در نیمه اول سده گذشته قابل مشاهده است. وی در کتاب آزمون و خطا می‌نویسد: بریتانیا جنبش صهیونیسم را از آغاز تأسیس، تحت حمایت خویش قرار داد و تحقق اهداف آن را بر عهده گرفت و موافقت خود نسبت به تسلیم فلسطین تخلیه شده از سکنه بومی، به یهودیان، را برای سال 1933م اعلام کرد. البته چنانچه شورشها و انقلاب‌های پیاپی اعراب فلسطین نمی‌بود این امر در همان سال، تحقق می‌یافت. ممکن است سؤال شود که علت حمایت و عنایت انگلیس نسبت به یهودیان و شدت تعصب دولت بریتانیا نسبت به تحقق آرمانهای این قوم، چه بوده است؟ پاسخ آن است که ملت انگلستان به ویژه انگلیسی‌های اصولگرا بیش از همه ملتها تحت تأثیر تورات می‌باشند. پای بندی انگلیسی‌ها به اصول دیانت، همان چیزی است که آرمانهای ما را تحقق بخشید. زیرا انگلیسی متدین به آن چه در تورات درباره بازگشت یهود به فلسطین آمده است، ‌ایمان دارد و جامعه کلیسای پروتستان انگلیس، از این جهت بزرگترین مساعدت‌ها را به عمل آورد.(161)
مسیحیان صهیونیست یا همان پیروان مذهب پروتستان بر این عقیده‌اند که ظهور مجدد حضرت عیسای مسیح (ع) مسبوق به 3 حادثه است.
1ـ تشکیل دولت یهودی در فلسطین. پس با این حساب تأسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948م برای تمامی صهیونیست‌های مسیحی بشارتی بزرگ بود.
2ـ اشغال بیت المقدس.با توجه به همین نشانه بود که صهیونیست‌های انجیلی از اشغال بیت المقدس در سال 1967 م حمایت می‌کردند.
3ـ بازسازی هیکل سلیمان.(162) امروزه تمام حفاری‌هایی هم که در زیر دیوارهای مسجدالاقصی انجام می‌شود به بهانه یافتن همان معبد و بنا کردن معبد یهودی بر روی بقایای معبد باستانی انجام می‌شود. هزینه این حفاری‌ها که از سال 1970م توسط وزارت امور مذهبی اسرائیل انجام می‌شود، نوعاً از جیب مردمان آمریکا و توسط مسیحیان صهیونیست تأمین می‌گردد.(163) حمایت‌های مسیحیان صهیونیست بر اساس انگیزه‌های دینی تا آنجا ادامه داشت که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر پیشین رژیم صهیونیستی که در فاصله سالهای 1984ـ1988م نماینده دائمی این رژیم در سازمان ملل بود، در فوریه 1985م در مجمع عمومی سازمان ملل، اعلام کرد: نامه‌ها و پیامهای مسیحیان صهیونیست انگلیسی و آمریکایی در آغاز این قرن به طور مستقیم و انکارناپذیری بر ‌اندیشه رهبران سیاسی آن روز همچون لوید جورج، آرثر بالفور و وودرو ویلسون تأثیر گذارد و این امر چنان‌اندیشه آنان را روشن ساخت که موجب شد پایه‌های سیاسی و زمینه‌های بین المللی تأسیس دولت یهود پی ریزی شود. وی در ادامه سخنان خود، افزود: ما از قدیم الایام، یک شوق دیرینه مفرط برای بازگشت به سرزمین اسرائیل داشته‌ایم. این رویا که از دو هزار سال پیش، همواره با آن زندگی کرده‌ایم به وسیله مسیحیان صهیونیست تحقق یافت.(164) شاید بتوان گفت که راه یابی تورات به دانشگاه‌ها و ورود حروف عبری به چاپخانه‌ها در سده شانزدهم تأثیر بیشتری از ترجمه تورات به زبان انگلیسی که در سال 1538م بدست هنری هشتم پادشاه انگلیس صادر شد، در تغییر نگرش مسیحیان نسبت به یهود داشته باشد. تدریس زبان عبری در دانشگاه‌های انگلیس و دولتهای اروپایی آثار مهمی از خود برجای گذاشت که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ ایجاد زمینه پذیرش تفسیر یهودی از عهد قدیم، به ویژه مسئله بازگشت یهودیان به فلسطین درآینده.
2ـ اقناع دانشجویان و پژوهشگران به این که منظور از واژه اسرائیل در متون عهد قدیم، همه طوایف یهودیِ موجود در جهانند.
3ـ پذیرش تفسیر توراتی ظهور مسیح، پیش از به پایان رسیدن عمر جهان و بازگشت یهودیان به فلسطین به عنوان شرط ضروری این ظهور.(165)
این تأثیر و تأثرات تا بدانجا پیش رفت که در بسیاری میل به انصراف از اخلاق مسیحیت و گرایش به آداب و عادات یهودی قوت گرفت و حتی گروههایی پا را فراتر نهادند و رسماً آیین یهود را پذیرفتند. و دیگران که بر مسیحیت خود باقی ماندند نگاهی عاطفی و ملاطفت‌آمیز نسبت به یهودیان داشتند.این باورها با ورود تورات به سیستم آموزشی دانشگاه‌ها تا آنجا موثر واقع شد که بسیاری از‌ اندیشمندان و بزرگان عرصه علم نگاهی موافق و همراهی کننده نسبت به یهودیان در بازگشت به فلسطین پیدا کردند که از جمله آنها می¬توان به جان میلتون،(166) شاعر انگلیسی، هم چنین ویلیام بلیک،(167) جان لاک فیلسوف انگلیسی و بنیانگذار‌اندیشه لیبرالیسم، اسحاق نیوتن کاشف قانون جاذبه، ژوزف پریستلی شیمی دان معروف و کاشف گاز اکسیژن، ژان ژاک روسو، بلزپاسکال، امانوئل کانت و... اشاره کرد.خالی از فایده نیست که بدانیم در همین زمان که بسیاری از مسیحیان، اندیشه صهیونیستی بازگشت را ترویج می‌کردند، بسیاری از یهودیان خود منکر این ماجرا بوده! و با آن از در مخالفت وارد شدند. آنان بنابر آموزه‌های تورات، خود را مستحق این آوارگی دانسته منتظر اقدامی از سوی خدا برای نجات خود بودند و به اصطلاح، می‌توان گفت بسیاری از یهودیان، خود، آخرین کسانی بودند که به‌اندیشه صهیونیسم پیوستند،(168) هرچند که این باورها دیری نپایید و با ظهور حاخام‌های جدید به زیر سؤال برده شد و یهودیان را در صف اول ‌اندیشه بازگشت به سرزمین موعود قرار داد. اساساً‌ اندیشه بازگشت برای صهیونیست‌ها به عنوان ملاک و محور دوستی و دشمنی در رابطه با ملتها و دولتها تبدیل شده است. چنانچه آنان از کورش، پادشاه ایران به نیکی یاد می‌کنند چرا که وی در سال 538 قبل از میلاد بنابر ملاحظاتی که می‌خواست فلسطین را تقویت کند، طی فرمانی به یهودیان اجازه داد که به اورشلیم باز گردند.(169) و ناپلئون نیز که در سال 1799 در جریان حمله به فلسطین نسبت به تجدید بنای هیکل سلیمان در قدس و مهاجرت یهودیان به فلسطین تأکید کرد مورد احترام آنان است. این ملاک هنوز هم برای صهیونیست‌ها بیشترین ارزش را در حمایت یا عدم حمایت از شخص، حزب یا دولتی که حامی آنان باشد، دارا است. چنانچه با توجه به اینکه امروزه کفه ترازوی استعمار به نفع آمریکا سنگین‌تر شده است و ایالات متحده خود را موظف به حمایت از جنبش صهیونیسم می‌داند، این رژیم تا زمانی که دولتهای حامی، موضعی موافق با وی دارند با آنان همراهی می‌کند در غیر این صورت بوسیله نفوذی که خصوصاً در حاکمیت سیاسی اقتصادی آن کشورها دارد آنان را تحت فشار قرار داده و به سوی دیدگاه مورد نظر خود سوق می‌دهد. البته نفوذ صهیونیسم در سازمانهای بین المللی چون سازمان ملل و بنگاه‌های رسانه‌ای و اقتصادی بین المللی را نباید از نظر دور داشت که در همین رابطه توضیحاتی در ادامه خواهد آمد.با توجه به مطالبی که گذشت تا حدودی می‌توان به صدق ادعای تلفیق دین و سیاست در قبال جنبش صهیونیسم در حیات سیاسی کشورهایی چون ایالات متحده و کشورهای اروپایی اذعان کرد.(170) چرا که با توجه به اصل جدایی دین از سیاست طبق ادعای آنان، کذب محض بودن آن را در موضع گیری دولت آمریکا و کشورهای اروپایی در برابر رژیم اشغالگر قدس که نمونه بارز تلفیق این دو در سیاست‌های منطقه‌ای می‌باشد را می‌توان بعینه مشاهده کرد. خصوصاً ایالات متحده آمریکا خود را به گونه‌ای اخلاقاً و شرعاً ملتزم به حمایت از صهیونیسم می‌داند و از همان آغاز استقلال با التزام به مذهب پروتستان درمقدمه قانون اساسی خود که ملّت آمریکا را تحت حمایت الهی قرار می‌داد بر پولهای رایج خود شعار بر خدا توکل می‌کنیم(171) را نگاشت و رئیس جمهور منتخب مردم موظف به ادای سوگند به کتاب مقدس شد.(172) برای اینکه نفوذ دین در میان اقشار جامعه آمریکا را بیشتر روشن نماییم بهتر است به مراکز آموزشی وابسته به کلیسا اشاره‌ای کوتاه داشته باشیم. کلیساهای ایالات متحده دارای صدها مؤسسه عالی، دانشکده و دانشگاه در این کشورند. در سال تحصیلی 82ـ1981م تعداد مدارس عالی وابسته به کلیساها 1978 باب بوده است. از سوی دیگر، در حالی که تعداد مدارس دینی روزانه در سال تحصیلی 55ـ1954م از 123 باب و دوازده هزار دانش آموز تجاوز نمی‌کرد. در سال 1980م تعداد این مدارس به 18000 باب مدرسه و دو میلیون نفر دانش آموز رسید.از نخستین دانشگاه‌های نام‌آوری که کلیساهای آمریکا با هدف گسترش آموزش‌هاي دینی تأسیس کردند دانشگاه‌هاروارد بود که در سال 1636م تأسیس شد. دیگری دانشگاه ییل(173) که در سال 1710م با همین هدف دایر گردید. از دیگر دانشگاه‌هایی که در آمریکا پیوندی عمیق با کلیسا دارند، دانشگاه آمریکایی، دانشگاه جرج تاون و دانشگاه کاتولیکی است که همه در واشنگتن قرار دارند. همچنین دیتون و پیلور در تگزاس، دانشگاه اِموری در شهر آتلانتا، دانشکده بوستون، دانشگاه دنفر در کلورادو، دانشگاه دیوک در کاریلونای شمالی.... همه از این دست به شمار می‌آیند.(174) آمارهای موجود در آمریکا نیز از بزرگترین پدیده، در صنعت نشر و فروش حیرت انگیز و گسترده کتابهای دینی سخن می‌گویند. در سال 1979م یک سوم از همه کتابهای به فروش رسیده در ایالات متحده، دینی و مذهبی بوده است. در سال 1984م 37 میلیون نفر آمریکایی حدود دو میلیارد دلار، کتاب دینی خریداری کرده‌اند!(175) از چهره‌های شاخص صهیونیسم مسیحی آمریکا که نقش عمده‌ای در حمایت از اسرائیل دارند می¬توان به جری فال ول(176)، اسقف پاتریک رابرتسون(177)، اسقف جرج اوتیس، اسقف مایک ایوانز(178)، اسقف جیمی سواگرت و اسقف بیلی گراهام(179) اشاره کرد.مسیحیان صهیونیست برای تأثیر گذاری بیشتر و گسترش دامنه تبلیغ خود علاوه بر شیوه‌های مرسوم با اتخاذ شیوه‌های نوین تبلیغات و بهره گیری از امکانان تکنولوژی روز از روشی جدید بنام کلیسای تلویزیونی هم اقدام به تبلیغ برنامه‌های خود می‌کنند. آنها با این روش، اصناف مختلف مردم در سنین گوناگون حتی کودکان را نیز در برنامه خود شرکت می‌دهند و بدین وسیله آنچه را که در کلیسا وجود دارد به خانه‌های مردم وارد می‌کنند. در برنامه‌هایی که در کلیساهای تلویزیونی اجرا می‌شود علاوه بر چهره‌های سرشناس صهیونیسم مسیحی انبوهی از برنامه‌های متنوع دینی به صورت مستمر از سوی هشتصد کشیش بنیادگرا از طریق بیش از یک هزار رسانه دیداری و شنیداری به اجرا در می‌آید که علاوه بر ایالات متحده در بسیاری از نقاط دنیا قابل دریافت می‌باشد.(180)
با توجه به تمام مطالبی که گذشت و با در نظر گرفتن میزان اهمیت هر کدام از عواملی که به عنوان علل پیدایش صهیونیسم بر شمردیم، می‌توان این گونه نتیجه گیری کرد که بر خلاف تصور رایجی که صهیونیسم را زاییده یهودیت می‌دانند و یهودیان را پدید آورندگان آن می‌نامند، در اصل این جنبش در سایه منافع قدرت‌های استعماری مانند انگلیس، ابتدا توسط عناصر غربی غیر یهودی مطرح شد و پس از گذشت مدتی به آرامی در میان بخشی از یهودیان پذیرفته شد و آنگاه میان صهیونیسم غیریهودی از یک سو و صهیونیزم دینی و سیاسی یهود از سوی دیگر آمیختگی ایجاد شد. از این رو به طور خلاصه صهیونیسم را می‌توان سلطه اقلیت استثمارگری دانست که با منشا غربی در جهت آسوده شدن از شرّ یهودیان زائد در غرب، و همچنین در راستای اهداف استعماری خود در خاورمیانه، پایگاهی به نام اسرائیل را بوجود آوردند. این اقلیت استثمارگر (که از گذشته تا کنون بدون پایبندی به دینی خاص، حتی بر اکثریت مردم مغرب زمین مسلط هستند) بدنبال جای پایی در منطقه استراتژیک خاورمیانه بودند و از آنجا که یهودیان پراکنده در اروپا نیز مشکلات عدیده‌ای داشتند و به لحاظ دینی انگیزه‌های حضور در فلسطین را نیز دارا بودند، علی رغم مخالفت تعداد قابل توجهی از معتقدین به آیین یهودیت، بر آن شدند تا از یهودیان به عنوان ابزار اجرای هدف استعماری خود استفاده کنند و چنین بود که زمینه‌های شکل‌گیری رژیم غاصب صهونیستی در کشور فلسطین بوجود آمد.(181)
"این مقاله برگرفته از بخش هفتم کتاب " ردپای سامری " به قلم نگارنده می باشد.

پي نوشت ها :
 

92.یهودی سوزی، ص 55
93.لاویان، باب6، جمله‌های 1ـ 9
94. یهود سوزی، ص 56
95. simon Wiesenthal
96. محاکمه صهیونیسم اسرائیل، ص 131
97.همان، و یهودی سوزی، ص62
98. Protestation
99. Martin Luther، 1483ـ 1546 م
100. Protestant
101. یهود و صهیونیسم، ص 511، به نقل از الصلیبیون الجدد، ص23ـ 24
102.البته قرن‌ها قبل از لوتر شخصی به نام پَولِس با رخنه در دین مسیح تا حدود زیادی آن را از مفاهیم الاهی تهی کرده بود. وی که در آغاز امر یک یهودی متعصب با نام شاوول بود پس از عیسای مسیح (ع) ناگهان اعلام کرد که مسیحی شده است و مسیح او را مامور به تبلیغ مسیحیت کرده است.دو تن از نویسندگان انجیل‌های چهارگانه یعنی مُرقس و لوقا در سلک شاگردان وی درآمدند.نکته شایان توجه این که برای نخستین بار او بود که اعلام کرد عیسی فرزند خداست و بر این امر پای فشرد.تبار انحراف، ص314 و یهود و صهیونیسم، ص512
103.یهود و صهیونیسم، ص 514، به نقل از عبدالمجید همو، اعوان الیهودیه علی تحقیق احتلال فلسطین ص 98
104. یهود و صهیونیسم، ص 504
105.Henry dunant
106.یهود و صهیونیسم، ص 505
107.پیشین، به نقل از عبدالوهاب المسیری، صهیونیسم، ترجمه لواء رودباری، ص 2
108.Fundamentalism
109.یهود و صهیونیسم، ص 509
110.همان، به نقل از یوسف الحسن، جذور الانحیاز، ص 37
111.Armageddon
112.مکاشفه یوحنای رسول، فصل 16، جمله 16
113.فرجام سیاره بزرگ زمین
114.یهود و صهیونیسم، ص 537
115.یهود و صهیونیسم، ص528، به نقل از یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 115
116.واژه اَمپریالیسم که از ریشه‌ای لاتینی به معنای امپراتوری گرفته شده است، عنوانی است برای قدرت یا دولتی که بیرون از حوزه ملی خود به تصرف سرزمینهای دیگر بپردازد و مردم آن سرزمینها را به زور وادار به فرمانبرداری از خود نماید و از منابع اقتصادی، مالی و انسانی آنها به سود خود بهره برداری کند. این واژه در دهه 1830 در مورد یکی از هواخواهان امپراطوری یعنی ناپلئون بناپارت به کار برده شد........ بعدها در دهه 1890واژه امپرالیسم در انگلستان رواج یافت. رواج دهندگان آن گروهی بودند به رهبری جوزف چمبرلین، سیاستمدار استعمارخواه انگلیسی که هوادار گسترش امپراتوری انگلستان بود..... واژه امپریالیسم بزودی در سایر زبانها به کار رفته شد و از آن برای بیان کشاکشهای قدرتهای اروپایی رقیب برای بدست آوردن مستعمری و حوزه نفوذ در آفریقا و دیگر قاره‌ها استفاده گردید. این کشاکشها که از دهه 1880 م تا سال 1914 م بر سیاست بین المللی حاکم بود سبب شد که این دوره عصر امپریالیسم نامیده شود. در اواخر قرن نوزدهم کشورهای امپریالیستی، جهان را کاملاً بین خود تقسیم کرده بودند.... بطوری که انگلستان دارای 2409 میلیون کیلومتر مربع مستعمره با جمعیتی حدود 309 میلیون نفر بود. فرانسه نیز دارای 958 میلیون متر مربع مستعمره با جمعیتی بالغ بر 564 میلیون نفر بود. در مفهوم جدید امپریالیسم بر خلاف معنای قدیمی آن که به حاکمیت شخصی اشعار داشت به نظامی گفته می‌شود که بر پایه چیرگی یک حکومت امپراتوری استوار است. پدیده ناسیونالیسم و نیز وقوع انقلاب صنعتی در اروپا را می‌توان از مهمترین عوامل پیدایش امپریالیسم دانست. دولتهای اروپایی گسترش حاکمیت یک ملت را در فراسوی مرزهای خود بعنوان عامل مهمی در بالا بردن روحیه ملی و بعضاً بعنوان انگیزه تحرک ملی به حساب می‌آورند. بدین ترتیب ناسیونالیسم بعنوان یکی از محرکهای اصلی امپریالیسم بشمار می‌آید بطوری که تئوریسین‌های کلاسیک و نوین همگی ناسیونالیسم را عامل مهمی در تکوین ایدئولوژی امپریالیسم می‌دانند. پس از جنگ جهانی دوم بوجود آمدن جنبش‌ها و حرکت‌های استقلال طلبانه در کشورهای جهان سوم باعث خروج کشورهای امپریالیستی از این کشورها گردید. امپریالیسم نیز که حضور مستقیم و فیزیکی خود را با شرایط پس از وقوع جنگ مغایر می‌دید از راه‌های دیگر سعی در ادامه روند سابق کرد. راههایی چون امپریالیسم اقتصادی، فرهنگی و... تشکیل شرکتهای چند ملیّتی، تک محصولی کردن کشورهای جهان سوم و صدور صنایع مونتاژ به این کشورها، دادن وام و اخذ سودهای بسیار از آن، انحصار طلبی و..... از جمله شیوه‌های عملکرد امپریالیسم اقتصادی می‌باشد. امپریالیسم فرهنگی عبارت است از کاربرد قدرت سیاسی و اقتصادی برای پراکندن ارزشها و عادتهای فرهنگ متعلق به آن قدرت در میان مردمی دیگر و به زبان فرهنگ آن مردم. امپریالیسم فرهنگی از آن جهت اهمیت دارد که کشورهای استعماری به وسیله آن می‌توانند پایه‌های تسلط اقتصادی، سیاسی خود را مستحکم سازند. استعمارگران با گسترش فرهنگ و زبان خود به تدریج ملل تحت استعمار خود را با فرهنگ خود بیگانه می‌سازند. در بسیاری از کشورهای جهان سوم بخصوص در کشورهای آفریقایی نه تنها زبان استعمارگران به عنوان زبان رسمی در آمده است، بکله بسیاری از مردم این سرزمین‌ها با زبان بومی و مادری خود آشنایی ندارند. در این شیوه با ایجاد مراکز فرهنگی درکشورهای استقلال یافته سعی دارند با ترویج فرهنگ، تمدن، زبان و شیوه زندگی خود کماکان وابستگی آنها را به خود حفظ کنند. ترویج الگوها و راه و رسم زندگی مصرفی و تجملی، اشاعه عقاید و مکاتبی که توجیه کنندة ارزشها و معیار‌های فرهنگ تحمیلی باشند و هم چنین پرورش تحصیل کردگان وابسته از جمله شیوه‌های تحقق نفوذ فرهنگی می‌باشند. بنگاه‌های سخن پراکنی، خبرگزاری‌ها، فیلمهای سینمایی، ترجمه کتابها و.... از ابزارهای امپریالیسم فرهنگی می‌باشند. تعدادی از متفکرین امپریالیسم را به معنای تسلط سیاسی دانسته و مفهوم اقتصادی آن را در کلمه استعمار می‌جویند. بهر حال، مفهوم امپریالیسم با مفهوم استعمار پیوندی نزدیک و جدا نشدنی دارد. فرهنگ خاص علوم سیاسی، ص88 و48 و 149
117. فرهنگ خاص علوم سیاسی، ص 292
118.concern به معنای نوعی شرکت است
119. صهیونیسم، ص9
120.پیشین، ص 8
121.مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، ص 474
122.Surinam
123. cayenne
124. صهیونیسم، ص 45
125. پیشین، ص 45
126.دکتر ناهوم گلدمناز رهبران صهیونیسم و رئیس بیست و سومین کنفرانس صهیونیستی 1951م ضمن یک سخنرانی که به سال 1947م در مونتریال کانادا ایراد کرد، گفت: یهودیان تنها به دلیل مفهوم توراتی فلسطین، به آن نظر ندارند و تنها به دلیل آب‌های بحرالمیت که در نتیجه تبخیر، سالانه حدود سه هزار میلیارد دلار فلز و شبه فلز از آن قابل برداشت است، بدان چشم ندوخته اند، و صرفاً برای مخازن نفتی این سرزمین که بیست برابر مجموع مخازن نفتی آمریکای شمالی و جنوبی است، بدان روی نیاورده اند، بلکه به این دلیل که فلسطین، لولای اتصال سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا بوده و نقطه تمرکز قوای جهان و مرکز استراتژی نظامی برای سیطره بر عالم است، بدان روی آورده اند.یهود و صهیونیسم، پانوشت ص409
127.پیشین، ص 49
128.پیشین، ص51
129.یهود و صهیونیسم، ص325
130.صهیونیسم، ص18
131.عملکرد صهیونیسم در برابر جهان اسلام، ص34 و صهیونیسم، صص14ـ 18ـ 83
132. صهیونیسم، ص53
133. صهیونیسم، ص60.
134.یهود و صهیونیسم، ص337
135. نفوذ صهیونیسم در رسانه‌های آمریکا، ص41
136. پیشین
137.عملکرد صهیونیسم در برابر جهان اسلام، ص47
138.یهود و صهیونیسم، ص339
139.مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، ص 423
140. یوشع، باب1، جمله‌های 3ـ 6
141.تثنیه، باب1، جمله‌های 8ـ 9
142.moshe benـ zion
143. محاکمه صهیونیسم اسرائیل، ص 150
144.پیدایش باب15، جمله‌های 18ـ 21
145.روژه گارودی در این باره با چاپ کتاب تاریخ یک ارتداد به تشریح این مساله پرداخته است.وی در ابتدای این کتاب می‌نویسد: این کتاب تاریخ یک ارتداد است.این ارتداد عبارت است از تبدیل مذهب، از طریق قرائتی قشری و گزینشی از یک کلام وحی شده، به ابزار یک سیاست، در همان حال که این سیاست جنبه قدسی می‌یابد... تاریخ یک ارتداد، ص23
146.محاکمه صهیونیسم اسرائیل، ص 149
147.عملکرد صهیونیسم در برابر جهان اسلام، ص 325
148.محاکمه صهیونیسم اسرائیل، ص 149
149.سفر پیدایش، باب 18:15، لاویان 24:20، اعداد 50:33ـ 55
150.یهود و صهیونیسم، ص92، به نقل از جاک تنی، الاخطبوط الصهیونی، تعلیق هشام عواض ص18 ـ 34ـ 35
151. وقتی هم که از درک این تناقضات ناامید می‌شوند با همان تعبیر قدیمی بی پدر و مادر بودن سیاست از کنار آن می‌گذرند!
152.انجیل متی، باب 23
153. متی، باب23، جمله 38
154. یهود و صهیونیسم، ص 553، به نقل از یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص21ـ 22
155.یهود و صهیونیسم، ص 553 و پروتکلهای دانشوران صهیون، ص237
156.یهود و صهیونیسم، ص 553ـ 555، به نقل از رضا هلال – المسیح الیهودی و نهایه العالم، ص 145ـ 146
157.نسب نامه حضرت عیسی در کتاب انجیل متی، باب اول، جمله‌های 1ـ 17 آمده است.
158.یهود و صهیونیسم، ص 557، به نقل از روژه گارودی، الارهاب الغربی، ج 1، ص 52ـ 53
159.پیشین، ص 558، به نقل از یوسف الحسن، جذور الانحیاز...، ص 70ـ 71
160.یهود و صهیونیسم، ص 511
161.یهود و صهیونیسم، ص 302، به نقل از یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص60
162. هیکل سلیمان بنابر اعتقاد یهودیان، ساختمان مربع شکل نه چندان بزرگی بوده است که سلیمان نبی آن را بنا کرد، تا هم مکانی برای عبادت و تقدیم قربانی باشد و هم جایگاه تابوتی باشدکه دو لوح سنگی حضرت موسی و عصا و وصیت او در آن قرار داشته است
163. مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، ص 482 و یهود و صهیونیسم، ص 300 البته گذشته از انگیزه‌های مذهبی صهیونیست‌ها از این گونه حفاری‌ها نباید توطئه آنان در حذف نمادهای اسلامی را نیز فراموش کنیم. علاوه بر اینکه بنابر اعتقادات آنان جنگ هرمجدون یا آرماگدون هم یکی از علامتهای ظهور مجدد مسیح می‌باشد که بسیاری از مسیحیان صهیونیست آنرا به عنوان یک جنگ هسته‌ای پیش بینی می‌کنند، و حتی بعضی از آنانگریس هال سل، تدارک جنگ بزرگ، ص 152همین حفاری‌ها و ایجاد نارضایتی بین پیروان ادیان بزرگِ اسلام، مسیحیت و یهودیت را بهانه‌ای برای وقوع آن می‌شمارند.
164. یهود و صهیونیسم، ص308، ر.ک محمد السماک، الصهیونیۀ المسیحیه، مقدمه، صII
165. یهود و صهیونیسم، ص532، به نقل از یوسف الحسن، البعد الدینی فی السیاسۀ الامریکیۀ تجاه الصراع العربی¬ـ الصهیونی، ص23ـ 24
166.John Milton
167. William Blacke
168.پیشین، ص540
169.صهیونیسم، ص21
170.البته این دیدگاه تلفیق مزورانه دین و سیاست توسط حکام برای رسیدن به اهداف خود در سایه انحراف افکار عمومی و بهره برداری از آنها را نفی نمی¬کند.م
171.In God we Trust
172.در حالی که آنچه بیشتر در میان مسیحیان در مورد خدا رایج است، اقانیم ثلاثه، پدر، پسر و روح القدس می‌باشد. و بر آنها نیز باید توکل کرد و آنچه قبولیت عام برای مسیحیان دارد انجیل است و این نشانه غلبه دین یهود در برابر مسیحیت در این موارد دارد.
173.Yale
174.یهود و صهیونیسم، ص574، به نقل از یوسف الحسن، البعد الدینی فی السیاسۀ الامریکیه تجاه الصراع العربی ـ الصهیونی ص68ـ 70.
175.پیشین، ص71
176.Jerry falwell وی در موضع گیری‌های خود نسبت به اسرائیل بر یک نکته تکیه‌ای تمام دارد که معمولاً هیچ یک از کتابها، نشریه ها، برنامه ها، مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های او خالی از آن نیست و آن اینکه (ایستادن در برابر اسرائیل به منزله اعلام جنگ به خداوند است) وی درجریان حمله اسرائیل به نیروگاه‌های عراق این عملیات را فقط دفاع دانست. وی در جهت تبلیغات دامنه دار خود برای صهیونیسم از مناخیم بگین بالاترین جایزه دولتی اسرائیل را دریافت کرد و رژیم صهیونیستی یک فروند هواپیمای جت شخصی از نوع ویند ستریم را به وی اعطا کرد. یهود و صهیونسیم ص581
177.Jimmy Swaggret وی همواره بر این امر تأکید می‌کند که اسرائیل برترین ملت خداست.همچنین می‌گوید وعده خداوند که در تورات سفر تکوین 12 : 3 می‌گوید آنان را که به تو ـ اسرائیل ـ خوبی کنند، برکت می‌دهم و آنانی که به تو بدی نمایند لعنت می‌کنم شامل ایالات متحده می‌شود چرا که ایالات متحده نیرومند است و من مطمئنم که این امر ناشی از آن است که آمریکا پشت اسرائیل ایستاده است. از این رو از خدا می‌خواهم که ما را همواره پشتیبان اسرائیل قرار دهد. پیشین، ص595
178. معروفترین برنامه تلویزیونی وی "اسرائیل کلید بقای آمریکا" نام دارد. پیشین ص593
179.او اعتقاد دارد که روابط ویژه‌ای میان خداوند و یهودیان اسرائیل وجود دارد. پیشین، ص596
180.پیشین، ص603
181.محمد کریمی، پشت نقاب صلح، ص353، انتشارات کیهان، چاپ اول1380
 

منابع و ماخذ
1.قرآن کریم
2.احمدی، محمد(به کوشش)، پژوهه صهیونیت، تهران، موسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء‌اندیشه، چاپ اول1376
3.المسیری، عبدالوهاب محمد، یهودیان جهان، ترجمه عبدالکریم جادری، تهران، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشکده فرماندهی و ستاد دوره عالی جنگ، 1380
4.انصاف پور، غلامرضا، کامل فرهنگ فارسی، چاپ دوم، تهران، انتشارات زوار
5.ایوانف، یوری، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ سوم، (1356) 2536 شاهنشاهی
6.حسین زاده، محمد علی، سیری در مکتب یهود، تهران ، انتشارات کیهان، 1383
7.جدید بناب، علی، عملکرد صهیونیسم نسبت به جهان اسلام، قم، انتشارات موسسه امام خمینی ره ، چاپ سوم، 1386
8.جیمز،‌ هاکس، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر، 1377
9.دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران ؛ دانشگاه تهران
10.سماواتی، زهرا، سلطه رسانه‌ای صهیونیسم در آمریکا، تهران، چاپ و نشر عروج وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، چاپ دوم1385
11.شاهاک، اسرائیل؛ تاریخ یهود آیین یهود سابقه سه هزار ساله، ترجمه رضا آستانه پرست، تهران، انتشارات قطره، چاپ اول 1378
12.شیخ نوری، محمد امیر، صهیونیسم و نقد تاریخ نگاری غرب، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و‌اندیشه اسلامی، چاپ اول1388
13.شیرازی، سید محمد، دنیا بازیچه یهود، ترجمه سید‌هادی مدرسی، بی تا، بی جا، انتشارات موسسه امام صادق (ع)
14.طباره، عفیف عبدالفتاح، چهره یهود در قرآن، ترجمه سید مهدی آیت اللهی، انتشارات جهان آرا
15.عباسی، احمد، یهودی سوزی، افسانه پردازی صهیونیسم، قم، انتشارات ابتکار دانش، چاپ اول1385
16.علي بابايي، غلامرضا، فرهنگ علوم سياسي، جلد 1و 2
17.علیزاده، حسن، فرهنگ خاص علوم سیاسی، تهران، انتشارات روزنه، چاپ اول 1377
18.علایی، نگاه به یهود و نگاه یهود، قم، انتشارات میم، چاپ اول1385
19.کتاب مقدس، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول1380و کتاب مقدس، ترجمه فارسی، انتشارات ایلام 2002
20.کلباسی اشتری، حسین، تبار شناسی کتاب مقدس، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و‌ اندیشه اسلامی، چاپ دوم 1387
21.کریمی، فاطمه، شناخت‌اندیشه و عملکرد یهود در قرآن و تاریخ، قم، انتشارات جامعه القرآن الکریم، چاپ اول1386
22.کریمیان، احمد، یهود و صهیونیسم، قم، انتشارات موسسه امام خمینی ره، چاپ اول1387
23.گارودی، روژه، محاکمه صهیونیسم اسرائیل، ترجمه جعفر یاره، احمد نخستین، مجید خلیل زاده، تهران، انتشارات کیهان، چاپ دوم 1380
24.گارودی روژه، تاریخ یک ارتداد، اسطوره‌های بنیانگذار سیاست اسرائیل، ترجمه مجید شریف، تهران، موسسه رسا، چاپ اول 1377
25.مددی، حجت الله، داعیه داران دین، قم، انتشارات نقش، چاپ اول 1386
26.موسوی مطلق سید علی، بلوای صهیون از نیل تا‌هامون، قم، انتشارات تاظهور، چاپ اول1385
27.موسسه اطلاع رسانی و مطالعات فرهنگی لوح و قلم، تبار انحراف، قم، انتشارات ابتکار دانش، چاپ چهارم1388
28.موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سازمان‌های یهودی و صهیونیستی در ایران، تهران، انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم1384
29.نابلسی، دکتر محمد احمد، روانشناسی سیاسی اسرائیل، ترجمه دکتر حجت رسولی، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ، چاپ اول1387
30.نویهض، عجاج، پروتکلهای دانشوران صهیون، ترجمه حمید رضا شیخی، مشهد، نشر بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ پنجم 1387
31.هفت آسمان، فصلنامه تخصصی ادیان و مذاهب، شماره‌های 17، 22 و26