سيد الشهداي دوره ديكتاتوري در ايران
سيد الشهداي دوره ديكتاتوري در ايران
تأملاتي در حيات سياسي شهید آیت الله مدرس
گفتگو با سيد حسين مكي
حاشيه هاي يك گفت و گو
همان روز اول پس از سخنان يكي از شخصيت هاي اجرايي وقت، پيرمردي عصا زنان به روي سن رفت و پشت ميكروفن آمد كه فهميديم «سيد حسين مكي» مورخ برجسته و از نقش آفرينان اصلي نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران است. با آنكه آن روز حدود هشتاد سال از سن او مي گذشت، اما پيرمرد چيزي بيش از يك ساعت در فضايل و مناقب اسطوره مبارزه با استبداد رضاخاني سخن گفت و با آنكه معلوم بود هنوز نكات ناگفته بسياري دارد، اما ضيق وقت موجب شد تربيون را به ديگران بسپارد.
سخنان شيرين دكتر مكي موجب شد در وقت ناهار در کنار وي قرار گيريم و نكات بيشتري از زندگي شهيد آيت الله مدرس و خاطرات ناگفته وي از حوادث سياسي سال هاي دهه 20 بپرسيم و او با خوشرويي فراوان به درخواستهاي ما پاسخ داد.
اين سمينار باعث شد تا از آن پس طي چندين مرحله با اين مرد بزرگ تماس داشته باشم. گاهي به مناسبت عيد و گاهي به مناسبت هاي ديگر از او احوالپرسي مي كردم تا اينكه شيرين ترين فصل آشنايي با مرحوم مكي فرا رسيد.
آذر ماه سال 75 به مناسبت سالگرد شهادت آيت الله مدرس تلفني با استاد تماس گرفتم و از او خواستم فرصتي براي يك مصاحبه مفصل در اين باره در اختيار كيهان بگذارد. خيلي راحت موافقت كرد، اما گفت، «مي دانيدكه چشم هاي من ديگر نمي بيند و من فرصت مراجعه مجدد به كتابخانه خود را براي يادآوري حوادث آن سال ها ندارم، با اين حال از آنچه در حافظه دارم دريغ نخواهم كرد و براي شما خواهم گفت.»
با عكاس و روزنامه به خانه اش رفتيم. در حياط كه باز شد، ديدم در حالي كه دستش را به در گرفته، تا دم ايوان به استقبال ما آمده است. قبل از شروع موضوعات اصلي مصاحبه، بيش از دو ساعت به گفت و گو پيرامون خاطرات وي از حوادث و جريانات ملي شدن صنعت نفت و دزدي هاي دربار، به ويژه خانواده رضاخان و محمدرضا گذشت. وي به خصوص از تلاش خود در بازگرداندن دو سه گردنبند و نيم تاج تاريخي از مادر فرح ديبا به خزانه جواهرات ملي ياد كرد. جالب ترين بخش اين گفت و گو هنگامي بود كه وي به عنوان مخبر كميسيون هيئت مختلط نفت و نماينده هيئت مختلط در كميته خلع يد از انگليسي ها و نماينده تام الاختيار دولت دكتر مصدق، از بالا رفتن بر فراز ساختمان تأسيسات شركت نفت آبادان در 29 اسفندماه سال 1329 ياد كرد كه طي آن پرچم استعمار انگلستان را پايين كشيد و با افتخار هر چه تمام تر، پرچم ايران را بالا برد.
هنگامي كه سخن به شهيد مدرس رسيد. وي در حالي كه به اين كار خود مباهات مي كرد گفت، «من "مكتب مدرس شناسي"را در ايران باب كردم و دو جلد كتاب «مدرس : قهرمان آزادي» ام، نخستين و از كامل ترين كتاب هايي است كه درباره آن سيد بزرگوار به رشته تحرير درآمده است.
مكي تمايل بسياري به تجديد چاپ اين كتاب داشت ؛ به خصوص از اين جهت كه به تازگي شعري از عارف قزويني را يافته بود كه به رغم تمايلاتش به سردار سپه، نتوانسته بود فضايل مرحم مدرس را انكار كند و اين حديث يا ضرب المثل عربي را ياد آور شد كه، «الفضل ما شهيد به الاعداء». وي همچنين با حسي توام با غيرت و افتخار، به نقش تحسين بر انگيز آن مجاهد شهيد در مخالفت با اولتيماتوم1911 روسيه پرداخت.
نكته تازه اي كه مكي درباره شهيد مدرس گفت و اصرار داشت كه جوانان ايراني از اين ماجرا حتما باخبر باشند اين بود كه كسي در برابر تخريب ابنيه و آثار تاريخي و باستاني صفويه در شهر اصفهان ايستاد و موفق شد مانع تخريب آنها شود، آيت الله مدرس بود و تأكيد كرد، «هيچ كس جز مرحوم مدرس، اعتراضي به اين تصميم عجيب ظل السلطان نكرد و اگر اين مرد بزرگ نبود، الان اصفهان هيچ كدام از اين بناهاي تاريخي اطراف ميدان نقش جهان را نداشت.»
بخشي از خاطرات من از مرحوم مكي نيز به ماجراهاي پس از چاپ مصاحبه مفصل كيهان با او بر مي گردد. نخست اين كه يكي از دانشجويان آن موقع دانشگاه امام صادق (ع) هميشه خدمتش مي رسيد و برايش مطالب را مي خواند و او هم با دقت و ريزبيني و وسواسي كه جز از يك مورخ صادق وفادار به حقيقت انتظار نمي رفت، نكاتي را يادآور مي شد و از جمله همان مصاحبه من بود كه برخي از اسامي را در هنگام پياده كردن نوار، اشتباه ذكر كرده بودم.مكي در اولين تماس من با وي پس از چاپ روزنامه، اولاً از دقت زياد در تنظيم مصاحبه تقدير
كرد و سپس حدود هفت هشت اشكال در اسامي و وقايع را يادآور شد. مثلا گفت، «نام اسماعيل آقا سيميتقو را درست ننوشته بودي يا به جاي مرحوم حاج آقا نورالله اصفهاني نوشته بودي، حاج آقا ملاي اصفهاني. همچنين جواب سئوال انحلال مجلس دوم را اشتباه ذكر كرده بودي و بايد مي نوشتي، «بين مجلس سوم و چهارم حدود شش سال پارلمان نداشتيم.»
با اينكه مصاحبه را برايش خوانده بودند، اشكالاتي املايي اسامي را هم يادآور شد و گفت، «كلنل فضل الله خان آق اولي» درست است نه «عاقدلي». اشكالات محتوايي ديگري هم بود كه مكي توضيح داد، از جمله اينكه، «مرحوم ملك الشعراي بهار جزو ياران وفادار و فراكسيون اقليت مدرس در مجالس پنجم و ششم بوده و ستايش مدرس به صفات عالي را، نوبخت، نماينده دوره ششم مجلس كه مدرس با اعتبار نامه اش مخالفت كرده بود، اظهار داشته بود.» در مورد دكتر مصدق هم گفت، «برخلاف آنچه آورده اي، مرحوم دكتر مصدق جزو فراكسيون مدرس نبود، بلكه جزو نه نفر نامزدي بود كه مدرس اعلام كرده بود به اين ليست راي مي دهد و در حقيقت مرحوم دكتر مصدق با حمايت آيت الله مدرس توانست آراي مردم را كسب كند.»
گاهي توضيحاتش ديگر خيلي ريز مي شد و من لذت مي بردم كه يك نسل چه خوب مي تواند به مورخ برجسته اي چون او اعتماد كند. مي گفت، «پس از سوء قصد به مدرس. وكلا به مستوفي الممالك فشار نمي آورند كه استعفا دهد، بلكه فشار مي آورند كه ضاربان وي شناسايي و تعقيب قانوني شوند. نكته ديگر اينكه، «خود تدين به مدرس سيلي نزده بود بلكه دكتر احياء السلطنه بهرامي اين جسارت را كرده بود. او در فراكسيون تجدد كه در راس آن تدين قرار داشت، حضور داشت.
تذكر اين چند نكته املايي يا خلاصه سازي وقايع تاريخي، بخشي از حواشي اين مصاحبه بود؛ اما اين مصاحبه حاشيه هاي اصلي ديگري هم داشت. فراموش نمي كنم وقتي پاسخ هاي مرحوم مي به سئوالي پيرامون شباهت ها و تفاوت هاي سياست هاي دكتر مصدق و آيت الله مدرس چاپ شد، خشم شديد ليبرال ها و برخي مورخان وابسته به جريانات فرقان و جنبش مسلمان مبارز و... را برانگيخت. وقتي براي مكي از تلفن هاي مكرر و فحش آلود طرفداران آنها به كيهان گفتم، خنديد و گفت، «چند برابرش را به خودم گفته اند.» بعد افزود، «من چه در زماني كه در عرصه سياست نقش مستقيم داشتم و چه بعدها كه به نوشتن كتاب پرداختم تا حال كه بيش از 40 عنوان كتاب از من چاپ شده است، هيچ گاه از مسير صداقت و درست نويسي و راستگويي خارج نشده ام و تا آخر عمر هم خارج نخواهم شد.» وي گفت، «نمي گويم در هيچ كاري و هيچ كتابي اشتباه نكرده ام، اما اين اشتباهات احتمالي، عمدي نبوده است و به برداشت من بر مي گشته است.» دكترمكي سپس گفت، «آقاي محمد تركمان پيش من آمد و يك جلد از آخرين كتابش را به من هديه كرد و گفت، «مصاحبه ات را با كيهان تكذيب كن.» اما من به ايشان گفتم، «طي اين سال ها هيچ كدامتان سراغي از من نگرفتيد، حالاكه كيهان آمده و مصاحبه كرده است، مي گوئيد تكذيب كن؟!» محمد تركمان البته پس از نااميد شدن از تحريك مرحوم مكي به تكذيب وقايع تاريخي دوران مصدق و مدرس، به كيهان آمد و يكي دو ساعتي با من صحبت كرد؛ جوابيه اي نوشته بود مبني بر اينكه، «اصلا مدرس نطقي عليه اولتيماتوم نكرده است.» خوشبختانه رشته تحصيلي من علوم سياسي بود و حداقل هشت واحد درس «تاريخ روابط سياسي ايران» را گذرانده بودم و نمونه هايي از اعتراف مورخان آمريكايي، اروپايي و ايراني (موافق و مخالف) مدرس را كه صراحتاً اين ماجراي تاثيرگذار را ذكر كرده بودند، يادآور شدم.
روابط من و مكي روز به روز نزديك تر مي شد. وي نامه اي به انتشارات علمي نوشت و يك دوره كتاب هشت جلدي «تاريخ بيست ساله ايران» را براي من درخواست كرد و در اول آن هم چيزي به لطف يادداشت كرد، هر چند آنچه را كه مي نوشت نمي توانست بخواند. روزي هم مرا خواست و خواهشي را مطرح كرد. گفت، «چيزي به پايان عمر من باقي نمانده است و من فرصت نكرده ام بسياري از وقايع تاريخي را بنويسم. بيا و من مطالب را به تو مي گويم و تو اسنادشان را از ميان اسناد من پيدا كن و به اسم خودت چاپ كن و حق التاليف آن را هم خودت بگير.» روزي ديگر هم گنجه اي پر از عكس هاي تاريخي را نشانم داد و گفت، «اين عكس ها را از بين مي روند و به دست اهلش نمي رسند. بيا اين عكس ها را براي كيهان ببر و يك نسخه از روي آن براي من نگه دار.» علاوه بر بيماري مكي، به علت برخي مسائل و گرفتاري ها، چند ماهي در اجابت به درخواست آن مرد بزرگ تاخير كردم ؛ غافل از اينكه مرگ، بي رحم تر از آن است كه بتوان تصور كرد.
مصاحبه من با مكي درباره مدرس چند روز پس از سالروز شهادت آن مجاهد بزرگ در تاريخ 1357/9/20 به چاپ رسيد و عجيب اينكه فقدان آن مورخ برجسته نيز چند روز پس از سالروز مدرس اتفاقي افتاد و خبر آن درست در همان تاريخ چاپ مصاحبه، اما سه سال بعد در شماره 1378/9/20 كيهان و تا آنجا كه يادم مي آيد فقط در كيهان، چاپ شد و دنيايي از حسرت و آتش دروني را بر دلم آوار كرد.
هر روز كه از بزرگراه مدرس به كيهان مي آيم، تابلوي بزرگراه آفريقا (كه منزل او در آنجا واقع است )، مرا به ياد آن مرد فهيم، مهربان، دقيق، نكته سنج، صادق، آزاده، استوار و تاثير گذار در حفظ و حراست از منابع نفت و انرژي ملت ايران و خارج كردن آن از چنگال غربي ها مي اندازد و حسرتم را تازه مي كند؛ حسرتي كه داغ آن حتما تا لحظه مرگ با من خواهد بود.
تقي دژاكام 86/8/27
***
ظاهرا سن شما اين اقتضا را نداشته است كه با شهيد مدرس حشر و نشر داشته باشيد. آيا هيچ وقت با او ملاقات كرده بوديد؟
چرا علاقمند شديد درباره زندگي شهيد مدرس تحقيق و مطالعه كنيد و آن دو جلد كتاب ماندگار را بنويسيد؟
كتاب را هم همان موقع نوشتيد؟
الان اگر اين كتاب را تجديد چاپ كنيد، چيزي هم به آن اضافه مي كنيد؟
نعره يا مرگ يا آزادي ملت به جاست
اين جواب زورگويي هاي روس ژاژخاست
امرو نهي روس آزادي كش آخر بهر چيست؟
او مگر آگه نمي باشد كه ايران ز آن ماست؟
آفرين بر مجلس شورا كه با عزمي رزين
تا در اين مورد رأي «نه» قامت كرد راست
من مخالف با مدرس گرچه مي باشم، ولي
اين مخالف خواني اش بينم كه بيش از حد رواست
مخالفت شهيد مدرس با اولتيماتوم 1911 روسيه به ايران ظاهرا اولين حركتي است كه ايشان را به عنوان يك رجل سياسي مهم در عرصه ي سياست داخلي و خارجي ايران مطرح كرد. در باره ايشان و اين موضوع توضيح بيشتري بدهيد.
اجازه بدهيد كمي به عقب برگردم. مي دانيد مرحوم مدرس پس از اينكه تحصيلات مقدماتي را در اصفهان انجام دادند، به عتبات رفتند و درجه ي اجتهادشان را در نجف از مرحوم «حاج ميرزا حسن شيرازي» كه از بزرگ ترين فقها و مراجع تقليد وقت بودند؛ گرفتند و به اصفهان آمدند. مرحوم مدرس در اصفهان كارهاي بسيار مهمي انجام داده است كه يكي از مهم ترين آنها جلوگيري از تخريب ابنيه و آثار باستاني صفويه توسط ظل السلطان، پسر ناصرالدين شاه است. مرحوم مدرس به اتفاق مرحوم «حاج آقاي ملاي اصفهاني» (برادر حاج آقا جمال و آقا نجفي) قيام كرد و پس از اينكه ظل السلطان چند بنا را تخريب كرد، با قاطعيت مانع تخريب اين ابنيه شد. نسل جوان ما بايد بداند اگر عالي قاپو و بسياري از بناهاي تاريخي به جا مانده از عصر صفوي در اصفهان باقي مانده است ؛ به واسطه ي اقداماتي است كه مرحوم مدرس انجام داده است و اگر مدرس نبود الان هيچ كدام از اين بناها هم نبود.
بعدها كه بحث تنظيم متمم قانون اساسي مطرح مي شود، مرحوم مدرس از طرف تمام مراجع تقليد به عنوان مجتهد طراز اول به مجلس دوم مي آيد و در شوراي پنج نفره علما شركت مي كند. مي دانيد كه روس ها در آن وقت نفوذ زيادي در ايران داشتند و در رشت و مازندران و آذربايجان، قواي خود را پياده كرده بودند. از طرفي بر اساس «قانون مونروئه»، آمريكايي ها حق نداشتند در مسايل داخلي هيچ كشوري نفوذ و دخالت كنند، مگر اينكه در قاره آمريكا باشد؛ به همين دليل براي اصلاح وضعيت وخيم دارايي و براي اصلاح نظام دريافت ماليات كشور قرار شد مستر شوستر آمريكايي و براي تأسيس ژاندارمري كشور، كلنل يالمالسون سوئدي استخدام شوند.
متنفذان و كله گنده ها كه نمي خواستند زير بار پرداخت ماليات بروند، به پرچم روسيه و انگليس پناه بردند و گفتند، «ما تبعه روس يا انگليسيم» و به اين ترتيب ماليات نمي دادند! همين قضيه در مورد «علاء الدوله » اتفاق افتادكه حاضر به پرداخت ماليات هاي عقب افتاده نمي شد و بهانه اي به دست روس ها داد كه به دولت ايران فشار بياورند تا اولا شوستر را در ظرف 24 ساعت از ايران اخراج كند و ثانيا دولت ايران حق ندارد از اين پس بدون موافقت روسيه، مستشار خارجي استخدام كند وگرنه قواي روس از رشت وارد تهران مي شوند و پايتخت را اشغال مي كنند! جالب اينكه در پي اصلاحات مالي شوستر، محصلان دارالفنون، نويسندگان و شاعران و حتي زنان به خيابان ها ريختند و خواستار ابقاي وي و دريافت ماليات از كله گنده ها شدند.
ناصر الملك و هيئت دولت، تصميم گيري را به مجلس احاله مي دهند به اين اميد كه همه به عزل شوستر رأي مي دهند. نظري پيدا نكردند؛ انگار روي صندلي ها مرده بودند. تنها كسي كه شجاعانه قد راست مي كند اين روحاني عاليمقام، يعني مدرس است كه مخالفت مي كند و در نتيجه صلابت سخن وي، يازده نفر بيشتر به اولتيماتوم رأي نمي دهند. مرحوم مدرس در نطق خود در مجلس مي گويد، «شايد مشيت خداوند بر اين امر قرار گرفته باشد كه آزادي و استقلال ما به زور از ما سلب شود، ولي سزاوار نيست كه ما خودمان به امضاي خود، آن را از دست بدهيم.» بعدها به دنبال اين نطق، ناصرالملك، مجلس دوم را منحل مي كند و اولتيماتوم روسيه را مي پذيرد و شوستر از ايران مي رود و اين اولين قدمي بودكه شخصيت ممتاز و شجاعت خارق العاده اين مرد را نسبت به ساير نمايندگان معلوم مي كند.
پس در حقيقت انحلال مجلس دوم در پي مخالفت مدرس با اولتيماتوم و رأي منفي نمايندگان به آن بود؟
يكي از نكات مبهم زندگي شهيد مدرس، مسئله مهاجرت به عثماني است كه هنوز تحليل دقيقي از انگيزه هاي آن صورت نگرفته است.
انگيزه مخالفت شهيد مدرس با قرارداد وثوق الدوله چه بود؟
كار به جايي مي رسد كه وثوق الدوله، واسطه اي پيش مرحوم مدرس مي فرستد؛ اما اين مرد تيزهوش مي گويد، «به وثوق الدوله بگو تومرد متهور و جسور هستي. اگر جسارت نداشتي كه چنين خيانتي نمي كردي. به او بگو من كار خودم را مي كنم و تو هم كار خودت را بكن؛ لكن من موفق مي شوم و تو ضرر مي كني و براي هميشه منفور مردم خواهي بود.» در هر صورت اين قرارداد به خاطر مخالفت هاي مدرس صورت عملي به خودش نگرفت ؛ اما انگليسي ها كه نتوانستند اين ماده تلخ را به خورد ملت بدهند؛ بعدها با كودتاي سوم اسفند اين را به صورت يك كپسول به خورد ايران دادند؛ به طوري كه مستر نورمان انگليسي به نايب السلطنه هندوستان و لرد كرزن مي نويسد كه رضاخان همه اهداف قرارداد 1919 را براي ما تأمين مي كند. با اين تفاوت كه ما براي آن كارها بايد به ايراني ها پول مي داديم ؛ اما رضاخان با پول ملت خودش آن كارها را مي كند و راضي نيست كوچك ترين قدمي هم عليه ما بردارد.
به نظر شما علت مخالفت شهيد مدرس با جمهوري رضاخاني چيست؟
يكي از كساني كه از شهيد ميرزا كوچك خان جنگلي حمايت هاي جدي كرده، شهيدمدرس است. در اين باره هم توضيح بدهيد.
ريشه هاي مخالفت و مبارزات آيت الله مدرس با رضاخان چه بود؟
فقط در قالب مبارزات سياسي در مجلس؟
پس از اين ماجرا، رضاخان يك شكست ديگر از مرحوم مدرس مي خورد كه مي رود به قم و پيش علما شكايت مي كند و بعد كسي را به عنوان واسطه پيش مرحوم مدرس مي فرستد. آن واسطه مي گويد،«آقا حالا اين آمده، تسليم هم شده. شما ديگر ولش كنيد.» مرحوم مدرس مي گويد، «سگ هر چقدر هم خوب باشد، وقتي پاي صاحبخانه را گرفت، ديگر بايد بيرونش كرد. رضاخان هم آن روز در جلوي مجلس مردم را زده، مجروح كرده، آدم كشته، ديوار را خراب كرده و چند نفر زير آوار رفته اند. اين ديگر نبايد بماند. چون آن مردم، صاحبخانه هاي آن سگ محسوب مي شدند.»
در خلال صحبت هايتان به «كتاب زرد» اشاره كرديد. چرا اين كتاب كه معروفترين مكتوب شهيد مدرس است، تاكنون منتشر نشده است ؟
پس الان اين كتاب موجود است؟
با توجه به شناختي كه جنابعالي از شهيد مدرس داريد؛ علت اصلي آزادگي و شجاعت مدرس را در اظهار مخالفت هاي علني و صريح در چه مي دانيد؟
به همين خاطر در دوره چهارم وكيل اول مردم در مجلس شد. در دوره دوم به عنوان يكي از پنج نفر مجتهد طراز اول به مجلس رفت تا متمم قانون اساسي را بنويسد. بعد مردم وكيلش كردند و اين اصل را كه پنج نفر از علما در مجلس باشند، كنار گذاشتند و گفتند همين كه مدرس به مجلس برود كافي است!
آقاي مكي آيا همه نطق هاي شهيد مدرس جمع آوري و چاپ شده است ؟
يكي از نكات مهم در مواضع شهيد مدرس، تأكيد ايشان بر اتحاد اسلامي است.در اين مورد توضيح بفرماييد.
سياست موازنه ي منفي شهيد مدرس چه شباهت هايي با شعار «نه شرقي نه غربي» ما داشت؟
سياست شهيد مدرس و دكتر مصدق چه شباهت ها و چه تفاوت هايي باهم داشت؟
در مورد مخالفت با رضاخان اشتراك نظر نداشتند؟
با تشكر از شما كه وقتتان را در اختيار ما قرار داديد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}