زنده همیشه تاريخ
زنده همیشه تاريخ
زنده همیشه تاريخ
نويسنده: تهمينه مهرباني
درباره زندگي نامه آیت الله مدرس، به ويژه حيات سياسي او سخن بسيار گفته اند، اما سلوك فردي و ويژگي هاي اخلاقي وي، غالبا در سايه اقدامات شجاعانه اش در عرصه سياست، پنهان مانده اند. در ابتداي امر كمتر كسي باور مي كرد كه اين سيد لاغر با آن عصاي چوبي و لباس كرباس، به زودي عوامل استعمار را به تمكين وادار خواهد كرد. يكي از مورخين آمريكايي، پس از آنكه دولت روسيه به ايران اولتيماتوم داد كه شوشتر آمريكايي بايد اخراج شود وگرنه تهران را تسخير خواهد كرد و دولت به مجلس سوم فشار آورد كه اين طرح را تصويب كند، نوشته است، «يكي روحاني دست به عصا (مرحوم مدرس) آمد، پشت تريبون ايستاد و اظهار كرد، «اكنون كه بناست از بين برويم، چرا سند نابودي خود را شخصاً امضا كنيم؟» مجلس به واسطه مخالفت او جرئت پيدا كرد و طرح را رد كرد.»
كساني كه با تاريخ معاصر ايران آشنايي دارند، نيك مي دانند كه مرحوم مدرس از دوره دوم مجلس تا پايان دوره ششم، پيوسته از سوي مردم تهران با اكثريت قريب به اتفاق آرا، انتخاب مي شد و هرگز از ابراز رشادت دريغ نداشت. او برجسته ترين مخالف مستبدين حاكم و رشيدين كسي بود كه از عهده مقاومت در برابر خودسري حكام بر مي آمد. شرح مبارزات مرحوم مدرس جمهوري رضاخاني و نحوه شهادت دردناك آن عالم بزرگوار، به كرات مطرح شده است. در اين مقوله بهتر ديديم به پاره اي از وجوه شخصيتي و سجاياي اخلاقي آن يگانه اشاره كنيم باشد كه چراغ راه كساني گردد كه به واقع درد دين دارند و سوداي سرافرازي امت و ملت را در سر مي پرورانند. سخن امام درباره مرحوم مدرس، بسياري از حقايق را آشكار مي سازد:«شما خيال مي كنيد كه روحانيت اسلام را مي شود مثل روحانيت مسيح كرد؟ هيچ امكان ندارد. روحانيت شيعه مستقل است. اتكاي به هيچ كس ندارد. اين روحانيت مستقل به هيچ جا اتكا ندارد. اين طلاب محترمي كه با سي چهل تومان در ماه ساخته اند و زحمت مي كشند، نمي ترسيم كه طرفدار يك مملكت و دولت ديگري باشند. اينها در افكار خود مستقلند. از اينها آدم در مي آيد. از اينها سيد حسن مدرس در مي آيد.» امام خميني در فراز ديگري، سيد حسن مدرس را چنين توصيف مي كنند كه «رضاخان از مدرس مي ترسيد. انگلستان از مدرس مي ترسيد.»
مدرس هرگز معطل دفاع از خود و افتادن در دام مبارزه زباني و قلمي نشد. او از روي اجتهاد تشخيص داده بود كه بايد در كدام مسير حركت كند و اعتنايي به زخم زبان ها و مخالفت خواني ها نمي كرد. او نه تنها در مقابل وسوسه هايي چون مال، آبرو، مقام، جان و... مصونيت داشت، بلكه هرگز گرفتار پاسخگويي به خرده گيري ها و يا درگيري هاي مرسوم نشد، در حالي كه همگان براي لجن مال كردن او از هيچ كوششي فروگذار نمي كردند. وي مردي بسيار سختكوش و پيگير بود. مأيوس نمي شد و دست از مقاومت نمي كشيد. حتي پيروزي رضاشاه هم او را مرعوب نكرد و پيوسته به شكلي علني اعلام مي كرد كه با حكومت او از اساس مخالف است. روزي كه رضاخان يقه اين پير خسته را گرفت و او را با خشم به كنج ديواري كشيد و فريا زد، «سيد! آخر تو از جان من چه مي خواهي؟» مرحوم مدرس بي آنكه ذره اي ترس به دل راه بدهد، با لهجه شيرين اصفهاني جواب داد، «مي خواهم كه تو نباشي!» اين مجاهد بزرگ با آنكه مبارزاتش عليه رضاخان به نتيجه نرسيدند و همه حربه هايش از كار افتادند، باز هم به مردمي كه به او مي گفتند، «فايده ندارد، بايد كنار آمد.» مي گفت، «شما رضاخان را بُكُشيد، قول مي دهم كه ديگر نگذارم انگليسي ها رضاخان ديگري بتراشند!» از ويژگي هاي بارز مرحوم مدرس وفا به ياران و همفكران سياسي، پايداري در رسيدن به هدف، وفاي به عهد، استمرار در مبارزه و صداقت در گفتار و كردار بود. بسياري از كساني كه روزگاري در كنار او مبارزه مي كردند، به اميد كسب مقاوم و منزلت، رهايش كردند و در صف مخالفان او قرار گرفتند، ولي او هرگز به سر آنان با كسي معامله نكرد، زيرا به كلي از نفاق و زد و بند به دور بود و هرگز از شيوه هاي طالبان قدرت استفاده نكرد. در تقواي مالي مرحوم مدرس همين بس كه در هنگام شهادت، كل دارايي اش بيش از 24 تومان نبود قوت غالب او نان و گاهي نان و پنير و در موارد بسيار اندك، آبگوشت بود. پيراهن و قبايش، هميشه كرباس بود و از احدي، هيچ گونه توقعي، اعم از مادي و غير مادي نداشت. او در اين باره گفته است، «من ده رييس الوزا و چهل پنجاه وزير را ديدم و رد كردم. اگر هر كدام در اين مجلس مدعي شد كه مدرس يك توقعاتي از من داشته است، آن شخص خيلي مرد است.» درباره علو طبع و بيزاري او از مال دنيا، خاطره جالبي را نقل مي كنند. مي گويند روزي سفير انگليس، چكي را براي او مي فرستد. مدرس مي پرسد،«اين چيست؟» آورنده چك مي گويد، «چك است، مي برند به بانك و به پول تبديل مي كنند.» مدرس با صداي بلند مي خندد و مي گويد، «به آقاي سفير بگوييد من جز سكه طلا، آن هم بار شتر و در روز روشن قبول نمي كنم!» سفير هنگامي كه سخن مدرس را مي شنود، مي گويد، «اين سيد مي خواهد آبروي ما را در دنيا ببرد.»
مدرس در روزگاري كه همه مأيوس شده بودند، لحظه اي نااميد نشد. هنگامي كه به قصد ترور، به سوي او شليك شد، در بيمارستان نظميه به مردم گفت، «مطمئن باشيد من از اين تير نخواهم مرد، زيرا موتم هنوز فرا نرسيده است.» در آن روز به جاي آنكه ديگران به او قوت قلب بدهند، او با بدن سوراخ سوراخ به ديگران روحيه مي داد. مرحوم مدرس، روحيه قوي و شجاعت مثال زدني اش را حتي تا لحظه اي كه دژخيمان رضاشاه وادارش كردند چاي مسموم را بنوشد، رها نكرد و پس از قريب به هفتاد سال رنج و مبارزه و تحمل شدائد فراوان، بي آنكه اظهار عجز كند، تسليم رضاي حق شد.
كساني كه با تاريخ معاصر ايران آشنايي دارند، نيك مي دانند كه مرحوم مدرس از دوره دوم مجلس تا پايان دوره ششم، پيوسته از سوي مردم تهران با اكثريت قريب به اتفاق آرا، انتخاب مي شد و هرگز از ابراز رشادت دريغ نداشت. او برجسته ترين مخالف مستبدين حاكم و رشيدين كسي بود كه از عهده مقاومت در برابر خودسري حكام بر مي آمد. شرح مبارزات مرحوم مدرس جمهوري رضاخاني و نحوه شهادت دردناك آن عالم بزرگوار، به كرات مطرح شده است. در اين مقوله بهتر ديديم به پاره اي از وجوه شخصيتي و سجاياي اخلاقي آن يگانه اشاره كنيم باشد كه چراغ راه كساني گردد كه به واقع درد دين دارند و سوداي سرافرازي امت و ملت را در سر مي پرورانند. سخن امام درباره مرحوم مدرس، بسياري از حقايق را آشكار مي سازد:«شما خيال مي كنيد كه روحانيت اسلام را مي شود مثل روحانيت مسيح كرد؟ هيچ امكان ندارد. روحانيت شيعه مستقل است. اتكاي به هيچ كس ندارد. اين روحانيت مستقل به هيچ جا اتكا ندارد. اين طلاب محترمي كه با سي چهل تومان در ماه ساخته اند و زحمت مي كشند، نمي ترسيم كه طرفدار يك مملكت و دولت ديگري باشند. اينها در افكار خود مستقلند. از اينها آدم در مي آيد. از اينها سيد حسن مدرس در مي آيد.» امام خميني در فراز ديگري، سيد حسن مدرس را چنين توصيف مي كنند كه «رضاخان از مدرس مي ترسيد. انگلستان از مدرس مي ترسيد.»
مدرس هرگز معطل دفاع از خود و افتادن در دام مبارزه زباني و قلمي نشد. او از روي اجتهاد تشخيص داده بود كه بايد در كدام مسير حركت كند و اعتنايي به زخم زبان ها و مخالفت خواني ها نمي كرد. او نه تنها در مقابل وسوسه هايي چون مال، آبرو، مقام، جان و... مصونيت داشت، بلكه هرگز گرفتار پاسخگويي به خرده گيري ها و يا درگيري هاي مرسوم نشد، در حالي كه همگان براي لجن مال كردن او از هيچ كوششي فروگذار نمي كردند. وي مردي بسيار سختكوش و پيگير بود. مأيوس نمي شد و دست از مقاومت نمي كشيد. حتي پيروزي رضاشاه هم او را مرعوب نكرد و پيوسته به شكلي علني اعلام مي كرد كه با حكومت او از اساس مخالف است. روزي كه رضاخان يقه اين پير خسته را گرفت و او را با خشم به كنج ديواري كشيد و فريا زد، «سيد! آخر تو از جان من چه مي خواهي؟» مرحوم مدرس بي آنكه ذره اي ترس به دل راه بدهد، با لهجه شيرين اصفهاني جواب داد، «مي خواهم كه تو نباشي!» اين مجاهد بزرگ با آنكه مبارزاتش عليه رضاخان به نتيجه نرسيدند و همه حربه هايش از كار افتادند، باز هم به مردمي كه به او مي گفتند، «فايده ندارد، بايد كنار آمد.» مي گفت، «شما رضاخان را بُكُشيد، قول مي دهم كه ديگر نگذارم انگليسي ها رضاخان ديگري بتراشند!» از ويژگي هاي بارز مرحوم مدرس وفا به ياران و همفكران سياسي، پايداري در رسيدن به هدف، وفاي به عهد، استمرار در مبارزه و صداقت در گفتار و كردار بود. بسياري از كساني كه روزگاري در كنار او مبارزه مي كردند، به اميد كسب مقاوم و منزلت، رهايش كردند و در صف مخالفان او قرار گرفتند، ولي او هرگز به سر آنان با كسي معامله نكرد، زيرا به كلي از نفاق و زد و بند به دور بود و هرگز از شيوه هاي طالبان قدرت استفاده نكرد. در تقواي مالي مرحوم مدرس همين بس كه در هنگام شهادت، كل دارايي اش بيش از 24 تومان نبود قوت غالب او نان و گاهي نان و پنير و در موارد بسيار اندك، آبگوشت بود. پيراهن و قبايش، هميشه كرباس بود و از احدي، هيچ گونه توقعي، اعم از مادي و غير مادي نداشت. او در اين باره گفته است، «من ده رييس الوزا و چهل پنجاه وزير را ديدم و رد كردم. اگر هر كدام در اين مجلس مدعي شد كه مدرس يك توقعاتي از من داشته است، آن شخص خيلي مرد است.» درباره علو طبع و بيزاري او از مال دنيا، خاطره جالبي را نقل مي كنند. مي گويند روزي سفير انگليس، چكي را براي او مي فرستد. مدرس مي پرسد،«اين چيست؟» آورنده چك مي گويد، «چك است، مي برند به بانك و به پول تبديل مي كنند.» مدرس با صداي بلند مي خندد و مي گويد، «به آقاي سفير بگوييد من جز سكه طلا، آن هم بار شتر و در روز روشن قبول نمي كنم!» سفير هنگامي كه سخن مدرس را مي شنود، مي گويد، «اين سيد مي خواهد آبروي ما را در دنيا ببرد.»
مدرس در روزگاري كه همه مأيوس شده بودند، لحظه اي نااميد نشد. هنگامي كه به قصد ترور، به سوي او شليك شد، در بيمارستان نظميه به مردم گفت، «مطمئن باشيد من از اين تير نخواهم مرد، زيرا موتم هنوز فرا نرسيده است.» در آن روز به جاي آنكه ديگران به او قوت قلب بدهند، او با بدن سوراخ سوراخ به ديگران روحيه مي داد. مرحوم مدرس، روحيه قوي و شجاعت مثال زدني اش را حتي تا لحظه اي كه دژخيمان رضاشاه وادارش كردند چاي مسموم را بنوشد، رها نكرد و پس از قريب به هفتاد سال رنج و مبارزه و تحمل شدائد فراوان، بي آنكه اظهار عجز كند، تسليم رضاي حق شد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 25
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}