امام علي (ع) در آيينه مثنوي مولوي(2)
امام علي (ع) در آيينه مثنوي مولوي(2)
امير المؤمنين علي (ع) از زبان دشمنان
الف) صفات اجتماعي علي (ع)
علي (ع) چندان جوانمردانه و پاک با دشمنان خويش برخورد مي کند که حتي دشمنان به صفات برجسته او معترف مي شود. او ايستادگي دربرابر دشمن را با آيين جوانمردي درهم آميخته است . گفته اند: المروه حفظ الدين و صيامه النفس وحفظ حرمات المومنين والجود وبالموجود (طبقات ، ص 418).
او از سرخشم، خودخواهي، ومنافع فردي با دشمن به مقابله برنمي خيزد، بلکه با حلم وبدون عجله - که موجب تصميم گيريهاي خام واز بين بردن جان، آبرو و حقوق اشخاص مي شود- با دشمن برخورد مي کند حلم وصبوري با دشمن به معناي مرعوب وي بودن نيست، بلکه با اين تدبير امکان بازگشت به حريم خانواده الهي را براي او فراهم مي آورد. از آن رو که حضرت «هو» کريم است وعلي (ع) نيز ظل الله است؛ بنابراين، او هماره با مردمان که مخلوق حضرت حق اند، باکرم برخورد مي کند. بدين ترتيب، کار کردن با علي (ع) واقران او دشوار نيست؛ چه، با کريمان کارها دشوار نيست. علي (ع) حصن القضاست از پس سوء القضا.
درمروت شير ربانيستي
درمروت خود که داند کيستي؟
درمروت ابر موسيي به تيه
کامد از او خوان ونان بي شبيه
(در اول، ب 3740- 3739).
اي علي، تو در شجاعت شير خدايي ودر جوانمردي کسي را از بلنداي مقام تو آگاهي نيست. تو درجوانمردي همانند ابر موسي در بياباني (که از آن خوان وناي بي مانند بر قوم بني اسرائيل نازل شد).
اي علي که جمله عقل وديده اي
شمه اي وا گوا از آنچه ديده اي
تيغ حلمت جان ما را چاک کرد.
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که اين اسرار هوست
زآنکه بي شمشير کشتن کار اوست.
(همان ،ب 3754- 3752)
يا علي ، اي همه عقل و بصيرت الهي! از مکاشفات خويش به ما نيز بياموز. همانا علي (ع) عين الناظر واذنه الواعيه ويده الباسطه است.اين علي شمشير بردباري تو جان ما را شکافت و آب حيات دانشت نفس ما را از پليديها پاک کرد. فعل توهمان فعل حق است که بدون شمشير مي کشد.
ب) صفات معنوي حضرت علي (ع)
بازگو اي بازعرش خوش شکار
تا چه ديدي اين زمان از کردگار
چشم تو اداراک غيب آموخته
چشمهاي حاضران بردوخته
(د اول،ب 3760- 3750)
اي باز بلند پرواز عالم لاهوت - با شکارهايي که همه گوارا، برجسته، ومعنوي اند بازگو اين دم از پروردگار خويش چه ديدي؟ يا علي ، تو آن انسان کاملي که چشم دلت اسرار عالم غيب را عيان ديده ، ليک چشم دل ديگران بر ادراک اسرار غيب بسته است. تفاوت ادارک تو با ديگران بارز ومحقق است؛ چه، تو روحي قدسي اي ومظهر اسماء مقيدالهي.
عالم ار هجده هزارست و فزون
هر نظر را نيست اين هجده زبون
راز بگشا اي علي مرتضي
اي پس سوء القضا حسن القضا
(همان، ب 3764- 3763).
بدين سان، هر نظري قادر به ادراک اسرار مراتب ومدارج عوالم ناسوت، ملکوت، جبروت ، وعالم لاهوت نيست.
اي علي مرتضي که راضي شده اي به رضاي حق و - به واسطه انحلال اراده تودر اراده حضرت دوست - رضاي تو رضاي حضرت محبوب است واي سرنوشت نيک که پس از سرنوشت بد بر من جلوه کرده اي راز بگشا.
ماه بي گفتن چو باشد رهنما
چون بگويد، شد ضيا اندر ضيا
چون تو بابي آن مدينه علم را
چون شعاعي آفتاب حلم را
باز باش اي باب، جوياي باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش اي باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد
(همان، ب 3772- 3769).
علي (ع) درحکم ماه است که بدون کلام به صراط حق هادي است، پس چون سخن بگويد نور علي نور مي شود. علي(ع) داراي ولايت قمريه مندرج در ولايت شمسيه است. پيروي از دين مصطفوي و صراط محمدي پيروي از ولايت ومعرفت علوي است؛ زيرا علي (ع) دروازه شهر حکمت پيامبر (ص)، صاحب ولايت شمسيه ، است.
1. پيامبر راجع به مقام عظماي ولايت معرفتي ومعنوي علي (ع) مي فرمايد: انا مدينه العلم وعلي بابها فمن اراد المدينه و الحکمه من بابها (من شهر علمم وعلي داروازه آن.
هرکه خواهد به اين شهر و حکمت در آيد بايد از دروازه آن، علي در آيد (فروزانفر ، بي تا، ص 37).
2.امام علي 0ع) پرتو بردباري محمدي است. پيامبر با کفار ومنافقان نيز با حلم رفتار کرد.
3. آنان که در عالم وظاهر مانده اند با ارشاد وهدايت علي به عالم حقيقت واصل مي شوند.
4. علي اي دروازه رحمت الهي واي درگه خدايي، که نظيري نداري، تا ابد گشوده باش!
5. حضرت محمد مصطفي (ص) رحمه للعالمين است وعلي (ع) نيز درگه رحمت خداوند است. همان سان که رحمت الهي عموميت دارد، رحمت علي نيز عموميت دارد. از اين رو،محمد (ص) وعلي (ع) - هر دو - نور واحدند و رفتار ها وهنجارهايشان تجلي اسماء وصفات الهي است ، بلکه هر دومظهر اسماء جلالي وجمالي حضرت محبوب اند....يحبهم ويحبونه ...([خداوند] آنها را دوست دارد وآنها نيز او را دوست دارند...؛ مائده آيه 54).
بازگو اي باز پر افروخته
باشه وبا ساعدش آموخته
بازگو اي باز عنقاگير شاه
اي سپاه اشکن به خود نه با سپاه
امت وحدي يکي وصد هزار
بازگو اي بنده بازت را شکار
درمحل قهر اين رحمت ز چيست؟
اژدها را دست دادن راه کيست؟
(د اول، ب 3794- 3791)
«باز» کنايت از روح قدسي است. فردي الدين عطار گويد:
برو بند قفس بشکن که بازان را قفس نبود
تودربند قفس ماندي چه باز دست سلطاني
«عنقا» يا «سيمرغ» کنايت از انسان کامل يا بي نشان صرف است. عراقي گويد:
درصومعه نگنجد رند شرابخانه
عنقا چگونه گنجد در کنج آشيانه؟
عشقم که در دو کون ومکانم پديد نيست
عنقاي مغربم که نشانم پديد نيست.
«امت وحدي» درشعر مولانا اشاره است به آيه شريفه ان ابراهيم کان امه قانتا لله حنيف.... (به راستي ابراهيم پيشوايي فرمانبر خدا وحنيف بود...؛ نحل، آيه 120) وهمچنين حديث شريف المؤمن وحده جماعه و وسعت وجود انسان کامل سبب اين کليت است (ملاهادي سبزواري، 1374 ، ص 210).
آن دشمن حربي دگر باره گفت: اي باز بلند پرواز، اي تو صاحب بالهاي درخشان، اي باز الهي که بال و رخت با نور خدا منور گشته، بازگو اسرار را. اي روح قدسي و اي مأنوس حضرت شاه حقيقي، بازگو. اين باز سلطاني که سيمرغ شکار مي کني ، اي پهلواني که به تنهاي - نه به ياري سپاه - سپاهي را مي شکني ، تو به ظاهر يک تن - ليک بر حسب باطن - به تنهايي يک امتي ، بازگو که من شکار باز توام، سبب اين رحمت به جاي قهر چيست؟ از چرايي اين مهرباني به جاي خشم و غضب بگو. اين چه منطق بلندي است که به دشمن فرصت بازگشت به حق مي دهي؟
پينوشتها:
1- آکادمي مطالعات ايراني لندن، دانشگاه لندن:
منبع:نشريه النهج شماره 27و 28
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}