تعليم و تربيت و دنياي ناشناخته ديني کودکان(4)


 

نويسنده: ناصر باهنر*




 

3. مفهوم معاد
 

الف) مرگ: درک مفهوم مرگ در بزرگ سالان، همراه با سه ويژگي اساسي است: 1. فنا: هر موجود زنده اي يک بار مي ميرد؛ 2. عموميت: تمام موجودات زنده قطعاً مي ميرند؛ 3. فقدان اعمال حياتي: همه ي موجودات زنده در هنگام مرگ، اعمال و کارکردهاي حياتي مانند تفکر، حرکت و ... را از دست مي دهند.
پژوهش ها نشان داده است که تحول مفهوم مرگ در کودکان، از سه مرحله مي گذرد:
1. کودکان 4 تا 7 سال (خردسالان پيش دبستاني): مرگ در نظر خردسالان واقعه اي ناپايدار و برگشت پذير است. آن ها در اين مرحله، مرگ را به منزله ي رويدادي درک مي کنند که موقت و ناپايدار است و مردن را مانند غيبت موقت فرد مي دانند که دير يا زود بازمي گردد. تصور کودک در برابر خودش اين است که همواره زنده خواهد بود و اين فکر که روزي او هم مي ميرد، برايش دشوار است. عقايد و افکار کودک درباره ي مرگ بسيار محدود است و به زحمت مي تواند از شنيدن خبر مرگ کسي بفهمد که بر سر او چه آمده است؛ مگر آنکه خود، صحنه ي مرگ و دفن او را ببيند.
2. کودکان 7 تا 11 سال: در اين مرحله، درک کودک از مفهوم مرگ دچار تحول اساسي مي شود؛ هر چند هنوز با درک واقعي از مرگ فاصله ي بسيار دارد. در اين دوره ي تفکر، فقدان اعمال حياتي به بعضي جنبه هاي ديگر مانند: نفس کشيدن، ضربان قلب و ... که دروني تر است، تسري پيدا مي کند و هنوز معناي واقعي مرگ حاصل نشده است. او در اين سن، مرگ را به صورت فقدان حيات براي کساني مي داند که دور از او هستند و يا رابطه ي عاطفي نزديکي با او ندارند. از اين روي، درک او از مرگ دوستان و نزديکان خود ديرتر از مرگ غير آنان اتفاق مي افتد. او مي پندارد که بعضي افراد نمي ميرند؛ به ويژه کساني که با او مناسبات عاطفي نزديک و او را دوست دارند. در مرحله ي بعد نيز مرگ خود را ديرتر از مرگ ديگران درک مي کند. از اين پس، براي بسياري از کودکان، مرگ غيرقابل برگشت تصور مي گردد و در نتيجه از نظر عاطفي نيز مفهومي نوين مي يابد و با مشاهده ي مرگ يکي از نزديکان، ترس از مرگ ظاهر مي شود. بنابراين بايد توجه داشت که در طرح معارف ديني مربوط به مرگ، از تأکيد زياد بر آن پرهيز و به هنگام بيان اين مفهوم، آن را يک پديده ي معمولي در اين دنيا توصيف کرد. همچنين بيشتر بر جلوه هاي مطلوب و خوشايند پس از آن در جهان آخرت تکيه داشت.
در مجموع، مي توان دريافت که اگرچه رشد نسبي در برداشت از مرگ حاصل شده است، هنوز سه ويژگي مرگ، به طور موفق درک نمي شود.
3. کودکان 11 تا 16 سال: در حدود 11 سالگي، عامل عموميت حاصل مي گردد و کودک مرگ را براي همه چيز و همه کس تلقي مي کند و ويژگي عدم اعمال حياتي در مرگ نيز تمامي جنبه هاي حيات را فرا مي گيرد؛ حتي آن هايي که از ميدان حس و ديدش خارج است. بدين ترتيب، در اين سنين مرگ به همراه سه ويژگي آن درک مي گردد.
ب) بهشت و دوزخ: کودک از چگونگي و چيستي بهشت و دوزخ آگاهي ندارد و صرفاً بر اساس شنيده ها اين تصور در او پديد آمده است که مثلاً بهشت باغ زيبايي است و در آن انواع خوردني ها و اسباب بازي ها يافت مي شود. در آنجا مي توان دوچرخه سواري کرد، تاب بازي کرد و حياط آن براي هر نوع بازي وسيع است. تصورش از جهنم، مقداري آتش بر روي هم انباشته است. او هرگز گمان ندارد که ممکن است او هم روزي در اين آتش جاي داشته باشد، بلکه مي تواند در هر صورت خود را از آن خلاصي دهد. او معتقد است مي توان سوزش آتش دوزخ را تحمل کرد.
با اين حال، شوق ديدار بهشت و زندگي در آن، و گريز از آتش، گاهي او را به خود مشغول مي سازد. براي رفتن به بهشت حاضر است فرمان هاي پدر و مادر را گوش کند و اگر بداند که نافرماني آنان سبب ورود به آتش جهنم مي شود، از آن مي گريزد. اگر دريابد که عملش خطا و گناه بوده است و عقوبت آتش در پي دارد، براي آن نگران مي شود و گاه اشک مي ريزد. ترس از جهنم او را وامي دارد که جداً راست گو باشد و نافرماني نکند و طمع بهشت هم سبب مي گردد که به جد دنبال اطاعت فرمان هاي خداوند و سخنان والدين و معلم خود باشد.
آنچه بيان شد، مجوز اين نيست که تبشير و انذار به صورت يکسان در تعليم و تربيت کودکان به کار گرفته شوند، بلکه بايد تأکيد بر بهشت و نعمت هاي زيباي آن داشت و بهتر است خطاب به طور مستقيم متوجه خود کودکان باشد؛ حال آنکه در بيان رنج و عذاب دوزخ، بايد خطا را متوجه بدکاران، و نه کودکان کرد. همچنين نبايد کودکان را از بهشت خيالي و نعمت هايي که دوست دارند در بهشت وجود داشته باشد، خارج سازيم تا اينکه به تدريج در مراحل بالاتر تصوراتشان تصحيح گردد.

4. مفهوم عدل الهي
 

يکي از پرسش هاي معلمان ديني همواره اين بوده است که آيا بحث از عدل الهي را مي توان در دوره ي دبستان مطرح کرد يا خير؟ اگر پاسخ مثبت است، طرح مفاهيم پيچيده ي آن چه صورتي خواهد داشت؟
پاسخ سؤال، در گروه چگونگي برداشت کودکان از مفهوم عدل الهي است و اينکه تا چه ميزان قابليت درک مباحث مربوط به آن را دارند. نتايج پژوهش هاي انجام شده درباره ي نگرش کودکان به نحوه ي برخورد خداوند با انسان و اعمال او، نشان مي دهد که کودکان تا حدود ده سالگي معتقدند که خداوند مي تواند نسبت به بندگان خود عدالت را اجرا نکند؛ زيرا او هر چيزي را که بخواهد انجام مي دهد. از اين روي، وقتي داستان هاي پيامبران گذشته و عذاب هاي الهي نقل مي شود، آنچه براي آنان به ظاهر بي عدالتي به نظر مي رسد، تعجب آور و دور از انتظار نيست؛ به ويژه آنکه اين موارد به بدکاران مربوط مي شود. در نظر آنان، رفتار خداوند غيرقابل پيش بيني و مجازاتش هم به دلخواه خود اوست.
از ده سالگي به بعد نيز کودکان اين احتمال بي عدالتي را براي خداوند جايز مي دانند. به اين معنا که خداوند در پي بي عدالتي نيست، اما بدکاري خود انسان هاست که چنين برخورد ناعادلانه اي را اقتضا مي کند. مانند اين بيان کودک که: «اگر فردي واقعاً بدکار باشد و به دستورات خداوند توجه نکند، خداوند مي تواند به او بي عدالتي کند و حتي به علت آن، او کشته شود». اين توجيهات نشان مي دهد که کودکان دبستاني، از معناي عدالت و مصاديق آن برداشت صحيحي ندارند.
از حدود سيزده سالگي به بعد، اين معنا براي نوجوانان روشن مي شود و درمي يابند که خداوند نبايد براي عده اي خاص تبعيض قايل شود و اگر هم مجازاتي لازم باشد، بايد مطابق با درجه ي گناه تعيين گردد. بنابراين آن ها عذاب هاي الهي را مداخله ي الهي محسوب نمي کنند، بلکه آن را نتيجه ي مستقيم اعمال خود انسان ها مي دانند. در نظر آنان، خداوند همواره عادل است؛ زيرا خصوصيات و تعالي وجودي او، اين گونه اقتضا مي کند. اما در برخي موارد که به ظاهر قضاوت او عادلانه به نظر نمي رسد، به اين سبب است که ما قادر نيستيم هدف هاي خداوند را از چنين برخوردهايي دريابيم.
با توجه به اين يافته ها، مي توان دريافت که کودکان دبستاني از درک مفهوم عدالت و ملاک هاي برخورد با انسان ناتوان هستند و اين ناتواني به محدوديت هاي تفکر و همچنين خامي اجتماعي و عاطفي آن ها مربوط مي شود. بنابراين تا زماني که زمينه هاي ذهني لازم براي آنان پديد نيامده است، ورود به مباحث بحث برانگيز و مشکل عدل ضرورتي ندارد و تنها مي توان به بيان ساده اي از آن اکتفا کرد که در بحث تعليم و تربيت عدل خواهد بود.
در پايان اين بخش، بايد به تأثير برخي عوامل ديگر در فهم ديني کودکان و نوجوانان اشاره داشت؛ مانند: خانواده و ميزان تقيدات ديني ايشان، آموزش هاي مذهبي، تجربه هاي شخصي ديني مخاطبان و تأثيرات محيطي، به ويژه توسط رسانه هاي جمعي.

دو دوره ي کلي در تعليم و تربيت ديني کودکان
 

با توجه به آنچه در مباحث مربوط به رشد تفکر ديني مطرح شد، مي توان تعليم و تربيت ديني کودکان را به دو دوره ي کلي تقسيم کرد:
1. خردسالان 5 تا 9 سال: اگر پايان شش سالگي را سن ورود به دبستان بدانيم، اين دوره سال هاي اول، دوم و سوم دبستان را دربردارد. به طور کلي، مي توان اين دوره را دوره ي مذهب خيال پردازي شده ناميد. درک عقلي خردسالان بسيار محدود است و «احساس» و «خيال»، روش هاي آن ها در تحقيق و بررسي پديده هاي عالم است. از اين روي، تعليم و تربيت ديني نيز بايد به اين ويژگي مهم توجه کند و به داستان، نقاشي، موسيقي، شعر، سرود، نمايشنامه و ساير کارهاي هنري که مبتني بر احساس و خيال مي باشند، اهميت زيادي بدهد و آن ها را از عوامل زيربنايي تدريس به شمار آورد. بايد به کودکان کمک کرد تا از طريق همين احساس و خيال، به درک مفاهيم ديني نزديک شوند نه از طريق عقلي. تعليم و تربيت ديني خردسالان، بايد توأم با بازي، شوخي، سرگرمي و داستان گويي باشد (با حفظ قداست درس ديني) تا ارتباط مربي و معلم از جاذبه و تأثير لازم برخوردار گردد. به ويژه آنکه هدف عمده ي تعليم و تربيت ديني در اين سنين، جذب کودک به دين است و سپس تعليم و تربيت.
معلم بايد به تجربه هاي کودکان، هر چند ساده و اندک باشند توجه کند و تا حد امکان زمينه هاي تجربه ي عملي آن ها را فراهم سازد و براي نزديک کردن درک و احساس آن ها به معاني واقعي، از اين تجربه ها بهره گيرد. وقتي آن ها احساس هايي همچون ترس، تعجب، پشيماني، شادي و ... را در عمل تجربه نکرده باشند يا معلم تجربه هاي آن ها را در اين زمينه ها يادآوري نکند، در برخورد با داستان ها و معارف ديني که مملو از چنين احساس هايي است، درک صحيحي نخواهند داشت. بنابراين معلم بايد از خلال موضوعاتي که کودکان به آن ها علاقه مندند، دين را به زندگي مربوط سازد. براي مثال، اگر موضوع پيامبري و اهميت آن مطرح است، بايد از تجربه ي کودکان در مدرسه و احساس نيازي که به معلم دارند استفاده و بحث را مطرح کرد. يا در تبيين احساس مؤمنين از اعياد ديني، بايد کودکان را به احساس شادي که از روز تولد خود دارند بازگشت داد و احساس مشابه را در آنان بيدار ساخت. يا اينکه زمينه هاي تجربه را براي بيدار کردن اين گونه احساس ها فراهم آورد. همچنين براي تبيين اهميت و لذت بخش بودن انفاق، برنامه هايي را پيش بيني کرد که خود به اين کار مبادرت ورزند و اهميت و لذت آن را در عمل احساس کنند.
آنان در اين سنين، بسياري از واژه هاي مذهبي را به کار مي برند، اما معاني آن ها را نمي دانند و اين نگراني وجود دارد که به مجموعه لغات مذهبي اي دست يابند که معاني صحيح آن ها را نمي دانند. بنابراين بايد زبان بيان مفاهيم ديني را عيني و قابل فهم کرد و مراقب بود که براي خردسالان، کلمات در خور فهم آنان به کار برده شود و معلم مطمئن شود که معاني آن ها را دريافته اند.
2. کودکان 9 تا 13 سال: پيشنهاد يک تعليم و تربيت ديني براي دو سال نخست و دو سال پاياني اين سنين کلي است. اما مي توان گفت نياز دانش آموزان نسبتاً شبيه يکديگر است. يکي از ويژگي هاي دانش آموزان در اين سنين، علاقه به لذت بردن و سرگرم شدن و فراگيري معلومات جالب مي باشد. با گسترده شدن تجربه هاي کودک در اين سنين و آشنايي او با علوم مختلف، وي روز به روز با غظمت خلقت بيشتر آشنا مي شود و اين مسئله مي تواند زمينه اي براي طرح معارف مربوط به خداشناسي باشد.
نبايد فراموش کرد که تفکر کودکان در اين دوره، در مرحله ي عمليات عيني قرار دارد و درک آن ها از مفاهيم مذهبي به واسطه ي طبيعت عيني تفکرشان محدود خواهد بود. از اين روي، نمي توان مفاهيم انتزاعي و استدلال هاي عقلي را براي آن ها مطرح ساخت، بلکه معارف ديني همچنان بايد به صورتي ساده و با تکيه بر تجربيات و احساس هاي شخصي آن ها تعليم داده شود. البته اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که گروه سني مورد بحث، يک گروه کاملاً همگن نيست؛ زيرا در درک برخي مفاهيم ديني در حدود ده يا يازده سالگي پيشرفتي حاصل مي شود و تغيير تدريجي که در اين مرحله رخ مي دهد، حرکت از تفکر عيني به سوي تفکر انتزاعي است. بنابراين مي توان با حفظ اصول تعليم و تربيت ديني کودکان، معلومات را در سطوح بالاتري براي آن ها ارائه کرد. بحث گسترده درباره ي اين موضوع در فصل شيوه هاي تعليم و تربيت مفاهيم ديني خواهد آمد. در اين مرحله نيز استفاده از داستان، شعر، سرود، نمايشنامه و فعاليت هاي عملي و کارهاي هنري مختلف و سرگرمي هاي گوناگون، يکي از ضرورت هاي تعليم و تربيت به شمار مي آيد و بايد ويژگي متنوع و پرنشاط بودن تعليم و تربيت را همچنان محفوظ نگاه داشت؛ با اين تفاوت نسبت به دوره ي پيش که بخشي از تعليم و تربيت را بايد به ارتقاي معلومات و اطلاعات اين کودکان اختصاص داد. براي نمونه، اگر در دوره ي پيشين براي تدريس نبوت و امامت بر نقل داستان هايي از زندگي آنان تکيه مي شد تا ضمن آشنايي ابتدايي با آنان، محبت و علاقه ي خردسالان به پيامبران و امامان (ع) تقويت گردد، در اين دوره افزون بر آن، برخي مطالب پيرامون وظايف و ويژگي هاي آنان نيز مطرح گردد. البته اين امر با استفاده از روش هايي ساده و قابل فهم براي کودکان ميسر خواهد شد. (17)

پي‌نوشت‌ها:
 

*استاد دانشگاه امام صادق(ع
17. ناصر باهنر، آموزش مفاهيم ديني همگام با روان شناسي رشد، ص 164-174.
 

منبع:فصلنامه اسلام و پژوهش هاي تربيتي- 2