تربيت ديني در اسلام و مسيحيت(1)


 

نويسنده: سيدحميدرضا علوي*




 

چکيده
 

هدف از اين تحقيق، استخراج و تبيين وجوه مشترک تربيت ديني در اديان اسلام و مسيحيت مي باشد. بدين منظور، آيات و روايات اسلامي با انجيل و متون ديني مسيحي در زمينه هاي تعريف تربيت ديني، اهداف تربيت ديني، معلم محوري يا شاگردمحوري در تربيت ديني، ابزارها و منابع شناخت در تربيت ديني، روش هاي تدريس و محتواهاي درسي در تربيت ديني، و ارزش هاي تربيتي مورد مقايسه قرار گرفته اند. نيل به يک الگوي تربيت ديني مشترک، که هدف اصلي تحقيق حاضر بوده است، خواهد توانست راه را براي تفاهم و وحدت بيشتر جوامع مسلمان و مسيحي باز نموده و مبنايي براي الهام نحوه ي تربيت ديني جوامع مذکور فراهم سازد.
کليد واژه ها: اسلام، مسيحيت، تربيت ديني، ابزارهاي شناخت، منابع شناخت، روش هاي تدريس، محتواهاي درسي، ارزش هاي تربيتي.

مقدمه
 

با توجه به جنبه هاي گوناگون شخصيت انسان، يعني ابعاد جسماني، عقلاني، اجتماعي، عاطفي، اخلاقي و ديني مي توان از انواع تربيت هاي جسماني، عقلاني، اجتماعي، عاطفي، اخلاقي و ديني سخن گفت. در وصف عظمت تربيت ديني همين بس که تربيت ديني، به منزله ي يکي از مهم ترين انواع، و بلکه مهم ترين نوع تربيت، دربرگيرنده ي همه ي انواع ديگر تربيت نيز هست.
از سوي ديگر، دين مبين اسلام سرشار از نکته هاي ژرف در خصوص تربيت ديني است؛ اگرچه بايد اين نکات استخراج و تبيين شوند، که چنين امري در مورد دين مسيحيت نيز صادق است. اکنون اگر مقايسه اي بين دو دين مذکور، با هدف استخراج و تبيين وجوه تشابه و تفاوت - با تأکيد بر وجوه تشابه - صورت گيرد، الگوي تربتي متشکل از اجزا و عناصر گوناگون تشکيل دهنده ي تربيت مشخص و تعيين خواهد شد، و خواهد توانست به مثابه ي مبنايي براي تربيت اسلامي و مسيحي براي همه ي مسلمين و مسيحيان جهان قابل استفاده باشد.

تعريف تربيت ديني
 

با توجه به مجموعه ي تعاريف به عمل آمده از تربيت اسلامي (1) مي توان اين گونه استنباط کرد که تربيت اسلامي، شکوفاسازي و به فعليت رساندن جميع استعدادها در جنبه هاي گوناگون شخصيتي يعني ابعاد جسماني، عقلاني، اجتماعي، عاطفي و اخلاقي است. اين شکوفاسازي، با موازين و ضوابط الهي ميسر است و از اين رو خلاف چنين ضوابطي، شکوفاسازي محسوب نمي شود و بنابراين تربيت هم قلمداد نمي گردد؛ از اين رو مجموعاً مي توان گفت انسان تربيت شده در تمامي ابعاد پيشين هدايت يافته و تربيت شده است و اين گونه نيست که فقط در يک جنبه ي مستقل به نام دين تربيت و هدايت شده باشد.
تربيت مسيحي، آماده سازي افراد براي زندگي است و از آنجا که چنين زندگي و حياتي ذاتاً آميخته با اخلاق است، پس منظور از تربيت اخلاقي مسيحي راهي است که با آن راه چنين شکل خاصي از زندگي اخلاقي به متربيان آموخته مي شود.
مي توان تربيت را از دو منظر عام و خاص نگريست. تربيت در معناي عام کلمه، شامل همه ي تأثيراتي است که يک اجتماع بر فرد اعمال مي دارد، که در پرتو آن ها ارزش ها، عقايد، مهارت ها و الگوهاي رفتاري اشخاص شکل مي گيرند. در چنين معنايي، تربيت هم معناي اجتماعي شدن (2) و تا حدي به صورت غيربرنامه ريزي شده، غيرعمدي و نامنظم صورت مي پذيرد؛ اما تربيت از منظري خاص، محدود به اعمال عمدي، آگاهانه و اراده شده ي اشخاص و مؤسسات تربيتي در مورد افراد ديگر به منظور تأثيرگذاري بر آن ها از راه هايي معين است. در چنين حالتي، کودکان و بزرگ سالان ارزش ها، الگوهاي ادراکي، تفاسير و اعمال اجتماع يا گروه موردنظر را از طريق مشارکت در مواردي نظير عبادت و دوستي فرا مي گيرند و جذب مي کنند. (3)
مقايسه ي موارد گفته شده مبين آن است که در هر دو نوع تربيت اسلامي و مسيحي، فرد فرهيخته يا تربيت شده ي ديني، شخصي قلمداد نمي شود که منحصراً به تکرار پاره اي رفتارهاي عبادي مرسوم در هر دين بپردازد، بلکه شخصيتي جامع و کامل محسوب مي شود که اموري نظير پرورش عقل و عاطفه و اخلاق را هم به صورت جدي مطمح نظر قرار مي دهد، و براي حضوري اثربخش در اجتماع آماده مي گردد و نقش اجتماعي خود را نيز در جامعه به طور فعال انجام مي دهد.

اهداف تربيت
 

درباره ي اهداف تربيت اسلامي، مي توان از تعريف تربيت اسلامي الهام گرفت و گفت شکوفاسازي و پرورش همه ي استعدادهاي انسان، هدف تربيت اسلامي نيز محسوب مي شود. از سوي ديگر مي توان گفت هدف تربيت انسان از ديدگاه اسلام، همسو و هم گرا با هدف آفرينش انسان - يعني عبوديت (ذاريات: 56) - است و با الهام از طباطبايي (1366) بيان کرد که توابع عبادت، يعني رحمت و مغفرت و غيره و ساير کمالاتي که با عبادت براي انسان حاصل مي شود، از جمله اهداف آفرينش انسان - و لذا از جمله اهداف تربيت وي - محسوب مي شود که مهم ترين آن ها، معرفت ويژه اي است که آدمي در مورد پروردگار خويش به دست مي آورد و به گفته ي جعفري آدمي: «از آن هنگام که از تسليم شدن به جريان طبيعي محض موجوديت خود رها گشته، و به مرحله ي آگاهي از جان آدمي که از ملکوت الهي است مي رسد، عبادت او شروع مي شود». (4) از اين رو به گفته ي قطب (5) عبادت معناي بسيار وسيعي دارد که تمامي اجزا، حالات و لحظات زندگي آدمي را دربر مي گيرد؛ بنابراين مي توان اين گونه برداشت کرد که تربيت را نيز مي توان هدف آفرينش انسان دانست و با ملاحظه ي موارد فوق ابراز داشت که هر قدم عبادي، تربيتي محسوب مي شود و هر قدم تربيتي، عبادي. پس همانند عبوديت که محدود به مقطع زماني و مکاني ويژه اي نيست، تربيت نيز محدود به زمان و مکاني ويژه نيست؛ مگر تربيت رسمي در معناي اختصاصي آن.
هدف کلي تدريس دين مسيحي آن است که با مشارکت الطاف الهي، عشق عيسي مسيح (ع) با جان کودک آميخته شود و به گونه اي کودک با سخنان و الگوها، از حقايق وحي شده به مسيح (ع) و آموخته شده ي کليسا آگاه شود که وي به وضوح مطابق با استعداد و ظرفيتش آن ها را بشناسد و به طور کامل در زندگي روزانه اش به کار گيرد و با بيشترين ايمان و اعتقاد به آن ها عمل کند و با انجام دادن آن ها احساس رضايت و خشنودي کند. (6)
ملزومات اساسي تربيت ديني اثربخش عبارت اند از: 1. احترام به خود؛
2. احترام به ديگران؛ 3. احترام به محيط طبيعي و فرهنگي؛ 4. احترام به زيبايي؛ 5. احترام به حقيقت. چنين اموري تشکيل دهنده ي حوزه ي علايق اساسي براي کمال و درک ارتباط متقابل هر جزء و از بين بردن تناقضات و رهايي از هرگونه خرده نگري بدون درک ارتباطات هستند. (7) بنابراين هر کدام از موارد پيشين مي توانند به منزله ي يک هدف تربيت ديني در مسيحيت مطرح شوند.
در تربيت اسلامي و مسيحي، هدف کلي تربيت آن است که متربي در بعد شناختي، به آگاهي و معرفت راستين به خدا، دين و همه ي مؤلفه هاي تشکيل دهنده ي آن دست يابد؛ چنان معرفتي که سبب شود وي در بعد عاطفي، نگرشي راستين و استوار در خصوص موارد گفته شده تحصيل کند و محصول اين گونه شناخت و نگرش، در بعد رفتاري آن باشد که همه ي تعاليم ديني در مورد جنبه هاي شخصيتي انسان در رفتار متربي اجرا شود.
اين رفتار دربرگيرنده ي همه ي ارتباطات فرد با خود، خدا، ديگران، طبيعت و غيره است. قدر مسلم آن است که در تربيت اسلامي، عبوديت در معناي اصيل کلمه و خالصانه، منحصراً خداي يگانه را پرستيدن و ربوبي شدن آدمي در معناي آنکه فقط خداي يکتا را رب خود ديدن و از غير او گسستن و هيچ کس و هيچ چيز را شريک او قرار ندادن و قوانين کتاب او، قرآن را، مورد نظر قرار دادن، بيشتر از مسيحيت مورد توجه است که در آن، به گونه اي عيسي مسيح (ع) را مطرح مي سازند که تا حدي يکتاپرستي خود را تحت الشعاع او قرار مي دهند و به صورت افراطي، به تعاليم کليسا که در مواردي ممکن است با اصل انجيل هم انطباق کامل نداشته باشد اهميت مي دهند.

پي‌نوشت‌ها:
 

* (استاد دانشگاه شهيد باهنر کرمان)
1. مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، ص 55/ سيدمهدي صانعي، پژوهشي در تعليم و تربيت اسلامي، ص 13/ مصطفي دلشاد تهراني، سيري در تربيت اسلامي، ص 24/ علي فايضي و محسن آشتياني، مباني تربيت و اخلاق اسلامي، ص 32.
2. Socialization.
3. Dykstra; cited in Macquarrie, J. and Childress, J. (2001). Christian Ethics. Scm press, London, P. 184.
4. محمدتقي جعفري، شناخت از ديدگاه علمي و از ديدگاه قرآن، ص 72-73.
5. محمد قطب، روش تربيتي اسلام، ترجمه ي محمدمهدي جعفري، ص 28.
6. C.F. P. K, Cronin. (1952), Teaching the Religion Lesson, Paternoster Publication LTD.
7. C.F. B, Watson, The Effective Teaching of Religious Education, Longman.
 

منبع:فصلنامه اسلام و پژوهش هاي تربيتي- 2