شهيد صدر و نيازهاي زمان (4)


 

ترجمه : عبدالكريم زنجاني




 

درآمد
 

شاگردان شهيد صدر از تعامل او با زمانه خويش گفتني هاي فراوان دارند؛ گفتني هائي كه بسياري از آنها ناگفته مانده اند. با حجت الاسلام سيد صدرالدين قبانچي در حاشيه كنفرانس وحدت اسلامي درباره استادش سخن گفتيم و او به رغم مشغله فراوان با رغبتي تمام به پرسشهاي ما پاسخ گفت.

در ميان ابعاد شخصيتي شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر، قطعا نقش ايشان در بازسازي انديشه ديني، از درخشش و برجستگي ويژهاي برخوردار است.شما به عنوان يكي از شاگردان آن شهيد، بارزترين ويژگي ايشان كه موجد بركات و آثار ارزشمند فراواني شده است، كدام است؟
 

سخن گفتن در مورد انديشه استاد بزرگ و نام آور ما، آيت الله العظمي سيد محمد باقر صدر، فرصتي بيش از يك جلسه را ايجاب مي كند، به ويژه بازبيني آثار فكري و انديشگي او كه هنوز تازه و مورد مراجعه اهل نظر و تحقيق هستند، طبيعتا در اين فرصت اندك به شكلي جامع، ميسر نيست و نمي توانم به همه نكات مهم اشاره كنم. البته من كتابهاي متعددي درباره شهيد صدر نوشته ام، از جمله كتابهايي درباره انديشه سياسي شهيد صدر و همچنين ويژگيهاي اخلاقي ايشان نگاشته ام كه شما مي توانيد پاسخ بسياري از نكاتي را كه مطرح كرديد، در آنها بيابيد. در پاسخ به سئوال شما بايد عرض كنم توجه به انديشه جهاني شهيد صدر بسيار مهم است. طبيعتا كسي انديشه جهاني دارد كه بتواند جهان معاصر خود را به خوبي بشناسد و در جريان آخرين دستاوردهاي فكري و نظري زمانه قرار داشته باشد، نيازها و مقتضيات دنياي كنوني را بشناسد و قادر به پاسخگويي پرسشهاي ناشي از شرايط نوين جهاني باشد. يكي از علل بسيار مهم موفقيت و درخشش شهيد آيت الله صدر، جمع بين اصالت، سنت و نوگرايي است. او كه يكي از بزرگ ترين انديشمندان اسلامي معاصر بود و هرگز پا را فراتر از مرزهاي مكتب اسلام نمي گذاشت، بر اين باور بود كه اسلام اصيل، ماهيتي پويا و جريان ساز دارد و به خوبي قادر است همگام با نيازهاي زمانه حركت كند و به آنان پاسخ مقتضي دهد و اين ميسر نمي شود مگر آنكه ما بر اساس قضاوتها و آراي خويش، نكته اي را بر آن تحميل نكنيم و آن را به شائبه هاي فكري ديگر نيالاييم و به اين ترتيب، مانعي بر سر راه پويايي و ديناميسم آن ايجاد نكنيم. با اين همه بر اين نكته تأكيد مي كنم كه نوگرايي و توجه به مقتضيات و شرايط زمانه در ايشان، مبتني و متكي بر حفظ اصالت اسلامي بود. شهيد صدر معتقد بود كه احقاق هر نوع نوگرايي و تجدد ميسر نمي شود، مگر اينكه ريشه در سنتها و اصالتهاي صحيح و متقن داشته باشد. ايشان اين شيوه تفكر را در تدريس و تحقيق و نيز اعمال مي كرد. يك بار از شهيد خواستم كه براي يك سلسله مطالعات فلسفي و تحقيقات علمي، مرا راهنمايي كنند. توصيه ايشان اين بود كه به اصول فلسفه و كتابهاي اصلي و كلاسيك فلسفه نيز رجوع كنم، چون بدون فهم مباني و اصول فلسفي مستتر در اين كتابها، درك مكاتب فلسفي معاصر، ميسر نيست و آگاهي به عمق مطالب و مكاتب فلسفي قديم، فهم اين علم را برايم آسان خواهد كرد. ايشان شاگردانشان را به شدت از سطحي نگري و شتابزدگي در فهم مطالب، برحذر مي داشتند و پيوسته آنان را به ژرف انديشي و تأمل و تفكر تشويق مي كردند. شهيد صدر در تمامي عرصه ها و به ويژه در زمينه فلسفه، تسلط بر متون و مطالب كهن را پيش شرط ورود به مباحث فلسفي نوين و مايه استحكام و قوام فكري پژوهندگان مي دانستند.ايشان پيوسته به من تأكيد مي كردند كه بايد به اصالت و تعمق در فقه گذشته توجه داشته باشم و بر اين نكته واقف باشم كه نوآوري فقهي، بدون احاطه بر آراي فقهاي سلف و اشراف به شيوه هاي استدلالي فقهاي گذشته، ممكن نيست و اگر ما در مواجهه با پديده هاي نوين، با همان استحكام فقهاي پيشين به هنگام رويارويي با پديده هاي زمانه خويش، برخورد كنيم، بي ترديد آراي ما نيز از همان قوام و ارزش برخوردار خواهند شد. در كلام هم شيوه ايشان همين گونه بود. ايشان از من خواستند كه كتابي در موضوع عقايد و شبيه به بخش يازدهم منظومه و شرح و تجريد و امثالهم بنويسم و در آن مطالب و آراي كتابهاي قديم و جديد را گردآوري كنم. همچنين ايشان از برخي از طلاب خود خواستند كه نوشتن كتاب مجمع فقه ودائره المعارف فقهي را به انجام برسانند. اين نگرشها و گرايشات نوين در فضاي نجف مطرح مي شدند، يعني جايي كه در آن نشاني ازآشنايي با افكار و فضاي جديد وجود نداشت. ايشان در چنين شرايط از يك سو توجه به سنت و اصالت و از سوي ديگر توجه به انديشه هاي نوين و معاصر را خواستار بود. در اين شرايط شهيد صدر پيوسته نگران ترديد برخي از علماي حوزه در زمينه پذيرش اين رويكرد بود. آنها به اين نكته توجه نداشتند كه حوزه علميه در واقع چراغ راهنما و پرتو افكن مسير جامعه ديني است و طبعا اين نقش را بايد با توجه به شرايط روز و مقتضيات زمانه، ايفا كند. بديهي است حوزه با ساختار صرفا سنتي و كهن خود نمي توانست خود را دگرگوني هاي زمانه هماهنگ سازد.

جنابعالي به نگاه جهاني شهيد صدر اشاره كرديد. با توجه به اينكه اغلب شاگردان ايشان هم به نوعي از همين رويكرد و نگرش برخوردار هستند، بفرماييد كه ايشان چگونه در انتقال اين نحوه تفكر و نگاه به شاگردان خود موفق شدند؟
 

اين مسئله يك علت طبيعي داشت. شهيد صدر به دليل ويژگي هاي علمي و شخصيتي، به شكلي طبيعي از سوي طلاب شيوه ايشان را به عنوان شيوه برتر مي پذيرفتند و ياد مي گرفتند و به آن عمل مي كردند. همه مشاهده مي كردند كه شهيد صدر نگاه اصلاحي خود را به مرزهاي جغرافيايي خاصي محدود نمي كرد. ايشان در عين حال كه به فكر رهايي جامعه عراق از شرايط كابوس مانندي بود كه حزب بعث بر آن تحميل كرده بود، از مسائل ايران هم غفلت نداشت و همان طور كه مي دانيد از ابتداي اوجگيري انقلاب اسلامي، لحظه اي از حمايت اين جنبش و رهبري آن، حضرت امام (ره) فروگذار نكرد و اين در حالي بود كه مسائل الجزاير و مسائل كل جهان عرب و دنياي غرب و كشورهاي شمال آفريقا از نگاه او دور نمي ماندند و اتفاقا همين مسئله موجب شد كه آرا و انديشه هاي وي به سرعت در اين كشورها گستردگي يابند و حاميان بسياري بيابند. شهيد صدر در اين كشورها، مقلدين بي شماري داشت و كساني كه تشنه شنيدن آراي جديد در چهارچوب مباني و احكام اسلامي بودند، به ايشان گرايش عميقي پيدا كردند، به طوري كه رساله علميه ايشان به نام «الفتاوي الواضحه» تنها رساله متعلق به يكي از مراجع شيعه بود که در قاهره چاپ شد و تمام نسخه هاي آن در مصر فروخته شدند. چنين چيزي تا آن زمان، بي سابقه بود. يكي از علماي اهل سنت براي اين رساله، مقدمه اي نوشت و شيوه شهيد صدر را در ارائه طبقه بندي بديع فتاوا و مطالب، ستود. توان بسيار بالاي او در شناخت ديگر تمدنهاي جهان‌، او را به عنواني يكي از تواناترين متفكران اسلامي زير فشار امواج الحاد و كمونيسم قرار داشت، دو كتاب «فلسفتنا» و «اقتصادنا» و همچنين كتابي كه ايشان درباره بانكداري بدون ربا و تلاش براي اسلامي كردن اين پديده نوين نوشت، توجه تمامي محققان و انديشمندان دنيا را به سوي او جلب كرد. اين كتابها هنوز كهنه نشده اند و مطالب آن ها هنوز زنده و با طراوت هستند، در حالي كه حدود نيم قرن پيش نوشته شده اند.

يكي از مشكلات اساسي بعضي از متفكرين ديني ما اين است كه اينها از مقطعي به بعد از عمرشان، به ويژه در، سالهاي پاياني عمر، از كاروان علم و انديشه زمانه خود عقب مي مانندو تقريبا خود را بازنشسته مي كنند. پويايي و حركت با زمان، به شكلي مستمر و مداوم در زندگي شهيد صدر تا آخرين لحظات حيات او به اشكال مختلف ديده مي شود. به نظر شما رمز بقاي اين تحرك و پويايي چيست؟
 

به نظر من اين رويكرد، منطق روشني دارد. فلسفه وجودي و هدف يك عالم متفكر ديني، پاسخگويي به نيازهاي زمانه است و طبعا وظيفه او هم تا وقتي هم كه مكاتب و افكار نوين مطرح مي شوند و انديشه هاي ديني را به چالش مي كشند، همچنان تداوم دارد. اگر عده اي از علما نتوانند به شكل مداوم با سير انديشه و ديدگاههاي زمانه خود، پيش بروند، طبيعتا اشكال در نحوه نگرش و عملكرد آنان است و همان گونه كه اشاره كرديد ؛ شهيد صدر پيوسته در حال رصد انديشه هاي جديد بود. جالب اينجاست كه ايشان به موازات اين رويكرد، در برخي از آرا و شيوه ارائه نظريات جديد خود هم تجديد نظر مي كرد و در سال پاياني عمر، يك بار ديگر انديشه فلسفي خود را مورد بازبيني قرار داد. روزي به ايشان عرض كرديم، «جناب استاد ! شما در كتاب فلسفتنا مطالب مهم و زيبايي را ارائه و خلأ بزرگي را پر كرديد، اما در «الاسس المنطقيه لاستقرأ»، شيوه جديدي كه همان حساب احتمالات است، براي نيل به حقيقت، عرضه مي كنيد كه ظاهرا به نوعي فاصله گرفتن از شيوه فلسفتناست. مخاطبين شما، علي الخصوص آنان كه متعلق به لايه هاي مياني جامعه علمي هستند، متوجه نمي شوند كه شما در اين جا در واقع مطالبي را كه در فلسفتنا آورده ايد، تكميل كرده و شيوه بديع تر و بهتري را براي رسيدن به مقصود، به كار گرفته ايد.» ايشان پس از مدتي به صحت اين گفته ما پي برد و در كلام و فلسفه اسلامي خود تجديد نظر كرد. شهيد صدر پنج تن از شاگردان خود از جمله آقاي آيت الله هاشمي شاهرودي و بنده را كه كوچك ترين آنها بودم، گرد آورد و نوشته هايش را برايمان خواند.آغاز اين بحث درباره وجود ذهني بود. ايشان وجود ذهني را بر اساس «من هستم» پايه گذاري كرد و توانست تحليل بسيار جذاب و جديدي را از اين مبحث ارائه دهد. شهيد صدر پنج جزوه درباره وجود ذهني و چيزي فراتر از سيصد چهارصد صفحه مطلب در اين مورد نوشت. ايشان با طرح اين موضوع در جمع كوچك ما، سعي داشت بحث را پخته كند و با استفاده از نظرات شاگردانش، آن را براي ارائه در سطح عمومي تر و گسترده تر، آماده سازد. بديهي است كه اگر در آن شرايط، ايشان متصدي انجام اين امر نمي شد، كس ديگري توان و استمرار وي را در به نتيجه رساندن اين كار نداشت. اين نوشته هاي ارزشمند پس از شهادت ايشان مفقود شدند، زيرا حزب بعث همه كتابخانه و دست نوشته هاي ايشان را ضبط كرد.

شيوه برخورد شهيد صدر با انديشمندان اسلامي غير حوزوي و با به عبارت ديگر روشنفكران ديني چگونه بود؟
 

طبيعتا ايشان از همان شيوه «جادالهم بالتي هي احسن»، يعني استدلال و ارائه منطق در جهت شناخت منطق برتر در خلال بحث استفاده مي كرد. به عنوان نمونه، من شاهد مكاتبات ايشان با دكتر شريعتي بودم. هر چند كه اين دو نفر با زبان يكديگر آشنا نبودند، ولي نامه هاي آنها به يكديگر ترجمه مي شدند. در همان زمان براي ما نقل مي كردند كه وقتي دكتر شريعتي از انديشه هاي شهيد صدر آگاه شد، گفت، «اين انسان توان آن را دارد كه آب دريا را در يك فنجان بگنجاند.» و نيز او را به عقابي تشبيه كرد كه بر فراز يك روستا پرواز مي كند و به هر سو مي نگرد و آنچه را كه مناسب اهداف خويش تشخيص مي دهد، بر مي گزيند. ميان دكتر شريعتي و شهيد صدر نقدها و بحثهايي هم وجود داشت كه در آثار آنها منعكس است. نمي دانم چرا نقدهاي شهيد صدر و بعضي از آثار دكتر شريعتي در ايران منتشر نشدند و چه سرنوشتي پيدا كردند. در مجموع، شهيدصدر اعتقاد داشت كه برخوردهاي ما بايد روشنگرانه باشند و در جهت فهم بيشتر حقيقت به كار آيند و به رغم اشتباهاتي كه روشنفكران ديني داشتند‌، شهيد صدر از برخورد سلبي پرهيز مي كرد و بر اين باور بود كه برخورد سلبي از لحاظ منطقي، هيچ نتيجه مفيدي را در بر نخواهد داشت و افراد را از حداقل انگيزه ديني تهي مي سازد.

شيوه هاي اصلاحي و نوگرايانه شهيد صدر در درون حوزه تا چه حد با مخالفت مواجه مي شدند؟
 

در نجف و حتي در حوزه علميه قم، شيوه اي وجود دارد كه به شيوه سنتي معروف است. شهيد صدر معتقد بود كه ما بايد به اين شيوه به دليل اخلاص و صداقت مستتر در آن، احترام بگذاريم اگر سنت را چيزي به معناي اصالت و فراتر از آداب و رسوم صرف بگيريم، طبيعتا واجب المراعات است و من در اين زمينه در پاسخ به سئوالات قلبي شما مطالبي را عرض كردم. مسلما بخشي از جامعه سنتي، اعم از متفكرين و نيز عامه مردم كه سنت در ميان آنها‌، جايگزين مستحكم تري دارد، به علت عدم آشنايي با انديشه هاي جديد، شك و ترديدها و شبهاتي را عليه افراد نوگرا بر مي انگيزند. البته در اينجا بايد نوگرايي اصيل و صحيح را كه در شيوه بزرگاني چون شهيد صدر تبلور پيدا مي كند؛ از برخي از نوگرايي هاي بي ملاك و بي ضابطه كه اين روزها رايج شده اند و عمدتا از سوي روشنفكران مطرح مي شوند، تفكيك كنيم. برخي از اين نوگرايي ها، انكار محترمانه دين و مذهب هستند. نوگرايي ثمربخش، مبتني بر اصالتهاي ديني و در جهت پاسخگويي به نيازهاي زمانه است و به هر حال برخي از افراد ناآگاه، حتي با نيات خالص ديني، در برابر اين گونه نوگراييها مي ايستند. اين مشكل براي شهيد صدر هم وجود داشت و اين جريان، با ايشان هم مخالفتهايي مي كرد. در سالهاي آخر عمر شهيد صدر، اين مخالفتها تا بدان پايه شدت پيدا كردند كه ايشان تمام دروس حوزوي خود را تعطيل كرد، فقه و اصول را كنار گذاشت و ديگر تدريس نكرد. اين سخن وي را از ياد نمي برم كه مي گفت، «كار با حوزه اي كه حتي نفسهاي انسان را تعقيب مي كند، ممكن نيست و فايده ندارد.» يعني احساس مي كرد بعضي از افراد به جاي فهم درست سخنان و انديشه هاي او، به شيوه اي عوامانه در پي مچ گيري هستند. اين تعطيلي ادامه پيدا كرد تا وقتي كه استادمان مرحوم آيت الله خوئي براي ايشان پيامي شفاهي فرستادند و از ايشان خواستند كه درسهاي خود را از سر بگيرند. حتي يادم هست كه آقاي خوئي، خطاب به ايشان قريب به اين مضمون گفته بودند كه، «اگر شما مرا عاقل مي دانيد، به حرفم گوش كنيد و به بحثهاي خود برگرديد، زيرا حوزه نمي تواند از اين گونه بحثها مستغني و بي نياز باشد.» به هر حال ايشان به رغم اينكه از سوي برخي از عناصر ناآگاه و احساساتي، رنج و محنت زيادي را تحمل مي كرد، به خوبي، فكر و انديشه آنها را درك مي كرد و معتقد بود كه بسياري از آنان اخلاص و صداقت دارند و تصور مي كنند كه با اين شيوه به حوزه علميه ديني، خدمت مي كنند. او معتقد بود كه به رغم وجود اين افراد، نهاد و ذات حوزه، پاك مستعد براي انجام فعاليتهاي علمي سازنده است و طبعا انسان بايد براي انجام حركتهاي نوگرايانه و اصلاحي، هزينه آنها را بپردازد كه حداقل آن، مواجهه با اين گونه جريانات و افراد است. شما مي دانيد كه اين پديده منحصر به حوزه نجف نيست. در حوزه علميه قم هم بسياري از علما، فلسفه را تحريم مي كردند و استدلال آنها اين بود كه فلسفه در واقع محملي است براي طرح تشكيكها و به نوعي موجب انتشار شبهات مي شود و لذا تدريس آن حرام است. شاهد بوديم كه مرحوم امام خميني (ره) به دليل اينكه در حوزه، فلسفه تدريس مي كردند، چه خاطرات تلخي از اين گونه افراد داشتند. مهم اين است كه فرد نوگرا و متجدد در كار خود استمرار داشته باشد و شهيد صدر بدون توجه به اين جريانات‌، شيوه خود را دنبال مي كرد. ممكن بود در بعضي از موارد، شرايط ايجاب كند كه او شيوه جديدي را اتخاذ كند و به جاي تدريس به تأليف مشغول شود، ولي هيچ وقت وظيفه اي را كه به عنوان يك عالم ديني احساس مي كرد، كنار نگذاشت و معتقد بود فردي كه از وجوه شرعيه حوزه علميه استفاده مي كند ؛ تكليفي جز تلاش براي استنباط احكام و پاسخگويي به نيازهاي ديني جامعه ندارد و همين احساس دين وظيفه موجب مي شد كه هيچ وقت به عوامل بازدارنده توجهي نداشته باشد.
به موازات فعاليت آقاي صدر در بازسازي انديشه ديني، شاهد سيري از تلاشهاي عملي ايشان در جهت تحقق اين انديشه هاي هستيم. ما بسياري از انديشمندان جامعه اسلامي را مي بينيم كه صرفا در محدوده نظريه پردازي محصور مانده و تلاشي براي انجام آنچه كه گفته اند، نمي كنند.

از ديدگاه شما چه عاملي موجب شده بود كه شهيد صدر به موازات توليد انديشه، در صدد عملي كردن آن هم برآيند؟
 

شهيد صدر به عنوان يك عالم ديني معتقد بود كه در اين زمينه بايد از شيوه بزرگان و انبياي دين الهام گرفت. هر چند نخستين وظيفه انبيا، هدايت اعتقادات مردم بود، ولي فقط مردم را موعظه و براي آنان طرح مسئله نمي كردند و عملا نيز براي تحقق آن جامعه آرماني، تلاش مي كردند. اين روحيه، هم در خود آن صدر به شدت وجود داشت و هم شاگردان ايشان، به وفور از اين روحيه برخوردار مي شدند. ما در آغاز حضور در درس ايشان در حدود ده طلبه بوديم كه كوچك ترين آنها من بودم كه هيجده سال داشتم. در ميان ما، طلاب عراقي، پاكستاني و لبناني هم حضور داشتند. ايشان يك روز همه ما را به منزلش دعوت كرد. ما البته نمي دانستيم كه علت اين دعوت چيست، ولي وقتي رفتيم به ما گفت كه در جواني، به اندازه سه برابر طلاب ديگر كار مي كرده و از ما هم خواست خودمان را براي نبرد در جنگ جهاني اسلامي آماده و جايگاه و موضع خودمان را در اين نبرد پيدا كنيم و توانايي هاي خود را بشناسيم و در اين مسير، خلأهايمان را پر كنيم. همين انگيزه بود كه از او چهره اي ساخت كه به عنوان يكي از با سابقه ترين چهره هاي مخالف رژيم بعث شناخته مي شد و خود او هم از سالها قبل پيش بيني كرده بود كه اين مخالفت به شهادت وي منتهي خواهد شد، ولي به هيچ وجه حاضر نشد در اين عرصه از موضع خود كوتاه بيايد، زيرا اعتقاد داشت رسالتي كه به عنوان يك عالم ديني بر عهده اوست، چنين سرانجامي را ايجاب مي كند. همين موجب شد كه نسبت به جنبشهاي آزادي بخشي كه در اطراف عراق فعاليت مي كردند، عكس العمل نشان دهد و حمايت قاطع او از انقلاب اسلامي، دقيقا مبتني بر همين شيوه تفكر بود. او اعتقاد داشت كه ما عمري نشسته ايم و نكاتي را از كتاب و سنت استخراج كرده ايم و براي جامعه آرماني اسلامي آرزهايي داريم. آيا رواست حالا كه يك مرجع ديني به برقراري حكومت ديني اقدام كرده است، ما صرفا بنشينيم و تماشا كنيم و كمكي نكنيم، آن هم به اين دليل كه اگر اين كار را بكنيم، حزب بعث به ما غضب خواهد كرد؟ به همين دليل همه محنتها را به جان خريد و با آنكه در اين عرصه تنها بود، اما لحظه اي از مبارزه دست برنداشت. در نزديكي پيروزي انقلاب، اطرافيان شهيدصدر از ايشان شنيدند كه به رغم آنكه يك مرجع مسلم تقليد بود و در سراسر جهان تشيع مقلدين بي شماري داشت، مي گفت، «من آماده ام كه حتي در يكي از روستاها، نماينده امام خميني باشم.» ايشان در اين مورد به شاگردان خود در ايران نامه هاي متعددي نوشت و ازآنها خواست كه تمام توان خود را براي موفقيت تجربه اي كه در ايران در حال شكل گيري و تحقق است، به كار گيرند و به دنيا نشان دهند كه اسلام، توان اداره امور كشور را دارد. او به اين هم بسنده نكرد و با توجه به شتاب رويدادهاي انقلاب ايران و پس از آن و علاقه شديدي كه نسبت به اين رويداد در خود احساس مي كرد، پنج جزوه را با عنوان «الاسلام يقود الحيات» نوشت. يكي از از اين جزوه ها به نام «لمحه عن الدستور الجمهوريه الاسلاميه» شمه اي از قانون اساسي جمهوري بود، در حالي كه در آن زمان هنوز قانون اساسي تدوين نشده بود. او مي دانست كه اين نظام تازه تأسيس، در پي نگارش سلسله قوانيني خواهد بود و لذا از همان ابتدا بايد غناي فكري و محتوايي لازم براي آن ايجاد شود. ايشان اعتقاد داشت كه جمهوري اسلامي همچون نهال نورسي است كه از نظر فكري نياز به كمك دارد. همچنين جزواتي كه درباره منابع قدرت در نظام اسلامي و در مورد فلسفه حكومت در اسلام با عنوان «خلافه الانسان و شهادت الانبياء» نوشت. به هر حال، به هنگام برقراري جمهوري اسلامي احساس مي كرد كه ايران خانه اوست و موفقيت جمهوري اسلامي به معناي پيروزي اسلام است.

وظيفه اجتماعي كه ايشان براي خود متصور بود، چقدر قائم به فرد است ؟
 

سئوال شما را اين گونه مي فهمم كه آيا ايشان انجام اين وظيفه را صرفا منحصر به خود مي دانست يا اگر فرد ديگري موفقيت بيشتري در انجام اين رسالت اجتماعي پيدا مي كرد، طبعا از او حمايت مي كرد و انجام اين وظيفه را به او مي سپرد؟ اگر منظور شما اين باشد، طبيعتا سخن درستي است. ايشان معتقد به اسلامي بود كه در تمام عرصه هاي فردي و اجتماعي، هادي باشد، چنين اسلامي بود كه در تمام عرصه هاي فرد و اجتماعي، هادي باشد. چنين اسلامي اين قدرت را تا پايان جهان دارد و اگر فردي بتواند تكليف پيروان اين دين را در عرصه هاي مختلف، به شكل مطلوب ترين مشخص كند، بايد از او حمايت كرد و حمايت وي از امام خميني از همين انديشه نشأت مي گرفت. او مي ديد كه يك عالم ديني توانسته بر آرزوهاي فقهاي بزرگ اسلام جامه عمل بپوشاند. فقهاي در طول تاريخ احكام را به اين دليل تبيين كردند كه روزي در جامعه محقق شوند و در محدوده كتابها محصور نمانند و صرفا تدريس و آموخته نشوند. ايشان پيوسته از افرادي كه در انجام وظايف اجتماعي خود ساعي و كوشا بودند، حمايت و به آنها كمك مي كرد و نمونه هاي شاخصي از اين شيوه در زندگي او هست كه دفاع و حمايت از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران كه به قيمت شهادت او هم تمام شد، بارزترين شاهد اين مدعاست.

به عنوان آخرين سئوال، از فعاليتهاي خود و دوستانتان در مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق نكاتي را ذكر كنيد. در شرايطي فعلي، تحولات عراق را تا چه حد برگرفته از آرا و انديشه هاي شهيدصدر مي دانيد؟
 

بايد گفت كه انديشه شهيد آيت الله صدر، انديشه اسلامي است يعني هنگامي كه در زمينه انديشه سياسي در اسلام بر پايه انديشه شهيد صدر سخن مي گوييم، اشاره به مكتبي جديد و نوين نداريم. مكتب سياسي شهيدصدر مبتني بر اسلام و حكومت بر پايه ايمان است. در اين مكتب، تحجر و در لاك خود باقي ماندن، جايي ندارد، بلكه هنگامي كه از انديشه سياسي شهيد صدر سخن مي گوييم، منظورمان اسلامي سياسي است كه با رويكردي باز به جهان نظر دارد. ما معتقديم كه با توفيق خداوند متعال، در عراق در اين راستا گامهايي را برداشته ايم. گام نخست، آزادي عراق از چنگال استبداد رژيم بعث و روي آوردن به تلاش و انديشه هاي سياسي است. عراق امروز از آزادي انديشه و آزادي سياسي برخوردار است و ما اين وضعيت را مديون انديشه هاي آيت الله شهيد محمدباقر صدر هستيم. اين آزادي ملتها همان هدفي بود كه امام خميني هم خواستار آن بودند. گام ديگر آن است كه رژيم فعلي عراق، رژيمي قانوني و مبتني بر قانون اساسي است و گام سوم اينكه نظام سياسي موجود در عراق چندين همه پرسي انجام شده اند و ما طي يك سال شاهد اجراي سه همه پرسي بزرگ بوده ايم كه در طي آنها قانون اساسي، پارلمان و مجمع عمومي ملي تعيين و انتخاب شده اند و اين همان راهي است كه آيت الله شهيد صدر درباره آن سخن مي گفت. ما در عراق گامهاي بلندي برداشته ايم، اما اين بدان معنا نيست كه كار، تمام شده است. ما اكنون در آغاز راهيم، ولي اصولي كه اكنون در عراق دنبال مي كنيم، اصول صحيحي هستند و به اميد به خدا، اين راه را ادامه خواهيم داد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18