شهيد صدر و امام موسي صدر(2)


 





 

آيا خاطره اي درباره مباحثه اسفار شهيد صدر و امام موسي صدر داريد؟
 

جناب آقاي حاج شيخ حسن اختري كه خود از شاگردان امام صدر در فلسفه هستند، از يكي ازعلماي بزرگ نجف كه به رحمت ايزدي پيوسته است برايمان نقل كردند كه روزي در مورد توان فلسفي امام صدر صحبت به ميان آمد. آن عالم نجفي نقل كرده بود كه در ايام مباحثه فلسفه امام صدر و شهيد صدر، به اين دو بزرگوار مراجعه و درخواست كرده بود تا در جلسات مباحثه آنان شركت كند؛ اما آن دو بزرگوار به رغم آنكه آن عالم نجفي همان وقت از اساتيد بزرگ و سرشناس نجف بود و بعدها نيز از مراجع شيعه شد، به سبب تفوق علمي و فلسفي خود بر وي و تمايل به استفاده علمي هر چه بيشتر از يكديگر، به شكلي بسيار محترمانه عذرخواسته بودند.

اشاره داشتيد كه شهيد صدر و امام صدر طي اين چند سالي كه در نجف در كنار هم تحصيل و مباحثه علمي مي كردند، در زمينه هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي نيز همفكري هاي مهمي داشته اند. در اين باره نيز كمي توضيح دهيد.
 

همان طور كه اطلاع داريد. ايامي كه شهيد صدر و امام صدر در نجف تحصيل مباحثه مي كردند، سالهاي اوجگيري افكار و فعاليتهاي طرفداران ناسيوناليسم عرب، چپ و كمونيسم در جهان عرب و خاورميانه بود. در همان دوران بود كه جمال عبدالناصر و يارانش در مصر، بساط سلطنت را جمع و يك نظام جمهوري قوميت گرا و متحد با شوروي را جايگزين كردند. عراق نيز در همين دوران گرفتار تغيير و تحول شد و كودتاي سال 1958 عبدالكريم قاسم راه را براي آمدن بعثي ها هموار ساخت. در آن روزگار، دين و مذهب در حيات اجتماعي، اقتصادي و سياسي جوامع اسلامي كاملا مهجور و متروك واقع شده بود. كشورهاي اسلامي از انواع محروميتها و عقب ماندگيهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، علمي، بهداشتي و سياسي رنج مي بردند و به معناي دقيق كلمه از قافله تمدن عقب افتاده بودند. دين و مذهب نه تنها نقشي در اداره جامعه نداشت،بلكه از سوي احزاب چپ و كمونيستي، افيون توده ها خوانده مي شد و جوانان از آن گريزان بودند. طبيعتا چنين فضايي براي فضلاي جوان و پرشوري مثل شهيد صدر و امام صدر قابل تحمل نبود. درست همان طوري كه در ايران نيز براي فضلاي برجسته آن روزگار چون شهيدان بهشتي، مطهري، مفتح، باهنر و بزرگران امروز حوزه قابل قبول نبود. اين بزرگان با همه وجود اعتقاد داشتند كه اسلام و مكتب اهل بيت (ع) به بهترين وجه قادر است جامعه بشري را اداره كند و آرزوي بزرگ آنها اين بود كه جايگاه دين و مذهب در جوامع اسلامي چنان كه شايسته آن است، ارتقا يابد. اينجا بود كه به طور طبيعي، بحث ضرورت اصلاح شيوه هاي دعوت اسلامي ميان شهيد صدر وامام صدر پيش آمد. هر دو بزرگوار اعتقاد داشتند كه شيوه هاي دعوت اسلامي را بايد متناسب با شرايط زمان، مكان و با توجه به نيازها و مقتضيات روزگار اصلاح كرد. به عبارت ديگر، اين دو بزرگوار، هم درد مشترك داشتندو هم آرزوها و اهداف مشترك.

آيا براي دستيابي به اين اهداف، روشهاي مشابهي را پيشنهاد مي كردند؟
 

نكته كليدي همين جاست. به نظر من تفاوت مهم شهيد صدر و امام صدر و نيز رمز ارتباط و همكاري تنگاتنگ بعدي آن دو بزرگوار با يكديگر، همين جاست. راههايي كه شهيد صدر و امام صدر براي اصلاح شيوه دعوت اسلامي در نظر داشتند، متفاوت و البته مكمل هم بودند. بگذاريد در اين مورد خاطره اي ر كه همان روزها درميان فضلاي مرتبط با اين دو بزرگوار شهرت يافت، نقل كنم. آيت الله شيخ عبدالامير قبلان، نائب رئيس كنوني مجلس اعلاي اسلامي شيعه كه آن روزگار خود نيز در نجف اشرف تحصيل مي كردند، در گفتگوي سال 1375 خود ما با چنين فرمودند كه روزي امام صدر و شهيد صدر درباره ضرورت اصلاح شيوه هاي دعوت اسلامي گفتگو مي كردند. هر دو بزرگوار اعتقاد داشتند كه شيوه هاي دعوت اسلامي بايد متناسب با شرايط زمان، مكان و همچنين با نگاه به مقتضيات جهان امروز متحول مي شوند، اما در مورد چگونگي انجام اين اصلاحات، نظرات متفاوتي داشتند. شهيد صدر اعتقاد داشتند كه اصلاحات بايد از نجف و از طريق حوزه علميه آن انجام گيرد. ايشان معتقد بودند كه تشكيلات روحانيت و روشهاي آموزشي حوزه بايد اصلاح شوند تا وقتي كه فارغ التحصيلان آن جامعه وارد مي شوند، بتوانند از سوئي بر معارف مسلمانان بيفزايند و از سوي ديگر، اسلام را به غير مسلمانان نيز معرفي كنند. اين، نظر شهيد صدر بود. اما امام صدر نظر ديگري داشتند. ايشان اعتقاد داشتند كه طرح صحيح دعوت اسلامي در جهان امروز همچنين نيازمند آن است كه روحانيت مستقيما با توده هاي مردم رابطه برقرار و براي ساماندهي زندگي دنيوي آنها چاره انديشي و اقدام كند. امام صدر اعتقاد داشتند كه روحانيت امروز نمي تواند در حوزه ها بنشيند و متوقع باشد كه دنيا به سراغ او برود و نيازهاي خود را بپرسد. ايشان معتقد بودند كه روحانيت امروز بايد مانند حضرت پيامبر (ص)، خود به سراغ جامعه و مردم برود و براي حل مشكلات زندگي و در نتيجه هدايت عملي آنها اقدام كند. در راستاي همين نظر بود كه ايشان باور داشتند كه اگر بخواهند افكاراصلاحي خود را پياده كنند، نبايد در نجف يا قم باقي بمانند، آقاي دكتر طباطبائي در گفتگوي سال 1376 خود با ما از دايي بزرگوار خود امام صدر نقل كردند كه وقتي در آخرين روز اقامت در نجف اشرف مي خواستند با شهيد صدر خداحافظي كنند، براي آخرين بار با هم درد دل كردند. اشك در چشمان هر دو جمع شده بود. ايشان به شهيد صدر گفته بودند، «پسر عمو! هر دو يك هدف داريم، منتها دو راه مختلف براي رسيدن به آن در پيش گرفته ايم. من احساس مي كنم كه نمي توانم در اين شرايط بنشينم. احساس مي كنم كه زماني مي توانم بيشتر منشأ اثر باشم كه حركت كنم، علاوه بر اينكه كار ناتمام سيد جمال را هم امثال ماها بايد تمام كيم. از طرفي حركت آينده، حركت علم و دنياي تمدن است و نمي توان اين مقوله ها را ناديده گرفت. من نمي توانم بمانم و بايد از اينجا بروم. من به اميد خدا و با توكل به او مي روم ؛ اما چشم اميد ما به شماست تا به عنوان مرجعيت آينده، كار را بر ما آسان كنيد».

البته اين دو راهي كه شهيد صدر و امام صدر براي اصلاح شيوه هاي دعوت اسلامي در دنياي امروز مد نظر داشتند، قابل جمع و مكمل همند.
 

درست است.اساسا رمز ارتباط و همكاري تنگاتنگ شهيد صدر و امام صدر نيز به نظر من همين بود. شهيد صدر وامام صدر نهايتا به اين جمعبندي رسيده بودند كه تا زماني كه حضور دين و مذهب به محافل علمي و درسي حوزه هاي علميه نجف و قم محدود باشد و فقه براي ساماندهي شئون مختلف زندگي روزمره جوامع اسلامي به كار گرفته نشود، هيچ نوع پيشرفت و بهبودي حاصل نخواهد شد. نمي توان از توانمندي و برتري اسلام و مذهب حقه جعفري سخن گفت و دنيا را به پذيرش اين حقيقت ترغيب كرد، اما در همان حال بيشترين آمار فقر، فلاكت، بي سوادي، عقب ماندگي، فساد و محروميت در جوامع اسلامي و شيعي باشد.شهيد صدر و امام صدر به اين جمع بندي رسيده بودند كه دين و مذهب بايد در زندگي روزمره جوامع اسلامي وارد و پياده شود تا با ساماندهي آن، قابليتها و توانمندي هاي خود را عملا و با اقتدار نشان دهد. طبيعتا چنين تحولي امكان پذير نخواهد بود. مگر آنكه فقهايي آگاه به رموز زمان و مكان، خوشفكر، مدير، مدبر و مردمدار، در جوامع اسلامي مستقر شوند و با تلاش، فداكاراي و به شكلي كاملا طبيعي و تدريجي، زمام حيات اجتماعي، فرهنگي و سياسي آن را در دست گيرند. اينجاست كه بحث مرجعيت عاليه ديني يا به تعبير شهيد صدر مرجعيت صالحه، بحث رهبري يا به تعبير شهيد صدر زعامت ديني و نز بحث ضرورت ساماندهي سازمان روحانيت و نه تنها حوزه هاي علميه، مطرح مي شود. من تصور مي كنم كه شهيد صدر و امام صدر در همان تابستان سال 1337 كه امام صدر، نجف را به قصد قم ترك كردند، درباره مسئوليتهاي مرجعيت ورهبري، شرايط هر كدام، نسبت اين دو جايگاه با يكديگر و نيز نقش مكمل آنها در ساماندهي و گسترش عالم تشيع، به يك جمعبندي و باور مشترك، به يك طرح و مدل مشخص و حتي به نوعي تقسيم كار رسيده بودند. به نظر من ريشه ان اعتماد متقابل و ارتباط تنگاتنگي كه در آغاز گفتگو مطرح كرديد، همين بود.

طرح مشخص اين دو چه بود؟
 

آنطور كه من فهميدم، مدل مرجعيت و رهبري شهيد صدر و امام صدر بر سه اصل كلي مبتني بوده است:
1. مرجعيت عاليه ديني كه بنا بر سنت هزارساله در حوزه ديني بزرگ نجف {يا قم} مستقر و متمركز است، رهبري علمي و خصوصا فقهي عالم تشيع را بر عهده دارد و علاوه بر اداره شئون و توسعه حوزه هاي علميه، از حركتهاي اصلاحي رهبران جوامع اسلامي به طرق مقتضي حمايت مي كنند. 2. برگزيدگاني از فقهاي جامع الشرايط و زمان شناس بايد از حوزه ها هجرت كنند و در متن مردم و جوامع اسلامي مستقر شوند تا با ايجاد رهبري و زعامت حركتهاي اصلاحي و تشكيلات مناسب، زندگي مردم را بر اساس آموزه هاي ديني و مذهبي ساماندهي كنند.
3. مرجعيت صالحه و زعامت ديني دو مسئوليت كاملا مستقل و جدا از يكديگر هستند. نه مرجعيت شرط زعامت است و نه زعامت از وظايف مرجعيت.

چه تقسيم كاري ميان آن دو صورت گرفته است؟
 

هر دو به اين نتيجه رسيده بودند كه تنها راه تبيين و گسترش فرهنگ تشيع در جهان امروز آن است كه روحانيت شيعه سازماندهي خود را به روز كند و با دو بازوي قوي يعني مرجعيت صالحه وزعامت ديني، در صدد اصلاح وضع جوامع اسلامي برآيد ؛ بنابراين هر دو بازو بايد فعال، تقويت و هماهنگ مي شد. راهي كه شهيد صدر انتخاب كرده بود، باقي ماندن در حوزه بود و تلاش براي ساماندهي آن و نيز اصلاح، تقويت و حمايت از مرجعيت صالحه. راهي هم كه امام صدر برگزيده بود، هجرت به لبنان بود و در دست گرفتن زعامت ديني آن ديار و تلاش براي احياي هويت شيعيان و درمان محروميتهاي آنان. هر دو آرزو داشتند كه تجربه امام صدر در لبنان قرين موفقيت باشد تا الگوئي براي ديگر مناطق شيعه نشين جهان باشد. آندو مي دانستند كه تحقق اين موفقيت در گرو هماهنگي و بلكه همكاري تنگاتنگ مرجعيت صالحه و زعامت ديني است و با شناختي كه از استعداد و توانمندي ديگري داشتند، به موفقيت و آتيه وي دل بسته بودند. آثار اين همفكري و تقسيم كار را در جاي جاي حركت آنها طي دهه هاي چهل و پنجاه شمسي به روشني مي توان مشاهده كرد.

برخي از جلوه هاي اين همكاري را بيان كنيد.
 

پس از آبان سال 1338 كه امام صدر در لبنان مستقر شدند، خصوصا در نيمه اول دهه چهل شمسي، هم ايشان سفرهاي متعددي به نجف كردند و هم شهيد صدر چند بار به لبنان رفتند.

شهيد صدر چند بار و در چه سالهايي به لبنان سفر كردند؟
 

من در مورد دو سفر شهيد صدر به طور مشخص حضور ذهن دارم. يكي سفر زمستان سال 1340 ايشان به لبنان است كه ازدواجشان با يكي از خواهران امام موسي صدر هم طي همان سفر انجام گرفت. يكي هم سفر تابستان سال 1348 ايشان به لبنان است كه پس از تأسيس مجلس اعلاي اسلامي شيعه صورت گرفت. از سال 1348 و با شدت يافتن برخوردهاي دولت بعثي عراق با حوزه هاي علميه نجف و كربلا، شهيد صدر ديگر امكان خروج از عراق را نيافتند.

بعضي از سال 1348 به بعد شهيد صدر و امام صدر تنها در نجف با هم ديدار داشتند؟
 

خير. امام صدر هم بعد از رمضان سال 1347 كه براي آخرين بار به عراق رفتند به سبب عدم اجازه دولت بعثي عراق، ديگر امكان سفر به آن كشور را نيافتند. يكي از محروميتهاي شهيد صدر و امام صدر همين بود كه از سال 1348 به بعد، ديگر از امكان ديدار با يكديگر مرحوم شدند.

درباره چگونگي همكاري هاي شهيد صدر و امام صدر پس از استقرار امام صدر در لبنان به نكاتي اشاره كنيد.
 

همكاري ها و روابط شهيد صدر و امام صدر در چهار بخش مختلف متمركز شدند: بخش اول همكاري ها، حمايتي بود كه مرجعيت شيعه در نجف و شخص شهيد صدر از اقدامات اصلاحي امام صدر در لبنان به عمل آوردند. بخش دوم همكاري ها، اقدماتي بود كه امام صدر در مناسبتهاي مختلف، به درخواست شهيد صدر از حوزه علميه نجف و نيز شيعيان عراق به انجام رساندند. بخش سوم همكاري ها، حمايتي بود كه آن دو از حركت اسلامي مردم ايران و شخص امام راحل مبذول داشتند. بخش چهارم همكاري ها نيز همفكري ها و مبادلات علمي بود كه از زمان استقرار امام صدر در لبنان هرگز قطع نشد.

شهيد صدر از برنامه هاي اصلاحي امام صدر در لبنان چه حمايتهايي كرد؟
 

شهيد صدر در حمايت از اقدامات اصلاحي امام صدر در لبنان اقدامات مفيد و موثر فراواني كردند. اولين اقدام ايشان كه بلافاصله پس از هجرت امام صدر به لبنان انجام گرفت، آن بود كه حلقه اي مقتدر و متنفذ در نجف پديد آوردند تا موجبات حمايت موثر حوزه نجف و خصوصا مرجعيت وقت شيعه از اقدامات اصلاحي پسر عموي خود را فراهم آوردند. افراد اين حلقه، علاوه بر خود شهيد صدر، شهيدان بزرگوار آيت الله سيد محمد باقر حكيم، آيت الله سيد مهدي حكيم و نيز مرحوم آيت الله شيخ محمدمهدي شمس الدين را در بر مي گرفت. در سفرهايي كه امام صدر به نجف انجام دادند، جلسات متعددي در منازل اين بزرگان تشكيل شدند كه طي آنها، همفكري هاي پيشين شهيد صدر و امام صدر در سطح گسترده تر ادامه يافتند، جزئيات اجرايي برنامه هاي اصلاحي امام صدر در لبنان مورد بحث و توافق قرار گرفتند و زمينه حمايت مطلق مرجعيت وقت شيعه از آنها فراهم گرديد. آن طوري كه مرحوم آيت الله شيخ محمد مهدي شمس الدين در گفتگوي سال 1377 خود با ما عنوان كردند، طرح تأسيس مجلس اعلاي اسلامي شيعه در برخي از همين جلسات بود كه توسط امام صدر مطرح شد و دقيقا درباره آن بحث و نهايتا تصويب شد. مرحوم شمس الدين همچنين تعريف كردند كه در سفر سال 1347 امام صدر به نجف، امام صدر و دوستانشان موفق شدند تاييد و حمايت بي چون و چراي مرحوم آيت الله العظمي سيد محسن حكيم مرجع بزرگوار وقت را از طرح تأسيس مجلس اعلاي شيعه كسب كنند كه در قالب يك فتوا و پيام تبريك ايشان به امام صدر منعكس شد. مرحوم آيت الله حكيم در آن فتوا كه هم اكنون يكي از اسناد تاريخي مجلس است، بر ضرورت تأسيس مجلس و مشروعيت آن تأكيد كردند.

چه شد كه مرحوم آيت الله حكيم در جريان تأسيس مجلس اعلاي اسلامي شيعه اين چنين از امام صدر حمايت كردند؟
 

مرحوم آيت الله العظمي حكيم مرجعي بسيار خوش فكر و روشن ضمير بودند. ايشان به اين نتيجه رسيده بودند كه تاسيس اين مجلس، اقدامي بزرگ و تاريخي است كه براي شيعيان لبنان و جهان خير و بركت در بر خواهد داشت. به همين جهت و به رغم همه مخالفتها، با ارسال تلگراف تبريكي به امام صدر، مشروعيت مجلس اعلاي اسلامي شيعه و حمايت و تاييد مرجعيت شيعه از آن را رسما اعلان كردند. البته مرحوم آيت الله العظمي حكيم مرجعي بسيار خوشفكر و روشن ضمير بودند. ايشان به اين نتيجه رسيده بودند كه تاسيس اين مجلس، اقدامي بزرگ و تاريخي است كه براي شيعيان لبنان و جهان خير و بركت در بر خواهد داشت. به همين جهت و به رغم همه مخالفتها، با ارسال تلگراف تبريكي به امام صدر، مشروعيت مجلس اعلاي اسلامي شيعه و حمايت و تاييد مرجعيت شيعه از آن را رسما اعلان كردند. البته مرحوم آيت الله العظمي حكيم نه تنها در قضيه تأسيس مجلس، بلكه پيش از آن نيز همواره حامي و پشتيبان آقاي صدر بودند. ايشان در همان سال 1338 كه امام صدر راهي لبنان شدند، براي علماء شخصيتها و محترمين آن كشور نامه اي نوشتند و ضمن معرفي امام صدر، ضرورت حمايت آنها از ايشان را متذكر شدند. يا در قصه طهارت اهل كتاب، امام صدر پيش از آنكه مرحوم آيت الله العظمي حكيم بر طهارت ذاتي اهل كتاب فتوي صادر كنند، اين را داشتند و به سبب شرايط اجتماعي خاص لبنان بر اساس آن عمل كرده بودند. همان طور كه مي دانيد، اين رفتار امام صدر انتقادات فراواني را در لبنان و حتي نجف عليه ايشان موجب شد ؛ اما مرحوم آيت الله حكيم از رأي امام صدر حمايت و نهايتا خود بر طهارت ذاتي اهل كتاب فتوا صادر كردند. از طرفي آن طور كه آيت الله شيخ محمود خليلي در گفتگوي سال 1383 خود با ما عنوان كردند، امام صدر به واسطه احتياطهايي كه داشتند، براي اينكه محكم كاري كنند و جلوي برخي اشكال تراشي ها را بگيرند، مقيد بودند تا به هنگام تصرف در اموري كه به اذن ولي فقيه نياز است، از مرجعيت اجازه بگيرند. مرحوم آيت الله حكيم به همين جهت اجازه مفصلي به آقاي صدر داده بودند تا در اموري كه به اذن ولي فقيه نياز است، از جانب ايشان تصرف كنند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18