نقش عفت و حيا در رضايتمندي زن و شوهر (3)


 

نويسنده: علي حسين زاده




 

مهارت هاي برخورداري از حيا
 

الف)کنترل دروني
 

افرادي که مسئوليت وقايعي را که براي آنها اتفاق مي افتد مي پذيرند، «دروني ها» ناميده مي شوند؛ زيرا آنها داراي کانون کنترل دروني هستند. به عکس، کساني که معتقدند بيشتر مسايلي که برايشان اتفاق مي افتد، خارج از کنترل آنها است، «بيروني ها» ناميده مي شوند.(36)
بسياري از مشکلاتي که براي افراد پيش مي آيد، به اين دليل است که براي مصون ماندن از مشکلات، به دنبال کنترل کننده هايي از بيرون هستند تا از بروز مشکل جلوگيري کنند و عموماً اين انتظار پاسخ مثبتي را به همراه ندارد. در نتيجه، فرد گرفتار مي شود. به عنوان مثال، افرادي که در سنين ازدواج قرار گرفته اند، احساس مي کنند ساختار اجتماعي براي يک وصال مطلوب آلوده است و براي مقابله با اين آلودگي بايد توسط کنترل کننده هاي بيروني، که شامل حکومت، قوانين اجتماعي، پدر و مادرها، سنت هاي اجتماعي جديد و ...مي شود، راهي انديشيده شود تا ديگر آلودگي وجود نداشته باشد. چنان چه اين کنترل اجرا نشود، راهي جز تن در دادن به آلودگي نيست. با اين نگاه، طبيعي است که حياي مطلوب از جامعه رخت برمي بندد؛ چرا که انتظار مي رفت با کنترل هاي بيروني، حيا در جامعه راه پيدا کند، اما اين کنترل ها توفيق اجرا نيافتند امّا چنان چه انسان از کنترل دروني برخوردار باشد، مسئوليت کارها را خود به عهده مي گيرد و از طريق روش مسئله گشايي، که در آينده از آن سخن خواهيم گفت، براساس توانايي خود به مقابله با مشکل برمي خيزد.
در زواياي مختلفي از زندگي، مي توان «دروني ها» را با «بيروني ها» مقايسه کرد:
الف.«دروني ها» از پيشرفت بيشتري برخوردارند؛ زيرا آنها در مقابل شکست ها و محروميّت هايشان واکنش کمتري از خود نشان مي دهند و از موفقيت هايشان نيز احساس رضايت شخصي بيشتري دارند، امّا «بيروني ها» به دليل انتظاراتي که از ديگران دارند و آنها را مسئول شکست ها مي دانند، واکنش منفي بيشتري نشان مي دهند و موفقيّت ها را نيز از خودشان نمي دانند تا احساس فوق العاده اي داشته باشند.
ب.«دروني ها» وقتي با رويدادهاي تنش زاي زندگي روبه رو مي شوند، براي مقابله با آن، تمايل دارند که خودشان با روش مسئله گشايي با رويدادهاي تنش زاي در معرض کنترل مقابله کنند. در حالي که، «بيروني ها» عمدتاً حتي نسبت به رويدادهاي قابل کنترل از طريق تخيّل و تفکر آرزومندانه و انتظار از ديگران واکنش نشان مي دهند.
ج.«دروني ها» بيشتر مستقل هستند و در قبال رويدادهاي زندگي و سلامت جسمي و رواني خود، مسئوليت بيشتري مي پذيرند. در حالي که، «بيروني ها» نقش تأمين سلامت را براي ديگران قائل هستند و بر اين اساس، خودشان احساس مسئوليت نمي کنند.
د.«دروني ها» در ارزيابي اوليه، که به بررسي رويداد مي پردازند، رويدادهاي تنش زا را به عنوان تهديد کننده ها نمي نگرند، بلکه آنها را مشکلات حل شدني تلقّي مي کنند و در ارزيابي ثانويّه، که به بررسي حلّ مشکل مربوط است، اميد بخش مي نگرند؛ چرا که مي دانند مهارت هاي مقابله اي را خود در اختيار دارند. برخلاف «بيروني ها»، که رويدادها را به عنوان تهديد مي نگرند و در برابر آن واکنش هيجاني(عصبانيت) يا اجتنابي (دوري از روابط) را انتخاب مي کنند. آنها به دليل اينکه نسبت به زندگي نگرش مقابله اي ندارند، به دشواري مي توانند به طور فعّال و با اتّکا به خود، به مشکلات زندگي واکنش نشان دهند.
وقتي «دروني ها» را با «بيروني ها» در باورهايشان مقايسه مي کنيم، مي بينيم که دروني ها معتقدند:
ـ سرانجام افراد در دنيا احترامي را که شايسته آن هستند، به دست مي آورند.
ـ موفقيت نتيجه تلاش زياد است و شانس نقش کمتري در موفقيّت افراد دارد.
ـ بدبختي و محروميّت افراد غالباً نتيجه اشتباهات خود انها است.
ـ ميان تلاش و نتيجه ي مطلوب رابطه مستقيمي وجود دارد.
ـ کساني که نمي توانند کاري کنند تا ديگران آنها را دوست داشته باشند، نمي دانند چگونه با ديگران همراه شوند.
امّا بيروني ها بيشتر بر اين باورند که،
ـ بيشتر اوقات، ارزش فرد هر قدر هم که تلاش و کوشش کند، ناشناخته مي ماند.
ـ به دست آوردن يک شغل خوب، بيشتر به شرايط زماني و مکاني بستگي دارد.
ـ بسياري از رويدادهاي ناخوشايند زندگي مردم به علّت بدشانسي است.
ـ ما هر قدر هم که سعي کنيم، باز هم ديگران از ما خوششان نمي آيد. سعي و تلاش براي راضي کردن مردم چندان فايده اي ندارد. اگر قرار است آنها از ما خوششان بيايد، به طور اتفاقي خوششان مي آيد.(37)
ممکن است گفته شود، براي برخورداري از حياي مطلوب در امور فردي، خود کنترلي يا به عبارت ديگر، کنترل دروني بسيار مؤثر است. امّا در امور اجتماعي اين نوع کنترل چه نقشي ايفا مي کند؟ در پاسخ بايد گفت: اولاً، مجموعه اين کنترل هاي دروني يک جامعه را مي سازد؛ زيرا جامعه يک هويت مستقلي از افراد ندارد. ثانياً، هر فردي به اندازه کنترل دروني خود به ظهور و بروز حيا در جامعه کمک مي کند. گر چه نمي تواند چهره ي کلي جامعه را تغيير دهد. ثالثاً، به اين نکته بايد توجه داشت که نبايد مجموعه واقعيت ها را ناديده گرفت. درست است که ما نسبت به همه رفتارهاي فردي خود مسئول هستيم. اما بالاخره در جهان امروز رويدادهاي اجتماعي فراواني رخ مي دهد که نمي توان آنها را کنترل نمود. سرزنش کردن خود به خاطر وقايع، حوادث و اتفاقاتي که پيرامون ما رخ مي دهد، با اين تعبير که ما شرم مي کنيم و اين حوادث را ناکامي خود مي دانيم، چندان واقع بينانه نيست. چنانکه ما وظايف خود را در محدوده ي فردي براي جامعه انجام داده باشيم، نبايد خود را سرزنش کنيم. فجايع يا محروميت هاي اجتماعي گر چه دلخواه ما نيست و مي خواهيم آن را تغيير دهيم، امّا ما مسئول آنها نيستيم و همه چيز، آن گونه که ما مي خواهيم، اتفاق نمي افتد. پس بهترين سبک مقابله در چنين موقعيتي اين است که رويدادهاي اجتماعي خارج از قدرت خويش را به عنوان واقعيّت اجتماعي موجود بپذيريم و با استفاده از کانون کنترل دروني خود، منطبق ترين راه را براي سازگاري مطلوب با امري که دل خواه ما نيست، پيدا کنيم.

ب)مسئله گشايي
 

کسي که مي خواهد عفت خود را حفظ نمايد، بايد احساس توانمندي و اعتماد به نفس را داشته باشد تا مبادا عفت و حياي خود را نوعي ناتواني يا خجالت منفي قلمداد کند. اگر آن را ضعف خود به حساب آورد، قطعاً حيا و عفت خود را از دست خواهد داد. بالا بودن عزّت نفس، اطمينان به انتخاب مسير صحيح و نگاه جامع فرد عفيف او را کمک مي کند که هيچ گاه در حقانيت و مطلوبيت راهش دچار شک و ترديد نشود. مسئله گشايي، يک مهارت مقابله اي کاربردي است که موجب اعتماد به نفس مي شود. بر اين اساس، در وجود فرد احساس شايستگي و تسلط تقويت مي شود.
مسئله گشايي داراي پنج مرحله است:
ادراک خويشتن؛
تعريف مسئله؛
فهرست کردن راه حل هاي مختلف؛
تصميم گيري؛
امتحان کردن.(38)
انسان گاهي خواهان به دست آوردن امر ارزشمندي است که شرايط محيطي چندان با آن همراه نيست و ممکن است در پايبندي به آن ارزش، انسان احساس تنهايي کند و همراه و دوست مناسبي نيز پيدا نکند.
در گام نخست، انسان بايد خودش را خوب بشناسد. حال که تقويتي از بيرون وجود ندارد، بايد ادراک از خويشتن را پرورش دهد. ارزش ها، دارايي ها و توانايي هاي خود را خوب بشناسد و نبايد خود را در نگاه ديگران ارزيابي کند؛ چرا که آنها با شاخص هاي ارزشي خودشان به قضاوت خواهند نشست و طبيعتاً نمره اي که به او مي دهند، مثبت نخواهد بود. مسئله گشايي موفّق کسي است که تفاوت نگاه ها و ارزش ها را، که به يک موقعيت مشکل ساز منتهي شده است، بخشي از زندگي تلقّي کند و براي مقابله با آن، برخورد تکانشي و هيجاني نداشته باشد تا بتواند احساس سرخوردگي و تنهايي را از خود دور کند. در وضعيت فعلي، حيامندي به شدّت نيازمند است که افراد از دريچه شناخت خود به رفتاري که مي خواهند انتخاب کنند، بينديشند و گرنه چنان چه بخواهند شاخص امتياز را از ديگران بگيرند، از انتخاب خود راضي نخواهند بود.
در گام دوم، شما بايد مسئله اي که با آن رو به رو هستيد درست بشناسيد، مشکلات و تعارض هاي اساسي را مشخص کنيد و پس از آن، فهرستي از اهداف خود را تهيه نماييد. به عنوان مثال، اگر چه شما براي ادامه تحصيل مي خواهيد به دانشگاه برويد و احساس مي کنيد در آنجا مشکلاتي خواهيد داشت، مشکلات اساسي را ليست کنيد و اهداف خود از ورود به دانشگاه را نيز فهرست کنيد تا بدانيد کدام يک از مسايل موجود در دانشگاه مشکلي است که با اهداف شما رو به رو است و شما براي مقابله با آن بايد چه چاره اي بينديشيد؟
در گام سوّم، راه حل ها را شناسايي کنيد. تمام راه حل ها را بررسي و يادداشت کنيد. طرح شما براي حلّ مسئله بايد انعطاف پذير باشد تا شما را محدود نسازد. در پيدا کردن راه حل، سعي کنيد خلاّق باشيد. ممکن است راه حل هايي که از قبل براي شما بازگو کرده اند يا خودتان در موقعيّت هاي ديگر آزموده ايد، براي موقعيت فعلي شما مناسب نباشد. پس، ذهن خود را به کار بگيريد تا راه حلّي حداقل در شيوه اجرا نو و جديدي را خلق کنيد.
در گام چهارم، با توجّه به تعريف مشکل و بررسي راه حل هاي مختلف، راه حلّي را که عملي تر و امکان پذيرتر است، انتخاب کنيد و بدانيد در بيشتر موقعيّت ها شيوه هاي صحيح فراواني وجود دارد. پس، به يک شيوه بسنده نکنيد. از انتخاب و تصميم گيري، نتايج احتمالي را پيش بيني کنيد.
در گام آخر، راه انتخابي را امتحان کنيد. نبايد ارزش هاي شما لطمه ببيند. اگر راه کار انتخابي موفقيت آميز بود، بر آن باقي بمانيد و گر نه دوباره مسئله را از راه حل هاي ديگر پيگيري کنيد تا به بهترين شکل با مشکل مقابله نماييد.

ج) حفظ عزت و سربلندي
 

اگر انسان تمام موفقيّت هاي خود را نتيجه خوش شانسي يا کمک ديگران بداند، چه نوع خود پنداره اي از خود خواهد داشت؟ ممکن است چنين کسي قدردان باشد، امّا به سختي مي تواند احساس عزت نفس کند. عزتمندي وقتي ايجاد مي شود که شما احساس کنيد براي رشد و گسترش مهارت خود و براي رسيدن به موفقيت تلاش کرده ايد.(39)
چنان چه انسان به دليل شرايط مساعد محيطي يا خانوادگي به موفقيتي دست يابد، بي شک از منافع و آثار مطلوب موفقيّت بهره مند مي شود. در مقايسه با کساني که ناموفق بوده اند، بسيار متفاوت است. امّا اوّلاً، سطح رضايتمندي چنين فردي با سطح رضايتمندي کسي که با تلاش بي وقفه و طاقت فرساي خود توفيق را به چنگ آورده است، قابل مقايسه نيست، ثانياً، اعتماد به خويشتن و عزّت نفس چنين فردي با پايداري و استقلال کسي که از خودش مايه گذاشته تا به نتيجه مطلوب راه پيدا کرده، در دو سطح بسيار متفاوت است. ثالثاً، دست يابي به موفقيت مقوله اي جداي از احساس غرور است. احساس غرور برخاسته از کفايت و لياقت خود شخص است که نقش اصلي را در تحصيل نتيجه ايفا مي کند و حسّي به مراتب قوي تر از مسئله موفقيّت در انسان ايجاد مي کند. ما براي برخورداري از حيا در همه مراحل زندگيمان به چنين حسّي نيازمنديم تا به راحتي از ارزش هايمان دفاع کنيم.

د) جرأت ورزي
 

«جرأت ورزي» يکي از نتايج عزّت نفس است. يکي از مهم ترين عواملي، که بر رفتار اجتماعي ما تأثيرمي گذارد، احساس کفايت و عزّت نفس است. هر يک از ما تصوري از خود دارد که به آن خود پنداره مي گويند. آن ترکيبي از شناخت ها و احساساتي است که فرد نسبت به خود دارد. استعداد و امکانات بالقوه اي که ما داريم، بدان تکيه مي کنيم و بر آن اساس اميدواريم به ما عزت نفس مي دهد. جايي که به توان خود اعتماد داريم و حس مي کنيم، مي توانيم از پس مشکلات برآييم و آنها را حل کنيم. از عزّت نفس برخورداريم. هر گاه فکر مي کنيم مي توانيم مسائل را تحليل کنيم و با ديد باز با آنها رو به رو شويم، عزت نفس داريم. وقتي فکر مي کنيم با استانداردهايي که ديگران به ارزيابي افراد مي پردازند، نزديک هستيم، خود پنداره مثبت داريم و به خود امتياز خوبي مي دهيم. وقتي مي بينيم خداوند درباره ي ارزش انسان بهشت را مطرح مي کند و مي فرمايد: «به درستي که خداوند جان و مال مؤمنان را با بهشت خريداري مي کند».(توبه: 111) عزت نفس خود را مي يابيم. جايي که ديگران به ما بها مي دهند و ارزش خاصي براي ما قائل هستند، احساس عزّت نفس مي کنيم.
کسي که مي خواهد عفيف باشد، بايد براي حياي خود توجيه صحيح عقلاني داشته باشد و بتواند عاقلانه از آن دفاع کند. اين بدان معنا است که انجام يا ترک کاري از باب حيا، به دليل ضعف فرد نباشد، بلکه به دليل قوت نفس فرد باشد. زني که در برابر نامحرم حريم نگه مي دارد و از رابطه با او سرباز مي زند، اگر در برابر همسر خود جرأتمندانه خود را عرضه کرد و مطالبات خود و همسرش را بستر سازي کند، از حياي عاقلانه برخوردار است. رفتار محتاطانه و آميخته با تکبر در برابر همسر نشانه عفت نيست.
جرأت ورزي» يعني دفاع از حقوق خود و بيان افکار و احساسات خود که به شيوه مستقيم، صادقانه و مناسب انجام شود. افراد «جرأت ورز» براي خود و ديگران احترام قائل هستند. آنها منفعل نيستند و ضمن اينکه به خواسته ها و نيازهاي ديگران احترام مي گذارند، امّا اجازه نمي دهند ديگران از آنها سوء استفاده کنند و به شيوه قاهرانه با آنان ارتباط برقرار کنند.(40)
براي اينکه از حياي ضعف و به عبارت ديگر، از حياي احمقانه دوري کنيم، بايد جرأت ورزي خود را تکميل کنيم. حياي مثبت يا عاقلانه به اين نيست که انسان توانايي انجام کاري را نداشته باشد، بلکه به اين است که توانايي مضاعف داشته باشد؛ يعني هم توانايي انجام کار را داشته باشد و هم در عين حال، توانايي مهار آن را داشته باشد و به خاطر امر معقولي از انجام آن کار خودداري کند.
براي اينکه انسان جرأت ورزي با حياي عاقلانه خود را نشان دهد، بايد با سه مهارت همراه شود:
الف.بيان احساسات: درست است که شما سخن خود را صريح به ديگران منتقل مي کنيد، امّا متوجه باشيد که ديگران را متّهم نکنيد. با آنها پرخاشگرانه رو به رو نشويد. با به کارگيري واژه اي که احساسات مثبت شما را نشان دهد، به حرکت خود و احترامي که ديگران براي شما قائل هستند، بيفزاييد.
ب.همدلي با ديگران: سعي کنيد نيازهاي ديگران را درک کنيد. اگر نيازهاي آنان را درک کنيد و بپذيريد، آنها شما را بهتر خواهند پذيرفت. اين بدان معنا نيست که آن چه را که آنان مي خواهند، قبول کنيد، بلکه شما مي توانيد با خواسته آنان مخالفت کنيد، اما نشان دهيد که احساس آنها را درک مي کنيد.
ج.کارداني: از ميان راه هاي مختلفي که وجود دارد و همه آنها شما را به خواسته خودتان مي رساند، با تدبير بهترين راه را انتخاب کنيد. براي رسيدن به مطلوب، هميشه يک راه حل وجود ندارد. شما مي توانيد از جرأت ورزي با چندين شيوه بهره بگيريد. امّا شيوه اي را انتخاب کنيد که احساسات ديگران جريحه دار نشود.
پس نه پرخاشگرانه برخورد کنيد که نوعي بي حيايي است، نه از روي بي جرأتي تسليم خواسته هاي ديگران شويد که شما را مؤدّب و با حيا بخوانند که حياي احمقانه است، بلکه با جرأت ورزي همراه با بيان احساسات، همدلي و کارداني، حياي عاقلانه را از خود نشان دهيد.
نمونه هايي از جرأت ورزي، بي جرأتي و پرخاشگري را به شکل زير مي توان نشان داد:
1.فروشنده اي مي خواهد شما را مجبور کند که از او چيزي بخريد و به شما مي گويد: اجازه مي دهيد که جنس را برايتان کادو کنم؟
پاسخ همراه با بي جرأتي: بله، اگر جنس خوبي است ايرادي ندارد.
پاسخ پرخاشگرانه: اين قدر مجبورم نکنيد. من چيزي را از شما نمي خرم.
پاسخ همراه با جرأت ورزي: متأسفم، من آمادگي خريد ندارم.
2.فردي در صف خريد مي خواهد خود را جلو شما جا بزند و مي گويد: اجازه مي دهيد زودتر از شما خريد کنم؟ من عجله دارم.
پاسخ همراه با بي جرأتي: خيلي خوب!
پاسخ پرخاشگرانه: آهاي، مي خواهي چي کار کني، برو آخر صف بايست.
پاسخ همراه با جرأت ورزي: متأسفم، نمي توانم، من هم عجله دارم.(41)
بنابراين، براي اينکه به حياي احمقانه دچار نشويم، بايد به مهارت جرأت ورزي رو آوريم.

هـ) شوخ طبعي
 

انسان به نشاط و شادابي به شدت نيازمند است. اگر يک نواختي و روزمرگي بر زندگي حاکم شود، انسان به افسردگي مبتلا مي شود. کساني که از چندان حياي مطلوب برخوردار نيستند، از مظاهر شادابي و نشاط فراواني برخوردارند. خود را به ديگران عرضه مي کنند، از استعدادهاي خود براي پذيرفته شدن در جامعه بهره مي گيرند و در ارتباط کلامي با ديگران، در حد بالايي خود را ارضا مي کنند. اما افراد با حيا چگونه مي خواهند نياز خود را ارضا کنند؟ آنها از چه ساز و کاري بهره بگيرند تا نياز به نشاط خود را تأمين کنند و به افسردگي دچار نشوند؟ طبيعي است که يکي از بهترين راه ها رو آوردن به شوخي هاي صحيح است. حال که زنان ما به دليل عفت خود در ملأ عام، در مقابل نامحرمان و ...شوخي نمي کنند، اگر قرار باشد با هم جنس و همسر خود هم شوخي نکنند و از حس شوخ طبعي به دور باشند، قطعاً به خمودي روي مي آورند. براي اينکه بي ارتباطي با نامحرم را جبران کنيم، بايد به شوخ طبعي در فضاي سالم رو آورد.
فرويد شوخ طبعي را بهترين مکانيسم دفاعي بدن مي داند. از ديدگاه او، شوخ طبعي يک استعداد استثنايي و نادر است که به ما اجازه مي دهد در مواجهه با تنش به خودمان بگوييم: «نگاه کن اين است معناي دنيايي که ظاهراً خطرناک ناميده مي شود. مثل بازي بچه ها است که خيلي خنده دار است».(42)
شوخ طبعي با فرايند زير به ما کمک مي کند تا بتوانيم با موقعيت هاي تنش زا به خوبي رو به رو شويم.
اوّل اينکه، احساس کارآمدي ما را بالا مي برد و موجب مي شود به جاي اينکه ترس و دست پاچگي مسير ما را در مقابل تنش روشن سازد، ما به آساني و بدون ناراحتي با رويدادها مقابله کنيم. اين مهارت در واقع نوعي تأييد خويشتن است.
دوم اينکه، به ما کمک مي کند تا از مشکل فاصله بگيريم و با اين برخورد، فرصتي پيدا کنيم تا راه حل هايي را بيابيم و براي مقابله عميق تر با مشکل از آن استفاده کنيم.
سوم اينکه، ما در هر پايگاهي باشيم به حمايت ديگران نيازمنديم. اساساً حمايت ديگران هر چه عميق تر باشد، احساس رضايتمندي ما نيز بيشتر است. مردمي که حاميان ما هستند و در مواقع خطر واکنش مناسب نشان مي دهند، مايل اند در کنار افرادي باشند که شاد، سرحال و شوخ طبع باشند.
چهارم اينکه، شوخ طبعي به معناي بي غيرتي يا بي تفاوتي نيست. واقعيت اين است که يک شخص نمي تواند در يک زمان هم غمگين باشد هم واقعا بخندد و شاد باشد. بله مي تواند به ظاهر غم را بروز ندهد و با رفتار خود فرصتي را پيدا کند تا از عوارض منفي تنش دور بماند.

نتيجه گيري
 

انسان نيازهايي دارد که يکي از آشکارترين آنها، نياز به روابط با ديگران است. در اين روابط، بخشي به رابطه جنسي مربوط است. براي مصون ماندن از آفات در روابط جنسي لازم است مظاهر عفت جنسي شناسايي شود. عفت در پوشش آن قدر مطلوب است که خداوند متعال حتي به زنان سالخورده که اميد به ازدواج آنها نيست، توصيه به حجاب مي کند.
عفت در خودنمايي که خويشتن داري از تبرّج و خودنمايي از بارزترين مصاديق آن است، عفت در نگاه که براي همسايگا ن و دوستان، عفت در راه رفتن و عفت در اختلاط با نامحرم از عمده ترين مظاهر حيا است.
اين مظاهر عفت آثاري دارد که عمدتاً در سلامت زندگي زناشويي خود را نشان مي دهد مهم ترين اين آثار عبارت اند از: وفاداري به همسر که او را از ارتکاب هر عمل زشت منافي با شؤون انساني باز مي دارد، احساس نياز به همسر، محبت و احترام، دوري از زشتي و پليدي و پيدايش زندگي حقيقي. براي رسيدن به عفت مهارت هايي وجود دارد که مي توان به شناخت حياي عاقلانه، مسئله گشايي، عزت نفس، جرأت ورزي و داشتن حس شوخ طبعي در برابر همسر اشاره کرد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج15، ص27.
2.حسن مصطفوي تبريزي، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ج8، ص180.
3.همان، ج3، ص 338.
4.حرّ عاملي، محمد بن حسن، وسايل الشيعه، ج15، ص 249، باب وجود العفة.
5.همان.
6.همان.
7.همان، ص250.
8.همان، ج20، ص 29.
9.همان، ج20، ص27،(باب جمله ممايستحبّ اختياره من صفات النساء).
10.مرتضي مطهري، مسأله حجاب، ص70.
11.ورام ابن ابي فراس، مجموعه ي ورام، ج2، ص 118.
12.حسين نوري، مستدرک الوسايل، ج14، ص 165.
13.قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): حياء دو قسم است: يکي عاقلانه و ديگري احمقانه (محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج74، ص156، ب7).
14.محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج5، ص324.
15.همان.
16.سيد جواد مصطفوي، بهشت خانواده، ج1، ص60.
17.حسن بن شعبه حرّاني، تحق العقول، ص282.
18.براي نمونه ر.ک: نور: 31؛ احزاب: 59.
19.صحيفه سجاديه، دعاي 26.
20.حسن ديلمي، اعلام الدين، ص292.
21.محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج13، ص327.
22.محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج2، ص291.
23.محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج5، ص324.
24.همان،ص 325.
25.عبدالحميد بن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه، ج20، ص272.
26.محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج2، ص292.
27.همان، ج2، ص324؛ محمد بن حسن حرّعاملي، وسايل الشيعه، ج12، ص 168.
28.حسين نوري، مستدرک الوسايل، ج8، ص461.
29.محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج2، ص5672.
30.محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج5، ص567.
31.همان، ص480.
32.فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج3، ص432.
33.نهج البلاغه، حکمت 47.
34.همان،ص154.
35.محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج5، ص537.
36.کريس.ال.کلينکه، مهارت هاي زندگي، ترجمه شهرام محمدخاني، ج1، ص102.
37.همان، ص103.
38.همان، ص94.
39.همان، ص121.
40.همان، ص261.
41.همان، ص262.
42.همان، ص 108.
 

منابع
نهج البلاغه، شرح عبدالحميد ابن ابي الحديد معتزلي، قم، کتابخانه آيت الله مرعشي،1404.
حرّ عاملي محمد بن حسن، وسايل الشيعه، مؤسسه آل البيت، قم، 1409، باب وجود العفة.
حرّاني، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، جامعه مدرسين، 1404ق.
ديلمي، حسن، اعلام الدين، مؤسسه آل البيت، قم، 1408ق.
طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، بيروت، اسلامي، 1985م.
کريس ال.کلينکه، مهارت هاي زندگي، ترجمه شهرام محمدخاني، اسپند هنر، تهران، 1383، ج1، ص102.
کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1365ق.
مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفا،1404ق.
مصطفوي، سيد جواد، بهشت خانواده، قم، دارالفکر، چ بيستم،1382.
مصطفوي، تبريزي حسن، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360.
مطهري، مرتضي، مسئله حجاب، قم، صدرا، 1368.
نوري، حسين، مستدرک الوسايل، قم، مؤسسة آل البيت، 1408ق.
ورام، ابن ابي فراس، مجموعه ي ورام، قم، مکتبة الفقه، 1376ق.
معرفت اخلاقي(2)