پدر اين گونه بود...
پدر اين گونه بود...
پدر اين گونه بود...
نقش مرحوم حاج احمد آقا خمینی به دوران حيات حضرت امام بر مي گردد به چندين دوره، يك دوره مربوط به سالهاي قبل از ورود به مبارزه است و يك دوره مربوط به فاصلة زماني سالهاي 1342 تا شهادت مرحوم حاج آقا مصطفي است. و يك دوره هم مربوط به بعد از انقلاب است. راجع به تك تك اين ادوار خيلي صحبت شده و شايد نشود معين كرد كه كدام دوره از نظر ارزشي و از نظر مقدار و ميزاني كه ايشان در راستاي اهداف حضرت امام قدم بر داشتند، اهميت بيشتري دارد. خوب دوران مبارزه، دوران بسيار حساسي بوده كه امام در نجف بودند و حتما در قم به يك نفر احتياج داشتند، يك فردي كه امين باشد، خيلي خوب بتواند ارتباطات مردم را بشناسد، خوب آن هوش و آمادگي كه مرحوم حاج احمد آقا داشتند، باعث مي شد كه بسيار خوب بفهمند و بشناسند كه چه گروههايي فعال هستند ؟ چه گروههايي درخط امام حركت مي كنند؟ چه گروههايي مي كوشند مبارزه را به انحراف بكشانند و چه كساني در چه زمنيه هايي با آرمان امام موافقند ؟ چه كساني قصد تحريف و به انحراف كشاندن اين آرمان را دارند ؟ خود آن مرحوم در يك مصاحبه به اين مسائل اشاره كرده اند، كه «من همه اينها را مي شناختم، من خارج از ايران نبودم كه ندانم كي چه كار كرده ؟ كي كجا رفته ؟ و اين مسئله اي نبوده كه از ديدما پنهان باشد.» خوب اين دوران، دوراني است كه بيشتر چون هدف ما در مصاحبه ملموسات و محسوسات است، اين مطالب را مي گذارم دوستاني كه آن ايام بيشتر با ايشان در تماس بودند، بيان كنند. خوب، ايشان شبكه هاي مبارزاتي داشته است، ضمن اينكه همة اين كارها را در زماني انجام مي داده كه خود فرد شناخته شده اي بوده، يك فرد مخفي و مجهول در اجتماع نبوده است، فرض كنيد مثل آقاي ايكس كه ساواك اصلا روي او نظارتي نداشته باشد و متوجه او نباشد ؛ ايشان همة اين فعاليتها را بايد در كمال دقت انجام مي داد و بسيار هم روشن است كه در آن ايام چه ظرافتي را در مبارزه به كار مي برده است. دوران بعد از پيروزي انقلاب و در مقطع انقلاب، خوب همدوشي ايشان با امام، يك امر ملموس و محسوس براي همة مردم است. ميزان درايت ايشان و ميزان اعتقادشان به امام، و نيز مسائل حول وحوش امام هم امري است كه همة كساني كه راجع به ايشان شناخت دارند به اين مسئله واقفند و به اين مسئله اذعان دارند و مي دانند. يكي از آن چيزهايي كه مي ماند و من ديدم كه كمتر از آن صحبت شده است و شايد جاي گله هم داشته باشد مربوط به كارهايي است كه در انقلاب به دست ايشان انجام شده ؛ از جمله اينها مسئله سفر امام به ايران است كه اين را شايد كمتر كسي بداند كه اصلا سفر امام به ايران به پيشنهاد ايشان صورت گرفته است و ايشان بوده اند كه گفته اند، «بايد برويم به ايران برويم و الان، وقت ماندن در پاريس نيست.» خوب نگاه كنيد جايي كه همة دوستان انقلاب از اين مسئله مي ترسند و حق هم دارند، يعني پيرمردي كه تمام ثمرة خود شايد چندين صدها سال انقلاب و مبارزه به او بستگي دارد، يعني واقعا بود و نبود او، يك حركت اسلامي است، كه حالا ما شايد بتوانيم آن را بازتر كه تفسير كنيم، يك حركت بنيادگراي مذهبي است به معناي عام كلمه اش در جهان اسلام، در يك حركت آزاديخواهي و استقلال طلبي با آن آثاري كه در انقلاب ما در دنيا بر آن مترتب بوده است ؛ اما تشخيص وقايع و تشخيص اينكه اين پرواز به طور مسلم سالم به زمين مي نشيند و بعد هم تصميم گيري امام و اينكه اين سفر چقدر لازم است، از يك دقت و شعور بالايي حكايت مي كند كه ديگر بر هيچ كس پوشيده نيست ؛ مخصوصا براي كساني كه تاريخ معاصر ايران را ورق مي زنند، همواره اين نقطه از انقلاب را كه سفر امام از پاريس به تهران باشد، به عنوان يك الگو يك نقطه عطف خيلي ارزشمندي در تاريخ ما مي دانند. خوب اين يك نمونه است ؛ ولي آيا كسي اين را بيان كرده و يا گفته ؟ من فكر مي كنم مشكل از اينجا حادث مي شود كه اگر نقش ايشان را رونق بدهند، نقش امام كمرنگ وگم مي شود، اگر نقش امام را بخواهند پررنگ و متجلي جلوه دهند، آن وقت براي حاج احمدآقا جايي نمي ماند، خوب اين يكي از خيانتهاي تاريخ نگاري است، بالاخره تاريخ بايد بشناسد خادمهاي خودش را و خيانتكارهاي خودش را ؛ چه خدمت بالاتر از اينكه بسياري از تصميم گيريهاي مهم انقلاب كه بعدا واقعا حسن آنها و اصلاح آنها و صواب آنها به اثبات رسيد، و امروز ما مي توانيم آنها را خيلي روشن ببينيم، ازجانب مرحوم حاج احمد آقا بوده است، من ديروز با يكي از دوستاني كه مصاحبه مي كنند، صحبت مي كردم، او مي گفت، «وقتي من اشكال را برايشان توضيح مي دادم كه معمولا مسئولان نظام ما بين اين دو محظور گير افتادند كه نمي دانستند اين را بايد بيان كنند و يا آن را بيان كنند، دچار ترديد مي شوند، هي اين طرف و آن طرف مي روند.» او مي گفت كه من اين كار را مي كنم و بيان مي كنم و اين مسائل را مي گويم و حال آنكه خود او از كساني است كه تا حال اصلا نگفته است و نديدم كه جايي اين مطلب را بيان كنند حق هم دارند به دليل اينكه اين مهم كار مشكلي است، از طرفي آن حقيقتي كه امام بوده و در كنار او ديگران اين كارها را كردند. مسئولان ديگري كه در كنار امام بودند، اين مشكل را ندارند، زيرا آنها مي گويند ما رفتيم به امام گفتيم و امام اين كار را كردند، اما چون حاج احمدآقا در يك مقطعي از تاريخ انقلاب، نفس امام است؛ يعني تمام احوال و احكامي كه از حضرت امام به بيرون صادر مي شود از ناحيه ايشان است و ايشان هم شديدا كتوم است در اين زمينه، و به هيچ عنوان نظري از خودش ابراز نمي كند؛ يعني ما كه حالا جزو خانواده ايشان هستيم، مي بينيم كمتر جايي ديده شده ايشان نظري را ابراز كنند كه مخالف نظر امام باشد، حتي در بيان يك واقعه وقتي به يك مسئله اي مي رسيد، مي گفت، «نظر امام اين است.» ديگر هيچ صحبتي نمي كرد؛ يعني هيچ بالا يا پايين نمي كرد كه بله من موافقم يا من مخالفم، گويي نظر، نظر خود ايشان است و حتي اينكه كساني كه با ايشان ارتباط داشتند مي دانند ايشان آدم بسيار دقيقي بوده است، بسيار خوب مسائل را مي شناخته است، مي توانسته خوب زواياي پنهان مسائل را در بياورد و درمورد آنها از خودش عقيده داشته باشد ؛ ولي اين مسئله را به هيچ عنوان ابراز نمي كرد و جز او و امام هيچكسي در اين وادي به مسئله آگاه نبوده است كه كدام عقايد مال او و كدام عقايد مال امام است، ما اين امور را در بستر حوادث تاريخ كه مررو مي كنيم ؛ آن وقت بعضي از كساني كه تاريخ نگار هستند مطلب را خوب بتوانند بيان كنند، مي توانند بگويند كدام مسئله مال امام بوده و كدام مسئله از ناحية حاج احمد آقا مطرح شده امام پذيرفته است و امام نپذيرفته و انديشه خودش را پي گرفته و عنوان كرده است، و به واسطه همين مسئله و بودن اين دو نقش در كنار هم و دو نقش موازي كه به ظاهر پير گرفتند و دنبال كردند، يكي به ظاهر باعث كمرنگ شدن ديگري مي شود، مسئولان حق دارند و نمي توانند مطلبي را بگويند و دوستاني كه خاطره گفته اند، معمولا در اين زاويه يك وجه كمرنگي را در صحبتهايشان مي بينيم و من جاي ديگري هم به خودشان گفتم كه اين مطالب را بايد بگوييم و اين كمرنگ شدن نظر و نقش امام نيست، امام به قدري وسعت وجودي در انقلاب دارند كه اگر هزاري هم از مسائلي كه در جامعه پيدا شده، مربوط به ايشان نباشد، هيچ چيز از ايشان كم نمي كند. اين مسئله اي كه گفت بعد از مقطع پيروزي انقلاب، بيشتر مي شود و واقعا يكي از محسنات ايشان اين بوده كه خودش هم نگذاشه است اين نقشها از هم تفكيك بشود؛ يعني خود او در ذوب بودن در امام بيشتر به اين امر زده، يعني حتي همان چيزهايي را كه مي توانسته بيان كند كه مال من است، به هيچ عنوان بيان نكرده است، يعني گذشته كه اين محاسن هم اگر هست، مال امام باشد، و در نظر بنده اين نكته بسيار ظريف و لطيفي از زندگي مرحوم حاج احمد آقاست، كه ايشان حتي هيچ حسني را براي خودش نخواست كه مطرح باشد، يعني مواردي هست كه ذكرش به وقت بيشتري نياز دارد ؛ اما مواردي بوده که كار ايشان بوده است، بسيار هم چيز خوبي از كار درآمده است و هنوز هيچكس نمي داند اين نظر از ذهن صائب و روشن ايشان سرچشمه گرفته است. و بعد نظر مشورتي را به امام گفته و بعد چون امام، او را به عنوان يك مشاور امين وثقه و يك مشاور دقيق و باهوش مي شناخت، اين انديشه و نظر را پذيرفته، دنبال كرده و به اين نتايج رسيده است ؛ البته اينها ضمن اينكه به هيچ عنوان نقش تربيتي امام را كمرنگ نمي كند؛ حتي نقش مديريتي امام راهم كمرنگ نمي كند ؛ يعني امام، مديريت امام، نام امام، پشت مسئله بودن امام، يعني اينكه امام است كه مسائل را با قدرت دنبال مي كند و ايشان با اين درايت مشكلات را حل مي كند. اگر كس ديگر بود، طبيعي بود كه اين مشكلات شايد به اين راحتي حل نمي شد ؛ اما اينكه راه را به امام ارائه بدهد و امام هم نظر مشورتي او را قبول كند، اين خودش يك مسئله اي است كه تقريبا براي كساني كه با امام و يادگار ايشان آشنائي دارند، مسئله پوشيده اي نيست، مثلا ملاحظه مي كنيد در مورد نقش ايشان در تثبيت رهبري مقام معظم رهبري، خيلي صحبت كرده اند، خيلي حرف زده اند، همه اين را به عنوان نقطه عطفي در تاريخ زندگي مرحوم حاج احمد آقا در نظر مي گيرند و داد سخن مي دهند و بعد از اين، در سخنرانيهايشان، در صحبتهايشان مي گويند، «حاج احمد آقا از امام خوب نگهداري مي كرد.» بعد مي گويند كه در تثبيت مقام معظم رهبري هم، در تثبيت ولايت ايشان هم نقش داشتند، چرا حالا در مورد اين نقشها صحبت مي كنند، به دليل اينكه ديگر اينجا امام نيست، نقش او مجزا شده است. راجع به او مي توانند حرف بزنند، در حالي كه جداي از نقش امام باشد، يعني يك نقش مستقل برايش تصور مي كنند، مي بينند چقدر اين نقش داراي عظمت است و حال آنكه اينگونه كارها در زمان امام بوده ؛ اما چون در سايه امام بوده، نظر مشاور طبيعتا هميشه مشاور است. اين يك نمونه است از مواردي كه مي خواستم مثال بزنم، يك تنظيري بكنم كه شما ببينيد اين مسئله چه مقدار با آن مسئله فرق دارد. در ديد عمومي، يك واقعيتي است كه شايد در محيط خارج هم يكسان باشد، يعني بعد از رحلت امام جور، قبل از رحلت امام بارها براي تثبيت نظام در مواردي كه به قدري در تثبيت كلي نظام و در حفظ شئون نظام ارزش دارد، اظهار عقيده كرده است، ولي چون بعد از امام رد يك نقش مستقل است، در مورد آن صحبت مي كنند، و در زمان حيات امام يك نقش سايه وار است و يك نقش ظل وجودي است در ساية امام، آن وقت راجع به آن صحبت نمي كند و حال آنكه چه بسا آثار و نعمتهايي كه از همين سايه براي ديگران حاصل شده است و اين همان چيزي است كه مي خواستم خدمتتان عرض كنم كه مي توانيم جايگاه ايشان را در يك رابطة طولي قرار بدهيم. ايشان بسيار آدم صادقي بود؛ يعني از مواردي بود كه در اوج درك و شعور، به هيچ عنوان شما در ايشان غير صداقت نمي ديديد، حتي با كساني كه با آنها اختلاف عقيده داشت، بسيار صادقانه برخورد مي كرد، يعني دوستان ايشان كه با ايشان بودند، شايد آن صفا و صميميت و صداقت و آن صافي برخورد صادقانه ايشان را فراموش نكنند. همين صداقت هم بود كه رابطه ايشان با امام را بيشتر متجلي مي كرد و بيشتر روشن مي كرد. يعني وقتي امام اين صداقت را از ايشان مي ديد و مسئولان ما از ايشان مي ديدند ؛ در اينكه يك پيغام آور بسيار صادق وثقه اي بين آنها و امام ارتباط برقرار مي كند و اين ارتباط صحيح و صادقانه به وسيله ايشان ميسر است ؛ اين مسئله در پذيرفتن اقوال، در انتقال اقوال بسيار مهم بود و طبيعي است كه اگر وجود ايشان نبود و مسئله غير از اين بود، اين كارها به گونه ديگري انجام مي شد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران ش 17
منبع:ماهنامه شاهد یاران ش 17
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}