تاملاتي نظري و تاريخي در علل وانگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري(2)


 

نويسنده: دکتر سيد حميد روحاني(*)




 
. از زبان آقاي منتظري آورده اند:
... آقاي خميني وقتي که آزاد شد مي گفت من را در يک اتاق حبس کرده بودند و آقاي قمي و آقاي محلاتي را هم در اتاق هاي ديگر، من صداي دعا خواندن آقاي قمي را مي شنيدم... يک راديو هم براي ما آورده بودند که جريان رفراندوم و تبليغاتي را که به نفعشان بود بشنويم و راجع به حوادث بيرون به من گفتند يک پاسبان کشته شده و بيش از اين خبردار نشديم... (1)
اولا امام در دوراني که در زندان به سر مي بردند، راديو در اختيار نداشت و زندانبانان او راديويي براي او نياورده بودند. ثانيا اگر امام به راديو دسترسي داشت چگونه از زبان آقاي منتظري آمده است « راجع به حوادث بيرون » جز کشته شدن يک پاسبان خبري به دست نياورده بود؟ اگر راديو در اختيار امام گذاشته بودند، بي ترديد کشتار 15 خرداد و فجايع آن ايام دست کم در حد همان گزارش ها و سناريويي که از راديو پخش مي شد، اگاهي مي يافت. در آن روز ها راديويي وابسته به رژيم شاه پيوسته از تلگرام هاي ساخته و پرداخته ي ساواک در پشتيباني از شاه و تنفر از « ارتجاع سياه» که عامل خونريزي در روز 15 خرداد شده است خبر مي داد، از به اصطلاح زخمي ها و مجروهان 15 خرداد که « نفري 25 ريال گرفته بودند تا تا در خيابان ها بدودند و بگويند زنده باد فلاني»!! گزارش پخش مي کرد، پيرامون اين مسئله که خون هاي ريخته شده در 15 خرداد به گردن چه کساني مي باشد، داد سخن مي داد! از آمادگي دولت براي رسيدگي به خانواده هاي کشته شدگان 15 خرداد، سخناني مطرح مي کرد، در صورتي که امام تا روز 11 مرداد 42 که به گونه ي موقت از زندان آزاد شد، از کشتار 15 خرداد و فجايع آن روزها کوچکترين اطلاعي نداشت، چنانچه خود آقاي منتظري دو صفحه بعد از ادعاي بالا اذغان کرده است «... هنگامي که ما خدمت ايشان رسيديم معلوم شد ايشان به طور کلي در جريان کشتارهاي پانزده خرداد و مسائل خارج زندان نبودند... » (2)
امام نيز پس از آزادي از زندان در سخنراني خود اعلام کرد: « ... من [از] قضيه پانزده خرداد مطلع نبودم تا اين که حبس به حصر تبديل شد و اخبار خارج به من رسيد...»(3)
و اين مي رساند که در دوران زندان اخبار بيرون به او نمي رسيده و امام در بي خبري مطلق قرار داشته است. ثالثا جريان رفراندوم شاه در بهمن ماه 1341 بود و در خرداد 42 از جريان رفراندوم حدود پنج ماه مي گذشت و ديگر در آن روزها سخني از آن در ميان نبود تا امام در زندان از راديو «جريان رفراندوم» را بشنوند. رابعا کشته شدن يک پاسبان در تاريخ 13 خرداد 42 روي داد که هنوز امام دستگير و بازداشت نشده بود و پيش از دستگيري در جريان کامل آن حادثه قرار داشت (4) و پس از قيام 15 خرداد نيز آن حادثه تحت الشعاع قرار گرفت و در راديو از آن خبري مطرح نبود. خامسا سياست رژيم شاه اين بود که امام را در زندان از اوضاع کشور بي خبر نگه دارد و ارتباط او را با بيرون به طور کلي قطع کند. حتي در ملاقات آقاي پسنديده با امام در زندان ، ماموران رخصت ندادند که جز حال و احوال و خبرگيري از خانواده، سخني ميان آن دو رد و بدل شود، آقاي پسنديده در اين مورد آورده است:
...به اتفاق يکي از دوستان براي ملاقات امام به عشرت آباد رفتيم... نوبت ما که شد با همان رئيس پادگان براي ملاقات امام رفتيم. به من گفت شما فقط احوالپرسي کنيد و در امور سياسي با آقا صحبت نکنيد، گفتم بسيار خوب، من خودم مي دانم... سپس ما به اتاق امام رفتيم... امام از تخت پايين آمدند و روي صندلي نزديک من نشستند، رئيس پادگان نيز نشست ولي دو مامور سر پا ايستادند... (5)
بايد دانست که انسانهاي امين و وارسته و مردان صادق و از خود رسته در بازگوکردن خاطرات و روايات تاريخي تا سر حد وسواس ، دقت و مراقبت دارند و مي کوشند آنچه را که روي داده است، بدون کم و کاست و به دور از گزاف و پيراهه هاي ناراست روايت کنند، ليکن عناصر بي مسئوليت زير پوشش خاطره نگاري، رويدادهاي تاريخي را طبق دلخواه خود بالا و پايين و کم و زياد مي کنند، شاخ و برگ مي دهند و از اين بدتر اين که پندار بافي ها، خيال پردازي ها و داستان سرايي هاي خود را به عنوان واقعيات و قضايا ي تاريخي به رشته ي نگارش مي کشند و به اعتبار خاطره نگاري و تاريخ نويسي آسيب سنگيني وارد مي کنند. البته به سبب عدم احاطه به رويدادهايي که در درازاي نهضت امام پديد آمده است، در بسياري از موارد دچار ضد و نقيض گويي و خطاکاري هايي مي شوند که نادرستي و دروغ بودن آن چه را که زيرعنوان خاطره آروده اند، به خوبي آشکار مي سازد و سيه رويي براي تحريف گران پديد مي آورد.
نکته اي که در کتاب خاطرات نامبرده جلب نظر مي کند، اين است که مصاحبه کنندگان و دست اندر کاران کتاب با طرح پرسش هاي انحرافي و خلاف واقع به مصاحبه شونده خط مي دهند و تلاش مي کنند او را به تحريف واقعيتها وادارند و يا از زبان او مطالب نادرست و خلاف واقع را سر هم بندي کنند و بازگو سازند تا به اصطلاح نقش موثر و سرنوشت ساز او را در کنار امام به نمايش بگذارند، به گونه اي که انگار اگر آقاي منتظري وجود نداشت، نه خميني «خميني » مي شد! و نه نهضت انقلاب بدل مي شد! و نه انقلاب به پيروزي مي رسيد! با نگاهي کوتاه و گذرا به پرسش ها و پاسخ هايي که در کتاب خاطرات آمده است، اين خط دهي ها و خط پذيري ها به درستي نمايان مي شود و ما نيز برخي از آنها را براي خوانندگان انديشمند و فرزانه بازگو ميکنيم.
س: پس از آزاد شدن حضرت امام از زندان و محصور شدن در منزل شخصي به نام آقاي روغني در منطقه ي قيطريه تهران شنيده ايم [6] که حضرت عالي در اولين فرصت با معظم و له در آن منزل ملاقات کرديد و اوضاع و اخبار جديد کشور و کشتاري را که توسط شاه صورت گرفته بود به ايشان رسانديد...
ج: اين جور که شما بيان کرديد نيست... آقاي دکتر واعظي گفت الان تلفن کردند و گفتند آقاي خميني را آزاد کردند منزل آقاي نجفي است و مردم دارند به ديدن ايشان مي روند. من تعجب کردم فوري دويدم خودم را به آنجا رساندم. ساواک آقاي قمي و آقاي محلاتي و آقاي خميني را آورده بودند که مردم خيلي رفت و آمد مي کنند، تصميم آنها عوض شده بود و شروع کرده بودند به کنترل کردن... و گفته بودند کساني که مثلا شخصيتي هشتند مثل آقاي شريعتمداري اينها بروند، اما رفت و آمد بقيه مردم ]را[جلوگيري کنند. وقتي من رسيدم، دو سه ساعتي گذشته بود ]سرهنگ [ وثيق آنجا ايستاده بود و افراد خاصي را که ايت الله بودند مي گذاشتند بروند و چون قيافيه ي من آيت اللهي نبود نگذاشتند وارد منزل شوم، ما آنجا کنار يک درخت ايستادم... يکي از پاسبان ها آمد گفت آيشيخ برو... خود سرهنگ وثيق آمد و گفت برويد. گفتم خيابان مال توست يا مال کشوره؟ تو نمي گذاري بروم خانه ي آقاي خميني، من مي خواهم همين جا بايستم... خلاصه ديد من اين جا باشم يک عده ي ديگر را هم تحريک مي کنم، گفت آيشيخ برو تو بيا برو تو. من وارد منزل شدم و دو سه روز آنجا ماندم... هنگامي که ما خدمت ايشان رسيديم، معلوم شد ايشان به طور کلي در جريان کشتار پانزده خرداد و مسائل خارج از زندان نبودند. .. من جريانات و اخبار بيرون و جريان کشتارهاي قم و تهران و جاهاي ديگر را براي ايشان گفتم. البته بعضي از نزديکان ايشان هم ناراحت مي شدند و مي گفتند اين اخبار ناراحت کننده را به ايشان ندهيد، ولي من در ظرف اين دو سه روز همه ي جريانات و مسائلي را که گذشته بود، براي اين سه بزرگوار گفتم... (7)
پيش از پرداختن به درستي يا نادرستي اين خاطرات، بايسته است اوضاع آن روز و ساعاتي را که امام را به داوديه بردند و ديدار با او را براي عموم آزاد گذاشتند، در اينجا بياوريم:
... هنوز ساعتي از آزادي امام نگذشته بود که خبر آن برق آسا در سراسر تهران انعکاس يافت و همانند بمب صدا کرد و تهران را تکان داد. مردم فداکار و وفادار مرکز، يکباره از جا کنده شدند و سيل جمعيت به سوي داوديه سرازير شد. راه تهران داوديه و تهران – قلهک به علت ازدياد ناگهاني وسايل نقليه و اتومبيل ها بند آمد و مسئله ي ترافيک آن، پليس راهنمايي را با مشکلاتي روبرو کرد... ديري نپاييد که داوديه از جمعيت آکنده شد و ازدحامي فوق العاده به وجود آمد، مردم از درب خانه اي که امام در آن اسکان يافته بود تا مسير طولاني صف کشيده بودند و با نظم و انضباط ويژه اي در انتظار فرا رسيدن نوبت براي ديدن او دقيقه شماري مي کردند... علماي مهاجر که از قم و مشهد و ديگر شهرستان ها به منظور پشتيباني از امام در تهران اجتماع کرده بودند و نيز روحانيون قم مرکز پس از دريافت خبر آزادي امام، بي درنگ به داوديه شتافتند و با او ملاقات مفصلي به عمل آوردند، و اجتماع شکوهمندي در محضر او به وجود آمد... و ضمنا گوشه هايي از فجايع دردناکي را که در روزهاي 15 و 16 خرداد بر مردم مسلمان ايران گذشت، براي امام- که به طور کلي از آن بي اطلاع بود- شرح دادند. امام با شنيدن گو شه هايي از فجايع 15 خرداد سخت تکان خورد، به طوري که گويي آسمان بر سرش فرود آمد، قلب لطيف، حساس و پر مهرش به سختي فشرده شد، بغض راه گلويش را گرفت، به طوري که به احساسات مردم درست نمي توانست پاسخ دهد.
امام در سوگ شهداي 15 خرداد
در اين ميان مردمي که به انتظار ديدن امام از داخل حياط خانه تا راه درازي صف کشيده بودند، کاسه ي صبرشان لبريز شد و از او خواستند که در مقابل پنجره قرار گيرد تا همگان او را ببينند. امام از جا برخاست و در مقابل مردم قرار گرفت و با بلند کردن دست به احساست پر شور و هيجان بار آنان که با ديدن او به شدت ابراز احساسات مي کردند و صلوات مي فرستادند پاسخ گفت و آن گاه به جايگاه خود بازگشت ليکن ديگر نتوانست خود داري ورزد و طوفاني که در درون او به وجود آمده بود، مهار کند، يکباره فرياد کشيد « آخر من با اين احساسات مردم چه کنم» و دستمالي بر چهره گرفت و به گريستن پرداخت...
فرداي آن روز که توده ي مسلمانان مرکز و بسياري از شهرستا ن ها براي رفتن به داوديه و استقبال از امام خود را آماده مي کردند، خبر ممانعت پليس از رفتن مردم به حضور امام ... همه جا منعکس شد ... (8)
چنانکه در اين نوشته آمده است اولا اطلاع امام از کشتار فجيع 15 خرداد در همان لحظه هاي نخستين آزادي و استقرار او در داوديه بوده است و ثانيا رژيم از ديدار مردم با امام و محاصره ي او در فرداي آن روز صورت گرفته است، در کتاب خاطرات از زبان آقاي منتظري آمده است:
... ساواک آقاي قمي و آقاي محلاتي و آقاي خميني را آورده بود در آن خانه و رفت و آمد مردم را آزاد گذاشته بود. بعد از يکي دو ساعت ديده بودند که مردم خيلي رفت و آمد مي کنند تصميم آنها عوض شده بود و شروع کرده بودند به کنترل کردن... !
اين خاطره نادرست و خلاف واقع است زيرا:
الف: چنانچه در بالا آمد و به اعتراف بسيار کساني که در آن روز در آن صحنه حضور داشته اند، روز نخست آزادي امام، هيچ گونه ممانعتي در کار نبوده و رفت و آمد مردم در محضر امام تا پاسي از شب ادامه داشت.
ب: تاثر امام در پي اطلاع از کشتار 15 خرداد و ناراحتي او در همان ساعتهاي نخستين آزادي بود که هنوز آقايان ميلاني، نجفي مرعشي، بهبهاني و شريعتمداري در آنجا حضور داشتند و آقاي نجفي نيز از آشفتکي امام متاثر شده و به گريه افتاده بودند،و بايد دانست که حضور اين آقايان در نزد امام به علت کثرت جمعيت و ازدحام مردم چندان طولاني نبود.
ج: گزارش شهرباني از آن روز نيز اين واقعيت را به درستي روشن مي کند که در روز نخست آزادي امام، هيچ گونه کنترل و ممانعتي از جانب نيروهاي انتظامي و به اصطلاح امنيتي در کار نبوده است و محاصره ي امام و بازداشت مردم از ورود به محل سکونت امام در روز دوم آزادي او شروع شده است. در گزارش شهرباني مي خوانيم:
عصر ديروز به مناسبت آزاد شدن آيت الله خميني از زندان اغلب روحانيون و علماي طراز اول و دوم و همچنين معممين و بازاري ها و اصناف و ساير طبقات مردم در منزل آيت الله زنجاني واعظ به ملاقات امام خميني رفته و بين روحانيون طراز اول آيات الله بهبهاني، شريعتمداري، ميلاني، نوري، مرعشي نجفي و خوانساري و خلاصه عموم آيات الله و حجج اسلام وجود داشته اند و دسته دسته از مردم به منزل داخل و درحالي که در صف ايستاده بودند، به نوبت سينه و دست و پاي خميني را مي بوسيدند و عموما هم متاثر شده و گريه مي کردند... و تا ساعت 9 جمعيت مثل سيل مي آمد و از يک در وارد مي شدند و دست و پاي خميني را مي بوسيدند و از در ديگر خارج مي شدند...
شهرباني در گزارش ديگري آورده است:
در ساعت 14:30 روز جمعه 42/5/11 آقايان خميني و محلاتي و قمي به خانه ي شماره ي 8 در خيابان شميران ايستگاه مينا کوچه ي دفتري متعلق به آقاي نجاتي انتقال داده شدند و از ساعت 16 الي 21:30 متجاوز از سه هزار نفر از طبقات مختلف از نامبردگان ديدن کردند و هر يک دست آقاي خميني را مي بوسيدند. در ساعت 22:00 به استراحت پرداختند.
صبح روز شنبه 42/5/12 که نامبردگان خود را براي پذيرفتن مردم آماده مي نمودند، کلمات زننده اي از طرف آقاي خميني عليه مامورين سازمان امنيت ادا و گفت: مگر من زنداني هستم که اين طور با من رفتار مي شود؟ نگذاريد کاري کنم که در نتيجه عده اي از مردم کشته شوند.
در ساعت 7:00 مردم شروع به رفتن به داخل منزل نامبرده نموده و در ساعت 8:00 از طرف شهرباني کل کشور به مامورين انتظامي دستور
داده شد که ديگر ملاقاتي از آقاي خميني به عمل نيايد. نتيجه در ساعت 9:00 وضع محل سکونت مشاراليه بدين شرح بود:
داخل منزل آن عده از مردم که صبح داخل شده بودند کماکان نشسته بودند و خارج نمي شدند و در پياده رو خيابان شميران نيز در حدود هزار نفر جمعيت که مانع از رفتن آنان به داخل منزل گرديده بودند، ايستاده بودند. در همين ساعت رياست پليس تهران جهت بازديد به محل وارد شد. طلاب خارج از منزل مرتب اصرار مي نمودند که ما بايستي آقا رازيارت کنيم والا نخواهيم رفت.
رئيس پليس به مردم اخطار نمود، فعلا ملاقاتي صورت نخواهد گرفت مردم متفرق شوند و منتظر پخش اعلاميه اي در اين باره شوند...
د: آن چه از زبان آقاي منتظري در خاطرات آمده است : «... وقتي من رسيدم دو سه ساعتي گذشته بود و ... نگذاشتند وارد منزل شوم، من آنجا کنار يک درخت ايستادم... خود سرهنگ وثيق [رئيس پليس تهران] آمد و گفت برويد... » اين نکته را روشن مي کند که نامبرده خبر آزادي امام را در روز دوم دريافت کرده و براي ديدن امام به داوديه رفته است؛ زيرا:
الف: چنانکه در بالا آمد در نخستين روز آزادي امام هيچ گونه ممانعتي از سوي نيروي انتظامي براي ديدار مردم با امام ايجاد نشده است و مردم تا پاسي از شب به حضور امام مي رسيدند و رفت و آمد مي کردند. در گزارش شهرباني که در بالا آمد نيز ملاقات مردم با امام از ساعت 16 تا 21/30 (4 تا 9/30) آمده است.
ب: حضور رئيس پليس تهران (سرهنگ وثيق) که در خاطرات آقاي منتظري آمده است، طبق گزارش شهرباني که در سند بالا منعکس است، در روز دوم آزادي امام بوده است ودر نخستين روز آزادي در گزارش هاي شهرباني و ساواک از اونامي به ميان نيامده است.
ج: اين گفته ي آقاي منتظري: «... بعد از يکي دو ساعت ديده بودند که مردم خيلي رفت و آمد مي کنند، تصميم آنها عوض شده بود و شروع کرده بودند به کنترل کردن... وثيق آنجا ايستاده بود و... نگذاشتند وارد منزل شوم. من آن جا کنار يک درخت ايستادم و تعدادي از طلبه ها که مرا مي شناختند اطراف من جمع شدند و... » با گزارش شهرباني در بامداد دومين روز آزادي امام هم خواني دارد که متن آن در گزارش بالا آمده است: « ... در ساعت 7:00 مردم شروع به رفتن به داخل منزل نامبرده نمودند. در ساعت 8:00 از طرف شهرباني کل کشور به مامورين انتظامي دستور داده شد که ديگر از آقاي خميني ملاقاتي به عمل نيايد... در همين ساعت رياست پليس تهران جهت بازديد به محل وارد شد. طلاب خارج از منزل مرتب اصرار مي نمودند که ما بايستي امام را زيارت کنيم و الا نخواهيم رفت... »
د: آنچه از زبان آقاي منتظري آمده است که « ... بعضي از نزديکان ايشان هم ناراحت مي شدند و مي گفتند اين اخبار ناراحت کننده را به ايشان ندهيد... » اگر صحت داشته باشد، مويد اين واقعيت است که اطلاع رساني آقاي منتظري جنبه ي تکراري داشته است، چون روز پيش اين اخبار و مطالب به صورت مفصل و مشروح در همان لحظه هاي اوليه ي آزادي امام به او رسيده بود که تاثير شديدي او را به همراه داشت و او را بگريستن واداشت... از اين رو تکرار آن نه الزامي داشت نه خوشايند و پسنديده مي بود.
بنابراين آنچه در کتاب خاطرات آمده است که «... پس از آزاد شدن حضرت امام از زندان» آقاي منتظري خود را به آنجا رسانيد و «در اولين فرصت... کشتاري را که توسط شاه صورت گرفته بود به ايشان» و... دروغي بيش نيست و مانند ديگر خاطراتي که در اين کتاب آمده است، جنبه ي گزافه گويي، بزرگ نمايي و اسطوره سازي دارد و نشان از استيصال کساني دارد که با اين گونه داستان سرايي ها مي خواهند از آقاي منتظري قهرمان بسازند و نقش او را در نهضت، انقلاب و رهبري امام، نقش جلودار بنمايانند، غافل از اين که به اين گونه پندار بافي ها نقشي براي او نتوان تراشيد. اگر اين ادعا درست مي بود و به راستي آقاي منتظري در نخستين لحظه هاي آزادي امام خود را به او رسانيده بودو گزارش ها و اخبار 15 خرداد و فجايع آن روزها را براي امام بازگو کرده بود، نه افتخاري براي او به شمار مي آمد و نقشي براي او در رهبري نهضت اسلامي ايران اثبات مي کرد، هر شخص ديگري حتي آن پيرزني که در بيت امام کار مي کرد، اگر فرصتي مي يافت و پس از آزادي امام به نزد او راه مي يافت و يک استکان چاي براي او مي برد، مي توانست از فجايع 15 خرداد و کشتار آن ايام، اخبار دست اولي به امام بدهد.
نکته ي درخور توجه اين که آقاي منتظري اين پرسش را که « شنيده ايم حضرت عالي اوضاع و اخبار جديد کشور و کشتاري را توسط شاه صورت گرفته بود به ايشان رسانيديد...»ابتدا به صراحت رد مي کند و مي گويد: « اين جور که شما بيان کرديد نيست» ليکن توضيح نمي دهد که نادرستي سوال در کجاست و شايد توضيح داده است، ليکن دست اندر کاران تدوين خاطرات آن را سانسور کرده اند. جالب توجه اين که آقاي منتظري با آن که صريحا پاسخ مي دهد « اين جور که شما بيان مي کنيد نيست»، سر انجام خاطرات را به گونه اي بازگو مي کند که سوال کننده ترسيم کرده است و يا در واقع اززبان او پاسخ به گونه اي که مطلوب دست اندر کار خاطرات بوده، تنظيم شده است.

پي‌نوشت‌ها:
 

*. مورخ انقلاب اسلامي
1. پيشين- ص 240- تکيه روي جمله ها از اين نگارنده است.
2. پيشين، ص 242.
3. صحيفه امام، ج1، ص 285.
4. در مورد اين حادثه به کتاب نهضت امام خميني، دفتر نخست، چاپ پانزدهم، ص 486 نگاه کنيد.
5. خاطرات آيت الله پسنديده، ص 105-104.
6. کاش توضيح مي دادند که از چه منبعي شنيده اند که اين نگارنده با اينکه عمر خويش را در تاريخ گذرانده تا کنون آن را نشنيده است؟
7. کتاب خاطرات،ص 240- 242.
8. نهضت امام، از اين نگارنده، دفتر نخست ، چاپ پانزدهم، ص 701-709.

منبع: فصلنامه تخصصی 15 خرداد ش 3