صهيونيزم: قصه پرياني كه به كابوسي مخوف تبديل شد
صهيونيزم: قصه پرياني كه به كابوسي مخوف تبديل شد
صهيونيزم: قصه پرياني كه به كابوسي مخوف تبديل شد
نويسنده:آلنهارت(1)
مقاله زير مروري است بر تاريخچه شكلگيري كشور يهود توسط صهيونيسم جهاني و با ابزار سازمان ملل كه با هدف حمايت از حقوق ملتهاي ضعيف و بيپناه در برابر قدرتمندان جاهطلب تشكيل شده بود و نيز رد ادعاي صهيونيستها مبني بر بازگشت يهوديان به سرزمين موعود خود. آنچنان كه در اين مقاله مي خوانيم، در زمان شكل گيري كشور اسرائيل، صهيونيستهايي كه خود را اعقاب نياكان توراتي خود ميدانستند، هيچ ارتباط بيولوژيكي با آنها نداشتهاند و بنابراين ادعاي وعده داده شدن سرزمين كنعان به آنها فاقد كوچكترين مشروعيتي بوده است. بازماندگان يهوديان باستاني همان اعراب يهودي ساكن در فلسطين بودهاند كه آنها نيز عمدتاً در زمان اجراي طرح استعماري صهيونيستها براي تشكيل اسرائيل با اجراي چنين طرحي مخالف بودهاند و به همين دليل حتي آنها نيز مشروعيتي به اين طرح نبخشيدهاند.
اكثر يهوديان جهان معتقدند كه صهيونيسم همان بازگشت يهوديان به سرزمين وعده داده شده از طرف خداوند است. با وجود به جان خريدن خطر حمله برخي از خوانندگان ـ از هر مذهبي كه هستند ـ براي گفتن چنين حرفي، بايد اعتراف كنم و با خوشحالي بگويم كه من خريدار اين ايده نيستم چرا كه يهودياني كه به فراخوان صهيونيسم «لبيك گفتند»، هيچ ارتباط بيولوژيكي با عبريهاي باستاني نداشتند. آنها مدتها بعد از پيروزي عبريها و سلطه كوتاهمدت آنها بر بخش عمدهاي از كنعان ـ نامي كه آنچنان كه در انجيل مي بينيم، جهانيان ابتدا آن را با عنوان فلسطين مي شناختند ـ به يهوديت ايمان آورده بودند. از اين رو آنها هيچ ادعاي مشروعي نسبت به اين سرزمين ندارند.
يهودياني كه ادعاي آنها مشروع است و احتمالاً در زمان نخستين اعلاميه مأموريت فريبكارانه صهيونيسم در سال 1897 بيشتر از حدود ده هزار نفر نبودند، اعقاب مستقيم اسرائيليهايي بودند كه در طول زمان در اين سرزمين سكونت داشتند. آنها خود را فلسطيني ميدانستند و به شدت با طرح استعماري صهيونيسم مخالف بودند، چون مي ترسيدند كه آنها را نيز همچون يهوديان خارجي كه قرار بود به آن سرزمين بيايند، با اعراب فلسطيني دشمن كنند.
اين موضوع نيز حقيقت دارد كه پيش از ماجراي هولوكاست اكثر يهوديان جهان اصلاً علاقهاي به طرح استعماري صهيونيسم نداشتند و بسياري از آنان با آن مخالف هم بودند. اكثر افراد آگاه و انديشمندي كه مخالفت خود را ابراز كردند، معتقد بودند كه صهيونيسم از نظر اخلاقي اشتباه است. آنها همچنين مي ترسيدند كه طرح استعماري صهيونيسم به كشمكشي بيپايان بينجامد. اما اكثرآنها كساني بودند كه مي ترسيدند، اگر قدرتهاي بزرگ اجازه دهند كه صهيونيسم به راه خود ادامه دهد، روزي باعث برانگيختن ساميستيزي خواهد شد. اين دقيقاً همان چيزي است كه امروزه رخ داده است. (به همين دليل است كه من عنوان كتابم را «صهيونيسم: دشمن واقعي يهوديان» گذاشتهام).
در عالم واقعيت، كيفيت اقدامات صهيونيستها در ايجاد كشوري براي خود ـ يك كشور صهيونيستي نه يهودي ـ به بهترين نحو توضيح دهنده اين است كه صهيونيسم عملاً چيست. اسرائيل عمدتاً با ابزار تروريسم و پاكسازي نژادي توسط صهونيستها ايجاد شد؛ پروسهاي از قبل برنامهريزي شده كه قائل به اين بود كه سه چهارم ساكنان عرب بومي فلسطين بايد از خانه، سرزمين و حقوق خود محروم شوند.
صهيونيسم اصرار دارد كه قطعنامه جانبدارانه بيست و نه سپتامبر 1947 سازمان ملل، مجوز و در نتيجه مشروعيت لازم را براي تأسيس كشور آنها داده است؛ اما در وهله نخست، سازمان ملل بدون رضايت اكثريت مردم فلسطين، حق تصميمگيري در مورد تقسيم فلسطين يا واگذاري هيچ يك از قسمتهاي آن را به اكثريتي از مهاجران خارجي به منظور اينكه آنها يك كشور براي خود تأسيس كنند نداشته است.
با لطايفالحيل و تنها بعد از يك رأي گيري همراه با تقلب بود كه مجمع عمومي سازمان ملل قطعنامهاي را براي تقسيم فلسطين و ايجاد دو كشور، يكي براي اعراب و يكي براي يهوديان و عدم تسلط هيچ كدام از آنها بر اورشليم را از تصويب گذراند. اما قطعنامه مجمع عمومي تنها يك توصيه بود؛ يعني هيچ گونه قدرت اجرايي نداشت و نميتوانست به يك سياست تبديل شود، مگر آنكه توسط شوراي امنيت به تصويب برسد.
پاسخ كوتاه: كسي كه ضرورتاً يك يهودي نيست و(به نقل از بالفور) از كشور صهيونيستي اسرائيل «درست يا غلط» پشتيباني مي كند و كسي كه نمي تواند بپذيرد يا قبول نكند كه يك اشتباه وحشتناك از سوي صهيونيسم در حق فلسطينيها روا داشته شده است. اشتباهي كه بايد به رسميت شناخته شود و بعد بر اساس شرايط مورد قبول فلسطينيها اصلاح شود، اگر هدف برقراري صلح است و مي خواهيد كه شمارش معكوس وقوع فاجعه براي همگان متوقف شود. چيزي كه هيچ كس نمي تواند آن را انكار كند، كارآيي ماشين تبليغاتي صهيونيسم است. احتمالاً مبلغان صهيونيسم از نازيها آموختهاند كه هر چه دروغي كه مي گويند بزرگتر و مكررتر باشد، احتمال باور كردن آنها از سوي جهان عمدتاً غيريهودي، يهودي ـ مسيحي يا غرب بيشتر مي شود.
بزرگ ترين دروغ تبليغاتي صهيونيسم دروغي است كه اصرار دارد بگويد كه اسرائيل در معرض خطر دائمي نابودي و«به دريا ريخته شدن» يهوديان است. همانطور كه در كتابم با ذكر جزييات مستندسازي كردهام، حيات اسرائيل هرگز و هرگز از سوي هيچ تركيبي از نيروهاي عربي در معرض خطر قرار نداشته است. نه در سال 1947. نه در سال 1967 ونه حتي در سال 1973. بر عكس، اصرار صهيونيسم پوششي بوده كه به اسرائيل اجازه داده است، هر جا كه بيشتر اهميت داشته است، در آمريكاي شمالي و اروپاي غربي، با جلوه دادن تهاجمات (غالباً تروريسم دولتي) خود به عنوان دفاع از خود و خود را قرباني قلمداد كردن در زماني كه عملاً قربانگر بوده و هست، از زير بار اقداماتش شانه خالي كند.
يكي ديگر از دروغهاي تبليغاتي ملازم اين دروغ اين است كه اسرائيل هيچ گاه شركاي عربي براي برقراري صلح نداشته است. صهيونيسم داراي دو مشخصه بارز است. اول « محق دانستن خود» در بارزترين شكل آن. در سال 1986 اين خود محق دانستن توسط يهوشافت هركابي، مدير سابق اطلاعات نظامي اسرائيل تحت عنوان«بزرگترين خطر واقعي» نسبت به كشور يهود توصيف شده است.
مشخصه ديگر آن «يك تكبر تكان دهنده و مخوف نظامي و قدرت اقتصادي» و نفوذي است كه از طريق آن براي خود كسب مي كند، امري كه انتقاد آميزترين شكل آن را در كنگره آمريكا شاهد هستيم، يعني جايي كه آنچه به خاطر دمكراسي تصويب ميشود، براي فروش به بالاترين پيشنهاد گذاشته مي شود.
در ارتباط با حقيقتي كه به ايجاد و تداوم كشمكش در فلسطيني كه به اسرائيل تبديل شده مربوط است، اميدوارم كه اين حرف فيلسوف آلماني آرتور شوپنهاور درست باشد: «تمام حقايق سه مرحله را پشت سر ميگذارند. ابتدا به تمسخر گرفته مي شوند. دوم شديداً با آن مخالفت مي شود و سوم به عنوان حقيقتي قابل قبول مورد پذيرش قرار مي گيرد. اگر اين حرف درست باشد، صهيونيسم نه تنها ممكن است شكست بخورد، بلكه حتماً شكست خواهد خورد».
نشريه سياحت غرب، شماره 83.
اكثر يهوديان جهان معتقدند كه صهيونيسم همان بازگشت يهوديان به سرزمين وعده داده شده از طرف خداوند است. با وجود به جان خريدن خطر حمله برخي از خوانندگان ـ از هر مذهبي كه هستند ـ براي گفتن چنين حرفي، بايد اعتراف كنم و با خوشحالي بگويم كه من خريدار اين ايده نيستم چرا كه يهودياني كه به فراخوان صهيونيسم «لبيك گفتند»، هيچ ارتباط بيولوژيكي با عبريهاي باستاني نداشتند. آنها مدتها بعد از پيروزي عبريها و سلطه كوتاهمدت آنها بر بخش عمدهاي از كنعان ـ نامي كه آنچنان كه در انجيل مي بينيم، جهانيان ابتدا آن را با عنوان فلسطين مي شناختند ـ به يهوديت ايمان آورده بودند. از اين رو آنها هيچ ادعاي مشروعي نسبت به اين سرزمين ندارند.
يهودياني كه ادعاي آنها مشروع است و احتمالاً در زمان نخستين اعلاميه مأموريت فريبكارانه صهيونيسم در سال 1897 بيشتر از حدود ده هزار نفر نبودند، اعقاب مستقيم اسرائيليهايي بودند كه در طول زمان در اين سرزمين سكونت داشتند. آنها خود را فلسطيني ميدانستند و به شدت با طرح استعماري صهيونيسم مخالف بودند، چون مي ترسيدند كه آنها را نيز همچون يهوديان خارجي كه قرار بود به آن سرزمين بيايند، با اعراب فلسطيني دشمن كنند.
اين موضوع نيز حقيقت دارد كه پيش از ماجراي هولوكاست اكثر يهوديان جهان اصلاً علاقهاي به طرح استعماري صهيونيسم نداشتند و بسياري از آنان با آن مخالف هم بودند. اكثر افراد آگاه و انديشمندي كه مخالفت خود را ابراز كردند، معتقد بودند كه صهيونيسم از نظر اخلاقي اشتباه است. آنها همچنين مي ترسيدند كه طرح استعماري صهيونيسم به كشمكشي بيپايان بينجامد. اما اكثرآنها كساني بودند كه مي ترسيدند، اگر قدرتهاي بزرگ اجازه دهند كه صهيونيسم به راه خود ادامه دهد، روزي باعث برانگيختن ساميستيزي خواهد شد. اين دقيقاً همان چيزي است كه امروزه رخ داده است. (به همين دليل است كه من عنوان كتابم را «صهيونيسم: دشمن واقعي يهوديان» گذاشتهام).
در عالم واقعيت، كيفيت اقدامات صهيونيستها در ايجاد كشوري براي خود ـ يك كشور صهيونيستي نه يهودي ـ به بهترين نحو توضيح دهنده اين است كه صهيونيسم عملاً چيست. اسرائيل عمدتاً با ابزار تروريسم و پاكسازي نژادي توسط صهونيستها ايجاد شد؛ پروسهاي از قبل برنامهريزي شده كه قائل به اين بود كه سه چهارم ساكنان عرب بومي فلسطين بايد از خانه، سرزمين و حقوق خود محروم شوند.
صهيونيسم اصرار دارد كه قطعنامه جانبدارانه بيست و نه سپتامبر 1947 سازمان ملل، مجوز و در نتيجه مشروعيت لازم را براي تأسيس كشور آنها داده است؛ اما در وهله نخست، سازمان ملل بدون رضايت اكثريت مردم فلسطين، حق تصميمگيري در مورد تقسيم فلسطين يا واگذاري هيچ يك از قسمتهاي آن را به اكثريتي از مهاجران خارجي به منظور اينكه آنها يك كشور براي خود تأسيس كنند نداشته است.
با لطايفالحيل و تنها بعد از يك رأي گيري همراه با تقلب بود كه مجمع عمومي سازمان ملل قطعنامهاي را براي تقسيم فلسطين و ايجاد دو كشور، يكي براي اعراب و يكي براي يهوديان و عدم تسلط هيچ كدام از آنها بر اورشليم را از تصويب گذراند. اما قطعنامه مجمع عمومي تنها يك توصيه بود؛ يعني هيچ گونه قدرت اجرايي نداشت و نميتوانست به يك سياست تبديل شود، مگر آنكه توسط شوراي امنيت به تصويب برسد.
پاسخ كوتاه: كسي كه ضرورتاً يك يهودي نيست و(به نقل از بالفور) از كشور صهيونيستي اسرائيل «درست يا غلط» پشتيباني مي كند و كسي كه نمي تواند بپذيرد يا قبول نكند كه يك اشتباه وحشتناك از سوي صهيونيسم در حق فلسطينيها روا داشته شده است. اشتباهي كه بايد به رسميت شناخته شود و بعد بر اساس شرايط مورد قبول فلسطينيها اصلاح شود، اگر هدف برقراري صلح است و مي خواهيد كه شمارش معكوس وقوع فاجعه براي همگان متوقف شود. چيزي كه هيچ كس نمي تواند آن را انكار كند، كارآيي ماشين تبليغاتي صهيونيسم است. احتمالاً مبلغان صهيونيسم از نازيها آموختهاند كه هر چه دروغي كه مي گويند بزرگتر و مكررتر باشد، احتمال باور كردن آنها از سوي جهان عمدتاً غيريهودي، يهودي ـ مسيحي يا غرب بيشتر مي شود.
بزرگ ترين دروغ تبليغاتي صهيونيسم دروغي است كه اصرار دارد بگويد كه اسرائيل در معرض خطر دائمي نابودي و«به دريا ريخته شدن» يهوديان است. همانطور كه در كتابم با ذكر جزييات مستندسازي كردهام، حيات اسرائيل هرگز و هرگز از سوي هيچ تركيبي از نيروهاي عربي در معرض خطر قرار نداشته است. نه در سال 1947. نه در سال 1967 ونه حتي در سال 1973. بر عكس، اصرار صهيونيسم پوششي بوده كه به اسرائيل اجازه داده است، هر جا كه بيشتر اهميت داشته است، در آمريكاي شمالي و اروپاي غربي، با جلوه دادن تهاجمات (غالباً تروريسم دولتي) خود به عنوان دفاع از خود و خود را قرباني قلمداد كردن در زماني كه عملاً قربانگر بوده و هست، از زير بار اقداماتش شانه خالي كند.
يكي ديگر از دروغهاي تبليغاتي ملازم اين دروغ اين است كه اسرائيل هيچ گاه شركاي عربي براي برقراري صلح نداشته است. صهيونيسم داراي دو مشخصه بارز است. اول « محق دانستن خود» در بارزترين شكل آن. در سال 1986 اين خود محق دانستن توسط يهوشافت هركابي، مدير سابق اطلاعات نظامي اسرائيل تحت عنوان«بزرگترين خطر واقعي» نسبت به كشور يهود توصيف شده است.
مشخصه ديگر آن «يك تكبر تكان دهنده و مخوف نظامي و قدرت اقتصادي» و نفوذي است كه از طريق آن براي خود كسب مي كند، امري كه انتقاد آميزترين شكل آن را در كنگره آمريكا شاهد هستيم، يعني جايي كه آنچه به خاطر دمكراسي تصويب ميشود، براي فروش به بالاترين پيشنهاد گذاشته مي شود.
در ارتباط با حقيقتي كه به ايجاد و تداوم كشمكش در فلسطيني كه به اسرائيل تبديل شده مربوط است، اميدوارم كه اين حرف فيلسوف آلماني آرتور شوپنهاور درست باشد: «تمام حقايق سه مرحله را پشت سر ميگذارند. ابتدا به تمسخر گرفته مي شوند. دوم شديداً با آن مخالفت مي شود و سوم به عنوان حقيقتي قابل قبول مورد پذيرش قرار مي گيرد. اگر اين حرف درست باشد، صهيونيسم نه تنها ممكن است شكست بخورد، بلكه حتماً شكست خواهد خورد».
پينوشتها:
1. Alan Hart، نويسنده منتقد صهيونيسم.
نشريه سياحت غرب، شماره 83.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}