اعتراف به گناه، خصلت جوانمردان
اعتراف به گناه، خصلت جوانمردان
اعتراف به گناه، خصلت جوانمردان
يكي ديگرازاصول اخلاقي جوانمردان اين بو كه چون درخود اراده و قدرت را به حدّ كمال يافته بودند، ناجوانمردي مي دانستند كارخلافي انجام دهند و گناه آن را به گردن ديگري بيندازند. دركتاب هاي اخلاقي ما نمونه هاي زيادي از اين اخلاق جوانمردان بيان شده است و يك نمونه ازآن چنين است:
درشهرحلب درميان كاروان سرايي كه مال بسيار درآنجا بود، چاهي عميق بود كه از آن آب مي كشيدند. در پهلوي كاروان سرا حمامي بود. يكي ازعياران حلب، از گلخن حمام نقبي به جانب كاروان سرا زد و از چاه كاروان سرا سر به در كرد و در دل شب كه درِ كاروان سرا بسته بود، وارد كاروان سرا شد، و حجره اي را كه درآن مال بسياربود-ازنقد و جنس- خالي كرد و از چاه به در برد.
صبح روز بعد غوغا از كاروان سرا برآمد و شوري در شهرافتاد كه مال و افزار فلان كاروان سرا به غارت رفت. مردم شهر روي بدانجا نهادند، و داروغه و پاسبانان جمع آمدند و ملاحظه كردند كه دركاروان سرا مضبوط بوده، و اين اموال از درون غايب شده است. متحيرفروماندند. پس به اين نتيجه رسيدند كه اين كارِ كاروان سرادار و فرزندان اوست. وي پيري بود امين كه سال ها مستأجرآن كاروان سرا بود. او را با فرزندان گرفتند و بردرِ كاروان سرا آغاز شكنجه كردند و مردم شهر آنجا جمع آمدند. هرچند پير و فرزندان زاري مي كردند، كسي پرواي ايشان نمي كرد. آن عياركه اين كار كرده بود، در آن جمع حاضربود. با خود گفت:
«ازجوانمردي نباشد كه اين گناه، من كرده باشم و ديگران عذاب كشند.» پس قدم پيش نهاد و بر داروغه و پاسبانان بانك زد كه دست ازاين بي پناه و فرزندان وي بداريد كه اين كار را من انجام داده ام نه آنان. پاسبانان دست ازشكنجه پير و فرزندانش برداشتند، و در او نظركردند جواني است بلندبالا. پس به وي گفتند: چگونه وارد كاروان سرا شدي و اموال كجاست؟ جوان شروح ماجرا نمود و مردم براين جوانمردي او تحسين ها نمودند و آفرين ها گفتند. (1)
درشهرحلب درميان كاروان سرايي كه مال بسيار درآنجا بود، چاهي عميق بود كه از آن آب مي كشيدند. در پهلوي كاروان سرا حمامي بود. يكي ازعياران حلب، از گلخن حمام نقبي به جانب كاروان سرا زد و از چاه كاروان سرا سر به در كرد و در دل شب كه درِ كاروان سرا بسته بود، وارد كاروان سرا شد، و حجره اي را كه درآن مال بسياربود-ازنقد و جنس- خالي كرد و از چاه به در برد.
صبح روز بعد غوغا از كاروان سرا برآمد و شوري در شهرافتاد كه مال و افزار فلان كاروان سرا به غارت رفت. مردم شهر روي بدانجا نهادند، و داروغه و پاسبانان جمع آمدند و ملاحظه كردند كه دركاروان سرا مضبوط بوده، و اين اموال از درون غايب شده است. متحيرفروماندند. پس به اين نتيجه رسيدند كه اين كارِ كاروان سرادار و فرزندان اوست. وي پيري بود امين كه سال ها مستأجرآن كاروان سرا بود. او را با فرزندان گرفتند و بردرِ كاروان سرا آغاز شكنجه كردند و مردم شهر آنجا جمع آمدند. هرچند پير و فرزندان زاري مي كردند، كسي پرواي ايشان نمي كرد. آن عياركه اين كار كرده بود، در آن جمع حاضربود. با خود گفت:
«ازجوانمردي نباشد كه اين گناه، من كرده باشم و ديگران عذاب كشند.» پس قدم پيش نهاد و بر داروغه و پاسبانان بانك زد كه دست ازاين بي پناه و فرزندان وي بداريد كه اين كار را من انجام داده ام نه آنان. پاسبانان دست ازشكنجه پير و فرزندانش برداشتند، و در او نظركردند جواني است بلندبالا. پس به وي گفتند: چگونه وارد كاروان سرا شدي و اموال كجاست؟ جوان شروح ماجرا نمود و مردم براين جوانمردي او تحسين ها نمودند و آفرين ها گفتند. (1)
پينوشتها:
1.همان، صص 176 و 177 (بااندكي تغيير).
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}