راه دشوار کمال


 

نويسنده: دکتر محمدرضا سرگلزايي




 
يکي از دشواري هاي مسير رشد و کمال انسان، اين است که دستورات و تعلماتي که براي به کمال رسيدن در اختيار ما گذاشته شده، هر کدام براي مقطعِ زماني خاصي از مسير رشد وضع شده است و نمي توان يک دستور العمل را براي همه ي مراحل رشد به کار برد. مثلاً بسياري از بزرگان هم چون ننيچه"، فلسوف آلماني و "آدلر"، روان کاو اترشي توصيه کرده اند که انسان براي رشد يافتن، بيد غرايز و طبيعت حيواني خود را لگام بزند و نقدرت" مديريت خود را به دست بياورد. از نظر آنان، گرچه ممکن است "طبيعت ما" تمايل به خواب صبحگاهي و پرخوري داشته باشد اما اطاعت از اين عرايز، ما را "سست و تنبل و بي اراده" مي سازد و سپس دچار ناحساس حقارا" مي شويم. احساسي که چنان از نظر رواني براي ما دردناک است که شيريني خواب صبحگاهي و پرخوري را به کام ما تلخ مي سازد. از نظر اين انديشمندان، انساني که احساس ضعف و ناتواني کند، چنان ناخشنود است که از هيچکدام از فرصت هاي زندگي، لذت عميقي نصيبش نمي گردد. بنابراين توصيه ي بزرگان اين است که سحرخيز باشد و در غذا خوردن امساک کنيد؛ دو توصيه اي که در دين اسلام نيز مورد توجه قرار گرفته اند. از آن سو، انديشمندان بزرگ ديگري، غرزه را هدايت الهي دانستهند و اظهار داشتند که تعليم و تربيت، مانع از اين مي شود که "طبيعت" کارش را انجام دهد و انسان را از هدايت الهي محروم مي کند.‏
از بين اين انديشمندان، از نژان ژاک روسو"، فيلسوف فرانسوي و "اوشو"، انديشمند هندي نام مي برم. راستي راه کمال کدام است؟
"کارل گوستاو يونگ" روان پزشک برجسته ي سوئيسي، ما را از اين ابهام و سردرگمي بيرون آورده است: او توضيح داده که رشد رواني انسان، دو مرحله دارد و قانون هاي اين دو مرحله با يکديگر متفاوت اند. مرحله ي اول رشد را نيونگ"، "اجتماعي شدن" ناميده است. در اين مرحله، آن چه "نيچه" و "آدلر" مي گفتند، براي رشد ضروري است؛ يعني لزم است انسان "غريزه" را کنترل کند و "وظيفه" را سرلوحه ي تصميمات خود قرار دهد. در اين مرحله، انسان بيد از نخودمحوري" به سمت "جمع محوري" حرکت کند و از خواست هاي خود به نفعه الگوهاي جمع بگذرد و به جاي "رؤيامحوري" به "واقع گرايي بپردازد.‏
اين مرحله تا کي بايد ادامه يابد؟ تا زمان وصول به "فضيلت اجتماعي". فضيلت اجتماعي، زماني تحقق مي يابد که ما از رسدگي به ديگران "لذت" مي بريم و از انجام وظيفه "خشنود" مي گرديم، حتي اگر هيچ کس، از خدمات ما تجليل و قدرداني نکند و ما گمنام بمانيم، باز هم دست از مراقبت و خدمت به ديگران نکشيم. اين مرحله را امام علي (ع) به زيبايي بيان کرده اند:
"لئيمان از طعام لذت برند و کريمان از اِطعام". هنگامي که از خودگذشتگي، رسيدگي به ديگران و انجام وظايف شغلي براي مان لذت بخش شدند، از "غريزه ي حيواني" به "غريزه اجتماعي" تعالي يافته ايم. در اين هنگام به گفته ي "کارل گوستاو يونگ" نوبت به مرحله ي بعدي رشد مي رسد که "تفرد" نام دارد. در اين مرحله بيد از "غريزه اجتماعي" به "غريزه هنري" تعالي يابيم؛
در غير اين صورت، تبديل به "انسان توده اي" مي شويم؛ انساني که تحت تأثير جامعه تصميم مي گيرد و خود، صاحب ردي و سبک و سياق خاصي نيست. انسان توده اي، ممکن است ابزاري براي حکومت هاي تماميت خواه (توتاليتر) يا بازيچه ي رسانه هاي همگان شود؛ او چشم به اکثريت مي دوزد و به جاي "کشف رسالت و مسؤوليت فردي خود" مقلد و تابع و مريد صاحبان زر و زور و تزوير مي گردد. چنين کساني هستند که با شعار "مأمورم و معذور!" از هر دستوري که مافوق به آنان بدهد، اطاعت مي کنند و خود را وظيفه شناس نيز مي دانند.‏
اين وظيفه شناسي را "فضيلت اجتماعي" نمي دانيم. آيا وظيفه شناسي منشي "هيتلر" يا انضباط و وقت شناسي دستيار "استالين" را مي توانيم فضيلت اجتماعي بدانيم؟هرگز!
اينجاست که "کارل يونگ" توصيه مي کند که مرحله ي بعدي رشد براي انسان ضروري است. انسان بايد پس از "اجتماعي شدن"، دوباره ياد بگيرد که "تنها" تصميم بگيرد و تحت تأثير هو و جنجال و تبليغات و آگهي ها و فريب هي رسانه اي قرار نگيرد.‏
پيامبر اسلام(ص) در وصف "ابوذر غفاري" گفته است: "خدا رحمت کند ابوذر را، تنها زندگي مي کند، تنها مي ميرد و تنها برانگخته مي شود!" و اميرمؤمنان(ع) گفته است: "لا تَستَو حِشُوا في طريق الهُدي لِقِلَهِ أهلِهَا" "در راه هدايت، از تنهايي وحشت نداشته باشيد."
"غريزه ي هنري" که از آن نام برديم، دو جزء مهم دارد: جسارت و خلاقيت. هر دو جزء اين غريزه، شامل اين توانايي است که بتوانيم يکه و تنها مسير خود را ط کنم و درست ا نادرستي مسر خود را با کثرت و قلت روندگان آن نسنجيم.‏
‏Socialization
‏(اجتماعي شدن)
Individuation
‏(تفرد)

غريزه محوري
وظيفه محوري
خلاقيت
خود محوري
جمع محوري
‏"اصول" محوري
خودسري
اطاعت
جسارت
 

منبع: نشريه شادکامي- ش: 75