تأملي در موضوع شناسي غنا (1)


 

نويسنده: محمد صادق يوسفي مقدم *




 

چكيده:
 

در اين مقاله با نگاهي اجمالي به نظرات فقيهان درباره ي حكم غنا، موضوع غنا مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است؛ زيرا پرداختن به حكم غنا نيازمند تبيين جامع موضوع آن است . از اين رو نخست مفهوم غنا را از حيث لغت و اصطلاح، تبيين و سپس مهم ترين تعريف هاي فقيهان در موضوع غنا را نقل مي كنيم، و در نقد آن ثابت خواهيم كرد كه آن تعريف ها از جامعين برخوردار نيستند. سپس تعريف منتخب از موضوع غنا را ارائه و نقش هر يك از واژگان در موضوع را به اختصار تبيين خواهيم كرد.

واژگان كليدي:
 

غنا، صدا، صداي نيكو، صداي معنادار، طرب، ترجيع، خفت، لهو، زور، لغو و تناسب.

نگاهي كلي به حكم غنا
 

1.فقيهان شيعه
 

درباره ي حرمت غنا، ميان فقيهان شيعه في الجمله اختلافي وجود ندارد، جز آنكه تعبيرات آنان در بيان حرمت متفاوت است. آنان بر حرمت غنا ادعاي اجماع كرده اند:
شيخ طوسي (م 460) و ابن ادريس (م 598) ادعاي اجماع را با تعبير «عندنا» بيان كرده اند؛ برخي مانند نراقي بر حرمت غنا ادعاي اجماع مسلمين كرده اند(1)؛ صاحب جواهر ادعاي اجماع محصل و منقول كرده است(2)؛ ميرزاي قمي آن را ضروري دين شمرده است(3)؛ و شيخ بهايي آن را مورد اجماع اماميه دانسته است.(4)
اكثريت قريب به اتفاق فقيهان شيعه معتقد به حرمت نفسي غنا هستند و تعداد اندكي از آنان بر اين باورند كه حرمت غنا، به جهت اجتماع آن با ساير محرمات است. از اين رو بسياري از آنان به صورت صريح به حرمت غنا فتوا داده اند:
ابوالصلاح حلبي (م 447) مي نويسد: «يحرم ...و الغناء كله»(5)؛ محقق حلي (م672) حرمت غنا را نفسي دانسته و مي گويد: «ما هو محرّم في نفسه...و الغناء...»(6)؛ يحيي بن سعيد حلي (م 689) نيز آورده است: «و يحرم اللعب بالنرد و...و الغناء...»(7)؛ علامه حلي (م 726) حرمت غنا را نفسي دانسته و چنين تعبير كرده است: «ما نص الشارع علي تحريمه كعمل الصورة المجسمة و الغناء»(8)؛ شمس الدين محمد بن قطان، مانند محقق حلي حرمت غنا را نفسي دانسته و مي گويد: «ما هو محرم في نفسه كعمل الصور المجسمة و الغناء...»(9)؛
شهيد اول (م786) نيز مي نويسد: «و يحرم عمل الصور المجسمة و الغناء».(10)
برخي از فقيهان، مانند شيخ صدوق، (م413) با استفاده از تحذير و انذار موجود در آيات و روايات، فتواي حرمت را چنين بيان كرده اند: «و إياك و الغناء، فإن الله توعّد عليه النار».(11) اين بيان شيخ صدوق به مجامع روايي نيز منتقل شده است.(12)

2.فقيهان اهل سنت
 

فقيهان اهل سنت در جواز و عدم جواز غنا اختلاف نظر دارند. امام مالك (13) و عظيم آبادي (14) تعبير به كراهت غنا كرده اند؛ هر چند قرطبي (15) و آلوسي (16) با ذكر شواهدي گفته اند مراد از كراهت در تعبيرات فقيهان، همان حرمت است، ولي شافعي در هنگام بيان نظر خود مبني بر كراهت غنا،(17) و نيز محيي الدين نووي در بحث از كراهت غنا(18)، تصريح مي كنند كه مراد آنان از كراهت، حرمت نيست.
برخي از فقيهان اهل سنت، غنا را مباح مي دانند؛ آنان بر اين باورند كه حرمت غنا، به جهت جمع شدن آن با محرمات خارجي ديگر است، چنان كه در كتب فقهي آنان آمده است: «فالتغنّي من حيث كونه ترديد الصوت بالالحان مباح لا شيء فيه ولكن قد يعرض له ما يجعله حراماً أو مكروهاً».(19)
همچنين گفته شده است كه غزالي معتقد به جواز غناست؛ زيرا به اعتقاد وي حرمت غنا از جهت محرمات خارجي است. وي از قول شافعي نقل كرده است كه هيچ يك از علماي حجاز، سماع و غنا را مكروه نمي دانند.(20)
برخي از فقيهان اهل سنت، مانند آبي ازهري و قادري حنفي، مثل بيشتر فقيهان شيعه معتقد به حرمت نفسي غنا هستند.(21)

ضرورت تبيين موضوع غنا
 

پيش از بيان دلايل حرمت غنا، لازم است موضوع و مفهوم آن مورد بررسي قرار گيرد؛ زيرا شناخت موضوع غنا در تعيين نوع حكم، نقش اساسي دارد؛ چرا كه احكام داير مدار موضوعات، و موضوعات علت وجودي احكام به شمار مي آيند(الأحكام تدور مدار الأسماء).
هر چند غنا از موضوعات مورد ابتلاي همگان است و فقيهان به طور معمولي درباره ي موضوع شناسي غنا بحث كرده اند، اين موضوع همچنان در ابهام و محل نزاع و كشمكش جدي متفكران حوزه ي فقه است.
لازم به يادآوري است كه بيشتر فقيهان، غنا را از موضوعات استنباطي مي دانند كه مانند استنباط حكم شرعي، تعيين آن وظيفه ي مجتهد است و كساني كه فقيه نيستند در اين گونه موضوعات يا بايد به احتياط عمل كنند و يا آنكه از فقيهي جامع شرايط، تقليد نمايند؛ هر چند برخي از فقيهان، مانند محقق نراقي (22) و شهيد ثاني (23) غنا را از موضوعات صرف دانسته اند.
بيشتر فقيهان براي دستيابي به موضوع غنا، تلاش خود را بر ارائه ي تعريفي جامع از غنا متمركز كرده اند، و برخي كه نتوانسته اند به تعريف جامعي دست يابند، غنا را به رسم تبيين كرده اند. اكنون لازم است به بررسي معناي لغوي و اصطلاحي غنا بپردازيم.

معناي لغوي غنا
 

كلمه ي «غناء» به فتح غين (غَناء) به معناي ضد فقر، كفايت و نفع است، بنابراين وقتي گفته مي شود: «هذا شيء لا غناء فيه»، يعني آن شيء نافع نيست و به قدر كفايت نمي باشد(24)؛ و به كسر غين (غِناء) از سماع(25)، به معناي صدا مي باشد.(26) برخي گفته اند: «غناء به معناي بلند كردن و در پي هم آمدن صداست.»(27)
غنا بر اساس قياس بايد به ضم غين (غُناء) خوانده شود: «و قياسه الضم، لأنه صوت و قال في الكليات الغناء بالضم و المدّ التغنّي و...»(28)، ولي مشهور قرائت آن به كسر غين است.

معناي اصطلاحي غنا
 

مهم در مباحث مربوط به غنا، موضوع شناسي آن است. از اين رو بايد بررسي شود كه فقيهان چه چيزي را موضوع غنا مي دانند. آنان براي تبيين مفهوم و موضوع غنا ، تعريف هاي گوناگوني بيان كرده اند:
برخي غنا را به نيكو كردن صدا و لطيف و نرم نمودن آن تعريف كرده اند. اين تعريف را به شافعي نسبت داده اند: «تحسين الصوت و ترقيقه».(29)
صداي نيكو از كمال هاي خدادادي به برخي انسان هاست؛ برخي به صورت اجمال، و برخي در حد بالايي از آن برخوردارند. برخي نيز هر چند از نعمت خدادادي صداي نيكو محروم اند، از طريق تناسب صداي خود با قواعد موسيقي، نيكويي را به صورت اجمال كسب مي نمايند.
به نظر مي آيد صداي نيكو براي تحقق موضوع غنا شرطي لازم است؛ زيرا با صداي كريه هيچگاه موضوع غنا محقق نمي شود، اما شرط كافي براي تحقق موضوع غنا نيست؛ زيرا:
1.از روايات استفاده مي شود كه صداي نيكو و توان بر خوانندگي، به تنهايي موضوع غنا نيست، مگر آنكه به حد ترجيع طرب آور برسد. امام سجاد (ع) در پاسخ كسي كه از خريد كنيز داراي صدا سؤال مي كند، مي فرمايد: «ما عليك لو اشترتها فذكرتك الجنة(30)؛ خريد آن اشكال ندارد اگر تو به ياد بهشت بياندازد».
در اين روايت خريدِ كنيزِ داراي صداي نيكو، مورد سؤال است. از پاسخ امام (ع) استفاده مي شود كه خريد آن، در صورتي كه با خواندن، شونده را به ياد بهشت بياندازد، اشكالي ندارد . اگر سؤال شود كه در روايت ياد شده سؤال از كنيز داراي صداست، نه كنيز داراي صداي نيكو؛ جواب اين است كه از پرسش و پاسخ در روايت استفاده مي شود كه مراد صرف صدا نيست، بلكه مراد صداي نيكويي است كه انسان به آن متمايل مي شود، و اين يك برداشت عرفي است؛ زيرا اگر به كسي گفته شود، بخوان و وي بگويد صدا ندارم، متفاهم عرفي اين بيان، آن است كه صداي نيكو ندارد.
همچنين نغمات داودي و مناجات حضرت سجاد (ع) ضرب المثل است. در روايت آمده است كه مناجات امام سجاد (ع) به گونه اي نيكو و دلربا بود، كه رهگذران از شنيدن آن از حال مي رفتند.(31) از اين روايت معلوم مي شود كه مناجات آن حضرت با صوت نيكو و جذّاب بوده است .
افزون بر آنكه زيبايي صدا نعمتي خدادادي است. حسن صدا در روايات، با تعبيراتي مانند: «اجمل الجمال»، «حيلة القرآن» و به عنوان صفات پيامبران و امامان (ع) آمده است.(32) بديهي است چيزي كه به عنوان صفت پيامبر و يا امام باشد في نفسه اشكالي ندارد.
همچنين موارد قابل توجهي از قرائت اشعار به صورت جمعي در حضور پيامبر (ص) گزارش شده است.(33) بنابراين صداي نيكو به تنهايي نمي تواند در تحقق موضوع غنا كافي باشد؛
2.بر فرض اينكه انسان شک كند كه صداي نيكو بدون ترجيع طرب آور، غناست يا نه، اصل اباحه مقتضي جواز خوانندگي با صداي نيكو و جوازاستماع آن است.
براين اساس آنچه در حاشيه ي كتاب مجمع الفائده و البرهان آمده است، مبني بر اينكه كشيدن صدا به تنهايي موضوع غناست، داراي اشكال است:
و الظاهر أنه (الغناء) يطلق علي مد الصوت من غير طرب فيكون حراماً إذ يصح تقسيمه الي المطرب و عدمه، بل و لا يبعد إطلاقه علي غير المرجّع و المكرّر في الحلق فينبغي الاجتناب.(34)
هر چند محشين (35) از اين نظر بر مي گردند و داخل بودن صداي نيكو يا داخل نبودن آن در موضوع غنا را به عرف احاله مي دهند، ولي بايد توجه داشت كه ارجاع به عرف نيز خالي از اشكال نيست؛ زيرا در مورد صداي نيكو شارع اظهار نظر كرده و آن را از موضوع غنا خارج دانسته است. بديهي است در هر موضوعي كه شارع ابراز نظر كرده باشد، نظر عرف اعتباري ندارد.
اگر گفته شود، چون شارع در موضوع غنا حدود معيّني را بيان نكرده است، ملاک تشخيص موضوع، فهم عرف است؛ پاسخ اين است كه اگر چه حدود موضوع غنا از نصوص به دست نمي آيد، اما خروج صداي نيكو از موضوع غنا، قدر متقين و امر مسلمي است كه روايات زيادي برآن دلالت دارد.
بر اساس آنچه گذشت (كه هر صداي نيكويي غناي نيست)، نمي توان معادل فارسي غنا را آواز خوش، سرود، دوبيتي (36) يا خوانندگي دانست؛ (37) زيرا معناي دوبيتي و سرود در عصر حاضر بر اموري كه غنا نيستند نيز صدق مي كند، و اگر در برخي موارد سرود و يا دو بيتي مصداق معناي غنا قرار مي گيرد، دليل نمي شود كه غنا مرادف دوبيتي ، سرود يا خوانندگي دانسته شود؛
3.از تعبيرات برخي فقيهان و محدثان استفاده مي شود كه آنان بين صداي نيكو و صداي نيكويي كه به حد ترجيع طرب آور برسد، تفكيک قائل شده اند.
براي نمونه محقق كركي در جامع المقاصد، پس از تعريف غنا مي گويد هر نوع كشيدن صدايي حرام نيست، هر چند قلب هارا به خود جذب كند: «وليس مطلق مد الصوت محرماً و إن مالت القلوب إليه ما لم ينته إلي حيث يكون مطرباً بسبب اشتماله علي الترجيع المقتضي لذلک».(38)
تعبير ياد شده به روشني بر اين مطلب دلالت مي كند كه كشيدن صدا به گونه اي كه نيكويي آن سبب جذب قلب ها گردد، مشكلي ندارد، مگر آنكه آن صدا به سبب اشتمال بر ترجيع، به حد اطراب برسد. بنابراين در اين عبارت بين صداي نيكو و صداي با ترجيع از يك سو، و صداي با ترجيع و صداي با ترجيع مقتضي طرب از سوي ديگر، تفكيک شده است.
همچنين شيخ حر عاملي مي گويد بر هيچ منصفي پوشيده نيست كه نيكويي صدا، مستلزم غنا نيست، از اين رو بايد صداي نيكو را جايز دانست مگرآنكه به حد غنا برسد: «ما يخفي علي منصف أن تحسين الصوت لا يستلزم كونه غناءّ فلا بدّ من تقييده بما لا يصل إلي حد الغناء».(39)

پي نوشت ها :
 

*مدير گروه مركز فرهنگ معارف قرآن، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
1.مستند الشيعة، ج2، ص 340.
2.جواهر الكلام، ج4، ص 47.
3.ميرزاي قمي، رسالة في تحقيق الغنا، ص 708.
4.الاثنا عشرية، ص 132.
5.الكافي في الفقه، ص 281.
6.شرايع الاسلام، ج2، ص 264.
7.الجامع للشرايع، ص 397.
8.تذكرة الفقهاء، ج 12، ص 140.
9.معالم الدين في فقه آل يس، نسخه خطي، شماره 399، كتابخانه ي آيت الله مرعشي، ورقه هاي الف ــ ب.
10.اللمعة الدمشقية، ص 92.
11.مقنع، ابواب الحدود، ص 455ــ456.
12.مستدرك الوسائل، ج13، ص 314؛ السيد بروجردي، جامع احاديث الشيعة، ج17، ص 186.
13.المدونة الكبري، ج4، ص 421.
14.عون المعبود، ج13، ص 186.
15.تفسير قرطبي، ص 55، ج14.
16.تفسير آلوسي، ج21، ص 69.
17.كتب الام شافعي، ج6، ص 226.
18.المجموع، ج20، ص 229.
19.فقه المذاهب، ج2، ص 42.
20.همان.
21.الثمر الداني، ص 676؛ تكلمة البحر الرائق، ص 148.
22.مستند الشيعة، ج18، ص 183.
23.مسالك الافهام، ج 14، ص 18.
24.معجم مقائيس اللغة، ج 4، ص 397؛ لسان العرب، ج 15، ص 136؛ القاموس الفقهي، ص 279.
25.تاج العروس، ج 20، ص 30.
26.معجم مقائيس اللغة، ج 4، ص 398.
27.لسان العرب، ج15، ص 136؛ تاج العروس، ج 20، ص 30.
28.سعدي الخودي، اقرب الموارد، ص 890.
29.التحفة السنية، ص 24؛ مفتاح الكرامة، ج 12، ص 168؛ جواهر الكلام، ج22، ص 45.
30.من لايحضره الفقيه، ج4، ص 60.
31.«انّ علي ابن الحسين عليه السلام كان يقرأ القرآن فربّما مر به المارّ فصعق من حسن صوته و...»(كافي، ج2، ص 615؛ وسائل الشيعة ، ج6، ص 211).
32.كافي، ج2، باب ترتيل القرآن بالصوت الحسن، ص 614ــ616.
33.شيخ طوسي، مبسوط، ج 8، ص 226؛ مستدرك سفينة البحار، ج 5، ص 446؛ السيرة النبوية، ج3، ص 269ــ270.
34.مجمع الفائدة، ج 8، ص 57.
35.حضرات آيات علي پناه اشتهاردي، مجتبي عراقي و حسين يزدي اصفهاني، كتاب مجمع الفائدة و البرهان مقدس اردبيلي را تصحيح نموده و برآن تعليقه زده اند(مجمع الفائدة و البرهان، ج1، ص 1).
36.مستند الشيعة، ج 18، ص 183.
37.همان، ج14، ص 126.
38.جامع المقاصد، ج4، ص 23.
39.وسائل الشيعة، ج6، ص 212.
 

منبع:کتاب فقه شماره 64