پيشرفت و وظايف دولت ديني (1)


 

نويسنده :ناصر جهانيان




 

چكيده
 

اين مقاله با روش توصيفي و اسنادي و با هدف بيان پيشرفت و وظايف دولت ديني تدوين يافته است . از آنجا كه عمران و آبادي كشور اسلامي بدون وجود دولتي متعهد ، متدين ، با تدبير و كارآمد امكان پذير نيست ، تلاش شده است تا ضمن شناخت ماهيت پيشرفت و توسعه از يك سو و شناخت ابعاد دولت ديني از سوي ديگر ، وظايف دولت اسلامي در سه سطح بررسي شود: سطح اول ، وظايف اوليه دولت اسلامي؛ سطح دوم ، وظايف كه به طور مستقيم موجب پيشرفت مي شود ؛ سطح سوم ، وظايفي كه به طور غير مستقيم موجب پيشرفت و توسعه اسلام خواهد شد.
كليد واژه ها : پيشرفت ، توسعه ، دولت ، دين ، وظايف .

مقدمه
 

پيشرفت به سمت اهداف نهايي و متوسط خلقت ، وظيفه هر فرد و جامعه متعالي است . اين مهم هنگامي به سر منزل مقصود مي رسد كه نهادهاي شيطاني نتوانند اثر بخشي لازم را داشته باشند؛ يعني دولتي ديني ، زمام هدايت مردم و نهادهاي رحماني را دردست داشته باشد . اين دولت براي رسيدن به اين اهداف ، چه تكاليفي بر عهده دارد و چه كارهايي بايد انجام دهد تا پيشرفت پايداري مبتني بر اسلام تحقق يابد ؟ اين مقاله درصدد پاسخ به اين پرسش اصلي است . طبيعي است كه پرسش هاي فرعي براي شناسايي «ماهيت پيشرفت» و «ماهيت دولت ديني» طراحي مي شوند.

چيستي پيشرفت
 

رشد ، ترقي ، ارتقا، پيشرفت و توسعه واژه هايي هم افق و تقريباً مترادف مي باشند.(1)بيش از دويست سال است كه چنين واژه هايي درادبيات اقتصادي سياسي جهان كاربرد داشته و خاستگاه آغازين آن اروپا و تمدن صنعتي غرب است .

دو نوع پيشرفت وارونه
 

در اين دو قرن گذشته جهان دو نوع پيشرفت و توسعه ي وارونه و نامطلوب را مشاهده كرد . نوع اول در غرب با عنوان مدرنيته و توسعه ي غير برنامه ريزي شده اتفاق افتاد و نوع دوم در جهان سوم با عنوان مدرنيزاسيون و توسعه ي برنامه ريزي شده . نوع اول در غرب بدون برنامه ريزي خاصِ ناظر به كل جامعه و بدون كوشش هاي سنجيده ، به طور تدريجي و با تغيير و تحول در ساختار فرهنگي سياسي، اجتماعي و اقتصادي به وقوع پيوست و هدف آن رفاه مادي و افزايش مداوم درآمد سرانه بود . اين افزايش ، مرهون به كارگيري روش هاي توليد
مبتني بر دانش و مبتني بر عقلانيت ابزاري بود . اما نوع دوم پيشرفت و توسعه ، در كشورهاي در حال توسعه و بعد از جنگ جهاني دوم بود كه روندي متفاوت داشت . توسعه ي اين كشورها ، كه با هدف رسيدن به پيشرفته ها و خط مشي صنعتي شدن و با تأكيد بر انتقال تكنولوژي و انباشت سرمايه براي رسيدن به هدف مزبور آغاز شده بود ، روندي تند و سريع داشت كه با كوشش هاي برنامه ريزي شده از طرف سازمان ها ، حركت هاي اجتماعي و به ويژه از طرف دولت ها همراه بود . به دليل آنكه اغلب اين كشورها هدف اصلي را رشد اقتصادي دانسته و توسعه اقتصادي را به منزله مهم ترين جزء توسعه تلقي مي كردند ، از عدالت ، انسانيت ، ارزش هاي متعالي ، مشاركت سياسي و محيط زيست غفلت نمودند و بدين ترتيب ، از اواخر دهه هفتاد تاكنون ،بحران فكري همگاني و شايعي در حوزه هاي نظري مرتبط با مسائل توسعه اتفاق افتاد كه بيشتر ناشي از ناتواني در ارائه تعريفي قابل قبول از مفهوم «توسعه» است .
گروهي از انديشمندان ، رفع وابستگي و مسئله ضرورت ايجاد نظم نوين بين المللي را عامل اساسي توسعه و نظام سرمايه داري سلطه گر را مانع تحقق آن دانسته اند و از جنبه ي داخلي ، روابط استثماري را محكوم و نظام مالكيت جمعي را پيشنهاد نموده اند . از سوي ديگر ، بعد از شكست مكتب نوسازي (نظريه غالب توسعه) به دليل بروز نابساماني هاي اجتماعي ، آسيب هاي فرهنگي و زيست محيطي و رشد قارچ گونه حلبي آبادها و زاغه ها ، عده اي از اقتصاددانان ، رفع فقر مطلق را هدف بنيادين توسعه تلقي کرده و براي تحقق آن «راهبرد نيازهاي اساسي» را پيشنهاد كرده اند. در سال 1974 در اعلاميه «كوكويوك» تصريح شد :«هر فرآيندي رشدي كه نيازهاي اساسي را ارضا نكند يا ـ حتي بدتر ـ ارضاي آنها را مختل سازد ، صرفاً كاريكاتوري از توسعه مي باشد.»(2)

پيشرفت معقول و حكيمانه
 

ناكامي اكثر كشورهاي كمتر توسعه يافته در دستيابي به توسعه از يك سو و از سويي ديگر ، ميوه هاي تلخ توسعه غرب (از قبيل افزايش شكاف هاي طبقاتي ، از خود بيگانگي انسان اثربت وارگي و شيئي شدن روابط انساني ، قدرت بي مهار شركت هاي بزرگ و احزاب و دستگاه هاي دولتي ، عقلانيت ابزاري و تسلط افسانه اي تكنولوژي بر انسان ، افزايش هزينه هاي اجتماعي ناشي از خود محوري و نفع طلبي و مهم تر از همه، تخليه نظام محتوايي جوامع غربي از فلسفه زندگي و مرگ) ، موجب شد تا واژه «توسعه حكيمانه» ، به نحو گسترده اي در ادبيات توسعه ، طرح و رايج شود . اگر زماني عنصر اصلي توسعه رشد اقتصادي بود ، امروزه چهار موضوع : رشد اقتصادي ، عدالت در توزيع ، مشاركت سياسي و ارزش هاي متعالي ، عناصر اصلي توسعه انتخاب شده اند . اگر در ابتداي دهه شصت ميلادي ، بيشتر بُعدِ اقتصادي توسعه مورد توجه بود ، امروزه، به ويژه بعد از انقلاب اسلامي ايران (3) ابطال نظريه «افيون بودن دين براي توده ها » و بعد از چالش جدي دين با سكولاريسم ، ابعاد ديگر توسعه نيز مورد اقبال قرار گرفت ؛ به نحوي كه در سال 1986، متخصصان توسعه در همايش «موضوعات اخلاقي در توسعه» در كلمبوي سريلانكا ،به اين توافق دست يافتند كه در تعريفي كامل از توسعه بايد شش بعد اقتصادي ، اجتماعي، سياسي ، فرهنگي ، زيست محيطي و الگوي زندگي كامل را مد نظر قرار دهند .(4)

مفهوم توسعه و پيشرفت
 

از منظر بنيان گذار جمهوري اسلامي ، امام خميني (رحمه الله) و مقام معظم رهبري (دام ظله العالي) توسعه و پيشرفت معناي جامعه و فراگيري دارد . حضرت امام در مورد توسعه فراگير مي فرمايد :«اين مسلم است كه از نظر اسلام ، حل تمامي مشكلات و پيچيدگي ها در زندگي انسان ها ، تنها با تنظيم روابط اقتصادي به شكل خاصي حل  نمي شود و نخواهد شد ، بلكه مشكلات را در كل نظام اسلامي بايد حل كرد و از معنويات نبايد غافل بود [كه] كليد دردهاست. ما معتقديم تنها مكتبي كه مي تواند جامعه را هدايت كند و پيش ببرد ، اسلام است و دنيا اگر بخواهد از زير بار هزاران مشكلي كه امروز با آن دست به گريبان است ، نجات پيدا كند و انساني زندگي كند ، انسان گونه ، بايد به اسلام روي بياورد»(5) مقام معظم رهبري نيز اخيراً پيشرفت همه جانبه را تا حدود زيادي تبيين كرده و مي فرمايد :«پيشرفت در يك جهتِ محض نيست . مقصود از پيشرفت ، پيشرفت همه جانبه است . از همه ابعاد در كشور ، اين ملت ، شايسته و سزاوار پيشرفت است.»(6) ايشان پيشرفت را در ابعاد ذيل دانسته اند:
1. توليد ثروت ملي ، 2. دانش و فناوري ، 3. اقتدار ملي و عزت بين المللي ، 4. اخلاق و معنويت ، 5. امنيت كشور ، 6. ارتقاي بهره وري ، 7. قانون گرايي و انضباط اجتماعي ، 8. وحدت و انسجام ملي ، 9. رفاه عمومي ، 10. رشد سياسي ، مسئوليت پذيري ، عزم و اراده ملي .
انديشمندان مرتبط با توسعه از قبيل ميردال ، تودارو و بلك نيز توسعه و پيشرفت را به مفهوم جامعه و فراگير تعريف كرده اند . همگي ، بر اين نكته تأكيد دارند كه توسعه ، فرايند تحول بلند مدت ، همه جانبه ، ساختاري و كيفي درون نظامي اجتماعي به نام جامعه (دولت ـ ملت) است كه نيازهاي رو به گسترش جمعيت را با روشي عقلاني برآورده كند . در اينجا فقط به چهار تعريف اين انديشمندان اشاره مي كنيم ودر پايان ،تعريف منتخب خود را ارائه مي كنيم:
1. تعريف ميردال : توسعه به معناي ارتقاي مستمر كل جامعه و نظام اجتماعي به سوي زندگي بهتر و يا انساني تر است .(7) مراد از زندگي بهتر ، همان آرمان هاي نوسازي است . ميردال برخي از اين آرمان ها را به مثابه قضاياي ارزشي مفيد ـ به منزله معياري براي ارزيابي توسعه ـ بيان مي كند كه عبارت اند از : عقلانيت ، توسعه  و برنامه ريزي توسعه ، افزايش بهره وري ، افزايش سطح زندگي ، تساوي اجتماعي و اقتصادي ، بهبود نگرش ها و نهادهاي موجود ، وحدت ملي ، استقلال ملي ، دموكراسي براي توده مردمي ، انضباط اجتماعي (8).
2. تعريف تودارو : توسعه را بايد جريان چند بعدي دانست كه مستلزم تغييرات اساسي در ساخت اجتماعي ، طرز تلقي عامه مردم و نهادهاي ملي و نيز تسريع رشد اقتصادي ، كاهش نابرابري و ريشه كن كردن فقر مطلق است . توسعه در اصل بايد نشان دهد ، مجموعه نظام اجتماعي ، هماهنگ با نيازهاي متنوع اساسي و خواسته هاي افراد و گروه هاي اجتماعي در داخل نظام ، از حالت نامطلوب زندگي گذشته خارج شده و به سوي وضع يا حالتي از زندگي ، كه از نظر مادي و معنوي «بهتر» است سوق مي يابد .(9)
3.تعريف بلك : توسعه بايد به معناي دستيابي به شماري از «آرمان هاي نوسازي» از جمله افزايش بهره وري ، برابر سازي اقتصادي و اجتماعي ، معرفت مدرن بهبود نگرش ها و نهادهاي پيشرفته و ايجاد نظام عقلايي و هماهنگ به منظور سياست گذاري تفسيرشود كه مي تواند برخي از شرايط مطلوب را در نظام هاي اجتماعي توسعه نيافته برطرف سازد.(10)
4. تعريف مير : بهتر است توسعه را به منزله وسيله اي ـ به عنوان فراگردي ابزاري براي غلبه بر فقر دائمي و رسيدن به توسعه انساني ـ در نظر گيريم.(11)
5. تعريف منتخب : توسعه امري ارزشي است كه در چارچوب نظام هاي اجتماعي ـ فرهنگي ، شكل خاصي پيدا مي كند. هر نظام اجتماعي براي تداوم مستقل خود ، محتاج نظام ارزشي و فرهنگي ويژه خودش است . اين نظام فرهنگي روح آن نظام ناميده شده و رفتارهاعوامل فردي ، نهادي و سازماني را در خرده نظام هاي اقتصادي ، سياسي ، اجتماعي و فرهنگي شكل داده و ارتقا مي بخشد. خرده نظام اقتصادي توليد ثروت ، خرده نظام سياسي توليد قدرت
خرده نظام اجتماعي توليد عاطفه و همبستگي و خرده نظام فرهنگي توليد معرفت ، دانش و اخلاق مي كند.خرده نظام شخصيت فردي (افراد نخبه ، قهرمان ، بزرگ و بزرگوار ) مي تواند نقش عظيمي در تأسيس نهادهاي جديد و خلاق و اصلاح نهادهاي قديمي داشته باشد . حال با توجه به اين مقدمه ، مي توان گفت :«توسعه اسلامي فرايند تحول بلند مدت ، همه جانبه (و نه صرفاً اقتصادي ) ، ساختاري و كيفي درون يك نظام اجتماعي ـ فرهنگي اسلامي به نام جامعه (دولت ، ملت ) است كه نيازهاي واقعي رو به گسترش جمعيت را با روشي عقلاني و درچارچوب اهداف و احكام اسلام برآورده كند. دراين فرايند ، خرده نظام هاي اقتصادي ، سياسي ، اجتماعي و فرهنگي جامعه مذكور ، ارتقاي انطباق يافته و با خود مختاري نسبي از يكديگر ، ثروت ، قدرت ، همبستگي و معرفت توليد مي كنند.»
توسعه خرده نظام اقتصادي توسعه اقتصادي ، توسعه خرده نظام سياسي توسعه سياسي ، توسعه خرده نظام اجتماعي توسعه اجتماعي و توسعه خرده نظام فرهنگي توسعه فرهنگي ناميده مي شود . با استفاده از تعريف مزبور ،مي توان بيانات مقام معظم رهبري (دام ظله العالي) را به نحو علمي تبيين كرد.
پيشرفت در توليد ثروت ملي ، به توسعه اقتصادي اشاره دارد؛ پيشرفت در دانش و فناوري ، به علت مستقيم توليد ثروت و همين طوربه توسعه فرهنگي ؛ پيشرفت در اقتدار ملي و عزت بين المللي ، به توسعه سياسي ؛ پيشرفت در اخلاق و در معنويت ، به توسعه فرهنگي ، پيشرفت در امنيت كشور ، به استحكام بسترهاي توسعه؛ پيشرفت درارتقاي بهره وري ، (12) به مهم ترين (13) علت مستقيم توسعه اقتصادي اشاره دارد؛ پيشرفت در قانون گرايي و انضباط اجتماعي ، (14) و پيشرفت در وحدت و انسجام ملي ، (15) به توسعه سياسي و توسعه نهادهاي تأمين عدالت حقوقي و هويت ملي اشاره دارد؛ پيشرفت در رفاه عمومي ، به اثر توسعه
اقتصادي اشاره دارد ؛ پيشرفت در رشد سياسي ، (16) مسئوليت پذيري و عزم و اراده ملي ، به توسعه نظام شخصيت فردي اشاره دارد.

پي نوشت ها :
 

1. ر.ك : فرهنگ وبستر/ فرهنگ انگليسي ـ عربي المورد ، ذيل واژه ، ص 267/ فرهنگ آكسفورد ، ذيل واژه ، ص 565.
2. زاكس و لفگانگ ، نگاهي نو به مفاهيم توسعه ، ترجمه دكتر فريده فرهي و وحيد بزرگي ، ص 27.
3. بئك لوئيس ، «دگرگوني در مفاهيم و هدف هاي توسعه» ، ترجمه حسين قاضيان ، نامه فرهنگ ، ش1 و 2 ، ص 72.
4. گولت دنيس ، «توسعه : آفريننده و مخرب ارزش ها » ، ترجمه غلامعلي فرجادي ، برنامه و توسعه ، ش 10 ، ص 70-71.
5. امام خميني ، صحيفه نور ، ج20 ، ص 129.
6. سخنراني مقام معظم رهبري ، 1.1 .1388 ، حرم مطهر رضوي ، ر.ك : سايت مقام معظم رهبري.
7. يوسف نراقي ، توسعه و كشورهاي توسعه نيافته ، ص 31.
8. ديويد كلمن و نيكلسون فورد ، اقتصاد شناسي و توسعه نيافتگي ، ترجمه غلامرضا آزاد (ارمكي) ، ص 22.
9. مايل تودارو ، توسعه اقتصادي در جهان سوم ، ترجمه غلامعلي فرجادي ، 23.
10. جرالد مير، مباحث اساسي اقتصاد توسعه ، جرالد م. مِيِر ، ترجمه غلامرضا آزاد (ارمكي)، ج1 ، ص 35.
11. همان، ص 40.
12. ارتقاي بهره وري معنايش اين است كه ما بتوانيم از آنچه داريم ، بهترين استفاده را بكنيم ؛ از نفت ، گاز ، كارخانه ، راه آنچه در اختيار هست ، بيشترين و بهترين استفاده را بكنيم.
13. علل مستقيم توسعه اقتصادي عبارت اند از : انباشت سرمايه فيزيكي ، انباشت سرمايه انساني و بهره وري .
14. اگرملتي دچار بي قانوني شودو قانون شكني بر ذهن و عمل مردم حاكم شود ، هيچ پيشرفت معقول و درستي نصيب آن ملت و كشور نخواهد شد.
15. چيزي كه دشمنان از اول انقلاب سعي كرده اند آن را به هم بزنند ؛ اما خوشبختانه ملت ما اتحاد و انسجام خودرا با همه زمينه هايي كه ممكن بود براي تفرقه ، مورد سوء استفاده قرار بگيرد ، حفظ كرده است ؛ اين را ما بايد هر چه بيشتر كنيم و ارتقا بخشيم.
16. درك سياسي ، رشد سياسي و قدرت تحليل سياسي براي جمعيت عظيمي مانند جمعيت ملت ما ، مثل يك حصار پولادين در مقابل بدخواهي هاي دشمنان است؛از اين رو ، ما بايد رشد سياسي خود را بالا ببريم . مردم ما از لحاظ رشد سياسي ، امروز هم از بسياري از ملت ها جلو هستند؛ اما باز هم در اين جهت پيشرفت كنيم.
 

منبع:نشريه معرفت سياسي،شماره1