اهداف و وظايف كلي دولت در اسلام (1)


 

نويسنده :عباسعلي عظيمي شوشتري




 

چكيده
 

مكتب حيات بخش اسلام ، جهان بيني و نگاهي كه به انسان و جهان دارد ، براي نظام سياسي و حاكمان جامعه ، اهداف و وظايفي در نظر گرفته است ، تا بدين سان ، نظام سياسي مورد نظر اسلام ، جامعه را به سمت آرمان هاي مطلوب هدايت كند . پرسش اصلي اين مقاله اين است كه «اهداف و وظايف دولت اسلامي كدام اند؟» اين مقاله با روشي توصيفي و با هدف تبيين اهداف و وظايف دولت اسلامي ، درصدد است تا زاويه نگاه اسلام اصيل در زمينه اهداف و وظايف يك دولت را در قبال جامعه روشن كند.
حاصل اين مقاله اينكه ، هدف اساسي اسلام تكامل همه جانبه انسان در ابعاد فردي ، اجتماعي ، مادي و معنوي است و اين كمال بدون تحقق عدالت و رهبري صالح در جامعه امكان پذير نيست .
كليد واژه ها : دولت اسلامي ، عدالت ، تكامل ، آزادي.

مقدمه
 

هر نظام سياسي نگاه مستقل و خاصي به انسان ، جهان و جامعه دارد و بر اساس اين نگاه مباني فكري و فلسفي خود را تحليل و تنظيم مي نمايد. همين مباني هستند كه اهداف و وظايف هر نظام را تعيين مي كنند . در نتيجه ، نظامات ، سياست ها ، خط مشي ها و رسالتي كه براي خود برمي گزيند، معمولاً با اين اهداف تناسب دارد؛ به همين دليل ، با ساير نظام ها در بسياري از جهات متفاوت هستند. اين موضوع درباره اسلام نيز صادق است . اسلام در هدف گذاري و تعيين وظايف دولت اسلامي ، مباني اساسي ذيل را مد نظر دارد:
1. حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آنِ خداوند متعال است و تشريع نيز به او اختصاص دارد و كل جهان ـ از جمله انسان ـ تابع اراده تكويني او مي باشند؛
2. تشريع الهي از طريق ارسال رسل و انزال كتب صورت مي گيرد؛
3. عدالت ، معيار همه قواعد و نظامات فردي و اجتماعي است؛
4. فقط كساني حق حاكميت وولايت بر انسان را دارند كه مؤيد به تأييدات الهي باشند و سايرين ،طاغوت بوده و انسان ، مكلف به اجتناب از تبعيت از آنهاست؛
5. انسان به اين جهان آمده تا سير تكاملي خود را به سوي خدا طي كند. بنابراين ، بازگشت همه به سوي خداست و اين دنيا مزرعه آخرت است؛
6. به انسان به عنوان موجودي داراي كرامت ودر عين حال مسئول نگريسته شده است؛
7. نظام سياسي ، اقتصادي و اجتماعي خود را بر منباي اصالت فرد و جامعه تعريف و تبيين كرده است؛
8. انسان موجودي مختار است كه به او اجازه داده شد، بر سرنوشت خويش حاكم و انتخاب گر باشد.
با توجه به اين مباني ، پرسش اصلي ما اين است كه اهداف و وظايف اصلي حكومت در اسلام كدام اند؟
بر اين اساس ، دو پرسش فرعي را مي توان مطرح كرد:
ـ اهداف اساسي حكومت در اسلام كدام اند؟
ـ وظايف اصلي حكومت اسلامي چه مي باشند؟

اهداف دولت اسلامي
 

اسلام ، جهان را نظامي قانونمند و هدفمند مبتني بر اصل «از اويي وبه سوي اويي»(1) مي داند و انسان را نيز جزئي از اين نظام هستي تلقي مي كند كه داراي كرامت و شأن فوق العاده اي است و براي رسيدن به كمال و عبادت خالصانه و آگاهانه خداوند خلق شده است . همه چيز ، از جمله نظامات اجتماعي و فردي ، اعم از سياسي ،فرهنگي ، اقتصادي و مانند آن ، كه حكومت و نظام سياسي نيز جزئي از اين نظامات است ، بر مبناي همين نگاه تدوين و تنظيم مي شوند . بر اساس اين ديدگاه ، حكومت ابزاري براي حركت تكاملي انسان تلقي مي شود ؛ بنابراين ، اهداف حكومت نيز بايد بر همين مبنا تعريف شوند . بر اين اساس ، اهداف اساسي حكومت در اسلام را مي توان در موارد زير احصا كرد:

1. تكامل همه جانبه ي انسان
 

اولين و مهم ترين هدف بعثت انبيا ، رشد ، كمال ، و حركت انسان در هر دو بعد مادي و معنوي به سوي خداوند متعالي است ؛ پس حاكميتي كه مبتني بر اين آموزه ها باشد ، بايد محوري ترين هدف خود را رشد و كمال انسان قرار دهد؛ به گونه اي كه نتيجه قهري برقراري چنين حكومتي ، حركت شتابانِ انسان و جامعه او در همه ابعاد ، به سمت توسعه باشد . پس يكي از حقوق مردم بر حكومت ، اصلاح و هدايت جامعه آنها در مسير كمال است ؛ از همين رو ، امام علي (عليه السلام) در
قضيه ي جنگ صفين در علت به تأخير انداختن جنگ تصريح مي فرمايند : «آرزو دارم عده اي از آنها به ماملحق شوند و هدايت گردند و در لابه لاي تاريكي ها ، نور مرا نگريسته ، به سوي من بشتابند.»(2)
در خطبه 132 نيز علت جنگ ها و درگيري هاي خود را بازسازي و اصلاح در جهان ذكرمي فرمايند.(3) در اين خصوص بايد به چند نكته اشاره كرد:
الف . كمال انسان بدون وجود حاكمان صالح ، امكان پذير نيست: بين برقراري و شكل گيري حكومت اسلامي و حركت براي جامعه ، جز در سايه حكومت عدل اسلامي محقق نمي شود و در مقابل ،حكومت عادلانه اسلامي نيز جز زماني كه ارزش هاي اوليه و بنيادين در جامعه در حال شكوفاييِ و رشد باشند ، برقرار نمي شود . امام علي (عليه السلام) مي فرمايد :«به درستي كه رعيتِ شايسته و نيكوكار ، به وسيله امام عادل نجات پيدا مي كند و رعيت گناهكار ، به وسيله امام گناهكار هلاك مي شود»(4)
تجربه ي تلخ جامعه اسلامي پس از پيامبر ، گواه صادقي بر اين امر است كه چگونه به دليل حاكميت حاكمان ناصالح ، حاكميت الهي از مجراي خود خارج گشت و در مسيري خلاف آنچه خداوند متعال مقرر فرموده بودند، قرارگرفت.نتيجه آن ، افول جامعه و حركت قهقرايي آن به سمت ضد ارزش ها و دنياگرايي بود تا جايي كه در زمان خليفه ي دوم ، ابوسفيان واعظ سپاهيان اسلام مي شود.(5)
اين شرايط ، جامعه را به جايي رساند كه فرمانداران خلفاي دوم و سوم در ملأ عام بدمستي مي كردند و حتي اصحاب خاص پيامبر نيز قادر به منع آنها نبودند . امام علي (عليه السلام) جامعه آن زمان را چنين معرفي مي فرمايند:
جرياني بسيار قوي از دنيا گرايي و مترفان مقدس نما در كنار متحجران خشك مقدس ، كه اتفاقاً همان دنيا گران تقويت مي شدند ، به عنوان
دين خدا شهرت مي يافتند . گروهي آشكارا عليه دين شمشير مي كشيدند و گروهي دين را وسيله ي تجارت دنيا قرار دادند و برخي نيز به دليل دسترسي نداشتن به قدرت ، به قناعت و زهد ، تظاهر مي كردند.(6)
با اين ترتيب ، حكومت صالحان قادر به هدايت جامعه است . امام علي (عليه السلام) در اين زمينه نيز مي فرمايد :
برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادلي است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مي كند ، سنت شناخته شده را برپا مي دارد و بدعت ناشناخته را بميراند .بدترين مردم نزد خدا رهبري ستمگر است كه خود گمراه و مايه گمراهي ديگران است ، كه سنت هاي پذيرفته شده (ارزش هاي بنيادين جامعه) را بميراند و بدعت هاي (ضد ارزش هاي) ترک شده را زنده گرداند.(7)
ب. جامعه اي كه به سوي كمال حركت كند ، زمينه پذيرش حكومت اسلامي را دارد: كار جامعه اسلامي پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)، به دليل از دست دادن ويژگي هايي كه با مجاهدت هاي آن بزرگوار به دست آمده بود ، به جايي رسيد كه تحمل حكومت عدل علي (عليه السلام) را نداشت ودر عوض ، قرن ها حكومت هاي جور و فساد بني اميه و بني عباس را پذيرا شدند و در شهادت حسين بن علي (عليه السلام) در عين آگاهي از حقانيت ، عظمت و شخصيت او ، شركت كردند . چنين وضعيتي را امام علي (عليه السلام) پيش بيني كرده بودند:
به خدا سوگند ، اگر در پيروي از حكومت و امام (خود) اخلاص نداشته باشيد ، خدا دولت اسلام را از شما خواهد گرفت ، كه هرگز به شما باز نخواهد گردانيد و دست ديگران قرار خواهد گرفت.(8)
با وجود تلاش 23 ساله پيامبر براي از بين بردن تعصبات قومي و عصبيت جاهلي ، اين مسائل دوباره در طول خلافت خلفاي دوم و سوم آشكار شدند و اين حركت خزنده ، در زمان بني اميه به اوج خود رسيد.
پس مي توان گفت رابطه تكامل جامعه با حكومت اسلامي ، رابطه اي هم سو است؛ هر قدر جامعه كامل تر باشد ، زمينه اجراي مقررات اسلام در آن فراهم تر مي شود و هر قدر حاكميت مقررات اسلامي و حكومت صالحان ، استمرار بيشتري داشته باشد ، سرعت حركت جامعه بيشتر خواهد شد . شكل زيرگوياي اين رابطه است
سيزده سال طول كشيد تا جامعه تربيت شده پيامبر ، آمادگي پذيرش حاكميت عدل اسلامي را پيدا كند ؛ بنابراين يك جامعه رو به كمال و سالم مي تواند ، رسالت يك حكومت اسلامي را بر دوش گيرد.

پي نوشت ها :
 

1.إنا لله و إنا اليه راجعون.(بقره:156)
2. نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتي ، ص 107.
3. همان ، ص 249.
4. محمد باقر مجلسي ، بحارالانوار ، ج8 ، ص77.
5. عزالدين ابن اثير ، الكامل ، ج2 ، ص 63، 64.
6. نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتي ، خ32 ، ص83.
7. همان ، خ165 ، ص 311.
8. همان ، خ179 ، ص 323.
 

منبع:نشريه معرفت سياسي،شماره1