مديريت هيجانات منفي


 

نويسنده: شهلا خطيبي (کارشناس ارشد علوم تربيتي)
مرکز تربيت معلم الزهرا (زنجان)



 
جامعه‌ي تند آهنگ امروز براي بسياري از ما فشار رواني ايجاد مي کند. ما دايما تحت فشار هستيم تا در مدت زماني کمتر و کمتر کارهاي بيشتر و بيشتري را به انجام برسانيم.
مسايلي از قبيل آلودگي صوتي، آلودگي هوا، راهبندان، جرم و جنايت، و فشار کار بيش از حد روز بروز با قوت بيشتري حضور پيدا مي کنند بالاخره، گاهي ما با وقايع پر فشار مهمي از قبيل مرگ پدر و مادر، اختلاف با دوستان، ناکامي در عشق، شکست در يک آزمون، از دست دادن شغل يا فاجعه اي طبيعي، مثل زلزله مواجه مي شويم. تحمل فشار رواني مي تواند موجب هيجانات ناگواري مثل افسردگي يا اضطراب شود. فشار رواني به علاوه ممکن است بيماري هاي جسمي خفيف يا شديدي را هم سبب شود. اما واکنش انسانها به وقايع پر فشار به هيچ وجه يکسان نيست: عده اي بر اثر وقايع دچار مشکلات رواني و جسمي جدي مي شوند، در حالي که براي عده اي ديگر مشکلي پيش نمي آيد و حتي ممکن است تجربه اي جالب و هيجان انگيز باشد. در اين بحث به بررسي مفهوم فشار رواني و تاثير آن بر ذهن و بدن مي پردازيم. به علاوه تفاوت هاي موجود در نحوه تفکر افراد و نحوه مداراي آنها با وقايع پر فشار و نقش اين تفاوت ها را در سازگاري، مورد توجه قرار مي دهيم.
وضعيت هاي پر فشار واکنش هاي هيجاني گوناگوني ايجاد مي کنند، از نشاط ( وقتي که وضعيت علي رغم دشواري قابل کنترل است) تا هيجانات رايج مثل اضطراب، خشم، دلسردي، و افسردگي، اگر وضعيت پر فشار ادامه يابد، هيجانات ما ممکن است بسته به موفقيت تلاشهاي ما براي مدارا با آن وضعيت، و در کشاکش احساسات فوق، متغير باشند. هيجانات منفي نامناسب در معناي وسيعش يعني يک سري پاسخ هاي جسمي و رواني و رفتاري که به فشار رواني يا محرک هاي تنش زا داده مي شود که موجبات تنيدگي فرد را فراهم مي سازد. بر اساس مدل ( سه سيستمي) لانگ، اضطراب را مي توان بر حسب افکار و تصوراتي که سراغ فرد مي آيد، يا احساسات و واکنش هاي فرد ( تپش قلب، تعريق و ...) و يا بر حسب رفتارهاي اجتنابي تعبير و تفسير کرد.
همه انسان ها در مواجهه با موقعيت هاي تنش زا و ناکام کننده هيجانات منفي را تجربه مي کنند. مهم اين است که هيجانات منفي نامناسب مثل اضطراب، افسردگي، احساس گناه، خشم، شرم و خجالت، حسادت بيمار گونه و ... را تجربه نکرده و به جاي آنها هيجانات منفي مناسب: نگراني، غمگيني، پشيماني، آزردگي ، ... تجربه مي نماييم.
از ديدگاه اليس يک پديده مثل A تحت تاثير باوري مثل B پاسخ C را ايجاد مي کند A-B-C. اليس مي گويد همه افراد به يک پديده ثابت، پاسخ ثابت نمي دهند همه جوانان در مواجهه با ناکامي در عشق خود کشي نمي کنند. همه انسان ها در مواجهه با مرگ عزيزي افسرده نمي شوند، افراد بسته به باورها و گفتگوهاي ذهني خود پاسخ هاي متفاوتي نشان مي دهند. در اين بخش باورها و گفتگوهاي ذهني و نيز پاسخ هاي افرادي که هيجانات منفي را به شکل مناسب يا نامناسب تجربه مي کنند از ديدگاه اليس، مورد مقايسه و بررسي قرار مي گيرند.

اضطراب، نگراني:
 

رايج ترين واکنش به يک عامل فشار، هيجان منفي مبهم و ناخوشايندي است که اضطراب ناميده مي شود.
انسان ها زماني اضطراب را تجربه مي کنند که احساس تهديد کنند، مثلا زماني که فرد سلامتي خود و خانواده اش، شغلش، عشقش، کرامت انسانيش، سمتي که دارد و ... را در خطر ببيند.
از ديدگاه اليس در اين موقعيت ها افراد بسته به باور و تصور و گفتگوهاي ذهني خود ممکن است هيجان منفي نامناسب اضطراب و يا اينکه هيجان منفي، مناسب و نگراني را تجربه نمايند.

باور و گفتگوي ذهني فرد با هيجان نامناسب اضطراب:
 

* نبايد اين تهديد اتفاق بيفتد.
* نبايد بچه من مريض مي شد. نبايد سمت من تغيير مي کرد.
* حالا که اتفاق افتاده وحشتناک است.
* و من نمي توانم آن را تحمل کنم.
* من حتما بايد نمره خوبي بگيرم و گرنه وحشتناک بوده و غير قابل تحمل است.
*

پاسخ فرد مضطرب:
 

* دوري، فرار، اجتناب از موقعيت مثلا عدم شرکت در سخنراني و کنفرانس و يا آزمون، قطع رابطه با اقوام و ...
* توسل به عادات غلط ( اعتياد به مواد و سيگار، پرخوري، پر حرفي و ...)
* فعاليت زياد ( فرد وسواسي، به تعداد زياد رفتار را تکرار مي کند).
* جستجوي اطمينان ( دنبال کسي مي گردد که بگويد اشکالي ندارد و غصه نخور)
* توسل به مکانسيم شعاعي و ، واکنش وارونه.
* رفتار عکس احساس خود ( خود را طوري نشان مي دهند که انگار ناراحت نيستند. اين پاسخ غير منطقي است زيرا اوايل آرامبخش است ولي در دراز مدت خوب نيست).

باور فرد با هيجان منفي مناسب نگراني:
 

* ترجيح مي دادم اين اتفاق به اين شکل در زندگي من پيش نمي آمد ولي حالا که اتفاق افتاده يک تهديد است و براي من ناراحت کننده و ناخوشايند مي باشد و ممکن است براي من مشکلاتي هم بوجود آورد.
* اما آنقدر وحشتناک نيست که من نتوانم آن را تحمل کنم
* علي رغم اين تهديد من مي توانم از زندگي لذت ببرم.

افسردگي، غمگيني:
 

وقتي اتفاق مي افتد که فرد يک چيز خيلي مهم را از دست داده است. مثل مرگ يک عزيز، از دست دادن عضوي از بدن، از دست دادن شغل و يا نرسيدن به هدف، شکست در عشق و ...

باور فرد افسرده:
 

* من مطلقا نبايد اين فقدان را تجربه مي کردم.
* اين براي من وحشتناک و غير قابل تحمل است.
* من قادر نيستم پاسخ مناسبي به اين فقدان دهم.
* اين باور باعث مي شود اين ها احساس نا اميدي و درماندگي به کنند.
* تصور مي کنند نمي توانند محيط و شرايط را تغيير دهند.

از نظر افراد افسرده:
 

1- علل رويدادهاي منفي: اسنادهاي دروني، پايدار، کلي.
2- علل رويدادهاي مثبت: اسنادهاي بيروني، ناپايدار و ويژه مي باشد.

افسردگي با سه مولفه شناختي:
 

1- نگاه منفي نسبت به خود.
2- نگاه منفي نسبت به جهان.
3- نگاه منفي نسبت به آينده متمايز مي شود.
مثال: فرد در مواجهه با ناکامي در عشق مي گويد نبايد اين اتفاق براي من مي افتاد. من کلي سرمايه گذاري عاطفي، جسمي و ... براي پروريدن اين عشق کرده بودم. کلي افت تحصيلي تحقير و سرزنش و سردرگمي و ... را تجربه کرده بودم.
من به او گفته بودم که بدون او نمي توانم زندگي کنم. حالا زندگي من از دست رفته و ...
در اين شرايط فرد با اين باورهاي غير منطقي و منفي به خود کشي فکر مي کند.

پاسخ فرد افسرده:
 

* گوشه گيري و درونگرايي.
* توسل به عادات غلط ( خود ارضايي، اعتياد، پرخوري، تمايل به روابط جنسي نامشروع، پر حرفي و ...) براي تخفيف حالات هيجاني نامناسب.
* خودکشي.

باور فرد غمگين:
 

* خيلي بد شد که اين فقدان براي من پيش آمد.
* ترجيح مي دادم اين اتفاق براي من نمي افتاد.
* ولي اين مساله ممکنه براي هر کسي پيش بياد.
* سعي مي کنم رفتارهاي سازگارانه ام را نسبت به موقعيت ناراحت کننده افزايش دهم.
* حتي اگر گريه کنم هيچ اشکالي ندارد.
* من انسانم تحت تاثير مسئله هستم و ناراحت شدم اما اين مسئله وحشتناک و غير قابل تحمل نيست.
* سعي مي کنم ظرفيت هاي روانشناختي خود را بالا نگه دارم. تا به سلامتي از کنار اين مشکل بگذرم يقينا در آينده فرصت هايي پيش خواهد آمد که من عشق را مجددا تجربه نمايم.

احساس گناه، پشيماني:
 

وقتي اتفاق مي افتد که مباني ارزشي، اخلاقي و اعتقادي فرد زير سووال مي رود. مثلا وقتي که فرد يک کار بد مي کند يا يک کارخوب را انجام نمي دهد مرتکب اشتباه مي شود.

باور فرد با هيجان منفي نامناسب احساس گناه:
 

* هر کاري که من انجام مي دهم بايد طبق معيارهاي اخلاقي و ارزشي باشد.
* بايد من در تمام اخلاق و رفتارم معيارهاي ارزشي را رعايت کنم وگرنه وحشتناک است.
* هرگز نبايد اشتباه کنم.

پاسخ فرد با هيجان منفي احساس گناه:
 

باطل سازي يا عمل زدايي:
* مرتب ذکر مي گويند، صدقه زياد مي دهند.
* تکاليف سخت بدني براي خود در نظر مي گيرند.
* وسواسي ها بيشتر براي راحت شدن از اين احساس اضطرابي دست به اين کارها مي زنند.

خود را تنبيه کردن:
 

* سعي مي کنند وقتي مطابق معيار عمل نکردند خود را تنبيه کنند ( خودکشي، خودزني و ...)
* عادات غلط، شانه خالي کردن از مشکلات، ديگران را سرزنش مي کنند.

باور فرد با هيجان منفي پشيماني:
 

* من کار نادرستي انجام دادم.
* ولي بايد بپذيرم که من انسان هستم و انسان هم جايزالخطاست.
* الان هم پشيمان هستم.
* در هيچ مکتب و مذهبي هم راه براي افراد پشيمان و توبه کننده بسته نيست.
* يقينا فرصت هايي پيش خواهد آمد که من اشتباهم را جبران کنم.

خشم، آزردگي:
 

وقتي اتفاق مي افتد که فرد در رسيدن به يک هدف ناکام مي شود حال اگر ناکامي منبع دروني داشته باشد خشم متوجه خود شخص مي شود و اگر منبع بيروني داشته باشد خشم متوجه بيرون از شخص مي شود.
زماني که فرد احساس کند حقوقش رعايت نشده و يا احساسش درک نشده و يا مورد تحقير قرار گرفته و عزت نفسش زير سوال رفته و .. سطوحي از ناکامي را تجربه مي کند. افرادي که قيدهاي: بايد، حتما، مطلقا را زياد به کار مي برند بيشتر ناکامي و خشم را تجربه مي کنند.

باور فرد خشمگين:
 

* ديگران هميشه و در همه حال بايد رعايت حال مرا به کنند.
* ديگران حق ندارند اشتباه به کنند.
* همه بايد مرا درک کنند.
* من هميشه بايد به اهدافم برسم.
* ديگران بايد هميشه با من منصفانه رفتار کنند.
* ديگران هميشه بايد حقوق من را رعايت کنند.
* ديگران هميشه بايد تابع قانون باشند.
* اگر اشتباه کنند و بد رفتار نمايند غير قابل تحمل است.

پاسخ فرد خشمگين:
 

* خشونت کلامي ( با صداي بلند حرف مي زند و با فحش دادن عزت نفس افراد را زير سوال مي برد).
* پرخاشگري فکري.
* قانون شکني.
* خشونت فيزيکي.
* رفتار منفعل مهاجم ( خط کشيدن روي ماشين معلم، اون موقع چيزي نمي گويد بعدا تلافي مي کند، حرف زدن پشت سر رييس يا ديگران) قهر و تهديد.

باور و گفتگوي ذهني فرد با هيجان منفي مناسب آزردگي:
 

* درست است که من به هدفم نرسيدم و با من خوب و منصفانه برخورد نشد.
* ولي اين دليل نمي شود که من به پرخاشگري به عنوان يک مکانيسم دفاعي متوسل شوم.
* کج فهمي ديگران نبايد باعث کج روي من شود.
* اين طور نيست که آنچه من بخواهم حتما اتفاق بيفتد.
* درست است که فلاني مرا مسخره کرد ولي رفتار او خدشه اي به خود ارزشمندي من نمي زند.
* همانطور که من اشتباه مي کنم ديگران هم ممکن است اشتباه کنند و اين مشکل فاجعه اي نيست که من نمي توانم آن را تحمل کنم.

حسادت بيمار گونه، حسادت عادي:
 

باور فرد با هيجان منفي نامناسب حسادت بيمار گونه:
 

مثلا دانش آموزي مي گويد تو فقط بايد دوست من باشي و با هيچ کس ديگري دوست نشوي. اگر به بينم با کس ديگري دوست شدي يعني به من خيانت کرده اي و اين موضوع مرا بسيار خشمگين مي کند.

پاسخ فرد با حسادت بيمار گونه
 

* فرد مقابل را يک سره زير نظر مي گيرد.
* هم رفتار و هم احساس او را مدام ارزيابي مي کند که مبادا با کس ديگري دوست شود.
* دايما سوال مي کند. با من دوست هستي؟ با کس ديگري دوست نيستي؟
* بسيار نگران است و مي خواهد مطمئن شود.
* مدام اضطراب و افکار اضطرابي را تجربه مي کند.
* مدام خسته و غمگين است.
* انگيزه و علاقه اي براي تلاش ندارد.
* انرژي زيادي را فرد براي پردازشگري اين افکار و تصورات غيرمنطقي صرف مي کند.

باور فرد با حسادت عادي:
 

* من دوست دارم و ترجيح مي دهم که فلاني با من دوست شود.
* اما هيچ دليلي وجود ندارد که اين تمايل به دوستي که در من هست در او نيز باشد.
* و او فقط طبق ميل من عمل کند.
* او حق دارد که با ديگران هم دوست شود.
* حتي اگر من ناراحت شوم.

1- http/:www.Kidshealth.com
2- کپلان، (1384) خلاصه روان پزشکي علوم رفتاري روانپزشکي باليني، پورافکاري، نصرت اله.
3- نظريه هاي مشاوره (1384) ترجمه دکتر شفيع آبادي
4- ريچارد جي، موريس (1381) روانشناسي باليني ترجمه محمد رضا نائينيان.
5- مارک اي. راينيکه (1380) شناخت درماني در کودکان و نوجوانان ترجمه جواد علاقبندان
6- پيشگيري Pervention
منبع: بهداشت روان، شماره 27