در زندگي خود حضور داشته باشيم!


 

نويسنده : احمد حلت




 
وقتي از مردي که تمام وقت خود را بيرون منزل به کار اول و دوم و حتي سوم صرف مي کند. پرسيديم که چرا به زن و بچه هايش نمي رسد و آنها را از حضور خود بهره مند نمي سازد. با حيرت پاسخ داد:"من با کار شبانه روزي تمام امکانات و وسايل رفاهي آنها را فراهم ساخته ام. آنها ديگر نيازي به من ندارند؟!"به زبان خيلي ساده او حضور خود در خانواده را ضروري نمي دانست و به جاي آن وجود و فراهم بودن وسايل بي جان رفاهي را برحضور خويش مقدم مي دانست. اما نکته اين جا بود که کودک خانواده از اين استدلال پدر چيزي سر در نمي آورد و دايم برسرمادرش نق مي زد که پس بابا کي مي آيد؟يا تعطيلات کي مي رسد؟ اين مقاله به سهم حضور ما در زندگي خودمان اختصاص دارد. و اين حضور الزاماً حضور فيزيکي نيست. بلکه توجه و نگاه دلسوزانه و عاشقانه اي است که شايد لازم باشد ساعت ها طول بکشد. براي اينکه در دل اطرافيان ما آرامش و اطمينان ايجاد کند و آنها را نسبت به ادامه زندگي و پيشرفت دلگرم سازد.
از بچه هاي با معرفتي که پدر و مادر پير و بيماري دارند با اين وجود زنده بودن آنها در همين حالت فرسودگي و بي رمقي را به نبودشان ترجيح مي دهند. اگر بپرسيد چرا اين قدر نسبت به حضور والدين پير و فرتوتشان حساسيت دارند و براي سرپا نگه داشتن آنها از صرف هيچ هزينه اي دريغ نمي کنند؟پاسخي هم سنگ معرفت درونيشان دريافت خواهيد کرد. آنها خواهند گفت که همين بودنشان حتي وقتي ساکت و ناتوان از حرکتند باز هم بين خانواده يک نعمت است. آنها ستون هاي خيمه اي هستند که اعضاي خانواده دور و نزديک، وقت و بي وقت مي توانند به بهانه اي در اين خيمه گاه دور هم جمع شوند با هم بودن و در کنار هم حضور داشتن را تجربه کنند. به زبان ساده تر حضورساده اين پدر و مادر پير خودش باعث افزايش حضور دسته جمعي اعضاي خانواده کنار هم مي شود.
اما خيلي ها از اين برکت حضور بي خبرند. کم نيستند کساني که وقتي سرکار خود مشغولند هوش و حواسشان به تفريح و استراحت است و جالب اينکه وقتي بعد از کلي زحمت و دردسر فرصت تفريح و استراحت کنار خانوده و عزيزان را پيدا مي کنند به جان هم مي افتند و در دل استراحت، دلتنگ کار و فعاليت کسل آور خود مي شوند. آنها در تفريح سرکار خود حضور دارند و در سرکار ذهنشان در استراحتگاه پرسه مي زند و در يک کلام هرگز در زندگي آن جايي که هستند حضور ندارند.
وقتي به عبادت مشغولند حضور دل ندارند و حواسشان هزار و يک جا مي رود. وقتي به تجارت مشغول مي شوند فکر و ذهنشان در حول و حوش مسايل فرعي و جانبي دور مي زند. وقتي درسي را مطالعه مي کنند با حضور ذهن کامل به موضوع درسي دل نمي دهند و وقتي در حال امتحان دادن هستند به دليل نداشتن حضور ذهن از پاسخ ساده ترين جواب ها عاجزند. جواب هايي که وقتي از جلسه آزمون بيرون مي آيند از سادگي آنها انگشت حيرت به دندان مي گزند.
ما حضور در زندگي خودمان را از ياد برده ايم. هوش و حواس و دل و ذهنمان همه جا هست الا زندگي خودمان. به مسايل خصوصي ديگران دل مي سپاريم. اخبار بدگويي و غيبت ديگران را با جزييات کامل دنبال مي کنيم. از بودن کنار همسرو فرزندان مي زنيم و به فيلم هاي رنگ و وارنگ زل مي زنيم تا از زندگي غير واقعي هنرپيشه هاي فيلم سردر آوريم و همه چيز را از زندگي خصوصي هنرپيشه ها و بازيگران و بازيکنان محبوب خود مي دانيم، غافل از اينکه در چند قدمي ما همسر و فرزند و پدر و مادر و خواهر و برادر و دوست و آشنايي هستند که به خاطر ما در اطراف ما جمع شده اند تا حضور ما را در کنار خود تجربه کنند و ما غافل ازاين همه نياز به حضور، هوش و حواس ارزشمند خود را به فضاهاي مجازي و دنياهاي غيرواقعي و موهومي فيلم ها و داستان ها مي فرستيم. خيلي رک و پوست کنده اگر بخواهيم توضيح دهيم. بايد بگوييم که ما در بدن خود نفس مي کشيم و در زندگي جداگانه اي حضور داريم و سرانجام کار وقتي مجبوريم به دليلي از بعضي موقعيت ها و فرصت ها دل بکنيم و جابه جا شويم دلمان براي منزلگاه قبلي و همراهاني که داشتيم تنگ مي شود و خداخدا مي کنيم. اي کاش آسمان به زمين بيايد و چند ساعتي ما فرصت بيشتر بودن با عزيزانمان را پيدا کنيم. عزيزاني که سال ها کنار ما پرسه مي زدند و ما حتي يک دقيقه نگاه ساده را ازآنها دريغ مي کرديم.
راه سوم اين شماره صريح و بي پرده از جدايي ذهنيت ما از بدن فيزيکي وجسممان صحبت مي کند. راه سوم اين شماره مي گويد آهاي آدم هايي که ادعا مي کنيد ديشب خواب پدريا مادر يا همسر و فرزند مرحوم و از دست رفته را ديديد که با شما خوش و بش مي کردند و از شما مي خواستند که بيشتر کنارشان باشيد. آيا وقتي اين عزيزان کنارتان بودند از حضورشان بهره برديد؟آيا خودتان باهوش و حواس جمع کنار آنها حاضر بوديد؟ به حرف هايي که مي زدند بدون پيش داوري و قضاوت فقط گوش مي کرديد و سنگ صبورشان مي شديد؟و يا نه آن موقع هم فقط فکرخودتان و گرفتاري هاي خودتان بوديد و الان چون ديگر دسترسي به آنها نداريد. براي فرار کردن از وضعيتي که الان در آن قرار داريد. خواب حضور در مجلسي ديگر را مي بينيد؟
به راستي براي کسي که هيچ وقت جايي که بايد باشد نيست و مثل ماهي ليز است و از يک جا ماندن و يک جا ساکن و ساکت شدن مي ترسد و هميشه سعي مي کند با گوش کردن به يک موسيقي، حتي تکراري، سکوت دروني خود را پر کند و از الان زندگي اش فرار کند، به راستي براي چنين کسي زندگي چه معنايي دارد جز لحظات و فرصت هايي که هرگز استفاده نمي شوند و نگاه هايي که هيچ وقت ديده نمي شوند و خنده ها و شادي هايي که هيچ گاه از اعماق دل سرداده نمي شوند.
دوستي را سراغ دارم که هيچ وقت جايي بند نمي شود. وقتي در وطن است آرزوي سفر دارد و وقتي به مسافرت مي رود حاضراست همه دارايي اش را بدهد ودوباره به وطن برگردد. او چون در جايي که هست حضور ندارد. هميشه احساس کمبود و کسري و زيان مي کند و دايم از ترس پير شدن و از دست دادن جواني خود را به درو ديوار مي کوبد. تا سرعت پيري خود را آهسته تر سازد. اين دوست من کودکي دارد عين خودش روزي او نزد من از کودکش گله مي کرد که در مسافرت بمب ضد حال است و به هر شهري که مي رسند فوراً سراغ مقصد بعدي را مي گيرد او مي گفت فرزندش به او نرفته و اين رفتار ناپسند را از خانواده همسرش به ارث گرفته است. وقتي براي او قصه بي حضوري خودش در زندگي اش را نقل کردم و گفتم که فرزندش انعکاس کودکانه تفکر خود اوست. ازرفتارش شرمگين شد. به راستي کودکان آيينه تمام قد رفتارهاي پنهان و ناديدني پدران و مادران خود هستند و آنها تا زماني که بزرگ نشوند و در کنش هاي اجتماعي رفتار درست را نياموزند احساس مي کنند تنها رفتار و واکنش صحيح همان رفتارهاي پدر و مادرشان است. وقتي کنار فرزندانمان هستيم و حواسمان به آنها نيست، وقتي از فرصت کنار خانواده بودن براي مکالمه طولاني با همکاران و پرداختن به امور خارج از منزل استفاده مي کنيم. وقتي چند دقيقه کنار سفره نشستن و دور سيني چاي جمع شدن را براي عيب جويي و عيب بيني از يکديگر و ديگران تلف مي کنيم و از با هم بودنمان لذت نمي بريم، بديهي است که کودکان ما هم به اين نتيجه مي رسند. که اگر انسان در هر لحظه زندگي حواسش به همان لحظه اش باشد کار خطايي مرتکب شده و فرصت هاي بزرگي را از دست مي دهد. کودکان چنين خانواده هايي وقتي بزرگ مي شوند و سرشغلي مي روند، هنگام انجام کار خود هوش و حواسشان به شغل نفرات کناري است و حتي در صفحه کاريابي روزنامه ها دنبال شغل دوم هستند. آنها وقتي پاي تلويزيون مي نشينند. دايم کانال عوض مي کنند تا هم زمان چند فيلم را به طور ناقص دنبال کنند وقتي سر کلاس رياضي هستند به همه چيز فکر مي کنند غير از رياضي و زنگ ورزش سعي مي کنند تکاليف عقب مانده خود را انجام دهند. آنها هميشه وقت کم مي آورند چرا که هيچ وقت براي انجام کاري که همين الان در زندگي انجام مي دهند. حضور ذهن و هوش و حواس کافي نداشته اند. اين کودکان در آينده زندگي خانوادگي مناسبي هم نخواهند داشت. کل مکالمات آنها با همسرانشان در عرض يک ماه به يک ساعت هم نخواهد رسيد و اگر کسي حوصله کند و جمع مکالمات آنها را در طول اين يک ماه روي کاغذ بياورد. چيزي جز رد و بدل شدن چند کلمه و جمله کليشه اي و تکراري پيدا نخواهد کرد. آنها در زندگي زناشويي خود هرگز نمي توانند طعم شيرين با هم بودن را بچشند و هر کدام احساس مي کنند قرباني شده اند و همدم و مونس عوضي گيرشان آمده است. غافل ازاينکه عيب در خودشان است و با هر شخص ديگري هم ازدواج مي کردند باز هم دچار همين مشکل بودند.
آنها از رشته درسي خود راضي نيستند. شغلي را که دارند دوست نخواهند داشت. ازرفتار کودکان خود نه در ايام کودکي و نه نوجواني و نه حتي ميانسالي راضي نيستند. حاضرند تمام عمر خود را در بيرون خانه و با افراد غريبه سرکنند. اما وقتي فرزند و همسرشان از آنها مي خواهد چند ساعتي بيرون منزل زير يک درخت با هم باشند ماتم مي گيرند و مي خواهند زودتر به منزل برگردند. آن هم براي چه کاري؟خوابيدن و ديدن روياي کساني که موقع زنده بودنشان حضورشان را غنيمت نشمردند و يا فيلم ديدن و تماشاي روياي آدم هايي که زندگي و عمر و حضور ذهن خود را صرف بازي و ساختن فيلم هايي کرده اند که در نهايت کارواقعي نيستند و تخيلي اند.
ايا مي دانيد نتيجه اين همه بي حضوري چيست؟شتاب و عجله تمام ناشدني حسرت و پشيماني وصف ناپذير و از همه مهم تر نفهميدن معناي واقعي زندگي.
راه سوم اين شماره خيلي ساده است مي گويد:"در زندگي خودت حضور داشته باش. تبليغات و داستان ها و قصه هايي که در مورد زندگي سعادتمندانه برايت گفته اند و مي گويند را فراموش کن. زندگي تو همين چيزي است که الان مقابل توست، پس از آن لذت ببر و با تمام وجودت آن را لمس کن. کودکي فرزندت را ببين. فقط يک بار چنين فرصتي نصيبت مي شود. سرحالي و شادابي و لبخند همسرت را قدر بدان .گرد پيري چنان سريع بر تار و پود وجود تو و او خواهد نشست که ديگر حتي اگر بخواهي هم نمي تواني نشاني از زيبايي و سرزندگي ايام جواني در خودت و او بيابي. قدردان لحظاتي باش که همين الان در اختيارت است. بابت هر چيزي که داري شکرگزارباش و از آن استفاده کن و استفاده کردن يعني با حضور کامل دل و ذهن و حواس خود از نعمت هايي که به تو عطا شده درست استفاده کن. غذايي که مي خوري را با حضور کامل دل بخور. انگار تنها غذايي است که مي خوري و از بهشت مخصوص تو روي زمين آورده شده است. موزيک که گوش مي دهي با تمام وجود گوش بده. انگاراين موزيک فقط براي تو ساخته شده و پخش مي شود و نبايد بگذاري که حتي يک نت ساده و يک ثانيه آن از دستت بيرون رود. هر جاي جديدي که مي روي انگار کن که اين اولين و آخرين باري است که به آنجا قدم مي گذاري. با حضور کامل دل و ذهن از بودن در آنجا لذت ببر. اگر اين گونه زندگي کني و هميشه در هر لحظه از زندگي ات حضور داشته باشي، آنگاه خواهي فهميد که زندگي چقدر باشکوه و زيباست و چه صدها فرصت بي نظير در اختيار توست که فقط با حضور کامل تو مي تواند آشکار شود وروح و قلب تو را با معناهاي جديدي ازحيات آشنا سازد.
منبع: نشريه موفقيت، شماره 180