لزوم تناسب بين دعا و حاجت


 





 
بحث ما راجع به دعا بود. عرض كردم در ماه مبارك رمضان، مناسب‎ترين بحث همين بحث دعا است. چون اين ماه، ماهِ نزول كلام الهي از مصدر وحي است، و از اين طرف هم ماهي است كه عبد با ربّش سخن مي‎گويد كه مي‎گويند هم ماه "نزول " است و هم ماه "صعود "؛ ماه نزول كلام الهي به سوي عبدش و صعود كلام عبد به سوي ربّش است.
ما ‎در باب دعا‎ تقسيماتي كرديم، يك تقسيم اين بود كه دعاي مأثور و غير مأثور داريم كه راجع به دعاي غير مأثور بحث كرديم؛ و امّا در مورد دعاي مأثور كه فعلاً در اين جلسات بحثمان راجع به آن است، گفتيم كه يعني ادعيه‎اي كه در قالب خاصّي از معصومين براي ما رسيده است. دعاي مأثور نيز به موقّت و غير موقّت تقسيم مي‏شود. دعاي مأثور موقّت يعني دعايي كه مخصوص به زماني خاص يا مكاني خاص باشد.
امّا دعاي مأثور غير موقّت كه مخصوص به زمان و مكان خاصّي نيست، باز تقسيم‎بندي مي‎شود؛ يك‏وقت دعا نسبت به حاجت خاصّي از خداوند است، يعني دعا از ائمه براي ما رسيده است و فرموده‏اند كه در اين قالب اين دعا را بخوان و حاجت خاصّت را چه مادّي و چه معنوي تقاضا كن. يك‏وقت دعاي مأثوري است كه مختص به حاجت خاصّي نيست، بلكه به‏طور كلّي است؛ كه ما نظير آن را در دعاها و توسل‎ها زياد داريم، حتّي در دعاي توسّل معروفي كه ما مي‎خوانيم تعبير به "حاجات " هم دارد. يعني حاجت خاصي در آن مطرح نيست، بلكه همه حاجات را در بر مي‎گيرد. اين بحثي بود كه من مطرح كردم.
در اين جلسه مي‎خواهم مطلبي را عرض كنم. انسان در زندگي، حاجات مختلف مادّي و معنوي پيدا مي‎كند. حاجات مادّي هم اقسام خاصّي دارد؛ گرفتاري‎هاي مختلف پيدا مي‎شود. در اينجا دعا يك نوع پناه بردن است. وقتي انسان گرفتاري پيدا مي‎كند و مي‎بيند كه تدبيرهايش كارساز نيست، مي‎گردد كسي را پيدا كند كه بتواند اين گره را باز كند. لذا متناسب با گرهي كه دارد، مي‎گردد و شخص مناسبي را پيدا مي‏كند. مثال‎هاي ساده بزنم تا مطلب روشن شود؛ مثلاً اگر گرفتاري مالي دارد، مي‎رود دنبال كسي كه بتواند اين گره مالي او را باز كند؛ نمي‎رود دنبال طبيبي كه متخصص طبّ باشد.
اين كار يك نوع پناه بردن و درخواست است. دعا درخواست است، پناه بردن و درخواست كردن از موجودي است كه كارگشا و گره‏گشا است. حتّي در دعاي غير مأثور هم عرض كردم كه مثلاً اگر كسي بخواهد از خداوند طلب عفو و مغفرت كند، به مقام غفّاريت حق‏تعالي پناه مي‎برد. مي‏گويد: "يا غفّار الذّنوب اغفر لي "! يا مثلاً اگر بيمار است به مقام شافي بودن خدا پناه مي‎برد، "يا شافي اشف "! يعني متناسب با آن حاجت خودش، به وصفي از اوصاف پروردگارش پناه مي‎برد كه ما در گذشته از آن به "تناسب بين دعا و حاجت " تعبير كرديم.
ما در ادعيه مأثوره‎مان كه از ائمه(عليهم‎السلام) رسيده است، چه نسبت به حاجات خاصّه باشد و چه در ارتباط با حاجت خاص نباشد، بلكه اعم باشد، دو اسم از اسماء الهيه را مي‎بينيم. البته ممكن است يكي از آن‏ها وصف باشد، امّا ديگري اسم است. تقريباً مي‎شود گفت يكي از آن‏ها در جميع ادعيه به كار مي‎رود، امّا ديگري اين‏طور نيست.
امّا اوّل، يك اسم خاص است؛ شما در هر دعايي مي‎بينيد كه "اُلوهيت خداوند " مطرح است. مثلاً اوّل دعا "اللهم " يا "الهي " دارد. مگر اين‎طور نيست؟! دعا كه از اوّل شروع مي‎شود، با اين اسم است. اين اسم ناظر به اُلوهيت او است. لذا اين اسم خاص به كار مي‎رود. بنا بر فرض اگر ابتداي دعا هم نباشد، بالأخره در ضمن دعا مي‎بينيد باز اين اسم "الله " آورده مي‎شود، حالا به هر شكلي كه باشد.
دوم، "رب " است. اين جنبه توصيفي دارد، ولي "الله " اسم است. حتّي در آيات شريفه قرآن، در مباحث دعا هم مي‎بينيم كه "رب " به كار رفته است. مثلاً در سوره زمر مي‏فرمايد: "وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنيباً ".[1] "الله " ندارد. يا در سوره فرقان مي‏فرمايد: "قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُم ".[2] خطاب به پيغمبر است كه بگو اگر دعا و خواندنِ شما از خدا نباشد،، پروردگار من به شما اعتنايي نمي‎كند. نمي‏فرمايد: "ما يَعْبَؤُا بِكُمْ الهي "؛ بلكه ربوبيت را مطرح مي‏كند.
ما در دعاهاي مأثوره، در بين اسماء الهي، اسم "الله " را مي‎بينيم و از بين اوصاف خداي متعال هم وصف "رب " را مي‎بينيم. در يكي "مدعوّ " لحاظ شده است و در ديگري "داعي " لحاظ شده است؛ يكي سمت بالا است و يكي سمت پايين است. امّا چرا؟ بحث امشب من همين مطلب است.
حالا اين را برايتان توضيح مي‎دهم. اين كه مي‎بينيد در دعاها "الهي " و "اللّهم " و امثال اين‏ها آمده است، و حتّي در باب دعاها داريم كه ده مرتبه "يا الله " بگو و بعد دعا كن، به اين جهت است كه "الله "، اين لفظ جلاله، اسم است براي آن موجودي كه مستجمعِ جميعِ صفات است. هر كمالي را كه بخواهي، در اين اسم هست؛ هم رازق است، هم شافي است، هم كافي است، هرچه بگويي هست! "الهي "، "يا الله " و "اللّهم " يعني اي موجودي كه همه كليدها و همه خيرها در دست تو است! اي كسي كه تمام اوصاف جمال و كمال در تو است!
لذا هر حاجتي كه از حوائج باشد، در اين قالب مي‎گنجد و با اين خطاب تناسب دارد. اين‏كه شما مي‎بينيد كه در ادعيه لفظ جلاله به كار رفته، به همين دليل است. اين اسم لحاظ مدعوّ است و اشاره به طرف بالا است.
امّا صفتي كه در آن لحاظ داعي شده و در آيه هم هست، مربوط به من و تو است. "ربّ " يعني پرورش‏دهنده؛ "ربوبيت " يك امر اضافي است؛ يعني مضاف‏اليه مي‎خواهد. وقتي گفتي "رب "، پاي "مربوب " به ميان مي‏آيد. اينجا است كه پاي من و تو به ميان مي‏آيد! اين را هم بدان كه احتياج من و تو به ربوبيت، تنها در يك بُعد نيست؛ بلكه ما در تمام ابعاد وجودي، چه مادّي و چه معنوي محتاج به ربوبيت او هستيم. لذا وقتي به‏طور مطلق گفتي "رب "، اين تنها در يك بُعد نيست؛ در جميعِ ابعادِ وجودي تو است.
"ربّ " هم مثل همان "الله " در باب حاجات، فراگير مي‎شود. چون سراپاي ما احتياج است، بايد كسي را صدا بزنيم و به او پناه ببريم. حالا به چه كسي پناه ببريم؟ به كسي كه همه چيز ما در يد قدرت او است، و او همه امور ما را اداره مي‎كند. به او پناه ببريم و از او بخواهيم.
استفاده ائمّه(عليهم‏السلام) از "اللّهمّ " براي دعا كردن در حقّ ديگران
لذا شما اين دو كلمه را در ادعيه مأثوره زياد مي‎بينيد. يكي "الهي " و "اللهم " است كه زياد مي‎بينيد و غالب ادعيه ما اين‎طور شروع مي‎شود؛ ديگري هم كلمه "ربّ " است كه زياد كاربرد دارد و زياد مي‎بينيد. به همين دليل است كه ما مي‎بينيم معصومين(صلوات‎الله‎عليهم‎اجمعين)، هم در مواردي كه از آن‏ها حاجتي تقاضا مي‎شد، و هم وقتي مي‎خواستند كسي را كه دارد كار خوبي انجام مي‎دهد دعا ‎كنند، "اللهم " را به كار مي‎بردند. ائمه وقتي مي‎خواستند دعا كنند، از همين لفظ جلاله بهره‎گيري مي‎كردند.
جلسه گذشته عرض كردم كه امام حسين(عليه‎السلام) وقتي خواستند جُون را دعا كنند، سه چيز را مطرح كردند و گفتند: "اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ ".[3] مثال ديگر، ابن الشعثا است كه تيرانداز ماهري بود؛ روز عاشورا دشمن را هدف‎گيري مي‏كرد و به سمت دشمن تير مي‎انداخت. وقتي چشم امام حسين(عليه‎السلام) به اين كار او افتاد، فرمود: "اللَّهُمَّ سَدِّدْ رَمْيَتَهُ "؛ خدايا تيرهايش را به هدف بزن! "وَ اجْعَلْ ثَوَابَهُ الْجَنَّةَ ".[4] پاداش او را بهشت قرار بده! در هر دو مورد، حضرت از "أللّهمّ " براي دعا استفاده فرمودند.[5]
مورد ديگري كه حضرت او را با لفظ جلاله دعا كردند، اُم‏وهب بود. اين اُم‏وهب مي‎دانيد چه كسي است؟ در تاريخ مي‎نويسند وهب نصراني بود، اُم‏وهب هم كه مادر وهب است، نصراني بود؛ هر دو نصراني بودند. اين‏ها به دست امام حسين(عليه‏السلام) اسلام آوردند. روز عاشورا وهب حدود هفده روز بود كه با همسرش ازدواج كرده بود. در تاريخ مي‎نويسند مادر رو كرد به پسرش و گفت مگر وضع امام حسين را نمي‎بيني؟! برو پسر پيغمبر را ياري كن! دقت كنيد كه اين‏ها جزء اردوگاه امام حسين(عليه‏السلام) نبودند، بلكه خودشان آمده بودند. مادر اصرار مي‎كرد كه برو، امّا همسرش ممانعت مي‎كرد و مي‎گفت نرو! حتي تعبيراتي از مادرش هست كه برو، روز قيامت رسول خدا تو را شفاعت مي‎كند!
همسر وهب به او گفت كه من به يك شرط حاضرم كه تو بروي؛ وهب گفت چه شرطي؟! گفت من و تو با هم پيش امام حسين برويم، من حرف دارم؛ در آنجا حرف‎هايم را مي‎زنم، بعد اگر خواستي بروي، برو. خلاصه اين دو جوان خدمت امام حسين(عليه‏السلام) آمدند و وارد خيمه حضرت شدند. وهب گفت آقا، من مي‎خواهم به ميدان بروم، امّا همسرم مانع مي‎شود! همسرش هم گفت بله، من مانع مي‎شوم!
بعد به امام حسين گفت من خدمت شما آمدم براي اين كه با دو شرط، اجازه دهم كه وهب به ميدان برود و شما بايد اين دو شرط را ضمانت كنيد. اوّل اينكه مي‎دانم اگر وهب برود، شهيد مي‎شود. امّا من يك زن جوان و تنها در اين بيابان هستم؛ مي‎خواهم در اين بيابان تنها نباشم و پيش بي‎بي‎ها و خاندان شما بيايم؛ شما اين را ضمانت كنيد! دوم اينكه من مي‎دانم همسرم شهيد مي‏شود و روز قيامت به بهشت مي‎رود؛ بايد اينجا پيش شما قول بدهد كه من را فراموش نكند و با هم به بهشت برويم. مي‎نويسند: "فَبَكَي الحُسَينُ(عليه‎السلام) ". امام حسين شروع كرد هاي‏هاي گريه كردن. بعد هم حضرت هر دو شرط را ضمانت كرد و فرمود وهب كه شهيد شد، تو بيا پيش اين بي‎بي‎ها باش؛ روز قيامت هم من آنجا هستم و شفاعت مي‏كنم.

پي‌نوشت‌ها:
 

..................................................................................
[1]. سوره مباركه زمر، آيه 8
[2]. سوره مباركه فرقان، آيه 77
[3]. بحارالأنوار، ج45، ص 23
[4]. بحارالأنوار، ج45، ص 30
[5]. من در شب‎هاي ديگر در خلال بحثم اگر موفق شدم، نمونه‏هاي ديگري را مي‎آورم كه معصومين، اين لفظ جلاله را به كار مي‎گرفتند.
 

منبع:پايگاه اطلاع رساني حضرت آيه الله مجتبي تهراني
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb