تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (13)


 

نويسنده: دکتر سيد حميد روحاني (1)




 
22. آقاي منتظري براي به زير سؤال بردن امام گاهي به بيماري و رنجوري در واپسين روزهاي زندگي او متشبث مي شود و مي گويد:
... در اين اواخر ايشان بيمار بودند، سرطان داشتند، اعصابشان ناراحت بود و تقريبا از مردم منعزل شده بودند ... (2)
اين درست است که تاريخ تکرار مي شود. درباره ي پيامبر بزرگ اسلام، پيامبر رحمت و عزت گفتند «ان الرجل ليهجر» امروز نيز امام محبت و عزت و کرامت به جرم حق گويي و حق خواهي و پايبندي به اصول و موازين اسلامي و عدالت الهي مورد اين گونه اتهامات ناروا قرار مي گيرد که «بيمار بودند ...
اعصابشان ناراحت بود و تقريبا از مردم منعزل شده بودند»!! در صورتي که امام تا واپسين لحظه هاي زندگي خويش با تيزهوشي و درايت ويژه ي خويش اوضاع کشور را زير نظر داشتند و با عزمي آهنين و اراده اي پولادين تصميم گيري مي کردند.
امام اگر - بنا بر ادعاي آقاي منتظري و شبکه ي حاکم در بيت او - به علت بيماري «در اين يکي دو سال آخر از مسائل منقطع شده بود» (3) و درايت و مديريت بايسته را از دست داده بود! احاطه بر امور نداشت! و ديگران به جاي او تصميم مي گرفتند! و از مردم به کلي جدا مانده بود! و ... بايد ديد در واپسين سال عمرشان کدام ابرمرد خدا آشنايي بود که به جاي ايشان توانست آن حماسه ها را بيافريند و جهاني را به شگفتي وا دارد؟ نامه ي تاريخي به گورباچف با آن محتواي عرفاني و پيش بيني هاي ناباورانه، حکم اعدام سلمان رشدي که کاخ ها را به لرزه درآورد، عزل آقاي منتظري که ايران و انقلاب را از ورطه ي خطرناکي رهانيد، نامه ي تاريخي درباره ي ماهيت «نهضت آزادي» و ... از نبوغ فکري و ابتکارات عقلي کدام ابرمردي بود و از توان چه کسي برمي آمد؟!
راستي کدام شخص يا شخصيتي جز انسان وارسته و از خود رسته اي مانند امام مي تواند اين فراز خدايي و ملکوتي را به قلم آورد:
... من با خداي خود عهد کرده ام که از بدي افرادي که مکلف به اغماض آن نيستم هرگز چشم پوشي نکنم، من با خداي خود پيمان بسته ام که رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم، اگر تمام جهان عليه من قيام کنند دست از حق و حقيقت برنمي دارم، من کار به تاريخ و آنچه اتفاق مي افتد ندارم، من تنها بايد به وظيفه ي شرعي خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شريف و نجيب پيمان بسته ام که واقعيات را در موقع مناسبش با آنها در ميان گذارم و ... (4)
آيا اين جمله هاي روح افزاي عرفاني جز از قلم سالکي که به مرحله ي فناي في الله رسيده است و
زبان و قلم خدايي و رنگ و روي ملکوتي دارد مي تواند تراوش کند؟! آيا يک بيمار عصبي و از مردم بريده - بنا بر ادعاي آقاي منتظري - مي تواند چنين از عهد خود با خدا و خلق سخن بگويد و بر سر پيمان خود با خدا و مردم استوار بماند؟ چقدر بايستي انسان کوردل، شب زده و تاريک انديش باشد که اين فرازهاي زنده، سازنده و زندگي آفرين را ببيند و بخواند و در صدور آن از منبع زلال معرفت و امامت ترديد کند؟!
23. ما درباره ي نامه ي امام در 68/1/6 در جاي خود به طور مفصل و مبسوط به بحث و بررسي خواهيم نشست و حقايق را آشکار خواهيم ساخت، ليکن براي روشن شدن اين نکته که آقاي منتظري و دست اندرکاران کتاب خاطرات تا چه پايه اي اهل تحقيق، کشف حقيقت و پي بردن به واقعيت و دوري گزيدن از دروغ پردازي، پشت هم اندازي و سفسطه بازي هستند، بخشي از آنچه را درباره ي علل نامه ي 1/6 در کتاب خاطرات آورده اند، بازگو مي کنيم:
... در اين روزهاي آخر معلوم شد کساني به فکر بوده اند که مرحوم امام را وادار کنند آقاي حاج احمد آقا را براي بعد از خود تعيين کنند (!!) از جمله استاندار اصفهان طوماري خطاب به امام تهيه کرده بود بدين مضمون که در مسأله ي رهبري شايستگي ملاک است و همان گونه که امام محمدتقي (ع) در نه سالگي با وجود سن کم به امامت رسيد و شايستگي آن را داشت آقاي حاج احمد آقا هم شايستگي آن را دارد و خوب است شما ايشان را براي رهبري به مردم معرفي کنيد (!!) ... (5)
اين افسانه سرايي، نگارنده را به ياد سفاکان رژيم سعودي مي اندازد که زائران ايراني خانه ي خدا را به خاک و خون کشيدند و براي توجيه اين جنايت خونين خود ادعا کردند که ايراني ها مي خواستند خانه ي کعبه را از مکه بربايند! و به قم منتقل کنند. ادعاي اينکه نقشه ي انتصاب مرحوم حاج سيد احمد آقا به مقام رهبري موجب کنار زدن آقاي منتظري شده است همانند ادعاي توطئه ي انتقال خانه ي کعبه از مکه به قم است. آن کسي که از الفباي مسائل اسلامي و سياسي بيگانه نباشد درمي يابد که اين دو ادعا چقدر بي ريشه، ابلهانه و ناشيانه است و با فرهنگ و
مباني و اصول اسلام فرسنگ ها فاصله دارد.
از آقاي منتظري و دست اندرکاران کتاب خاطرات بايد پرسيد که در مورد اين ادعاي مسخره آميز چه نشانه، اماره و قرينه اي در دست دارند؟ از چه راهي به صحت آن پي بردند؟ چگونه بر ايشان «معلوم شد» که چنين برنامه اي در کار بوده است؟ آيا اين ادعا از سوي «ديوار گوشتي» هاي حاکم در بيت نامبرده ساخته و پرداخته شد و به عنوان يک واقعيت به او القا گرديد؟ يا نامبرده خواب نما شد که چنين نقشه اي در کار است. فرضا استاندار اصفهان «طوماري خطاب به امام تهيه» و پيشنهاد کرد که مرحوم حاج سيد احمد به رهبري منصوب شود؟ آيا کسي جرأت مي کرد چنين پيشنهادي را در حضور امام مطرح کند؟ آيا امام هرگز آن را مي پذيرفت؟ و اصولا به آن انديشه مي کرد؟ بر فرض محال امام نيز آن را پذيرفت. و طبق اين انگيزه، آقاي منتظري را از قائم مقامي کنار زد تا راه را براي رسيدن حاج احمد آقا به مقام رهبري هموار سازد، چرا پس از کنار زدن او از اين مقام، تلاشي جهت انتصاب مرحوم حاج سيد احمد به مقام رهبري صورت نگرفت؟ و امام او را به اين مقام منصوب نکرد؟! چرا در روزنامه يا نشريه اي به چنين طرح و نقشه کوچک ترين اشاره اي نشد؟ و نقشه مسکوت ماند؟! اصولا اگر چنين طرحي در کار بود، آيا نبايد پيش از عزل آقاي منتظري از حاج سيد احمد چهره سازي مي شد؟ روي منصب آينده ي او تبليغاتي صورت مي گرفت و روزنامه ها پيرامون آن به بحث و بررسي مي پرداختند و از صاحب نظران به ظاهر نظرخواهي مي کردند؟! راستي طومار استاندار اصفهان نبايستي در روزنامه اي، ماهنامه اي و نشريه اي منعکس مي شد؟!
اين گونه بهانه تراشي ها و تحليل هاي بي مايه و غير منطقي نشان از اين واقعيت دارد که بشر آن گاه که به کژراهه کشيده شد و از علم و عقل و انديشه دور ماند، ديدگاه ها و تحليل هاي او نيز همانند رفتار، کردار و عملکردش از ناداني، سياهي و گمراهي نشأت مي گيرد و از خردورزي، واقع گرايي و راستي و درستي فرسنگ ها فاصله مي يابد و اينجاست که به هر خار و خسي چنگ مي زند تا خود را تبرئه کند و زشتي ها و کاستي ها و نادرستي ها ي خود را پنهان و پوشيده دارد.
رژيم طاغوتي شاه آنگاه که در برابر انتقادها و اعتراضات منطقي و سازنده ي امام خود را درمانده و رسوا مي ديد، به جاي اينکه پند بگيرد و از بيراهه پويي و گمراهي خود را برهاند و راه هدايت را در پيش بگيرد به هر دروغ و نيرنگي دست مي زد تا برخورد منطقي، مردمي و اسلامي امام را به زير سؤال ببرد و خود را تبرئه کند، حرکت امام را خدشه دار سازد و خيانت هاي خود را از ديد نسل آن روز و نسل هاي ديگر پوشيده دارد.
شبکه ي مرموز حاکم در بيت آقاي منتظري نيز براي اينکه بتوانند عملکرد هاي فاجعه آميز خود را در درازاي انقلاب اسلامي از ديد ملت ايران پوشيده دارند و از برملا شدن توطئه هاي ضد انقلابي و از افشاي اين واقعيت که چگونه آقاي منتظري را آلت دست کردند و آبرو و حيثيت او را به بازي گرفتند پيشگيري به عمل آوردند، گاهي نقشه و انديشه ي انتصاب حاج سيد احمد خميني (ره) به مقام رهبري را عامل کنار زدن آقاي منتظري وانمود مي کنند و گاهي نيز نقش بيگانگان را عامل محروم شدن نامبرده از قائم مقامي مي نمايانند و از زبان او مي نويسند:
... البته درباره ي نقش عوامل خارجي که سؤال کرده بوديد، گرچه من آدمي نيستم که بخواهم در مسائل مختلف همه ي سرنخ ها را به خارج مرتبط کنم و به اصطلاح مدافع تئوري توطئه باشم اما در اين جريان بعيد نمي دانم عوامل خارجي هم مؤثر بوده باشند. ظاهرا مسأله ي برکنار کردن من از مدت ها قبل مطرح بود ولي من بي اطلاع بوده ام و شواهدي بر اين امر گواه است، از جمله چنان که در جريان مک فارلين به آن اشاره شد آقاي قرباني فر به آقاي اميد گفته بود تصميم دارند فلاني را برکنار کنند ... (6)
... به نظر مي رسد يک خط مشي در داخل کشور که از ناحيه ي بعضي صاحبان قدرت حمايت مي شد، مصلحت و بقاي خود را در القاي تعارض ميان من و امام مي ديد و به اين مسأله بيش از رسانه هاي خارجي دامن مي زد و شايد از سياست ها ي خارجي نيز محرک
اين جريان بوده است ... (7)
اولا آقاي منتظري طبق هشداري که به بزرگان داد قرار بود از «ديوار گوشتي» حرف و سخني را نپذيرد و آنچه را که از زبان آنها مي شنود مورد تحقيق و بررسي قرار دهد و کنجکاوانه پيرامون صحت و سقم آن کنکاش کند، اکنون چرا ادعاي «ديوار گوشتي» خود جناب اميد را بدون تحقيق و بررسي باور کرده و در خاطرات بازگو کرده است پرسشي است که او بايد به آن پاسخ گويد، ثانيا اگر «عوامل خارجي» و «سياست هاي خارجي» در نظام جمهوري اسلامي و در حوزه ي تصميم گيري امام تا اين پايه نقش و نفوذ داشتند که مي توانستند قائم مقام رهبري را با آن جبروت و صولتي که داشت از قدرت به زير بکشند و خانه نشين کنند، چرا کار انقلاب اسلامي را نساختند و اساس انقلاب اسلامي را از بيخ و بن بر نياوردند تا امريکا و ديگر ابرقدرت ها را از دغدغه و مخمصه اي که از اين انقلاب گريبانگير آنها شده است، برهانند و خيال نفتخواران بين المللي را براي هميشه آسوده سازند! آن دستگاه هاي پيچيده و ورزيده ي خارجي که - بنا بر اين ادعاي آقاي منتظري - در ميان نظام جمهوري اسلامي و روي امام تا اين پايه نفوذ دارد که مي تواند امام را به عزل آقاي منتظري وا دارد، حتما در ريشه کن کردن انقلاب اسلامي و فروپاشاندن نظام جمهوري اسلامي و يا دست کم در از هم گسستن شيرازه ي کشور، مهارت و قدرت بيشتري دارد، چرا در اين زمينه اقدام نکرده و از نفوذ خود بهره ي شايان نگرفته پرسشي است که آقاي منتظري بايد به آن پاسخ گويد.
ثالثا از زبان آقاي منتظري آورده اند که «... يک خط مشي در داخل کشور که از ناحيه ي بعضي
صاحبان قدرت حمايت مي شد، مصلحت بقاي خود را در القاي تعارض ميان من و امام مي ديد»! ليکن از اين نکته غافل است که تعارض ميان او و امام دامنه دارتر و ريشه اي تر از آن بود که به «القا» و تلقين نياز داشته باشد. امام ساليان دارزي پيش از عزل آقاي منتظري، از شبکه ي حاکم در بيت او سخت نگران بود و پيوسته از او مي خواست که هادي و مهدي را از خود براند و بيت خود را پاکسازي کند، ليکن آقاي منتظري با همه ي توان از آنان حمايت مي کرد و تحت نفوذ آنها بود. امام از نفوذ و رخنه ي منافقين در بيت آقاي منتظري و بازگو شدن رسوبات فکري آنان از زبان او به سختي رنج مي کشيد و از آن احساس خطر مي کرد، در صورتي که نامبرده سخنگوي نيمه رسمي منافقين شده بود و انديشه هاي زهر آگين آنان را در اعلاميه ها و سخنراني ها و مصاحبه هاي خود رواج مي داد. آقاي منتظري از مهدي هاشمي و باند آدمکشاني که دستشان به خون آيت الله شمس آبادي، روحاني بي گناه و مرحوم شيخ قنبر صفرزاده، حشمت و دو فرزند جوان او آغشته بود حمايت مي کرد و تا واپسين لحظه اي که به اعدامشان مانده بود تلاش کرد که آنان را از کيفر نجات بخشد ليکن امام هيچ گاه و هرگز اين شيوه ي خلاف شرع و قانون او را تأييد نمي کرد و طبق احکام اسلامي اصرار داشت که قانون به صورت يکسان درباره ي همه ي افراد اجرا شود. آقاي منتظري دنبال اين بود که تنها سخنان و نظريات او بدون سانسور از صدا و سيماي جمهوري اسلامي پخش شود و مي کوشيد از مصاحبه ها و مطالبي که به ضرر او و شبکه ي حاکم در بيت او مي باشد پيشگيري کند و در اعتراض به پخش اعترافات مهدي هاشمي به امام نوشت «چرا مصاحبه اي را که به ضرر من و بيت من و مدارس من بود، اجازه داديد پخش شود ...» ليکن امام سانسور را به صورت مطلق رد مي کرد، مگر در مواردي که عليه مصالح اسلام باشد.
آقاي منتظري از بيت المال در مسائل شخصي و باندي مانند صرف ميليون ها تومان وجوهات براي چاپ و پخش اعلاميه هاي ضدانقلابي (8) استفاده مي کرد و اين روش از نظر امام
ناروا و خلاف شرع بود. آقاي منتظري در حرف و عمل دچار ناهمگوني بود، به ظاهر از عدالت و مساوات حرف مي زد و تبعيض را نکوهش مي کرد، ليکن در عمل از بازجويي و تعقيب داماد و فرزندش از جانب دستگاه قضايي به شدت ممانعت و مخالفت مي کرد. اين تبعيض و خودمحوري از نظر امام محکوم و ناروا بود.
آقاي منتظري به رغم شعار قانون مداري در مواردي به قانون شکني دست مي زد و چه بسا مجرمان و خيانتکاران را که تحت تعقيب قانوني بودند در بيت خود پنهان مي کرد تا از کيفر برهند، دامادش را که طبق حکم دادگاه به تبعيد محکوم شده بود، از رفتن به محل تبعيد بازداشت و از اجراي قانون درباره ي او جلوگيري کرد و اين قانون شکني ها از نظر امام مورد نکوهش و انتقاد بود.
آقاي منتظري به رغم اينکه به مسئولان توصيه مي کرد که هر حرفي را بدون تحقيق و بررسي نپذيرند و به آن ترتيب اثر ندهند گزارش ها و نظريات باند حاکم در بيت و «ديوار گوشتي» را چشم و گوش بسته مي پذيرفت و طبق گزارشات شبکه ي حاکم در بيت، افراد و اشخاص مختلف را مورد اتهام قرار مي داد، به نمونه هايي از اين گونه اتهامات به اين و آن که در کتاب خاطرات نيز ديده مي شود، اشاره مي کنيم:
... يک عده مي خواستند بروند دفتر روزنامه ي رسالت را آتش بزنند ... به تحريک احمد آقا بنا بود اين کار بشود ... (9)
مرحوم حاج سيد احمد خميني در دوران زندگي پرافتخار خود، دستور آتش زدن کدام دفتر روزنامه، يا نشريه اي را داده بود تا تصور شود که «به تحريک او يک عده مي خواستند دفتر روزنامه رسالت را (نيز) آتش بزنند»؟! آيا آقاي منتظري حاج سيد احمد خميني (رحمه الله عليه) آن روحاني وارسته را با مهدي و هادي هاشمي مقايسه کرده است؟
در مورد ديگر از زبان آقاي منتظري آمده است:
... هدف اصلي من بودم نه سيد مهدي، شايد هدف اصلي تثبيت و موقعيت آينده ي احمد آقا بود ... (10)
کيست که نداند حاج سيد احمد خميني (ره) آينده اي درخشان و تثبيت شده داشت و براي تثبيت موقعيت خود به توطئه نيازي نداشت. اگر مي خواست رئيس جمهور شود، بي ترديد رأي اول و بالاترين آرا را به خود اختصاص مي داد، اگر مي خواست وارد مجلس شوراي اسلامي شود نيز با آراي بي مانندي به مجلس راه مي يافت و رياست مجلس را احراز مي کرد، او اصولا از قدرت گريزان بود و به همين علت در مدت هشت سال پس از رحلت امام به رغم فشارها و اصرارهايي که از هر طرف بر او وارد مي آمد از پذيرش هر گونه مسئوليت خودداري ورزيد و از زندگي طلبگي دست نکشيد.
مرحوم حاج سيد احمد براي دستيابي به قدرت که براي او آماده و تضمين شده بود، به آدمکشي، توطئه چيني و آتش افروزي نيازي نداشت، اين باند حاکم در بيت آقاي منتظري بودند که خود را ورشکسته، سرخورده، بي اعتبار، بي آبرو و از همه جا رانده مي ديدند و از قبل از پيروزي انقلاب اسلامي پيشينه ي ننگيني داشتند. آن پرونده ي همکاري با ساواک، آن همکاري مرموزانه با منافقين در زندان و آن کشتن علما و مردم بي گناه آنان را به گونه اي در ميان جامعه منفور و مطرود کرده بود که نمي توانستند در ميان مردم ظاهر شوند و ناگريز خود را در پشت چهره ي آقاي منتظري پنهان کرده و براي تثبيت آينده ي تاريک خود به توطئه و ترفند نياز داشتند که در اين راه نه تنها از ترفندهاي خود طرفي برنبستند، بلکه آقاي منتظري را هم قرباني کردند.
24. از زبان آقاي منتظري آورده اند:
... بعضي آن نامه را در همان زمان ها در دانشگاه تهران در دست آقاي سيد حميد روحاني ديده بودند ... (11)
اشاره به نامه ي 67/5/9 آقاي منتظري به امام است که در آن از منافقان دفاع شده و اجراي قانون درباره ي آنها را سخت مورد اعتراض قرار داده است، اين نامه از بي بي سي خوانده شد و خوراک تبليغاتي وسيعي براي دستگاه هاي دروغ پراکني رژيم صهيونيستي، شيطان بزرگ، کفتار پير انگلستان و ديگر نفتخواران بين المللي و عوامل و ايادي آنها فراهم ساخت. آقاي منتظري براي دفاع از شبکه ي جاسوسي که در بيت او حاکم است و تبرئه ي اطرافيان مرموز خود که اين نامه را به بي بي سي رسانده اند، به تهمت و افترا پرداخته و با اعاي دروغين اينکه «بعضي آن نامه را در همان زمان ها در دانشگاه تهران در دست آقاي سيد حميد روحاني ديده بودند»!! تلاش کرده است وانمود کند که اين نامه از طريق بيت امام انتشار يافته و به راديو بي بي سي رسيده است! در صورتي که نگارنده متن اين نامه را تا روزي که نامبرده از قائم مقامي عزل شد، نديده بود و گفتن ندارد اگر در آن روز و روزگار اين نامه ي خيانت بار به دست نگارنده مي رسيد، بي ترديد واکنش شديد و افشاگرانه ي نگارنده را به همراه داشت و صدور اعلاميه اي در تقبيح آن نامه ي ننگ بار از جانب نگارنده اجتناب ناپذير بود و اين گونه نبود که تنها در دانشگاه تهران «بعضي»؟! آن را دست نگارنده ببينند.
راستي آقاي منتظري با اين بي پروايي که به ديگران اتهام وارد مي کند و نسبت هاي ناروا مي دهد مي تواند به ديگران توصيه کند که «تحت تأثير هر حرفي واقع نشوند» و «صرف شنيدن مطالبي عليه اشخاص به آن ترتيب اثر ندهند و تحقيق بيشتري بکنند و ...»!!
البته از زاويه ي ديگري مي توان به اين گفتار و اظهار نظر آقاي منتظري (اگر به راستي از جانب او گفته شده باشد) با ديد مثبت و سازنده نگريست و چنين توجيه کرد که چون نامبرده از کاستي ها و لغزش هاي خود به خوبي آگاهي داشته و از زودباوري و تأثيرپذيري خويش زيان هاي جبران ناپذيري ديده است، به ديگران توصيه مي کند که همانند او دنباله رو نباشند، از «ديوار گوشتي» اطراف خود بپرهيزند و همانند او آلت دست بستگان، نور چشمان و باند مخوفي به نام «اطرافي»ها قرار نگيرند و دين و ايمان خود را در راه داماد و برادر داماد و ديگر اعضاي شبکه ي مرموز حاکم در بيت سودا نکنند و آب به آسياب دشمنان اسلام و ايران نريزند.
از اين رو، از زبان او مي خوانيم:
... بايد توجه کنيم که استعمار امريکا و انگليس هنوز نمرده اند و هر روز با يک روش ممکن است سر ما کلاه بگذارند. در نوشتن و در گفتن آقايان بايد دقت کنند و به صرف اينکه کسي آمد يک چيزي گفت نبايد تحريک بشوند و يک چيزي بگويند، يا چيزي بنويسند و يا اگر مي خواهند چيزي بنويسند به شکلي بنويسند که به مباني و به جايي لطمه نزند يا مورد سوء استفاده قرار نگيرد. (12)
آقاي منتظري در اين فرازها درست روي ضعف هاي خود دست گذاشته و به ديگران هشدار داده که همانند او تحريک نشوند و آلت دست قرار نگيرند، چون جز او هيچ يک از بزرگان را نمي بينيم که «به صرف اينکه کسي آمد چيزي گفت» راه افتاده باشند «چيزي» گفته و يا نوشته باشند و «به شکلي» نوشته باشند که «به مباني و جايي لطمه بزند - يا مورد سوء استفاده قرار بگيرد ...»! آقاي منتظري بود که «به صرف اينکه کسي آمد چيزي گفت» تحريک شد و «چيزها گفت و چيزها نوشت» و براي راديوهاي بيگانه، بويژه بوق هاي تبليغاتي منافقين، رژيم صهيونيستي، استکبار جهاني و شيطان بزرگ خوراک چرب و نرمي فراهم کرد که هنوز هم دارند از آن بهره برداري مي کنند.
آري! آقاي منتظري خوب مي داند که به وسيله ي شبکه ي مرموزي که در بيت او حاکم هستند چگونه تحريک شد «استعمار امريکا و انگليس که هنوز نمرده اند» چگونه بر سر او کلاه گذاشتند، از زبان او عليه اسلام، امام و انقلاب اسلامي جوسازي کردند و نقشه هاي خود را پيش بردند و بدين گونه چه ضربه هاي سنگين و جبران ناپذيري به اسلام و انقلاب اسلامي وارد شد از اين رو آقاي منتظري حق دارد به ديگران توصيه کند که از سرنوشت او عبرت بگيرند، به اطرافي ها و نور چشمي ها اعتماد نکنند و نسنجيده و تحقيق نکرده به نامه پراکني و سخن پراکني دست نزنند و بوق بيگانگان نشوند که خسر الدنيا و الآخره خواهند شد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.مورخ انقلاب اسلامي.
2. کتاب خاطرات، ص 663.
3. همان، ص 697.
4. صحيفه ي امام، ج 21، ص 332.
5. خاطرات، ص 697.
6. کتاب خاطرات، ص 670.
7. همان، ص 720.
8. و در سال هاي اخير اقدام به تاسيس وب سايت شخصي.
9. همان، ص 653.
10. همان، ص 610.
11. همان، ص 640.
12. همان، ص 83، تکيه روي فرازها از نگارنده است.
 

منبع:نشريه 15 خرداد، شماره 6.