يادداشت هاي به ياد ماندني از روزهاي به ياد ماندني (3)


 





 
57/11/17
امام در جمع علما و روحانيون تهران و ديگر شهرستان ها، آقاي
فلسفي واعظ را به حضور فراخواند و از او خواست در آن جمع سخنراني کند. آقاي فلسفي پس از هفت سال ممنوع المنبر بودن امروز براي نخستين بار در حضور امام به سخنراني پرداخت. (1) در اين سخنراني از خفقان دوران رضاخان و محمدرضا سخن گفت و اين خاطره ي شيرين را بيان کرد:
«در دوران رضاخان خفقان به حدي شديد بود که حتي براي تجديد چاپ کتاب حافظ هم بايد از دستگاه سانسور رضاخاني اجازه مي گرفتند و سانسورچي ها هم تا آن حد وحشت داشتند که هر جا در کتاب نام يا عنوان «رضا» را مي ديدند براي اينکه بعدا دچار دردسر نشوند آن را اساسا حذف مي کردند. ناشري کتاب حافظ را به اداره ي سانسور مطبوعات و انتشارات برد و اجازه ي تجديد آن را تقاضا کرد به او گفتند برو هفته ي ديگر بيا. هفته ي بعد وقتي که مراجعه کرد ديد به همه ي صفحه هاي کتاب حافظ مهر مجاز است خورده است، به جز يک صفحه که به او گفتند در اين صفحه آمده است: «رضا به داده بده و ز جبين گره بگشا». گفتند اين اسم «رضا» را بايد حذف کني. ناشر گفت اين يک مصرع از شعر حافظ است چگونه آن را بردارم و ثانيا اگر کلمه ي «رضا» را بردارم چه چيز جاي آن بگذارم. سانسورچي بي سواد دوران رضاخاني پاسخ داد من چه مي دانم! بنويس تقي به داده بده، نقي به داده بده، علي به داده بده!! از نقل اين داستان توسط آقاي فلسفي حضار به شدت خنديدند.»
شنيدم که اهالي کردستان طي راهپيمايي باشکوهي از امام و دولت مهندس بازرگان پشتيباني کردند و اين شعار را مي دادند:
سني و شيعه فرقي نيه
رهبر ما خمينيه
در تهران نيز صدها هزار نفر به خيابان ها ريختند و پشتيباني خود را از دولت موقت مهندس بازرگان اعلام کردند.
در زاهدان چماق به دستان با اتومبيل وارد صف تظاهرکنندگان شدند و چند تن را شهيد و
بيش از 60 تن را مجروح کردند و بيش از يکصد دستگاه وسيله ي نقليه ي مردم را منهدم کردند.
57/11/18
اطلاعيه ي «نهضت آزادي» مايه ي شگفتي من شد. اين گروه در پي ساليان درازي دنباله روي از تز استعماري «اسلام منهاي روحانيت» با 180 درجه چرخش اعلام کرد:
بسمه تعالي
اکنون که رهبر بزرگ و زعيم عالي قدر، امام خميني بنا به حق شرعي و قانوني خويش، در اين موقعيت حساس و تعيين کننده و تاريخي، جناب آقاي مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن وابستگي حزبي، به رياست دولت موقت انقلابي، شرعي و قانوني برگزيده اند، ما اين انتصاب انقلابي و تاريخ ساز را به ملت شريف و فداکار ايران تبريک مي گوييم و از آنجا که به فرمان آيه ي شريفه ي «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم» اطاعت از اين امر را وظيفه ي شرعي و عقيدتي خود به شمار مي آوريم.
و از آنجا که بر طبق اصول والاي اسلامي و به خصوص مذهب شيعه که مرجعيت عالي آن به عنوان نيابت از امام، حق عزل و نصب دارد، وظيفه ي خود مي دانيم که به برادر ارجمند آقاي مهندس بازرگان اطمينان دهيم که هر چه بيشتر در جهت رسالت مکتبي و تشکيلاتي که نهضت آزادي ايران بر دوش دارد، بر تلاش هاي خود بيفزاييم تا ايشان با فراغ خاطر و بدون نگراني به مأموريت خطيري که بر عهده دارند بپردازند و توفيق او را در اين امر مهم از پروردگار بزرگ خواستاريم.
نهضت آزادي ايران
يکي از دوستان از قم زنگ زد که ساعت 10/45 صبح امروز (57/11/18) هزاران تن از طلاب در حالي که دو پيراهن آغشته به خون دو شهيد را بر سر دست داشتند به تظاهرات خياباني دست زدند، مردم نيز سيل آسا به آنان پيوستند. کماندوهاي شاه با حمله به تظاهرکنندگان با آنان درگير شدند از تعداد تلفات هنوز خبري نرسيده است.
57/11/19
امروز نيز مردم تهران در يک راهپيمايي ميليوني به دولت بازرگان رأي اعتماد دادند.
بختيار طي نطقي گفته است در يک کشور نمي شود دو دولت و دو قانون حاکم باشد. مردم در پاسخ به او، امروز شعار دادند: يک قانون، يک دولت اما به رأي ملت
دولت هاي ليبي و شوروي دولت بازرگان را به رسميت شناختند.
وزارتخانه هاي دارايي، بهداري، امور خارجه، دادگستري، آباداني و مسکن، آب و برق وفاداري خود را به دولت بازرگان اعلام کردند. کارمندان برخي از وزارتخانه ها از ورود وزراي کابينه ي بختيار به وزارتخانه جلوگيري کردند و با مشت هاي گره کرده و با شعار «مرگ بر بختيار نوکر بي اختيار» وزراي کابينه ي قلابي او را فراري دادند.
آيت الله حاج سيد احمد خوانساري به ملاقات امام آمد. جعفر (2) نيز او را همراهي مي کرد. آن گاه که به امام خبر رسيد آيت الله خوانساري براي ديدار ايشان وارد اقامتگاه شده اند و جعفر نيز با ايشان همراه است. امام اعلام کرد، جعفر نبايد به ملاقات من بيايد. از اين رو، جمعي از محافظان در راهرويي که به اتاق امام منتهي مي شد صف کشيدند و پس از ورود آيت الله خوانساري راه را بر جعفر بستند و از ورود او به محل اقامت امام جلوگيري کردند. ملاقات آقاي خوانساري با امام بيش از چند دقيقه اي نپاييد.
ساعت ده صبح امروز که در دفتر آقاي رباني شيرازي نشسته بودم يکي از محافظان وارد شد و خطاب به ايشان اظهار کرد شخصي که خود را از فرماندهان ارتش معرفي مي کند درخواست ملاقات با شما را دارد، آقاي رباني پرسيدند که نام او چيست؟ پاسخ داد که نام خود را نمي گويد آقاي رباني گفتند او را بياوريد. چند دقيقه بعد مرد ميان سالي که لباس سويل بر تن داشت وارد شد و چون نگارنده و چند تن از ميهمانان آقاي رباني که از شهرستان آمده بودند در آنجا حضور داشتند، از نشستن خودداري کرد و به آقاي رباني گفت با شما کار
خصوصي دارم. آقاي رباني او را به يکي از اتاق هاي مجاور بردند. پس از مدتي آقاي رباني آمدند، گفتند اين شخص خود را سرهنگ عزلتي معرفي کرد و گفت من در محاکمه ي شما در دادگاه نظامي عضو هيأت دادرسان بودم، آقاي رباني گفتند ليکن قيافه ي او براي من آشنا نبود. سخن خصوصي و محرمانه ي او اين بود که امريکايي ها با همدستي عوامل خود مي خواهند انقلاب ايران را به شکست بکشانند و هايزر به دو منظور به ايران آمده بود نخست اينکه اگر امام يک چهره ي چپي و ضد آمريکايي را بر سر کار آورد، به بهانه ي حمايت از دولت بختيار به کودتا دست بزنند و در برابر امام و مردم بايستند حتي اگر ايران به ويتنام ديگري بدل شود، دوم اينکه برخي از سلاح هاي پيشرفته و تجهيزات پيچيده ي نظامي از جمله هواپيماهاي اف-14 را پيش از آنکه به دست عوامل شوروي بيفتد و اسرار آن فاش شود از ايران خارج کند. او در ادامه گفته بود وقتي امام بازرگان را به عنوان رئيس دولت موقت تعيين و منصوب کرد، خيال هايزر و آمريکا کاملا راحت شد، چون از نظر امريکا مهندس بازرگان با بختيار تفاوتي ندارد، بلکه بازرگان از نظر کاخ سفيد از بختيار معقول تر و مورد اعتماد بيشتري است. و لهذا هايزر به
فرماندهان ارتش ايران سفارش کرد که از پشتيباني بختيار دست بردارند و به شما بگويم که بختيار در ظرف امروز و فردا سقوط مي کند.
درباره ي وسايل پيچيده ي نظامي و هواپيماهاي اف-14، هايزر توانست با دار و دسته ي بازرگان به توافق برسد که اين تجهيزات را از ايران خارج سازد و هايزر با آسودگي خاطر چند روز پيش ايران را ترک کرد. او به آقاي رباني گفته بود اگر امام مي خواهد انقلاب ايران با شکست مواجهه نشود، به دولت چين نزديک شود! و من نيز به سهم خود مي توانم در ايجاد ارتباط ميان انقلاب ايران و دولت چين نقشي ايفا کنم! آقاي رباني گفتند به او پاسخ دادم انقلاب اسلامي ايران به اسلام و ملت ايران متکي است و به کمک اين و آن نيازي ندارد. آقاي رباني گفتند نامبرده با نگراني و اضطراب سخن مي گفت و حالت عادي نداشت و مي گفت به زودي از ايران خارج مي شود. آقاي رباني ديدگاه ها و نظريات او را بر پايه ي تحليل مارکسيستي و مائوئيستي برداشت کردند و با وجود اين گفتند حرف هاي او را براي امام بازگو مي کنم.
57/11/20
آقاي بازرگان طي نطقي اظهار داشت:
«... مي پرسم آيا از حکم خدا که از زبان مراجع تقليد و حکام شرع و از اراده و خواسته ي اکثريت قريب به اتفاق ملت در منطق توحيدي اش و دموکراسي اش بيرون آمده باشد، آيا قانوني والاتر هست؟ درباره ي اين شعارهاي مردمي که مي گويند شعار ما حسيني است رهبر ما خميني است - الله اکبر خميني رهبر. بايد بگويم چهارده قرن گذشت و در اين مملکت شيعه به حسين توجه نمي شد ... پس از طي چهارده قرن ملت ايران کار مردم کوفه را نکرد. وفاداري نشان داد، با آغوش باز حسين زمانش را پذيرفت و کشته ها داد. حالا من مي گويم همان طور که ملت ايران کار مردم کوفه را نکرد، شما هم کار ابن زياد را نکنيد عمل ابن سعد را نکنيد. ارتش ما، سربازان ما، افسران ما شمر نباشند. اين تقاضاي بزرگي نيست که جناب دکتر شاپور بختيار لر، دکتر بختيار حر شود ...»!
گفتند در اصفهان براي نخستين بار پس از احياي رژيم کاپيتولاسيون در ايران (از سال
1343) يک مستشار نظامي امريکا را که يک راننده ي تاکسي را مضروب کرده است دستگير و در يک دادگاه مردمي محاکمه کردند و او را ناگزير ساختند که از راننده عذرخواهي کند و به او ديه بپردازد. اين برخورد انقلابي با يک تبعه ي امريکايي موجب غرور و سربلندي مردمي شده است که ساليان درازي به وسيله ي يانکي هاي بي ادب و فرهنگ تحقير شده اند.
57/11/21
در مدرسه ي علوي بودم. يکباره خبر دادند که گاردي ها به همافراني که به امام و انقلاب اسلامي پيوسته اند حمله کرده اند، فورا از مقر بيرون آمدم ديدم سيل جمعيت با فرياد الله اکبر و با شتاب و هيجان به سوي پادگان نيرو هوايي واقع در فرح آباد در حرکت است. ماشيني مرا سوار کرد، ليکن راه بندان شديدي به وجود آمده بود. بيش از ساعتي در ترافيک بوديم. وقتي به نزديک هاي پادگان رسيديم شب از نيمه گذشته بود، ازدحام عظيمي از مردم در خيابان هاي اطراف پادگان به چشم مي خورد، اما درگيري و تيراندازي قطع شده بود، مردم به شدت تظاهرات مي کردند، شعارهايي مانند: برادر همافر! مقاومت، مقاومت، برادر همافر حمايتت مي کنيم، پرسنل هوايي تو نور چشم مايي و ...
در لا به لاي تظاهرکنندگان به يکي از دوستان ديرينه که بيش از 15 سال بود او را نديده بودم، برخوردم با اصرار او به خانه اش رفتم ...
امروز خبردار شدم که نيروي نظامي نيمه شب به مردمي که در اطراف پادگان گرد آمده بودند حمله کرده و با آنان درگير شدند و شماري را دستگير و تعدادي را زخمي و يا شهيد کرده اند. مردم به مقاومت برخاستند و درگيري ادامه يافته و مردم يک کلانتري را خلع سلاح کرده اند.
فرماندار نظامي تهران طي اعلاميه اي از ساعت 4 بعد از ظهر امروز حکومت نظامي اعلام کرد. امام بي درنگ طي اعلاميه اي از مردم خواست که به حکومت نظامي اعتنا نکنند. مردم هم به خيابان ها ريختند و تظاهرات سنگيني سراسر تهران را فرا گرفت. يکي از شعارهاي مردم اين بود: حکومت نظامي لغو شد، بختيار عزل شد.
در مقر امام شايع است که نقشه ي کودتا در کار است و ممکن است امشب به اقامتگاه امام حمله شود. اين خبر موجب نگراني کساني شد که در آن محل حضور داشتند. قرار شد چند نفر امشب نخوابند و از اقامتگاه امام حفاظت و مراقبت کنند!! من و محمد منتظري و چند تن از دوستان تا سحر بيدار مانديم و شب زنده داري کرديم.
جالب اينکه مهندس بازرگان، ابراهيم يزدي، قطب زاده و دار و دسته ي آنها با اينکه احتمال حمله به اقامتگاه امام مي دادند، شب را در محل اقامت امام نماندند، با اينکه محلي براي استراحت آنها در نظر گرفته است، گذاشتند و رفتند.
57/11/22
ديشب تهران از بام تا شام بيدار بود. مردم فداکار شب را در خيابان ها گذراندند و در خيابان ها سنگربندي کردند و با آتش زدن لاستيک ها و ايجاد موانع و دست اندازها کوشيدند که از ورود سلاح هاي سنگين مانند تانک و توپ به خيابان ها پيشگيري کنند. شايع است که دولت بختيار ارتش قزوين را با توپ و تانک به سوي تهران حرکت داده است. درگيري و صداي تيراندازي ديشب و امروز حتي براي لحظه اي قطع نشد. بسياري از کلانتري ها به وسيله ي مردم تصرف و خلع سلاح شد.
ساعت 8/30 صبح از اقامتگاه امام به طرف خيابان بوذر جمهري و ميدان ارک حرکت کردم در مسير مردم فداکار و جان برکف را مي بينم که با خشم و خروش و دلاوري به هر سو در حرکتند و با مشت هاي گره کرده شعارهاي انقلابي سر مي دهند. صداي تيراندازي و آژير آمبولانس نيز پيوسته به گوش مي رسد. آن گاه که به ميدان ارک رسيدم جمعيت زيادي براي تصرف اداره ي راديو اجتماع کرده بودند. نگهبانان اداره ي راديو نمي دانم چه تعدادي از نيروهاي نظامي هستند با سرسختي مقاومت مي کنند و با شليک پياپي مردم را از ورود به ساختمان راديو باز مي دارند.
به پيشنهاد جمعي از مردم از طريق ساختمان وزارت کشور به بالاي ساختمان راديو رفتم تا با نگهبانان ساختمان که مرتب تيراندازي مي کردند گفتگو و آنان را نصيحت کنم و به تسليم در
برابر خواست مردم وادارم. نگهبانان به محض اينکه متوجه شدند که مردم از بالاي ساختمان راديو بر آنها اشراف دارند، سنگر خود را رها کردند و به زيرزمين رفتند و در آنجا گارد گرفتند. مردم وارد محوطه ي اداره ي راديو شدند. مسئولان اداره دست به دامان من شدند و خواستند که تظاهرکنندگان را از ورود به ساختمان و آسيب رسانيدن به تأسيسات باز دارم در برابر در ورودي ساختمان ايستادم و طي سخناني مسئوليت عموم توده هاي مسلمان را در قبال بيت المال يادآور شدم و بدين گونه از ورود مردم به ساختمان پيشگيري کردم. آن گاه به سراغ نگهباناني که در زيرزمين ساختمان سنگر گرفتند رفتم. آنها از زيرزمين به سوي هر کسي که مي خواست از پله ها پايين برود تيراندازي مي کردند. برخي از جوانان نظرشان اين بود که نارنجک به زيرزمين بيندازند که من با اين کار مخالفت کردم. به مقابل در زيرزمين رفتم و خطاب به نگهباناني که در زيرزمين پنهان شده بودند گفتم شما اگر فکر مي کنيد در اين زيرزمين مقاومت کنيد شاه برمي گردد و شما را پاداش مي دهد، اشتباه مي کنيد، گفتند گور پدر شاه، کي شاه را مي خواهد؟ گفتم پس چرا تسليم نمي شويد؟ گفتند اگر تسليم شويم مردم ما را تکه تکه مي کنند! گفتم من به شما تعهد مي دهم مردم نه تنها به شما آسيبي نرسانند بلکه از شما استقبال خواهند کرد! گفتند: «شما کي هستيد» گفتم: «تيراندازي نکنيد بيايم پايين تا مشخص شود چه کسي هستم.» پايين رفتم برخي از مردم خواستند با من بيايند پايين، آنها فرياد زدند کسي با شما نيايد. به زيرزمين رفتم ديدم سه سرباز و يک استوار است با آنها روبوسي کردم و دستشان را به گرمي فشردم سه قبضه ژ.س و يک کلت را به من تحويل دادند و همراه با من از زيرزمين بيرون آمدند. مردم با ديدن آنها صلوات فرستادند و آنها را به دوش کشيدند و به تظاهرات پرداختند. پس از فتح اداره ي راديو به بالاي تانکي که در آنجا بود رفتم و اين پيروزي را به مردم تبريک گفتم.
هنگام بيرون آمدن از اداره ي راديو مسئولان اداره، راه را بر من بستند، گفتند شما اگر برويد نگران اين هستيم که مردم به ساختمان يورش بياورند و به تأسيسات آسيب برسانند، گفتم وقتي مردم مي بينند عکس امام را بر در و ديوار ساختمان زده ايد و همراه با مردم شعارهاي
انقلابي مي دهيد ديگر به ساختمان حمله نخواهند کرد رشد مردم بالاتر از حرکت هاي شوونيستي است.
به اقامتگاه امام خبر آوردند که پادگان ها يکي پس از ديگري به دست مردم سقوط مي کند و عده اي به پادگان ها مي ريزند و سلاح ها را غارت مي کنند. از طرف امام مقرر شد که جمعي از برادران به پادگان ها بروند و مردم را از غارت اسلحه ها منع کنند. با ماشيني که مجهز به بلندگو بود، به پادگان دوشان تپه رفتيم. سيل مردم را ديدم که هر يک چند قبضه اسلحه، مواد منفجره و جعبه هاي فشنگ در دست داشتند و از پادگان بيرون مي آمدند. آن گاه که با بلندگو اعلام کردم امام بيرون بردن سلاح ها و مهمات از پادگان ها را منع کرده اند و هر کسي کوچک ترين چيزي از پادگان بيرون ببرد خلاف شرع کرده است، مردم هر چه را که در دست داشتند، زمين گذاشتند، ليکن عناصري که وابستگي گروهکي داشتند، نه تنها به اين هشدار من بهايي ندادند، بلکه سلاح هايي راکه مردم زمين گذاشته بودند، آنها برمي داشتند و مي بردند.
الحمدالله الذي يؤمن الخائفين و ينجي الصالحين و يرفع المستضعفين و يضع المستکبرين و يهلک ملوکا و يستخلف آخرين.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. آقاي فلسفي در تاريخ 10 بهمن 1350 ممنوع المنبر شد.
2. فرزند آيت الله خوانساري.
 

منبع:نشريه 15 خرداد، شماره 6.