خصوصیات حکومت امام علی (ع) (1)
خصوصیات حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام (1)
یکی از موضوعاتی که حقیقتاً از برکات این ماه است، توجه به زندگی امیرالمؤمنین و مولی المتقین، علی بن ابیطالب علیه السلام است. ما هیچ وقت این قدر توفیق پیدا نمی کنیم که به زندگی امیرالمؤمنین دقیق بشویم و مفاهیم مختلف و ابعاد عظیم این زندگی را مورد مطالعه قراربدهیم. نه مردم معمولی، نه گویندگان و بخصوص مسؤولان کشور اسلامی - که امروز بیش از همه به این مطالعه وشناخت احتیاج دارند - این فرصت را در ماههای دیگر کمتر به دست می آورند. هرکس هر مسؤولیتی دارد - از بالا تا پایین - احتیاج دارد که با زندگی امیرالمؤمنین و ابعاد و ریزه کاریهای آن آشنا بشود.
برحسب روایات مختلف، سنین عمر آن بزرگوار، از 58سال تا 60سال و 63سال و 65سال ذکر شده است؛ اما مشهور 63سال است یعنی همان سن نبی اکرم صلی الله علیه وآله و سلم -لیکن بیشترین معارفی که از آن بزرگوار نقل شده، مربوط به همان چهار سال و نه ماه یا ده ماه حکومت آن حضرت است، که هنگامه یی از شگفتی است. هرچه انسان نگاه می کند، می بیند واقعاً مثل یک اسطوره است. ابعاد این زندگی کمتراز پنج ساله که در آن امیرالمؤمنین حکومت کرده، حتی برای ذهن معمولی انسان قابل تصویر نیست.
ببینید حکومتها در دنیا چکاره اند. انسان نقصهای حکومتها را در طول تاریخ مشاهده کند؛ تلقیها و معارف غلطی که از حکومتها در ذهنهاست. وقتی کسی حاکم است، وقتی کسی قدرتمند است؛ وقتی شمشیر در دستش است، همه متوقعند که او مطلق العنان باشد؛ هر کاری که می خواهد، بکند و التذاذهای زندگی را مورد بهره برداری قرار بدهد. در او، مصلحت اندیشی، سیاسیکاری، برخورد با حقایق به شکلهای گوناگون - نه به شکل واحد و یکسان - مورد انتظار است. اگر غیر از این باشد، تعجب می کنند؛ چون عمل بر این روال بوده است. حکومت امیرالمؤمنین، حکومتی است که همه ی این تلقیهای غلط را نسخ کرده است.
البته آن بزرگوار مکرّر اظهار کرده و گفته که من آنچه دارم، بخشی و رشحه یی از آن چیزی است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داشته و به من آموخته است. در یکی از قضایای مربوط به زهد امیرالمؤمنین، آن راوی یی که خدمت حضرت رفته بود، می گوید: دیدم که این بزرگوار، نان خشکی را با کیفیت کذایی با زحمت می خورد. گفتم که یا امیرالمؤمنین! چرا این قدر به خودت زحمت می دهی؟ گریه کرد و گفت: پدرم به قربان آن کسی که در تمام مدت عمر، یا شاید مثلاً مدت حکومت، شکم خود را از نان گندم پرنکرد: یعنی پیامبراکرم این، وضع امیرالمؤمنین و شاگردی او نسبت به پیامبر است. به هر حال، آنچه که از حکومت امیرالمؤمنین در مقابل ماست، چیزعجیبی است. اگر خطوط زندگی امیرالمؤمنین در این چند سال برجسته است، شاید یک علتش این باشد که مخالفان عمداً سعی کردند که نسبت به آن بزرگوار عیبجویی کنند. از لابلای عیبجوییهای آن ها، حقایق زیادی معلوم شده است. من امروز می خواهم چند جمله یی در این باره صحبت کنم؛ یعنی زندگی آن بزرگوار در مقام یک حاکم. البته آن کسی که باید از این نکات درس بگیرد، اوّل خود منم و بعد هم همه ی مسؤولان کشور در سطوح مختلف؛ اما مردم معمولی هم بایستی درسهای زیادی را از این زندگی فرابگیرند.
اوّل، قاطعیت و صلابت در راه حق است. این خصوصیت، اگر بگوییم مهمترین، حداقل بارزترین خصوصیت زندگی امیرالمؤمنین است. آن چیزی که اوّل از این دستگاه حکومت مشاهده می شود، این است که امیرالمؤمنین بعد از تشخیص حق، هیچ چیزی نمی تواند جلوی راه حق او را بگیرد. پیامبر درباره ی او فرموده است: « خشن فی ذات الله » (1) امیرالمؤمنین از جمله ی کسانی است که در راه خدا، هیچ کس و هیچ چیزی نمی تواند جلوی او را بگیرد ومانع او بشود؛ آنچه را که تشخیص داد، بدون هیچ گونه مبالاتی عمل می کند. اگر به سرتاسر زندگی امیرالمؤمنین نگاه کنید، این خصوصیت را مشاهده می کنید؛ قاطعیت و صلابت. از اوّل نشستن بر مسند حکومت، امیرالمؤمنین این قاطعیت و صلابت را نشان می دهد. یعنی حکومت وقتی که به نام خدا و برای خدا و برای اجرای احکام الهی است، باید تحت تأثیر هیچ ملاحظه یی که مخالف با حق باشد، قرار نگیرد. این، آن منطقی است که امیرالمؤمنین دنبال می کرد. اگر دشمنان علی بن ابی طالب علیه السلام را مشاهده کنید، می بینید که این قاطعیت چه قدر مهم است.
امیرالمؤمنین با سه گروه رو به رو شد: قاسطین، ناکثین و مارقین؛ آن کسانی که ظلم کردند، آن کسانی که بیعت را شکستند، آن کسانی که از دین خارج شدند. یک دسته، آن دسته ی اهل شام بودند؛ یعنی اصحاب معاویه و عمر و عاص، که بعضی از اینها سابقه ی اسلام نسبتاً طولانی هم داشتند، و بعضی هم جدید الاسلام بودند؛ یعنی دو، سه سال از زمان پیامبررا به مسلمانی گذرانده بودند و چیزی از آن زمان را درک نکرده بودند؛ عمده ی دوران اسلامشان، متعلق به بعد از زمان پیامبر بود. بعضیها هم بودند که در همان جناح شام، جزو اصحاب پیامبر محسوب می شدند. اینها قدرتی بودند که از لحاظ سیاسی قوی، از لحاظ مالی قوی، ازلحاظ مانورهای حکومتی قوی، با امکانات فراوان، در مقابل امیرالمؤمنین قرار داشتند. امیرالمؤمنین، هیچ ملاحظه یی در برابر آنها نکرد.
البته این نبود که آن حضرت، حاکم شام را فقط فاسق بداند و با او مبارزه کند؛ چون در میان حکام امیرالمؤمنین، همه که عادل نبودند.
وقتی که علی بن ابیطالب به حکومت رسید، اینها حاکم بودند، همه هم بودند؛ اینها که عادل نبودند. عدالت، شرط فرمانداری و استانداری امیرالمؤمنین نبود؛ آدمهای ضعیف الایمانی هم در میانشان وجود داشتند. زیاد بن ابیه، ظاهراً از قبل از زمان امیرالمؤمنین، در همین فارس و کرمان و این مناطق حاکم بود زمان امیرالمؤمنین، در همین فارس و کرمان و این مناطق حاکم بود؛ زمان امیرالمؤمنین هم حاکم بود؛ امام حسن هم که به خلافت رسیدند، بازحاکم بود؛ البته بعد هم به معاویه ملحق شد. بنابراین، مسأله، مسأله ی ظلم بود؛ مسأله ی تغییر روش خط اسلامی و تغییر جهت دادن به زندگی مسلمین بود. این بود که امیرالمؤمنین ایستادگی کرد و تحت تأثیر هیچ ملاحظه یی قرار نگرفت.
ازآن مشکلتر، اصحاب جمل بودند که عایشه ی ام المؤمنین، با آن احترامی که بین مسلمین دارد، جزو اینهاست، طلحه و زبیر نیز دو نفر از اقدمین مسلمانان، از صحابیهای بزرگ پیامبر، از دوستان خود امیرالمؤمنین و بعضاً خویشاوند- زبیر، پسرعمه ی امیرالمؤمنین و پیامبر بود- اینها همه یک طرف مجتمع بودند، و علی علیه السلام یک طرف دیگر او تکلیفش را تشخیص داد و قاطع حرکت کرد.
من وقتی در مقیاس زمان خودمان مقایسه می کنم، می بینم که زندگی امام بزرگوارمان( رضوان الله تعالی علیه ) عکس و تصویری ازهمان زندگی است. روشها، منطبق با همان روشهای امیرالمؤمنین، قاطع و بی ملاحظه. امیرالمؤمنین، مرد سنگدلی نبود. رحیمتر از او، دل نازک ترازاو، گریه کننده تر از او - اما در مقابل ضعفا، در مقابل کسانی که حقّ آنها تضییع می شود - چه کسی بود؟ اما آن جایی که حقّ تهدید می شود، امیرالمؤمنین صلابتی از خودش نشان می دهد که نظیرش را در طول تاریخ اسلام نمی شود پیدا کرد.
بعضی از روایات باب ولایت نشان می دهد که این طور افرادی اگر همه ی عمرشان را عبادت بکنند، اما ولیّ خدا را نشناسند، تا به دلالت او حرکت بکنند و مسیر را با انگشت اشاره ی او معلوم نمایند، این چه فایده یی دارد؟« و لم یعرف ولایة ولیّ الله فیوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته »(3) این، چه طور عبادتی است؟! امیرالمؤمنین با اینها درگیر بود.
اگر کسی از این طریق تخطی بکند، با شمشیر علوی مواجه می شود. در همین خطبه می فرماید: «الا و انّی اقاتل رجلین »(6) من با دو کس می جنگم: « رجلا ادعی ما لیس له و اخر منع الذی علیه؛ » (7) یکی آن کسی که چیزی را که متعلق به او نیست- مالی را، مقامی را، حقّی را که به او تعلق ندارد-بخواهد دست بیندازد و بگیرد؛ نفر دوم کسی است که حقّی را که برگردن اوست و باید ادا بکند، ادا نکند. مثلاً باید به جهاد برود، اما نرود؛ باید ادای مال بکند، اما نکند؛ باید در اجتماع مسلمین شرکت کند، اما نکند. او قاطعانه این مطالب را می فرمود. «و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبلة و لا یحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصبّر»(8) باب جنگ با اهل قبله بر روی شما باز شد. زمان پیامبر، چه موقع چنین چیزی بود؟
عمار یاسر در جنگ صفین ملتفت شد که در یک گوشه ی لشکر همهمه است. خودش را رساند، دید یک نفر آمده و سوسه کرده که شما با چه کسانی دارید می جنگید، طرف مقابل شما مسلمانند و نماز می خوانند و جماعت دارند!
یادتان است که در جنگ تحمیلی، وقتی بچه های ما می رفتند سنگرهای دشمن را می گرفتند و آنها را اسیر می کردند و به داخل سنگر می آوردند، وقتی جیبهایشان را می گشتند، مهر و تسبیح پیدا می کردند! آنها جوانان مسلمان شیعه ی عراقی بودند که مهر وتسبیح در جیبشان بود؛ اما طاغوت شیطان از آنها استفاده می کرد. این دست مسلمان تا وقتی ارزش دارد و دست مسلمان است، که به اراده ی خدا حرکت کند. اگر این دست به اراده ی شیطان حرکت کرد، همان دستی می شود که باید قطعش کرد. این را امیرالمؤمنین خوب تشخیص می داد.
این، بصیرت عمار را نشان می دهد. بصیرت، چیز خیلی مهمی است. من در تاریخ هرچه نگاه کردم، این نقش را در عمار یاسر دیدم. مواردی را که عمار یاسر خودش را برای روشنگری رسانده بود، من در جایی یادداشت کرده ام؛ اما دم دستم نبود که بخواهم پیدا کنم و در این جا مطرح نمایم. خدای متعال، این مرد را از زمان پیامبر برای زمان امیرالمؤمنین ذخیره کرد، تا در این مدت به روشنگری و بیان حقایق بپردازد.
تمام قدرتمندان و ستمگران عالم آمدند، بر تل باطل چیزی افزودند. همه ی شیطان صفتان در طول تاریخ و در زمان ما آمدند، براین سد باطل - که مقابل راه امیرالمؤمنین و بندگان خدا را می گیرد- چیزی اضافه کردند حق می خواهد این تل را از سر راه بردارد و این سد را بشکافد؛ کار آسانی نیست. کار سختی است. تحمل و صبر و ظرفیت و رجوع به قدرت نفسانی و جوشندگی از درون لازم دارد، تا انسان بتواند راه حق را برود. البته وقتی که انسان توانست راه حقّ را هموار کند، آن وقت زندگی، زندگی لذتبخشی است. زندگی یی که در آن ظلم نباشد، زندگی یی که در آن زورگویی نباشد، زندگی یی که در آن تحمیل نباشد، زندگی یی که در آن شیطان بر اعمال و افکار انسان مسلط نباشد، زندگی بسیار روحانی و معنوی یی است.
شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
برحسب روایات مختلف، سنین عمر آن بزرگوار، از 58سال تا 60سال و 63سال و 65سال ذکر شده است؛ اما مشهور 63سال است یعنی همان سن نبی اکرم صلی الله علیه وآله و سلم -لیکن بیشترین معارفی که از آن بزرگوار نقل شده، مربوط به همان چهار سال و نه ماه یا ده ماه حکومت آن حضرت است، که هنگامه یی از شگفتی است. هرچه انسان نگاه می کند، می بیند واقعاً مثل یک اسطوره است. ابعاد این زندگی کمتراز پنج ساله که در آن امیرالمؤمنین حکومت کرده، حتی برای ذهن معمولی انسان قابل تصویر نیست.
ببینید حکومتها در دنیا چکاره اند. انسان نقصهای حکومتها را در طول تاریخ مشاهده کند؛ تلقیها و معارف غلطی که از حکومتها در ذهنهاست. وقتی کسی حاکم است، وقتی کسی قدرتمند است؛ وقتی شمشیر در دستش است، همه متوقعند که او مطلق العنان باشد؛ هر کاری که می خواهد، بکند و التذاذهای زندگی را مورد بهره برداری قرار بدهد. در او، مصلحت اندیشی، سیاسیکاری، برخورد با حقایق به شکلهای گوناگون - نه به شکل واحد و یکسان - مورد انتظار است. اگر غیر از این باشد، تعجب می کنند؛ چون عمل بر این روال بوده است. حکومت امیرالمؤمنین، حکومتی است که همه ی این تلقیهای غلط را نسخ کرده است.
البته آن بزرگوار مکرّر اظهار کرده و گفته که من آنچه دارم، بخشی و رشحه یی از آن چیزی است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داشته و به من آموخته است. در یکی از قضایای مربوط به زهد امیرالمؤمنین، آن راوی یی که خدمت حضرت رفته بود، می گوید: دیدم که این بزرگوار، نان خشکی را با کیفیت کذایی با زحمت می خورد. گفتم که یا امیرالمؤمنین! چرا این قدر به خودت زحمت می دهی؟ گریه کرد و گفت: پدرم به قربان آن کسی که در تمام مدت عمر، یا شاید مثلاً مدت حکومت، شکم خود را از نان گندم پرنکرد: یعنی پیامبراکرم این، وضع امیرالمؤمنین و شاگردی او نسبت به پیامبر است. به هر حال، آنچه که از حکومت امیرالمؤمنین در مقابل ماست، چیزعجیبی است. اگر خطوط زندگی امیرالمؤمنین در این چند سال برجسته است، شاید یک علتش این باشد که مخالفان عمداً سعی کردند که نسبت به آن بزرگوار عیبجویی کنند. از لابلای عیبجوییهای آن ها، حقایق زیادی معلوم شده است. من امروز می خواهم چند جمله یی در این باره صحبت کنم؛ یعنی زندگی آن بزرگوار در مقام یک حاکم. البته آن کسی که باید از این نکات درس بگیرد، اوّل خود منم و بعد هم همه ی مسؤولان کشور در سطوح مختلف؛ اما مردم معمولی هم بایستی درسهای زیادی را از این زندگی فرابگیرند.
قاطعیت و صلابت در راه حق، اوّلین خصوصیت
اوّل، قاطعیت و صلابت در راه حق است. این خصوصیت، اگر بگوییم مهمترین، حداقل بارزترین خصوصیت زندگی امیرالمؤمنین است. آن چیزی که اوّل از این دستگاه حکومت مشاهده می شود، این است که امیرالمؤمنین بعد از تشخیص حق، هیچ چیزی نمی تواند جلوی راه حق او را بگیرد. پیامبر درباره ی او فرموده است: « خشن فی ذات الله » (1) امیرالمؤمنین از جمله ی کسانی است که در راه خدا، هیچ کس و هیچ چیزی نمی تواند جلوی او را بگیرد ومانع او بشود؛ آنچه را که تشخیص داد، بدون هیچ گونه مبالاتی عمل می کند. اگر به سرتاسر زندگی امیرالمؤمنین نگاه کنید، این خصوصیت را مشاهده می کنید؛ قاطعیت و صلابت. از اوّل نشستن بر مسند حکومت، امیرالمؤمنین این قاطعیت و صلابت را نشان می دهد. یعنی حکومت وقتی که به نام خدا و برای خدا و برای اجرای احکام الهی است، باید تحت تأثیر هیچ ملاحظه یی که مخالف با حق باشد، قرار نگیرد. این، آن منطقی است که امیرالمؤمنین دنبال می کرد. اگر دشمنان علی بن ابی طالب علیه السلام را مشاهده کنید، می بینید که این قاطعیت چه قدر مهم است.
امیرالمؤمنین با سه گروه رو به رو شد: قاسطین، ناکثین و مارقین؛ آن کسانی که ظلم کردند، آن کسانی که بیعت را شکستند، آن کسانی که از دین خارج شدند. یک دسته، آن دسته ی اهل شام بودند؛ یعنی اصحاب معاویه و عمر و عاص، که بعضی از اینها سابقه ی اسلام نسبتاً طولانی هم داشتند، و بعضی هم جدید الاسلام بودند؛ یعنی دو، سه سال از زمان پیامبررا به مسلمانی گذرانده بودند و چیزی از آن زمان را درک نکرده بودند؛ عمده ی دوران اسلامشان، متعلق به بعد از زمان پیامبر بود. بعضیها هم بودند که در همان جناح شام، جزو اصحاب پیامبر محسوب می شدند. اینها قدرتی بودند که از لحاظ سیاسی قوی، از لحاظ مالی قوی، ازلحاظ مانورهای حکومتی قوی، با امکانات فراوان، در مقابل امیرالمؤمنین قرار داشتند. امیرالمؤمنین، هیچ ملاحظه یی در برابر آنها نکرد.
البته این نبود که آن حضرت، حاکم شام را فقط فاسق بداند و با او مبارزه کند؛ چون در میان حکام امیرالمؤمنین، همه که عادل نبودند.
وقتی که علی بن ابیطالب به حکومت رسید، اینها حاکم بودند، همه هم بودند؛ اینها که عادل نبودند. عدالت، شرط فرمانداری و استانداری امیرالمؤمنین نبود؛ آدمهای ضعیف الایمانی هم در میانشان وجود داشتند. زیاد بن ابیه، ظاهراً از قبل از زمان امیرالمؤمنین، در همین فارس و کرمان و این مناطق حاکم بود زمان امیرالمؤمنین، در همین فارس و کرمان و این مناطق حاکم بود؛ زمان امیرالمؤمنین هم حاکم بود؛ امام حسن هم که به خلافت رسیدند، بازحاکم بود؛ البته بعد هم به معاویه ملحق شد. بنابراین، مسأله، مسأله ی ظلم بود؛ مسأله ی تغییر روش خط اسلامی و تغییر جهت دادن به زندگی مسلمین بود. این بود که امیرالمؤمنین ایستادگی کرد و تحت تأثیر هیچ ملاحظه یی قرار نگرفت.
ازآن مشکلتر، اصحاب جمل بودند که عایشه ی ام المؤمنین، با آن احترامی که بین مسلمین دارد، جزو اینهاست، طلحه و زبیر نیز دو نفر از اقدمین مسلمانان، از صحابیهای بزرگ پیامبر، از دوستان خود امیرالمؤمنین و بعضاً خویشاوند- زبیر، پسرعمه ی امیرالمؤمنین و پیامبر بود- اینها همه یک طرف مجتمع بودند، و علی علیه السلام یک طرف دیگر او تکلیفش را تشخیص داد و قاطع حرکت کرد.
من وقتی در مقیاس زمان خودمان مقایسه می کنم، می بینم که زندگی امام بزرگوارمان( رضوان الله تعالی علیه ) عکس و تصویری ازهمان زندگی است. روشها، منطبق با همان روشهای امیرالمؤمنین، قاطع و بی ملاحظه. امیرالمؤمنین، مرد سنگدلی نبود. رحیمتر از او، دل نازک ترازاو، گریه کننده تر از او - اما در مقابل ضعفا، در مقابل کسانی که حقّ آنها تضییع می شود - چه کسی بود؟ اما آن جایی که حقّ تهدید می شود، امیرالمؤمنین صلابتی از خودش نشان می دهد که نظیرش را در طول تاریخ اسلام نمی شود پیدا کرد.
جناح منحرف در مسأله ی ولایت
ولایت، اساسی ترین مسأله ی دین
بعضی از روایات باب ولایت نشان می دهد که این طور افرادی اگر همه ی عمرشان را عبادت بکنند، اما ولیّ خدا را نشناسند، تا به دلالت او حرکت بکنند و مسیر را با انگشت اشاره ی او معلوم نمایند، این چه فایده یی دارد؟« و لم یعرف ولایة ولیّ الله فیوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته »(3) این، چه طور عبادتی است؟! امیرالمؤمنین با اینها درگیر بود.
دستی که باید قطع کرد
اگر کسی از این طریق تخطی بکند، با شمشیر علوی مواجه می شود. در همین خطبه می فرماید: «الا و انّی اقاتل رجلین »(6) من با دو کس می جنگم: « رجلا ادعی ما لیس له و اخر منع الذی علیه؛ » (7) یکی آن کسی که چیزی را که متعلق به او نیست- مالی را، مقامی را، حقّی را که به او تعلق ندارد-بخواهد دست بیندازد و بگیرد؛ نفر دوم کسی است که حقّی را که برگردن اوست و باید ادا بکند، ادا نکند. مثلاً باید به جهاد برود، اما نرود؛ باید ادای مال بکند، اما نکند؛ باید در اجتماع مسلمین شرکت کند، اما نکند. او قاطعانه این مطالب را می فرمود. «و قد فتح باب الحرب بینکم و بین اهل القبلة و لا یحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصبّر»(8) باب جنگ با اهل قبله بر روی شما باز شد. زمان پیامبر، چه موقع چنین چیزی بود؟
عمار یاسر در جنگ صفین ملتفت شد که در یک گوشه ی لشکر همهمه است. خودش را رساند، دید یک نفر آمده و سوسه کرده که شما با چه کسانی دارید می جنگید، طرف مقابل شما مسلمانند و نماز می خوانند و جماعت دارند!
یادتان است که در جنگ تحمیلی، وقتی بچه های ما می رفتند سنگرهای دشمن را می گرفتند و آنها را اسیر می کردند و به داخل سنگر می آوردند، وقتی جیبهایشان را می گشتند، مهر و تسبیح پیدا می کردند! آنها جوانان مسلمان شیعه ی عراقی بودند که مهر وتسبیح در جیبشان بود؛ اما طاغوت شیطان از آنها استفاده می کرد. این دست مسلمان تا وقتی ارزش دارد و دست مسلمان است، که به اراده ی خدا حرکت کند. اگر این دست به اراده ی شیطان حرکت کرد، همان دستی می شود که باید قطعش کرد. این را امیرالمؤمنین خوب تشخیص می داد.
عمار یاسر، افشا کننده ی فتنه ها
این، بصیرت عمار را نشان می دهد. بصیرت، چیز خیلی مهمی است. من در تاریخ هرچه نگاه کردم، این نقش را در عمار یاسر دیدم. مواردی را که عمار یاسر خودش را برای روشنگری رسانده بود، من در جایی یادداشت کرده ام؛ اما دم دستم نبود که بخواهم پیدا کنم و در این جا مطرح نمایم. خدای متعال، این مرد را از زمان پیامبر برای زمان امیرالمؤمنین ذخیره کرد، تا در این مدت به روشنگری و بیان حقایق بپردازد.
بصیرت مایه ی ایستادگی و مقاومت
تمام قدرتمندان و ستمگران عالم آمدند، بر تل باطل چیزی افزودند. همه ی شیطان صفتان در طول تاریخ و در زمان ما آمدند، براین سد باطل - که مقابل راه امیرالمؤمنین و بندگان خدا را می گیرد- چیزی اضافه کردند حق می خواهد این تل را از سر راه بردارد و این سد را بشکافد؛ کار آسانی نیست. کار سختی است. تحمل و صبر و ظرفیت و رجوع به قدرت نفسانی و جوشندگی از درون لازم دارد، تا انسان بتواند راه حق را برود. البته وقتی که انسان توانست راه حقّ را هموار کند، آن وقت زندگی، زندگی لذتبخشی است. زندگی یی که در آن ظلم نباشد، زندگی یی که در آن زورگویی نباشد، زندگی یی که در آن تحمیل نباشد، زندگی یی که در آن شیطان بر اعمال و افکار انسان مسلط نباشد، زندگی بسیار روحانی و معنوی یی است.
پینوشتها:
1-بحار الانوار، ج 21، ص385.
2- نساء: 88.
3- الاصول من الکافی، ج2، ص19.
4- نهج البلاغه، خطبه ی 173.
5-همان.
6-همان.
7-همان.
8-همان.
9- نهج البلاغه، خطبه ی 173.
شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}