دوران امام صادق( عليه السلام) و شاخصه ي آن(2)


 





 

فراز و نشيب هاي دوره ي امام صادق عليه السلام
 

از نخستين روز برانگيختگي تا لحظه ي بدرود زندگيِ پُر تلاش و پُر ثمرش33 سال طول کشيد. در اين مدت، فراز و نشيب ها و تحولات سياسي و اجتماعي، شرايط زندگي امام و شيعيان را بارها تغيير داد. شاهين ترازوي پيکار، به سود و به زبان جبهه ي تشيع، نوسان ها ديد. گاه چنان شد که خوشبين تر ها پيروزي شيعه را بسي نزديک و در دسترس ديدند و حتّي در آمادگي اوضاع براي قدرت نمايي نظامي مبالغه کردند؛ و گاه چنان شد که اختناق و فشار، مجال تنفس نيز به امام و ياران نزديکش نمي داد همه ي آرزوها را برباد رفته وانمود مي کرد. . . و امام صادق در همه ي اين احوال، همان رهرو و راهبرِ مصمم و آگاه و نستوهي بود که در ميان صدها آيت يأس و آهنگ اميد، تنها و تنها به رفتن و راه دراز را هر چه بيشتر طي کردن و مرحله هاي ناگزير را پشت سرنهادن، مي انديشد و بس. مايه هاي عشق و اخلاص و ايمانش را در همه حال و هر زمان و با شيوه متناسب، بي دريغ مبذول مي داشت و بار سنگين تکليف الهي را به سرمنزل، نزديک مي ساخت.

راز بسياري از تحريف ها و ابهام ها
 

در اين جا لازم است به يکي از تأسف انگيزترين چيزهايي که براي پژوهشگر زندگي امام صادق عليه السلام مطرح مي شود، اشاره کنيم و آن اين است که شرح زندگي امام، به ويژه در ساليان آغاز امامتش که مصادف با اواخر حکومت بني اميه بود، در هاله اي از ابهام قرار دارد. اين زندگي پُر ماجرا و حادثه خيز که کشمکش ها و فراز و نشيب هاي آن از لابلاي صدها روايت تاريخي مشاهده مي شود، نه در تاريخ و نه در گفتار محدثان و تذکره نويسان، هرگز به شکل مرتب و پيوسته منعکس نگشته و زمان و خصوصيات بيشتر حوادث آن تعيين نشده است. پژوهشگر بايد با تکيه ي بر قرائن و ملاحظه ي جريان هاي کلي زمان و مقايسه ي هر روايت با اطلاعاتي که درباره ي اشخاص يا حوادث ياد شده در آن، از منابع ديگر مي توان به دست آورد، زمان و مکان و خصوصيات حادثه را کشف کند. شايد يکي از علل اين گنگ بودن و ابهام، به ويژه در فعاليت هاي تشکيلاتي امام با يارانش در ماهيت اين کارها مي بايد جستجو کرد.
کار پنهاني و تشکيلاتي به طور معمول در صورتي که با اصول درست پنهانکاري همراه باشد، بايد همواره پنهان بماند. آن روز مخفي بوده، بعد از آن نيز مخفي مي ماند و رازداري و کتمان صاحبانش نمي گذارد پاي نامحرمي بدان جا برسد. هر گاه آن کار به ثمر برسد و گردانندگان و عاملانش بتوانند قدرت را در دست گيرند، خود، دقايق کار پنهان خود را بر ملا خواهند کرد. به همين جهت است که اکنون بسياري از ريزه کاري ها و حتّي فرمان هاي خصوصي و تماس هاي محرمانه ي سران بني عباس با پيروان افراد تشکيلاتشان در دوران دعوت عباسي در تاريخ ثبت است و همه از آن آگاهند.
بي گمان اگر نهضت علوي نيز به ثمر مي رسيد و قدرت و حکومت در اختيار امامان شيعه يا عناصر برگزيده ي آنان در مي آمد، ما امروز از همه ي رازهاي سر به مهر دعوت علوي و تشکيلات همه جا گسترده و بسيار محرمانه ي آن مطلع مي بوديم.
علت ديگر را در خصلت تاريخ نويسي و تاريخ نويسان بايد جستجو کرد. يک جمع محکومت و مظلوم اگر در تاريخِ رسمي نامي هم داشته باشد و خاطره اي هم از او ثبت شود، بي شک چنان خواهد بود که جريان حاکم و ظالم، خواسته و گفته و وانمود کرده است. براي مورخ رسمي، غير از سخنان دل آزار درباره ي محکومان که مي بايد به سعي و تلاش فراوان از اين جا و آن جا جست و با بيم فراوان ثبت کرد، جبرها و سخن هاي بسياري از حاکمان در دست هست که بي زحمت و نيز بي دغدغه مي توان به دست آورد و مزد گرفت و خطر نکرد!
اکنون اين حقيقت روشن را در کنار واقعيت ديگري مي گذاريم همه ي تواريخ معروف و معتبري که مدارک و مآخذ بيشترين تحقيقات و گزارش هاي بعدي به شمار مي آيد و تا پانصد سال بعد از زندگي امام صادق نوشته شده است، داراي صبغه ي عباسي است؛ زيرا چنان که مي دانيم، حکومت عباسيان تا نيمه ي قرن هفتم هجري ادامه داشته و همه ي تواريخ معروف قديمي در دوران قدرت و سلطنت اين سلسله ي سخت جان نوشته شده است. و با اين حال، نتيجه قابل حدس است. هرگز از يک مورخ دوران عباسي انتظار آن نيست که بتواند يا بخواهد اطلاعات درست و مرتبي از زندگي امام صادق يا هر يک از ائمه ي ديگر شيعه تحصيل و در کتاب خود ثبت کند. اين است راز بسياري از تحريف ها و ابهام ها در زندگي امام صادق.

راه آشنايي با زندگي امام صادق عليه السلام
 

تنها راهي که مي تواند ما را با خط کلي زندگي امام اشنا سازد، آن است که نمودارهاي مهم زندگي آن حضرت را در لابلاي اين ابهام ها يافته، به کمک آنچه از اصول کلي تفکر و اخلاق آن حضرت مي شناسيم، خطوط اصلي زندگينامه ي اما م را ترسيم کنيم و آنگاه براي تعيين خصوصيات و دقايق، در انتظار قرائن و دلايل پراکنده ي تاريخي نيز قرائني به جز تاريخ بمانيم.

نمودارهاي مهم و برجسته در زندگي امام صادق عليه السلام
 

نمودارهاي مهم و برجسته در زندگي امام صادق را، آن جا که به ديدگاه ويژه ي بحث ما ارتباط مي يابد، بدين شرح يافته ام:
1ـ تبيين و تبليغ مسأله ي امامت
2ـ تبليغ و بيان احکام دين به شيوه ي فقه شيعي و نيز تفسير قرآن به روال بينش شيعي
3ـ وجود تشکيلا ت پنهاني ايدئولوژيک – سياسي
يک ـ تبيين و تبليغ مسأله ي امامت
اين موضوع را مي بايد بارزترين خصيصه ي دعوت امامان شيعه دانست. از نخستين سال هاي پس از رحلت پيامبر اکرم، در همه ي دوره هاي امامت، مطلع دعوت شيعي را اثبات امامت اهل بيت پيامبر تشکيل مي داده است. اين موضوع در قيام خونين حسين بن علي و پس از آن حتّي در جنبش امامزادگاني مانند زيد بن علي نيز مشاهده مي شود. دعوت امام صادق عليه السلام نيز از اين کليت بيرون نبوده است.

مفهوم امامت در فرهنگ اسلام و مکتب تشيّع
 

پيش از ارائه ي مدارک اين موضوع، لازم است بدانيم که «امامت » در فرهنگ اسلام داراي چه مفهومي است و دعوت به امامت به چه معناست. مضمون واقعي «تبليغ امامت» در صورتي فهميده خواهد شد که مفهوم «امامت» دانسته شود.
واژه ي امامت- که در اصل به معناي مطلق پيشوايي است - در فرهنگ اسلامي بيشتر بر مصداق خاصي از آن اطلاق مي گردد و آن، پيشوايي و رهبري در شؤون اجتماعي است؛ چه فکري و چه سياسي. در هر جا از قرآن که مشتقات واژه ي امامت - ماند امام و ائمه - به کار رفته، ناظر به همين معناي خاص، يعني پيشوايي امت است. پيشوايي فکري، پيشوايي سياسي و يا هر دو، پس از رحلت پيامبر و انشعاب فکري و سياسي مسلمانان که به چند فرقه شدن پيروان اسلام انجاميد، از آن جا که نکته ي اصلي اختلاف را مسأله ي رهبري سياسي امت تشکيل مي داده و واژه ي امامت و امام سرنوشت ويژه يي پيدا کرد، بيش از هر معناي ديگري در مفهوم «رهبري سياسي» به کار رفت و کم کم معاني ديگر، تحت الشعاع اين معني قرار گرفت؛ به طوري که وقتي در قرن دوم هجري، مکاتب کلامي اسلام يکي پس از ديگري به وجود امد و گرايش هاي گوناگون اسلامي را به صورت ايدئولوژي ها و مکتب هاي مرزبندي شده و مشخص در آورد، يکي از مسائل مهم همه ي اين مکتب ها را مسأله ي «امامت» تشکيل مي داد که به معناي رهبري سياسي بود. در اين مسأله، معمولاً از شرايط و خصوصيات امام - يعني حاکم و زمامدار جامعه - سخن مي رفت و هر گروه را در اين باره عقيده و سخني بود.
در مکتب تشيع نيز- که از نظر پيروانش اصلي ترين جريان فکري اسلام است - امامت به همين معنا گرفته مي شد و نظريه ان مکتب درباره ي امام، بدين گونه خلاصه مي گشت که: امام و زمامدار سياسي جامعه ي اسلامي بايد از سوي خدا معين و به وسيله ي پيامبر معرفي شده باشد، و بايد رهبر فکري و مفسر قرآن و آگاه از همه ي رموز و دقايق دين باشد، و بايد پاک و معصوم و مبرا از هر عيب و نقيصه ي خَلقي و خُلقي و سببي باشد، و بايد از دودماني پاک و پاکدامن تولد يافته باشد، و بايد و بايد. . . . و بدين گونه، امامت که در عرف مسلمانان قرن اول و دوم به معناي رهبريِ سياسي، رهبريِ فکري و اخلاقي را نيز در مفهوم خود فراگرفت.
هنگامي که شيعه کسي را به عنوان امام مي شناخت، نه تنها اداره ي امور اجتماعي، که راهنمايي و ارشاد فکري و آموزشي ديني و تسويه و تزکيه ي اخلاقي را نيز از او انتظار مي برد؛ و اگر اين وظايف از او ساخته نمي بود، او را به عنوان «امام بحق» نمي شناخت و به حسن اداره ي سياسي و قدرت نمايي نظامي و سلحشوري و کشورگشايي- که در نظر ديگران معيارهاي بسنده اي به شمار مي آمد - قناعت نمي ورزيد.
بنابر تلقي شيعه از مفهوم امامت، امام يک جامعه، همان قدرت فائقه اي است که حرکت جمعي و منش فردي افراد آن جامعه را توجيه و رهبري مي کند و در آنِ واحد، هم آموزگار دين و اخلاق، و هم فرمانرواي زندگي و تلاش آنهاست. با اين بيان، پيامبر نيز امام است؛ چه آن که رهبريِ فکري و سياسي جامعه اي که خود شالوده ريزي کرده، به دست اوست. و پس از پيامبر نيز امت را به امامي نياز هست تا بتواند جانشين (خليفه) و ي و متحمل بار مسؤوليت هاي او - و از آن جمله رهبري سياسي - باشد. و شيعه معتقد است که اين جانشيني، طبق تصريح پيامبر، از آنِ علي بن ابي طالب و سپس متعلق به امامان معصوم آن خاندان است. (براي تفصيل و استدلال بايد رجوع شود به کتب مربوطه).
اين نکته گفتني است که آميختگي سه مفهوم «رهبريِ سياسي»، «آموزش ديني» و «تهذيب روحي» در خلافت و حکومت اسلام-که امامت و حکومت اسلام را داراي سه جنبه و سه بُعد قرار داده است؛ چنان که بعضي از متفکران برجسته ي اين زمان به درستي بيان کرده اند - ناشي از آن است که اسلام در اصل، اين سه جنبه را از يکديگر تفکيک نکرده و به عنوان برنامه اي از اين سه جهت، بر انسان عرضه شده است. پس پيشوايي امت نيز به معناي پيشوايي در اين سه جهت است و شيعه به دليل همين گستردگي معناي امامت است که عقيده دارد امام بايد از طرف خدا تعيين شود.
نتيجه آن که برخلاف نظر سطحي نگر کساني که «امامت » را چيزي در قبال «خلافت » و «حکومت» پنداشته و آن را صرفاً يک منصب معنوي و روحي و فکري شمرده اند، امام در فرهنگ تشيع «رهبر امت» است؛ هم در امور دنيايي و نظم و نسق زندگي مردم و اداره ي سياسي و اجتماعي جامعه (=رئيس دولت) و هم در تعليم و ارشاد معنوي و روحي و گره گشايي از مشکلات فکري و تبيين ايدئولوژي اسلام (=ايدئولوگ).
اين مطلب واضح، چندان از ذهن بيشتر معتقدان امامت بيگانه است که ذکر چند نمونه از صدها مدرک قرآني و حديثي از آن، زايد به نظر نمي رسد:
در کتاب «الحجه» کافي حديث مبسوطي از حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام در شناخت امامت و توصيف امام نقل شده است که متضمن خصوصيات پُر معني و جالبي است؛ از آن جمله درباره ي امت: رشته ي دين، سامان مسلمان، آبادگر جهان، سربلندي مؤمنان، رتبت پيامبران، ميراث جانشينان، خلافت خداوندگار و جانشيني پيامبر و درباره ي امام: افزايش دهنده ي ثروت عمومي، اجرا کننده ي مقررات و حدود الهي، پاسدار مرزها، امين خدا در ميان خلق، شعله ي فروزنده اي بر جايگاهي بلند، صلا دهنده ي راه خدا، مدافع حريم خدا، به خشم آورنده ي منافقان، ويرانگر بنيان کافران، عزت بخش مؤمنان، ورزيده و کاردان در زمامداري، داناي کارِ سياست، کمربسته ي فرمان خدا، خيرخواه بندگا ن خدا، نگاهبان دين خدا. . .(1)
در روايت ديگري از امام صادق صراحتاً گفته مي شود: همه ي امتيازات و نيز همه ي تعهدات پيامبر را علي و نيز امامان ديگر دارا مي باشند.(2)
در روايت ديگري از امام صادق وجوب فرمانبري از «اوصياء» يادآوري شده و سپس توضيح داده شده است که اوصياء همان کساني هستند که قرآن از آنان با تعبير «اولوالأمر» ياد کرده است.(3)
صدها روايت پراکنده در باب هاي مختلف از کتاب هاي گوناگون صريحاً مفهوم امام و امامت در فرهنگ شيعي را «زمامداري» و «اداره ي امور امت مسلمانان» دانسته و امامان اهل بيت را صاحبان حقيقي حکومت معرفي کرده است؛ به طوري که براي جستجوگر منصف جاي ترديد باقي نمي گذارد که ادعاي امامت از طرف ائمه ي اهل بيت، فراتر از رتبت فکري و معنوي، دقيقاً ادعاي حق حکومت نيز هست و دعوت همه جا گستر آنان در حقيقت دعوت به مبارزه اي سياسي - نظامي براي به دست آوردن حکومت بوده است.
اين مطلب که از چشم ده ها مؤلف و محققِ روزگارانِ بعد پوشيده مانده، در عرف مسلمانان معاصر خود آن بزرگواران، در شمار واضح ترين حقايق به شمار مي آمده است؛ تا آن جا که «کميت» - شاعر نامدار و بسيار هنرمند عرب و يکي از معروف ترين چهره هاي شيعي و شهيد گرايش هاي تند علوي خود - در يکي از چندين قصيده ي معروف خود در توصيف ائمه ي اهل بيت، آنان را سياستمداراني مي داند که برخلاف حاکمان مسلط زمان، سرپرستي و زمامداري انسان ها را با چوپاني گوسفندان و چارپايان يکسان نمي سازند.(4)

پي‌نوشت‌ها:
 

1-کافي، ج 1، ص 198.
2- جري له من افضل ما جري لمحمّد. . . و لقد حلمت علي مثل حموله. . . و کذلک يجري الائمّة الهدي واحدا بعد واحد. کافي، ج 1، ص 196.
3-کافي، ج 1، ص 189.
4-سياسه لاکم يري رعية النّاس سوره و رعية الانعام.
منبع :
شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383