كمال بلندپروازي يك انسان در دعاي سحر
كمال بلندپروازي يك انسان در دعاي سحر
هر سال با حلول ماه مبارك رمضان، هنگام سحر، شيعيان دعايي را زمزمه ميكنند كه بسيار عجيب و شگفتانگيز است، اما از آنجا كه بين بيشتر مردم، اين امر به يك عادت و آداب و رسوم سنتي و رايج تبديل و تكرار اين دعا نيز بدون توجه به معنا و محتواي آن به يك عادت ساده و معمولي تبديل شده است. اين امر ممكن است در بسياري از ادعيه ديگر هم رخ دهد اما به نظر ميرسد درباره دعاي سحر اين اتفاق به شكلي عجيبتر رخ داده باشد كه تقريبا تصورش دشوار مينمايد.
البته كساني كه كمتر توجهي به ترجمه ساده اين دعا كرده باشند به راحتي درمييابند در دعا يك بند با ريتمي موزون و مشخص و حتي با همان عبارات تكرار ميشود و تنها در ميان اين بند كلمه يا كلماتي تعويض ميگردد: "اللهم اني اسئلك من جمالك... " يا "... من كمالك... من جلالك... من آياتك... " و... سپس در ادامه همين بند توضيحي كوتاه آورده ميشود كه اين جمال يا كمال و... در مورد خدا چه ويژگيهايي دارد و در پايان، فرد نيايشكننده خواسته خود را با يك سوگند مورد تاكيد قرار ميدهد. ميدانيم كه دعا يك گفتوگوي مستقيم و بيواسطه بين بنده و پروردگار اوست كه داعي يا دعاكننده چيزي يا چيزهايي را از معبودش ميخواهد. دعا يا به تعبير زيباي فارسي "نيايش " جلوهگاه اين گفتوگوي بنده و خدا و به تعبير ظريفي گفتوگوي يك بينهايت كوچك با يك بينهايت بزرگ است. دعاهاي شيعي علاوه بر مفهوم نيايش و طرح نيازهاي بندگان داراي جنبههاي عاطفي، آموزشي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي ديگري است كه ديگران و براي مثال دكتر شريعتي در اثر معروف خود "نيايش " به زيباترين وجه به آن پرداخته است. از اين رو دعاي سحر نيز كه يكي از مهمترين و حداقل مرسومترين دعاهاي شيعي بوده از اين امر مستثني نميتواند باشد. بويژه آنكه اين دعا را منسوب به امام پنجم ميدانند كه لقب "شكافنده علوم " را داشتهاند، اما وقتي به ترجمه ساده اين دعا در كتابهاي مفاتيح الجنان يا حتي تفاسير و شروحي كه برخي بر آن نوشتهاند، مراجعه ميكنيم، متوجه يك خلأ عجيب ميشويم. نگارنده يك بار ديگر در جايي اين موضوع را مطرح كرده و هيچ داعيهاي نيز ندارد بلكه صرفا خواستار روشن شدن يك حقيقت و برطرف شدن ابهامي است كه به نظرش نسبت به ترجمه اين دعاي مشهور وجود دارد. بنابر اين ممنون صاحب نظراني خواهد بود كه بتوانند اين تناقض يا ابهام را برطرف كنند.
در غالب ترجمهها و شروح، اين طور فهميده ميشود كه در اين دعا، شخص نيازمند، ابتدا خداوند بينياز را به چيزهايي "سوگند " ميدهد تا در آخر خواسته خود را مطرح كرده و آن را طلب كند. خواسته يا خواستههايي كه به ظاهر در متن دعا نيست و در پايان هم به صراحت ذكر نشده، بلكه اين نيايشگر است كه پس از اتمام دعا به تناسب احوالات خود آن خواستهها را مطرح ميكند و اگر هم مطرح نكرد هيچ تضميني وجود ندارد و درجايي از دعا ذكر نشده است، زيرا در جريان كلي دعا چيزي خواسته نشده و تناقضي كه از آن ياد شد در همينجاست، چرا در متن دعا، شخص دعاكننده هيچ چيزي نميخواهد؟ مگر چنين امري ممكن است؟ اينجاست كه به نظر ميرسد اشكالي اساسي رخ داده باشد و آن حذف عمدي يا غيرعمدي محتواي اصلي دعا يا دستكم بگوييم ارائه يك برگردان كاملا نامناسب از آن است. حال آنكه بايد گفت اين دعا نيز مانند همه ادعيهها از همان ابتدا خواستههايي را مطرح و همين خواستهها را تا انتهاي دعا پيش ميبرد. خواستههايي كه همه ارجمند و بزرگ و بسيار تعالي بخش هستند. در اين برداشت متفاوت كه توضيح داده خواهد شد و به نظر ميرسد هم به متن نزديكتر است و هم با سبك و سياق ساير دعاها تناسب بيشتري دارد، نيايشگر به صراحت معبود خود را مورد خطاب قرار ميدهد و از همان ابتدا و قدم به قدم چيزهايي را ميخواهد كه خداوند بزرگ منبع و سرچشمه همه آنهاست. حتي ميتوان گفت در اين دعا سطح خواستهها آنچنان فرا ميرود كه از مسائل جانبي و حاشيهاي مثل طلب روزي يا اداي دين يا پناهندگي و نجات از غربت فاصله ميگيرد و در عوض چيزهاي مهمتري را ميخواهد كه تقريبا در صفات خداوند خلاصه ميشود. يعني زيبايي، كمال، قدرت، علم، بلندي، عزت و.... در واقع در اين دعا بهعمد بر يكسري ويژگيها و صفاتي تاكيد ميشود كه يك بنده نيز به حكم همان سفارش "تخلقوا باخلاق الله " ميتواند آنها را كسب كند. در احاديث و روايات بسياري آمده است بندگان بايد بكوشند تا ويژگيهاي پروردگارشان را كسب كنند و به اصطلاح خوي "خدايي " داشته باشند يا به تعبير مبسوطتري "خداگونه " شوند. به نظر ميرسد دعاي سحر، جلوهگاه چنين عرصه باشكوهي باشد كه در آن بندهاي به صراحت از معبودش ميخواهد او را از همان صفات و ويژگيهايي برخوردار كند كه بهصورت جامعتر و فراگيرتر در خود اوست. بنابراين در چنين فضا و اتمسفري به هيچ وجه نميتواند خواستههاي مادي سادهاي مثل اداي دين و شفاي بيماران و... مطرح شود و ميبينيم كه مطرح هم نشده است و همين روند تا آخر دعا استمرار مييابد. در واقع امام پنجم كه آموزگار اين دعا بوده، انسان را در جايگاهي مينشاند تا به عمد به جاي مطرح كردن آن خواهشهاي روزمره، خواهشهاي متعالي و مهمتري را از معبود خود طلب كند يا دستكم با ذكرشان بكوشد تا آنها را در خود پرورش دهد زيرا اصليترين هدف نيايش، تربيت نيايشكننده است و برقراري رابطهاي عاطفي و عاشقانه كه در پرتو آن يك انسان مومن را به تكامل معنوي و روحي برساند.
حال چنين دعايي با اين عظمت محتوا و متن چگونه ميتواند به مجموعهاي از قسم دادنها (طبق ترجمههايي كه موجود است) خلاصه شود بدون اينكه بنده چيزي را بخواهد و درپايان نيز دعا به حال خود رها ميشود به طوري كه معلوم نميگردد نيايشكننده از ابتدا تا انتها چه ميگفت و چه ميخواست. شايد برخي بگويند هدف اين دعا آموزش بوده و از ابتدا تا انتها ميخواهد مراتب صفات خداوند را شمارش كرده و به اين وسيله به نيايشكننده آموزش بدهد كه اگر چنين باشد بايد پرسيد در يك متن آموزشي چه نيازي دارد كه آن همه سوگند در آن تكرار شود. روشن است كه اين سوگندها در پي محكم كردن خواستهاي يا تضمين گرفتن نسبت به اجابت آن بايد باشد چنانكه در دعاي سحر همين كاركرد را دارد، اما اين اشكال عجيب چگونه اتفاق افتاده است؟ ملاحظه كنيد: دعا ميگويد "اللهم اني اسئلك من قدرتك... " مترجم و شارح مينويسد: "خداوندا از تو درخواست ميكنم به حق قدرتت... به حق زيباييات، به حق گراميترين آياتت و... " در حالي كه ترجمه ساده دعا اين است كه خدايا من قدرتت را ميخواهم يا زيباييات را يا...، اما در ترجمههاي موجود، كلمه "من " را كه نوعي حرف جر و به معناي "از " است، به نوعي قسم معنا ميكنند. يعني به جاي اينكه ترجمه شود فلان چيز را ميخواهم ترجمه ميشود به فلان چيز قسم كه ميخواهم. چه چيزي را ميخواهي؟ روشن نيست.
البته در ادامه هر بند از دعا داريم كه ميفرمايد: "اللهم اني اسئلك بنورك كله " و به درستي اينجا كلمه ب معناي قسم دارد. يعني در بخش نخست، نيايشكننده چيزي را ميخواهد و در بخش دوم خواستهاش را با يك ذكر قسم قطعي ميكند و در بخش سوم با يك توضيح جامع به اين بند پايان ميدهد. اين برداشتي طبيعي است و در ساير ادعيهها نيز ميتوان نمونههايش را مشاهده كرد. چنانكه در دعاهاي ديگر هم داريم كه ميفرمايد: "اللهم اني اسئلك صبراً جميلاً " يعني خدايا من از تو صبري نيكو را طلب ميكنم كه بدون قسم و هيچ حرف اضافهاي است و به اصطلاح خواستهاي صريح و روشن دارد. در دعاي سحر نيز ابتدا به همين سبك و سياق خواهشي را بيان ميكند. خواهشي كه در واقع جزيي از يك كل بزرگتر است و بنابراين با كلمه "من " نشان داده شده است چرا كه همه آن مظروف در اين ظرف جاي نميگيرد و اين كاملا طبيعي خواهد بود. حال معلوم نيست به چه دليلي غالب مترجمان و شارحان دعاي سحر، اين جمله صريح و روشن را به جملهاي با محتواي قسم ترجمه ميكنند؟ يعني قسم بخش دوم هر بند را به بخش نخست هم سرايت ميدهند به جاي به كاربردن "از در معناي "مًنٍ " آن را مانند بخش دوم قسم ترجمه ميكنند. به اين ترتيب معناي اصلي دعا كاملا دگرگون ميشود و به جاي درميان گذاشتن خواستههايي مشخص در هر بند ما با يك سري قسم دادنهاي مكرر مواجه ميشويم.
يك مقايسه ساده بين اين دو روش ترجمه ميتواند موضوع را روشنتر نشان دهد؛ براي مثال ميفرمايد "اللهم اني اسئلك من جمالك باجمله و كل جمالك جميل اللهم اني اسئلك بجمالك كله " در ترجمههاي موجود آمده است: "خداوندا همانا از تو درخواست ميكنم به زيباترين (در بعضي ترجمهها به حق زيباترين) مراتب زيباييات، در حالي كه همه مراتب زيبايي تو زيباست. خداوندا از تو درخواست ميكنم به همه مراتب زيباييات " ملاحظه ميشود كه در هر دو بخش مترجمان محترم معناي كلمات "مًنٍ " و "ب " را يكي گرفته و هر دو بخش را به صورت قسم ترجمه كردهاند. در اين ترجمه معلوم نيست كه نيايشگر چه چيزي را ميخواهد. فقط معبودش را به چيزي يا چيزهايي سوگند ميدهد تا....... . حال آنكه بهنظر ميرسد ترجمه سادهتر و درستتر اين باشد كه "خدايا من از زيباترين زيباييهايت ميخواهم گرچه همه مراتب زيبايي تو زيبا هستند. (پس) خدايا سوگند به همه زيباييات كه من اين را ميخواهم " و چنانكه درابتدا نيز اشاره شد همين سبك تا آخر دعا تكرار ميشود و فقط به جاي كلماتي مانند "جمال " يا "جلال " صفات ديگري مانند: قدرت، عظمت، علم، اقتدار، نور، كمال، رحمت، عزت، شرف، قول، ملك، آيات و... جايگزين ميشوند كه در واقع هر كدام نشانگر يكي از ويژگيهاي ممتاز خداوند تبارك و تعالي است.
به اين ترتيب دعاي سحر در واقع انسان را در جايگاهي مينشاند كه "خواستههاي بلندي " دارد تا حدي كه ميتوان گفت حتي بشدت "بلند پرواز " است. انساني كه ميخواهد زيبا، قدرتمند و با عظمت و اقتدار باشد، ميخواهد خود را از اين حقارت و پستيهاي كوچك برهاند و همان چيزهايي را طلب كند كه معبودش سرچشمه آنهاست. طبيعي است كه چنين انساني ديگر در زندگي روزمره تن به تحقير و ستم و در يوزگي نميدهد. بندهاي كه علم را طلب ميكند، نميتواند تسليم "جهل " شود يا كسي كه "عزت " را هر شب طلب ميكند، نميتواند "ذلت " را بپذيرد، اما متاسفانه ترجمههاي رايج با تبديل ترجمه كلمه "من " به ترجمه "ب " قسم، كاملا معناي دعا را دگرگون ميكنند به نحوي كه خواندن ترجمه دعا هرگز چنين احساسي را در فرد نيايشگر برنميانگيزاند، زيرا مشاهده ميكند كه از ابتداي دعا تا انتها، فردي معبودش را سوگند ميدهد بدون اينكه خواستهاي را مطرح كند و در انتها نيز اين خواسته يا نياز ناشناخته و ذكر نشده به حال خود رها ميگردد.
در اينجا، ترجمه دعاي سحر از منظر ياد شده، ارائه ميشود:
خدايا؛ درخشندهترين درخشندگيات را ميخواهم هرچند (ميدانم) تمام درخشندگيات درخشان است. خدايا؛ سوگند به همه مراتب درخشندگيات، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ زيباترين زيباييات را ميخواهم هر چند (ميدانم) همه زيباييهاي تو زيبا هستند. خدايا؛ سوگند به تمام مراتب زيباييات، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ بلندترين شكوهت را ميخواهم، هرچند (ميدانم) تمام مراتب شكوه تو بلند هستند. خدايا؛ سوگند به تمام مراتب شكوهت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ والاترين بزرگيات را ميخواهم، هرچند (ميدانم) همه بزرگيهاي تو والا هستند. خدايا؛ سوگند به تمام بزرگيات، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ درخشانترين نورت را ميخواهم، هرچند (ميدانم) همه نورهاي تو روشن و درخشاناند. خدايا؛ سوگند به تمام نورت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ گستردهترين بخششهايت را ميخواهم، هر چند (ميدانم) همه بخششهاي تو گستردهاند. خدايا؛ سوگند به تمام بخششهايت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ كاملترين كلماتت را ميخواهم، هرچند (ميدانم) همه كلماتت تمام و كاملاند. خدايا؛ سوگند به تمام كلماتت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ من كاملترين درجه كمال تو را ميخواهم، هرچند (ميدانم) تمام درجات كمال تو كاملاند. خدايا؛ سوگند به تمام درجات كمالت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ بزرگترين نامهايت را ميخواهم، هرچند (ميدانم) تمام نامهاي تو بزرگاند. خدايا؛ سوگند به همه نامهايت، آن را از تو ميخواهم.
خدايا؛ گراميترين عزت تو را ميخواهم، هرچند (ميدانم) تمام عزتهاي تو عزيزند. خدايا؛ سوگند به تمام مراتب عزتت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ شدنيترين تقديرت را ميخواهم، هرچند (ميدانم) تمام تقدير تو قطعي و شدني است. خدايا؛ سوگند به تمام تقديرت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ قدرتت را ميخواهم. همان قدرتي كه به وسيله آن بر همه چيز تسلط پيدا كردهاي. هرچند (ميدانم) همه مراتب قدرت تو مسلط شوندهاند. خدايا؛ سوگند به تمام قدرتت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ نافذترين دانشات را ميخواهم، هرچند (ميدانم) همه مراتب دانش تو اثرگذار و نافذاند. خدايا؛ سوگند به تمام دانشات، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ پسنديدهترين سخنانت را ميخواهم، هرچند (ميدانم) همه سخنان تو پسنديدهاند. خدايا؛ سوگند به همه سخنانت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ محبوبترين خواستههايت را ميخواهم، هرچند (ميدانم) همه خواستههاي تو دوست داشتني و محبوباند. خدايا؛ سوگند به تمام خواستههايت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ شريفترين مراتب شرفات را ميخواهم، هرچند (ميدانم) تمام مراتب شرف تو شريفاند. خدايا؛ سوگند به تمام شرفت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ با دوامترين پادشاهيات را ميخواهم، هرچند (ميدانم) همه مراتب پادشاهيات دايمي هستند. خدايا؛ سوگند به تمامي مراتب پادشاهيات، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ پرافتخارترين فرمانرواييات را ميخواهم، هرچند (ميدانم) همه مراتب فرمانروايي تو پرافتخارند. خدايا؛ سوگند به تمام مراتب فرمانرواييات، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ والاترين مراتب بلند مرتبگيات را ميخواهم، هرچند (ميدانم) همه مراتب بلنديات والا هستند. خدايا؛ سوگند به همه مراتب بلنديات، آن را از تو ميخواهم. خدايا؛ ازليترين نعمتهايت را ميخواهم، هرچند (ميدانم) همه نعمتهاي تو قديم و ازلياند. خدايا؛ سوگند به همه نعمتهايت، آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ گراميترين آيههايت را ميخواهم، هرچند (ميدانم) تمام آيههاي تو گرامياند. خدايا؛ سوگند به تمام آيههايت آن را از تو ميخواهم. / خدايا؛ هرچه را در آن هستي، از مقام و بزرگي، ميخواهم و حتي هر جايگاهي و مقامي را به صورتي جداگانه خواستارم . / خدايا؛ از تو همان چيزي را ميخواهم كه به وسيله آن نيازم را پاسخ ميگويي. پس اينك اي خداوند؛ پاسخم ده !
منبع:روزنامه جام جم
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}