روان درماني در قرآن (3)


 

نويسنده:بتول علامت ساز (*)




 
عنوان: روان درماني در قرآن (3)

9- تقوي و پرهيزگاري
 

تقوي از ماده (وقايه) به معني نگهداري است و به اين معني كه انسان خود را از زشتيها و بديها و آلودگيها و گناهان نگه مي دارد. تقوي يك نيروي كنترل دروني است كه انسان را در برابر طغيان
شهوات حفظ مي كند و در واقع نقش ترمز نيرومندي را دارد كه ماشين وجود انسان را در پرتگاهها حفظ و از تندرويهاي خطرناك، باز مي دارد. به همين دليل امير المؤمنين علي(ع) را به عنوان دژ نيرومند در برابر خطرات گناه شمرده است. آنجا كه مي فرمايد: "اعلموا عباد اللّه ان التقوي دار حصن عزيز" (اي بندگان خدا! بدانيد كه تقوا قلعه اي محكم و غير قابل نفوذ است.) در مورد تقوا هم آيات فراواني در قرآن آمده است يكي از آياتي كه به موضوع ما مربوط مي شود و مي توان اين برداشت را از آن داشت كه تقوي از عوامل آرامش است، آيه شريفه : (الا ان اوليهء اللّه لا خوف عليهم و لا يحزنون الذين آمنوا و كانوا يتقون لهم البشري في الحيوه الدنيا و الآخره....) « آگاه باشيد (دوستان و ) اولياي خدا نه ترسي دارند و نه غمگين مي شوند همانا كه ايمان مي آوردند و (از مخالفان فرمان خدا) پرهيز مي كردند در زندگي دنيا و آخرت، شاد (و مسرور) ند. كه در اين آيه اهل ايمان و تقوا را بشارت داده است كه براي آنها در دنيا و آخرت ترس و ناراحتي وجود ندارد و آنها در امنيت و آرامش به سر مي برند. در مجمع البيان آمده است كه: خوف از نظر معني با فزع و جزع نظير يكديگرند و آن اضطراب دل از وقوع امري ناگوار است. و مقابل آن امنيت و آرامش است. و حزن، سختي اندوه است و مقابل آن سرور و خوشحالي است. پس با توجه به اين آيه مي توان گفت كه دوستان و اولياي الهي كه خود منصف به دو صفت ايمان و تقوا كرده باشند، در دنيا و آخرت در امنيت و آرامش به سر مي برند و اين وعده اي است از طرف خداوند، و خداوند هم خلف وعده نمي كند. دو نكته از الميزان ذيل اين آيه:
1- قرآن با آوردن كلمه (آمنوا) فهمانده است كه اولياء خدا قبل از ايمان آوردن تقوايي مستمر داشته اند. فرموده: (الذين آمنوا) و سپس بر اين جمله عطف كرده كه (و كانوا يتقون) و با آوردن اين جمله مي فهماند كه اولياء خدا قبل از تحقق ايمان از آنان دائما تقوي داشته اند و معلوم مي شود كه ايمان ابتدايي مسبوق به تقوا نيست بلكه ايمان و تقواي افراد معمولي متقاربند و با هم پيدا مي شوند و يا بر عكس اولياء خدا، اول ايمان در آنان پيدا مي شود و بعداً به تدريج داراي تقوي مي گردند، آن هم تقوايي مستمر و دائمي. پس منظور از ايمان مرتبه ديگري از مراتب ايمان است غير از مرتبه اول كه در افراد معمولي يافت مي شود.
2- ترس و ناراحتي كه از احوال طبيعي و عارضي انسانهاست و يك امر فطري به حساب مي آيد، چگونه مي توان آن را از وجود اولياي خدا منتفي دانست؟
در پاسخ بايد گفت: حزن و خوف از احوال طبيعي و عارضي است كه در طبيعت همه انسانها وجود دارد لكن چون كسي كه توحيد سراسر وجودش را فرا گرفته است، خوف و اندوه و حب و بغض را از خدا مي داند و اين اولياء الهي از هيچ چيزي نه در دنيا و نه در آخرت نمي ترسند و اندوهناك نمي شوند و تنها ترسي كه دارند از خداي سبحان است. آري كساني كه اين دو ركن اساسي ايمان و تقوا را داشته باشند چنان آرامش را در درون جان خود احساس مي كنند كه هيچ يك از طوفانهاي زندگي آنها را تكان نمي دهد. بلكه به مضمون روايت
(المؤمن كالجبل الراسخ لا تحركه العواصف) همچون كوه در برابر تند باد حوادث استقامت به خرج مي دهند.

10- انس با قرآن
 

قرآن كه خود يك نسخه شفابخش براي همه دردها مي باشد، خود را به عنوان يك عامل تسكين قلبها و محكم كردن دل و آرام بخش معرفي مي كند. و هر كس با اين نسخه الهي انس بيشتري داشته باشد و بر خواندن آن مداومت داشته باشد احساس اطمينان و آرامش بيشتري بر وجودش حاكم مي شود. قرآن خطاب به پيامبر(ص) مي فرمايد: « و قال الذين كفروا لو لا نزل عليه القرآن جمله واحده كذلك لنثبت به فؤادك و رتلناه ترتيلا» (و كافران گفتند: چرا قرآن يكجا بر او نازل نمي شود؟! اين به خاطر آن است كه قلب تو را به وسيله آن محكم داريم و (از اين رو) آن را به تدريج بر تو خوانديم.) از اين آيه برداشت مي شود كه به تدريج خواندن قرآن و مداومت بر آن موجب استحكام قلب و دل مي شود. و وقتي كه قلب انسان ثابت و محكم شد، هيچ غم و ناراحتي نمي تواند آرامش آن را بر هم بزند. "كلمه فؤاد به معناي قبل است و مراد از آن چيزي است كه انسان با آن اشياء را درك مي كند و آن همان نفس انسان است. "
پس همانگونه كه نزول تدريجي قرآن بر قلب آن حضرت (پيامبر(ص)) موجب آرامش و سكون نفس و يا استحكام نفس او مي گردد. تلاوت مستمر و انس مداوم با آيات قرآن، مي تواند موجب تثبيت قلوب و آرامش نفس هر كسي گردد. در جاي ديگرخداوند تلاوت اين كتاب آسماني را موجب ترفيع درجات ايمان معرفي مي كند: « انما المومنون الذين اذا ذكر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادته ايمانا و علي ربهم يتوكلون» ( مؤمنان تنها كساني هستند كه هر گاه نام خدا برده مي شود دلهاشان ترسان مي گردد و هنگامي كه آيات او بر آنها خوانده مي شود ايمانشان افزونتر مي گردد و تنها بر پروردگارشان توكل دارند.) و همچنين براي اينكه بر ايمان مؤمنين افزوده شود آرامش را بر آنها نازل مي كند: « هو الذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم" (او (خداوند) كسي است كه آرامش را در دلهاي مؤمنان نازل كرد تا ايماني بر ايمانشان بيفزايد.) از جمع بندي اين چند آيه مي توان به اين نتيجه رسيد كه: آرامش و اطمينان قلوب و دلها و نفوس، نصيب قاريان و تلاوت كنندگان قرآني مي شود كه از درجات ايماني بهره مند باشند و هر چه انس آنها با قرآن بيشتر باشد، درجات ايمانشان بالاتر مي رود و هر چه درجات ايمان بالاتر باشد آرامش و اطمينان و امنيت بيشتري را احساس مي كنند.

11- اميد
 

وقتي انسان گمان داشته باشد كه در آينده نعمتي نصيب او خواهد شد كه از آن لذت مي برد و بهره مند مي شود، از اين انديشه،احساس خوب و حالت مطلوب و شيريني به وي دست مي دهد كه ما آن را "رجاء" مي ناميم. يكي از عواملي كه موجب آرامش افراد مي شود اميد داشتن به آينده اي روشن است.
اميد، به انسان حالت نشاط و شادابي مي دهد و بر عكس نا اميدي به انسان احساس يأس و سرشكستگي و ناتواني مي دهد. انسان نااميد هميشه شكست خورده است و انسان اميدوار در همه صحنه ها پيروزمندانه است. در اميد يك حالت انتظار به بهره مند شدن از تمتعات و نعمتها در انسان ايجاد مي كند و احساس خوشايندي
در دل او زنده مي كند و او را به تلاش و حركت وا مي دارد. در قرآن كريم آيات زيادي راجع به اميد وجود دارد و اين حقيقت با تعابيري مثل رجاء و يأس و قنوط آورده شده است. به عنوان نمونه در سوره مباركه يوسف آمده است كه: « يا بني اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اخيه و لا تايئسوا من روح اللّه انه لا ييئس من روح اللّه الا القوم الكافرين» (پسرانم! برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا مأيوس نشويد كه تنها گروه كافران از رحمت خدا مأيوس مي شوند.) حضرت يعقوب سفارش مي كند كه فرزندانش از جستجو براي پيدا كردن يوسف و برادرش نااميد نشوند، چرا كه نا اميدي نوعي كفر است. چون انسان مؤمن و با ايمان كه خدا را و قدرت او را باور دارد و رحمت الهي را همواره مشاهده مي كند، مگر ممكن است با اين حال از رحمت و عنايت خدا نا اميد باشد. فقط كساني كه از خدا جدا هستند، احساس نا اميدي در وجودشان دارند. انسان، بدون اميد، خصوصا اميد به رحمت الهي نمي تواند زندگي خوب و آرامي را داشته باشد. و افراد نا اميد و مأيوس در زندگي تعادل روحي خوبي ندارند. و براي همين شيريني و لذت زندگي را نمي چشد و هميشه در يک حالت نگراني و اضطراي و هراس به سر مي برند . براي اينکه بتوان در زندگي در همه عرصه ها پيشرفت كرد مي بايست در ابتداي كار به عاقبت آن كار اميدوار بود، وگرنه با نا اميدي دست و دل انسان به كار نمي آيد. اميد، محرك انسان براي رسيدن به خواسته ها و آرزوهاست. اينكه قرآن كساني كه از رحمت الهي نا اميد هستند را جزء كافران به حساب مي آورد براي اين است كه يأس و نا اميدي از رحمت خدا، در حقيت محدود كردن قدرت خداست.
نكته: (روح) در آيه (لا تايئسوا من روح اللّه) به معني نفس با نفس خوش است و هر جا كه استعمال مي شود كنايه از راحتي، كه ضدّ تعب و سختي دارد. و سفارش قرآن به اميدوار بودن به رحمت الهي يعني اميد داشتن به زندگي و حيات كه در آن انسان احساس آرامش و راحتي مي كند پس مي بايست در زندگي اميد داشت. خصوصا اميد به خداوند، كه اين اميد مايه بركات زيادي از جمله آرامش روحي و رواني براي انسانها مي باشد.

12- دلداري و تسلي دادن
 

گاهي مواقع اتفاقات ناگوار و حوادث دردناك در زندگي رخ مي دهد، آنقدر عرصه بر انسان تنگ مي شود و روح و روان آدمي به هم مي ريزد كه از شدت ناراحتي نمي داند چه بكند؟ و به كجا برود؟ و... در اين لحظات اگر كسي کنار انسان باشد كه اظهار هم دردي كند و او را دلداري دهد، چنان آرامشي وجود فرد دردمند را فرا مي گيرد و چنان فشار روحي او تخليه مي شود كه قابل توصيف نيست. لذا يكي از عواملي كه موجب تسكين و آرامش افراد غمديده و گرفتار و ناراحت مي شود، دلداري دادن و اظهار همدردي كردن با آنهاست. قرآن هم در چند جا، به اين مسئله اشاره كرده است. به عنوان نمونه،در جريان داستان حضرت لوط، وقتي آنحضرت از نافرماني و فسادي كه امتش مرتكب مي شدند به ستوه آمده بود و سخت ناراحت بود، خداوند فرشتگاني را مأمور مي كند تا بر لوط وارد شوند. : و لما ان جاءت رسلنا لوطا سيء بهم و ضاق ذرعا و قالو لا تخف انا منجوك و اهلك الا امرأتك كانت من الغابرين» هنگامي
كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند از ديدن آنها اندوهگين شدند و گفتند، نترس و غمگين مباش، تو و خانواده ات را نجات خواهيم داد، جز همسرت را كه در ميان قوم باقي مي ماند.) فرشتگان وقتي ديدند لوط در غم و غصه و ناراحتي به سر مي برد، او را دلداري دادند... و به او گفتند كه ناراحت و غمگين مباش. چرا كه تو و خانواده ات (به جز همسرت) نجات پيدا مي كنيد و مابقي گنه كاران به عذاب مي رسند. به گفته بعضي از مفسرين: لوط براي قوم خود رنجيده و ناراحت بود، زمانيكه ديد بلاء عظيم و عذاب الهي متوجه آنان مي شود، قلبش گرفت و راه چاره و سياست بر او تنگ شد و ديگر از عذاب خداوند نتوانست جلوگيري كند. براي همين وقتي ملائكه را ديد، سخت آزرده شد. چرا كه فكر مي كرد آمدن ملائكه نشان از وقوع عذاب باشد. ملائكه وقتي او را در اندوه و دل تنگي ديدند، گفتند: بر ما و بر خودت نترس و آزرده مباش. و بهر آنچه از عذاب بر قومت نازل نمائيم نگران نباش. ما فرستاده خدا هستيم و ما تو و خانواده ات را از عذاب نجات خواهيم داد. به جز همسرت كه در عذاب باقي خواهد ماند. به اين وسيله دلداري دادن ملائكه نگراني را از دل حضرت لوط بيرون برد و او را آرام كردند. ادامه اين داستان در مورد حضرت ابراهيم(ع) هم نقل شده كه ملائكه براي دلداري دادن به او وارد شدند. خلاصه مسئله دلداري دادن از جهت روحي و رواني آثار بسيار مطلوبي دارد. و ناراحتي شخص آسيب ديده را كم مي كند و از فشار روحي و رواني او مي كاهد و موجبات آرامش او را فراهم مي كند.

13- استعاذه (پناهندگي به خدا)
 

يكي از خطرناكترين اموري كه موج هلاكت آدمي و ساقط شدن او از انسانيت و آدميت است، وسوسه شيطاني است. و چون شيطان براي گمراه كردن انسان و نابود كردن او قسم خورده است، لذا از هيچ كاري دريغ نمي كند. و بزرگترين سلاح را براي نابودي انسان، وسوسه كردن او به امور خلاف و گناه مي داند. وقتي شيطان انسان را وسوسه مي كند تا گناه و معصيت و نافرماني امر خدا را انجام دهد، براي كساني كه اهل ايمان هستند و خداپرست هستند، يك حالت اضطراب و ترس و ترديد در وجود آنان ايجاد مي شود و از عاقبت انجام اين كار مي ترسند.
خداوند در قرآن براي اين افراد راه نجاتي را براي خلاصي از وسوسه شيطان نشان داده است و اين راه، راه نجات از آن اضطراب و ترديد و دلهره و رسيدن به آرامش و اطمينان قلبي از رضايت خداوند هم هست. آن راه «استعاذه يا طلب پناهندگي» از خداوند براي رهايي از شر وسوسه هاي شيطان است. در سوره مباركه اعراف آمده است: « و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ باللّه انه سميع عليم» (و هر گاه وسوسه اي از شيطان به تو رسيد، به خدا پناه بر، كه شنوا و داناست) پس يكي از اموري كه باعث ايجاد آرامش و راه رسيدن به اطمينان نفس است، پناه بردن به خداوند سبحان است. پناه بردن به كسي كه پناه بي گناهان است. و همه در سايه لطف الهي احساس امنيت و آرامش مي كنند. در مفردات آمده است كه: نزغ (وارد شدن و مداخله در امري براي خرابكاري و فاسد كردن آن) است. بعضي ديگر گفته اندكه: نزغ به معني تكان دادن و از جاي كندن و وارد كردن است و غالباً در حالت غضب به كار ميرود. بعضي ديگر گفته اند كه به معني وسوسه است.
در هر صورت نزغ به هر معني از معاني كه گفته شده باشد، فرقي نمي كند. و مي توان اينگونه بيان داشت كه وسوسه هاي شيطان بيشتر در حالت غضب و خشمناكي انسان كارگر مي افتد. و انسان را در ورطه گناه و عصيان مي اندازد. در اين حالت يعني حالت خشم و غضب بهترين كار، پناه جستن به خداوند است. چنانچه در اين آيه هم به اين مطلب اشاره شده است. معمولاً در انجام دادن امور خير و اعمال پسنديده، شيطان انسان را وسوسه مي كند تا از انجام آن پشيمان شود. پس بهتر است هميشه قبل از انجام كاري اول از شر شيطان به خدا پناه بريم، و بگوييم: "اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم" و بعد آن كار را انجام دهيم.
در حديث آمده كه وقتي آيه 199 اعراف (يعني آيه قبل از آيه مورد بحث): "خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ" نازل شد. كه به پيامبر سفارش مي كند تا در برابر جاهلان تحمل كند. پيامبر عرضه مي دارد: پروردگارا با وجود خشم و غضب چگونه مي توان تحمل كرد. آيه نازل مي شود كه ( و اما ينزغنك....) و به پيامبر دستور مي دهد كه در چنين هنگامي خود را به خدا بسپار و به او پناهنده شو. شبيه به اين آيه در سوره مباركه فصلت (آيه 36) آمده است. پس در نتيجه گيري كلي از اين آيه اينگونه مي توان برداشت كرد كه:
يكي از خطرناكترين حيله هاي شيطان براي نابودي انسان وسوسه است و وسوسه بيشتر در حالت خشم و غضب مؤثر واقع مي شود. لذا در اين حالت كه روح آدمي از تعادل برخوردار نيست و روان او به هم ريخته و دلهره و ترديد و ترس سراغ او آمده، بهترين راه پناه بردن به خداست تا از شر وسوسه هاي شيطان خلاص شويم و به آرامش روحي و رواني برسيم.

پي نوشت ها :
 

*کارشناس ارشد علوم قرآن و حديث و با تشکر از حجت الاسلام دکتر عباس ياري پور به جهت تصحيح و تکميل.
 

منبع: نشريه فصلنامه ي قرآني کوثر، شماره 34... .