پذيرش ايران هسته اي


 






 
ميشل رايس، کارشناس خلع سلاح و تسليحات، در گزارشي با عنوان ايران هسته اي که در مي (2010)در سايت شوراي روابط خارجي به چاپ رسانده است به موضوع هسته اي ايران پرداخته است. رايس در اين گزارش به جاي پرداختن به اينکه ايران چه مراحله از هسته اي شدن است يا اينکه جلوي هسته اي شدن ايران گرفته شود يا نه، به اين موضوع مي پردازد که اگر ايران هسته اي شود چه شرايطي براي کشورهاي منطقه پيش مي آيد و چه گزينه هايي در برابر آن وجود دارد. البته بايد يادآور شد اين متن بيشتر نظرات ميشل رايس است و بيان آن به معني تاييد نيست و فقط جهت آگاهي خوانندگان آورده شده است در ادامه مهم ترين بخش هاي اين گزارش را مي خوانيد:
در اين گزارش ميشل رايس به اين موضوع مي پردازد که ايران با قدرت هسته اي چه پيامدهايي براي منطقه دارد و چه گزينه هايي براي کشورهاي منطقه در مقابل ايران هسته اي وجود خواهد داشت. او بحث خود را اين گونه آغاز مي کند که ايران از اوايل دهه (1970) علاقه زيادي به کسب انرژي هسته اي- البته صرفا براي اهداف صلح آميز- پيدا کرد، به همين خاطر به عضويت آژانس بين المللي انرژي اتمي درآمد و به بازرسان آژانس اجازه بازرسي تجهيزات خود را داد اما در طول يک دهه گذشته، بلندپروازي ايران در اين زمينه جهت گيري خاصي به خود گرفت و ايران سعي کرده است به چرخه کامل سوخت هسته اي به ويژه غني سازي اورانيوم دست پيدا کند و گام هاي مؤثري را نيز در اين راستا برداشت. گزارش بيان مي کند اين اقدامات ايران با واکنش هاي مختلفي روبه رو شده است. بعضي اعتقاد دارند ايران هيچ وقت به دنبال سلاح هسته اي نبوده است. عده اي ديگر مي گويند ايران اجازه ندارد به زرادخانه هسته اي دست يابد و آن را غيرقابل قبول مي دانند و هشدار مي دهند که مسلح شدن ايران به تسليحات هسته اي، يک واکنش زنجيره اي براي کسب و گسترش تسليحات هسته اي در منطقه ايجاد مي کند که موجب تضعيف پيمان منع گسترش تسليحات هسته اي، افزايش تهديدات منطقه اي و برهم خوردن بازار نفت جهاني خواهد شد. اما در دو سه سال اخير افرادي مانند جيمز ليندسي، عضو شوراي روابط خارجي آمريکا اين نظر را مطرح مي کنند که ما شايد بتوانيم با ايران هسته اي کنار بياييم اما اينکه اين تئوري ناشي از يک خط مشيء کلان رئاليستي است يا ناشي از ناکامي تحريم ها و هزينه هاي جنگ، مورد بحث قرار نمي گيرد و گزارش چنان که در بالا نيز اشاره شد، صرفا پيامده هاي يک ايران هسته اي را براي منطقه بررسي مي کند و يادآور مي شود که سه گزينه براي کشورهاي منطقه در برابر يک ايران هسته اي وجود دارد که اين سه گزينه به صورت ذيل عنوان مي شود:
گزينه اول خودياري است. اين گزينه بيشتر مورد توجه محققان و سياستگذاران است. بر اساس اين گزينه، همسايگان ايران نه به سخاوت حکومت ايران، نه به حمايت ايالات متحده ونه به الگوي امنيت دست جمعي اعتماد دارند، بنابراين تصميم مي گيرند سيستم دفاعي شان را از طريق گسترش تسليحات متعارف بهبود بخشند. اما با توجه به عدم تعادل نيروها در منطقه ميان ايران و ساير کشورها از جمله اعضاي شوراي همکاري خليج فارس (چه به لحاظ انساني و چه به لحاظ موشکي)، آنها صرفا به تسليحات متعارف اکتفا نمي کنند و به دنبال تسليحات هسته اي و ايجاد زراد خانه خواهند بود که اين به ايجاد يک توازن وحشت در منطقه منجر مي شود. در واقع نويسنده معتقد است ترس بعضي از دولت هاي منطقه، آنها را به سوي ارتقاء سيستم دفاعي شان سوق مي دهد.
البته گزارش معتقد است خطر آنچنان زياد نيست در صورتي که حتي ايران به چنين تسليحاتي دست يابد بخواهد از آنها استفاده کند و آن را بر عليه همسايگان خود به کار ببرد يا آنها را تهديد به استفاده از آن بکند، بلکه داشتن چنين تسليحاتي باعث افزايش قابليت هاي جمهوري اسلامي ايران در روابط خود با کشورهاي منطقه خواهد شد.
البته گزارش يادآورد مي شود وضعيت کشورها بر اساس امکانات و توانايي هاي شان در اين زمينه متفاوت خواهد بود؛ مثلا اگر به وضعيت سه کشور ترکيه، مصر و عربسات سعودي نگاهي بيندازيم مي توان به حالت هاي مختلفي که براي هر کدام از آنها قابل تصور است دست يافت.ترکيه داراي زير ساخت هاي صنعتي، علمي و فني براي ساخت تسليحات هسته اي است و زمان کافي براي کسب چنين تسليحاتي را نيز دارد.از سوي ديگر ترکيه عضو ناتو است که اين مي تواند تامين کننده امنيت اين کشور باشد ولي مصر کشوري است که از دهه (1960)دنبال گسترش تسليحات هسته اي است و اما اين موضوع نيز که آيا رژيم صهيونيستي مي تواند مصر را به عنوان يک قدرت هسته اي بپذير، مطرح است. عربستان سعودي کشور ديگري است که به دنبال تسليحات هسته اي است ولي اين کشور بيشتر از آنکه خود بخواهد به توليد چنين تسليحاتي دست يابد، تلاش مي کند از طريق پاکستان به آن برسد؛ در واقع سرمايه گذاري از عربستان و کالا از پاکستان. گزينه دوم سياست Bandwagoning يا پيوند تاکتيکي است. در اين حالت همسايگان ياران به استثناي رژيم صهيونيستي سعي مي کنند سياست هاي داخلي و خارجي شان را به نوعي هماهنگ با اقدامات ايران نشان دهند. در واقع در قالب اين سياست، همسايگان ايران سعي مي کنند سياست هاي خود را با ايران سازگارتر نشان دهند، رفت و آمدهاي ديپلماتيک خود را به ايران افزايش دهند، از مقامات ايران در کشور
خود استقبال کنند و از ايران براي شرکت در شوراي همکاري خليج فارس دعوت کنند. البته اين گزينه نيز به دليل تفاوت منافع استراتژيک و تفاوت هاي فرهنگي و مذهبي با مشکلات خاص خود روبه روست. همچنين در قالب اين گزينه دولت ايران ممکن است در جهت منافع خود در مسائل مختلف مانند قيمت نفت يا حضور نظامي آمريکا در منطقه، به اين کشورها فشار وارد کند و در صورت ايجاد عدم هماهنگي آنها با منافع ايران ائتلاف شکل گرفته از بين مي رود. گزينه سوم توازن است که در آن همسايگان ايران شامل رژيم صهيونيستي به سوي اتحاد با ايالات متحده يا تشکيل بعضي ترتيبات امنيت دست جمعي (احتمالا به همراه آمريکا) به عنوان راه مقابله با ايران حرکت مي کنند که مي توان به پيشنهادهاي هيلاري کلينتون در تابستان (2009)براي ايجاد يک چتر امنيتي در برابر ايران اشاره کرد که هم بتواند امنيت همسايگان ايران را تامين کند و هم به عنوان يک عامل بازدارنده عليه ايران عمل کند. البته در اين مورد تاريخ، حکايت از ترديد ميان کشورهاي منطقه در مورد اعتماد به توان آمريکا در زمينه مقابله با ايران دارد، زيرا آنها شاهد قدرت نمايي ايران در منطقه در قالب هاي مختلف مانند دخالت در عراق و افغانستان و حمايت از حزب الله در لبنان هستند و آمريکا در اين زمينه نتوانست واکنش مؤثري انجام دهد؛ البته اين همه ماجرا نيست و مشکلات ديگري نيز بر سر راه اين اتحاد وجود دارد که دو مشکل اساسي عبارتند از اينکه اتحاد بين اين کشورها و آمريکا باعث نگراني و تحريک ايران مي شود و در نهايت کسي که متضرر مي شود کشورهاي منطقه هستند که در همسايگي ايران قرار دارند و نه آمريکا. همچنين اتحاد بين آمريکا و اين کشورها مردم منطقه را به ياد سخنان اسامه بن لادن مي اندازد که مي گفت: «سران اين کشورها براي حفظ تاج و تخت به آمريکا رشوه مي دهند و آمريکا ميراث معنوي و مالي آنها را به تاراج مي برد» که در واقع اينها نشان از دشواري هاي اين گزينه است. در ادامه، گزارش اشاره مي کند که از ديدگاه کشورهاي منطقه و آمريکا، هيچ يک از اين سه گزينه به طور کامل نمي تواند امنيت منطقه و مسائل ناشي از يک ايران هسته اي را حل کند. گزارش مدعي است تحت چنين شرايطي کشورهاي منطقه نمي توانند هر سه گزينه را به طور همزمان داشته باشند بلکه بسته به شرايط به يکي تمايل پيدا مي کنند؛ هرچند گزارش ادامه مي دهد آنها به دنبال ترکيبي از سه گزينه هستند، زيرا آنها مي خواهند ضمن دستيابي به قدرت نظامي در قالب تسليحات متعارف و هسته اي با آمريکا متحد باشند و همچنين روابط خوبي با ايران داشته باشند. آنهايي که باهوش تر هستند سعي مي کنند از بازي بين آمريکا و ايران منافع بيشتري به دست آورند. در بخش پاياني گزارش، نويسنده به بحث خط قرمزها مي پردازد و عنوان مي کند افرادي بحث مي کنند که آمريکا مي تواند منافع خود را در خاورميانه-جايي که تهران هسته اي قرار دارد-تامين کند، زيرا آنها اعتقاد دارند آمريکا براي ايران مرزهايي قرار داده است که اگر ايران از آنها عبور کند، آمريکا مي تواند به ايران، حتي به صورت حمله اتمي پاسخ دهد. اما آنچه واقعيت دارد اين است که خط قرمزها يک حس امنيت و کنترل اوضاع را به صورت غيرواقعي به وجود آورده است، زيرا ايران بارها اين خط قرمزها را ناديده گرفته است و آمريکا نتوانسته هيچ اقدامي انجام دهد.
منبع:ديپلما تيک شماره 42