اهداف و وظايف حكومت ديني (4)
اهداف و وظايف حكومت ديني (4)
اهداف و وظايف حكومت ديني (4)
نويسنده: احمدعلي نيازي
2. عدالت
و اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
سوگند به خدا اگر تمام شب را بر روي خارهاي سعدان به سر برم و يا با غل و زنجير به اين سو و آن سو كشيده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پيامرش را در روز قيامت در حالي ملاقات كنم كه به بعضي از بندگان ستم و چيزي از اموال عمومي را غصب كرده باشم. چگونه بر كسي ستم كنم براي نفس خويش كه به سوي كهنگي و پوسيده شدن پيش مي رود و در خاك زماني طولاني اقامت مي كند. (40)
آن حضرت در جاي ديگر مي فرمايد:
... اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران حجت را بر من تمام نمي كردند و اگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگي ستمگران و گرسنگي مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته و رهايش مي ساختم. (41)
در اين فراز از خطبه شقشقيه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دليل قبول مسئوليت حكومت را پس از 25 سال خانه نشيني و عزلت اجباري از قدرت دو عامل معرفي مي كند:
اول، حضور مردم به عنوان پشتيبان حكومت اسلامي و مقبوليت مردمي؛ زيرا بدون حضور مردم به عنوان پشتيبان حاكم اسلامي، در عمل زمامداري با شكست مواجه مي شود، اگرچه مشروعيت و حقانيت حكومت را وابسته به خواست و اقبال مردم ندانيم و مشروعيت و حقانيت را از مقبوليت اجتماعي تفكيك كنيم.
دوم، مسؤوليت عالمان در برابر ستمديدگان و بيچارگان جامعه. نخبگان جامعه و عالمان وظيفه شناس در منطق دين، علاوه بر وظيفه ي هدايت و جهت دهي فكري و بسط آگاهي توده مردم، مسؤوليت دارند از حقوق مستضعفان دفاع كنند.
امام علي عليه السلام در مورد ديگر، علاوه بر اقامه شرع و عمل به حدود الهي، يكي از علل قبول حكومت را در آن شرايط قرار دادن امور در جايگاه خود و احقاق حقوق مردم مي داند. (42)
امام صادق (ع) نيز حق امام بر مردم را حرف شنوي و اطاعت مردم از او و حق مردم بر امام را دادن سهم مساوي به مردم از بيت المال و رعايت عدالت مي داند.»(43)
بنابراين، اقامه عدل و حمايت از محرومان، از مهمترين اهداف حكومت اسلامي است. ليبراليسم و نظام سرمايه داري برآمده از آن، دست صاحبان قدرت سياسي و اقتصادي را براي انحصاري ساختن امكانات و منابع جامعه باز مي گزارد. و از اين رو، با اين هدف مخالف است.
حكومت اسلامي ارزش محور است، ولي براي رسيدن به آن از هر ابزاري استفاده نمي كند. حاكم اسلامي در تحكيم پايه هاي قدرت، مجاز نيست اصول و ارزش هاي اساسي را قرباني كند. اين منطق كه «هدف وسيله را توجيه مي كند» در حكومت اسلامي هرگز پذيرفتني نيست.
هنگامي كه ياران دل سوز حضرت علي عليه السلام مدارا با برخي از دشمنان قدرت مند، نظير معاويه يا اقدام پيشگيرانه براي مهار برخي از خيانت پيشه گان مانند طلحه و زبير را مي دادند، حضرت اميرالمؤمين عليه السلام در پاسخ آنان مي فرمود:
اي فرزند عباس! آيا از من مي خواهي كه آغازگر ستم باشم و پيش از وقوع جرم مجازات كنم و بر اساس گمان و اتهام، افراد را مؤاخذه نمايم. به خدا سوگند هرگز از حكم خدا عدول نمي كنم و در رفتار خصومت آميز پيشگام نمي شوم. (44)
در پاسخ به سخن كساني كه مي گفتند، معاويه نسبت به علي عليه السلام سياست مدارتر است و در كار حكومت مهارت بيشتري دارد، مي فرمود:
اي مردم به خدا سوگند معاويه از من زيركتر نيست، اما او از در حيله و گناه وارد مي شود. اگر نيرنگ جايز بود، من از همه زيركانه تر رفتار مي كردم، اما هر نيرنگي گناه و كفر است. سرانجام نيرنگ، گناه و خيانت آتش است. (45)
3. آزادي
در انديشه ي ليبرال، آزادي و استقلال فردي هيچ قيد و شرطي ندارد. هر كس مجاز است، خودش از سعادت و هدف زندگي تعريف خاص خودش را داشته باشد. هيچكس حق ندارد، به بهانه ي حق، خير و سعادت ديگران را مجبور يا ترغيب به انتخاب الگوي خاصي از زندگي كند؛ زير اين كار محدود ساختن استقلال فردي است. مبناي اين نظريه آن است كه از نظر ليبراليست ها، هيچ انتخاب و تصميمي بر انتخاب و تصميمي ديگر برتري ندارد. همه ي انتخاب ها و تصميمات برابرند. معيار معقول تر بودن يا برتر بودن برخي مباني «خير» بر ديگري، دليل دخالت در حريم و قلمرو خصوصي افراد نمي شود. (46)
شكاكيت يا نسبيت گرايي و پلوراليسم معرفتي، مبناي معرفت شناختي اين نگرش است. طبق اين ديدگاه، شناخت حقيقي از مصالح و خيرات امكان ندارد تا بتواند معياري كلي و الزامي براي تنظيم و كنترل رفتار ما باشد. هيچ نظام اخلاقي و معرفتي بيرون از خواست و اراده ي ما معتبر نيست تا خواست و اراده ي ما را كنترل كند. (47) طبق اين مبنا، تنها آزادي است كه آزادي را كنترل مي كند.
اين مبنا از ديدگاه اسلام مردود است؛ زيرا عقل مي تواند با استمداد از معرفت وحياني حد نصاب سعادت را نجات براي عموم مردم فراهم سازد. عقل گرچه به تنهايي نمي تواند همه راه كارها و روش هاي وصول به سعادت انسان دست يابد، اما با مدد وحي اين توانايي را دارد. از اين رو، اسلام نگاه متعادل به آزادي دارد. بر مبناي اصول اسلام، آزادي غايت و ارزش مطلق نيست. آزادي وسيله اي است براي حركت انسان به سوي كمال نهايي به صورت آگاهانه و از سر گزينش و اختيار. مي توان گفت آزادي واقعي انسان در انديشه ي اسلامي تنها در سايه خدا پرستي و رهايي از قيد خودخواهي و اسارت شهوات تامين مي شود. سد مهم در برابر آزادي واقعي انسان، خودخواهي و انقياد به خواستي هاي نفس اماره است. (48)
نكته ي ديگر آن است كه آزادي مورد نظر ليبراليسم، تنها از موانع بيروني است. ليبراليسم به آزادي دروني توجهي ندارد، همان گونه كه مكاتب عرفاني، به مخصوص عرفان هاي شرقي، مانند بوديسم تنها آزادي بيروني را مطرح مي سازند. اما حقيقت اين است كه براي كمال انسان و شكوفايي استعدادهاي متعالي او هم بايد به آزادي دروني، يعني رهايي از قيد و بند هوا هوس و تعلّقات نفساني توجه شود و هم به آزادي بيروني در حد معقول آن؛ يعني به اندازه اي كه با ارزش ها و حقايق والاي الهي تصادم نداشته باشد، بها داده شود. (49) نبود اهتمام به آزادي معنوي و رهايي از قيد و بند دروني آزادي بيروني را نيز به خطر مي اندازد.
قرآن درباره پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «پيامبر بارهاي گران و غل و زنجيرهايي را كه بر خود نهاده اند، از مؤمنان بر مي دارد». (اعراف: 157)
اگر در انديشه ي ليبراليسم والاترين هدف و اصل بنيادين در تنظيم روابط اجتماعي آزادي در عرصه هاي سياست، اقتصاد و فرهنگ است، و در نظريه ي سوسياليست ها، مهم ترين اصل و آرمان برابري اقتصادي و كاستن از فاصله طبقاتي عنوان مي شود، در مكتب اسلام غايت اصلي و كمال مطلوب، خدا محوري و وصول انسان به قرب حق است و آزادي و برابري بايد در خدمت اين هدف نهايي باشد. «و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون» (ذاريات: 51)
4. آباداني و مبارزه با فقر
اولاً، اسلام بر دارايي هاي اغنيا سهمي براي نيازمندان در قالب ماليات همچون زكات و خمس قرار داده است. دولت به عنوان ماليات بايد اين سهم را به نيازمندان برساند. علت عمده ي فقر دسته اي از جامعه آن است كه ثروتمندان وظيفه ي خود در قبال تنگدستان را به درستي انجام نمي دهند.
ثانياً، در عين اين كه در اسلام با رفاه زدگي و دنياگرايي مخالفت مي شود، اما كار و تلاش براي تامين معيشت خود و رفع محروميت از مردم در اسلام مورد تاكيد است؛ زيرا فقر و تنگدستي آبرو، موقعيت اجتماعي و حتي ايمان افراد را به خطر مي اندازد. از اين رو، قرآن كريم نيز عمران و آباداني را ستوده است. «هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها» (هود: 61) و امام علي عليه السلام در نهج البلاغه درباره ي خطر فقر فرموده است: «خير دنيا و آخرت در دو ويژگي است: بي نيازي و پرهيزكاري و شر دنيا و آخرت در دو خصلت است: تنگدستي و آلودگي». (50)
و نيز آن حضرت خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمود: «فرزندم از فقر بر تو مي ترسم، از آن به خدا پناه ببر كه مايه نقصان دين، آشفتگي عقل و باعث دشمني است». (51)
همچنين از ايشان نقل شده است كه فرمود: «مرگ بزرگ ترين فقر است». (52)
از پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: «خدايا بركت در نان را به ما عنايت كن و نان را از ما مگير كه اگر نان نباشد، نمي توانيم نماز بخوانيم، روزه بگيريم و وظايفي كه خدا به دوش ما نهاده است، انجام دهيم». (53)
بنابراين، حكومت اسلامي وظيفه دارد كه در اصلاح دنياي مردم و رفع فقر بكوشد و عوامل گرسنگي دسته اي و شكمبارگي جمع ديگر را ريشه كن سازد.
ثالثاً، حكومت اسلامي وظيفه دارد دست كساني كه بر دارايي هاي عمومي مسلمان تعدي نموده اند، كوتاه نمايد و دارايي هاي عمومي را از دست آنان رها سازد. از اين رو، اميرالمؤمنين عليه السلام در روزهاي آغازين حكومت خود، تقسيم برابر بيت المال، استرداد اموالي كه پيش از آن حضرت عده اي ناعادلانه تصرف نموده بودند و رفع گرسنگي از محرومان را جزو برنامه هاي اصلي و مهم حكومت خود اعلام نمود. (54)
اصلاح بلاد و عمران قلمرو حاكميت خود، از توصيه هاي آن حضرت براي كارگزاران خود از جمله مالك اشتر، حاكم منصوب مصر بود. (55)
اقتصاد هم بعد اجتماعي دارد و هم پيامدهاي مهم سياسي در روابط بين المللي. داشتن اقتصاد مناسب براي عزت، استقلال و دفاع از سرزمين هاي اسلامي، به ويژه در شرايط حاضر امري ضروري است؛ زيرا دشمنان دين براي سيطره بر كشورهاي اسلامي همواره از اهرم اقتصاد استفاده مي كنند. از اين طريق هم حكومت اسلامي را از مقاومت در برابر اراده ي سلطه جويانه خود باز مي دارد و هم راه نفوذ در ميان افراد جامعه را براي خود مي گشايد. و بدين ترتيب در دين و ايمان مردم تزلزل ايجاد مي كند.
اسلام به دنيا نگرش ابزاري دارد. ابزار و امكانات مادي وسيله اي است براي حفظ حيات در جهت كمال انساني كه بندگي خداست. از اين رو، آن چه كه با روح اسلام منافات دارد، كار و فعاليت و افزايش توليد و كاهش وابستگي به ديگران نيست، اصل قرار دادن دنيا است. پس دنيايي مذموم است كه از آخرت و خدا، كه ياد آن شرط وصول به كمال نهايي و پيوستن به حقيقت اصيل است، بازدارد نه دنيايي كه مقدمه و مزرعه ي آخرت باشد.
منبع: دو فصلنامه علمي - تخصصي معرفت سياسي (3)
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}