درآمد
پيوند خويشاوندي، امكان آشنائي با زندگي، رفتارهاي خانوادگي و اجتماعي بيشتري را براي نزديكان شهيد فراهم آورده است كه در اين گفتگو برخي از آنان از زبان شوهر خواهر شهيد مورد بررسي قرار گرفته است.
نخستين آشنائي شما با شهيد هاشمي نژاد از كي بود؟
از سال 1345 از «كانون بحث و انتقادي» كه ايشان تاسيس كرده بودند. من 23 سال داشتم. روزهاي جمعه در آنجا برنامه بود كه هركس سئوالي داشت به آنجا مي رفت و ايشان پاسخگوي سئوالات ديني جوانان بودند.
آيا اين آشنائي سبب ازدواج شما با صبيه ايشان بود؟
ازدواج ما سه چهار سال بعد صورت گرفت و قطعاً اين آشنائي موجب آشنائي ايشان با رفتار و سلوك من بود و زمينه را مساعد كرد.
از سلوك و رفتار ايشان و ويژگي هاي بارزشان نكاتي را ذكر كنيد.
به نظر من بارزترين ويژگي ايشان ساده زيستي شان بود، به شكلي كه اگر حتي منسوبين ايشان هم سفره تجملاتي مي انداختند، از چهره ايشان مخالفتشان پيدا بود و صراحتا انتقاد مي كردند. ايشان زندگي شان را به احتمال قريب به يقين از حق التأليف هاي خود تامين مي كردند. يك پيكان كار داشتند كه هرچه اصرار كردند، آن را تغيير نداد.
خاطراتي را از شهيد هاشمي نژاد نقل كنيد.
در مشهد حاج آقائي بودند به نام شيخ محمد واله كه از علما و از اولياء الله و فردي ممتاز در حوزه بودند. بعد از شهادت شهيد هاشمي نژاد نقل مي كردند كه شبي تا صبح در خدمت يكي از اولياء اله بودم و آن آقا از كشف و كرامات و معجزات سخن مي گفت، منجمله از تشرف شهيد هاشمي نژاد خدمت امام رضا(عليه السلام) نقل مي كرد. ايشان مي گويند كه من بعد آمدم خدمت شهيد هاشمي نژاد و گفتم كه چنين نقلي درباره شما هست. به محض اينكه اين حرف را زدم، رنگ ايشان پريد و ناراحت شد و طفره رفت، نه تائيد كرد و نه تكذيب كرد. بعد ايشان مي گويند: «آقاي سيدعبدالكريم! اگر شما اين را رد كنيد، به اين معناست كه آن مطالبي را كه آن آقا براي من تعريف كرده، همگي رد شده است.» ايشان مي گويند اين را كه گفتم، شهيد هاشمي نژاد به ناچار اظهار كرد: «اين مطلبي نيست كه جائي پخش و گفته شود و يا امتياز آن چناني باشد. حالا انساني در يك شرايطي مورد عنايتي و تفضلي قرار مي گيرد.» و بالاخره با هزار زحمت و با اينكه نمي خواستند كسي متوجه شود، اين را تائيد كردند كه چنين تشرفي حاصل شده.
آقاي واله مي گفتند: «يك بار ايشان مرا به شام دعوت كرد و بعد از شام با لحن بسيار ملايم و شيريني گفت كه فلاني! شما بالاي منبر اين حرف را زده ايد كه تصور مي كنم درست نيست.» من وقتي فكر كردم ديدم حق با ايشان است و گفتم اصلاح مي كنم. منظورشان اين بود كه براي تذكري به اين كوچكي، آقاي واله را دعوت به شام كردند و بعد هم با آن لحن ملايم گوشزد كردند.
حادثه مسجد فيل چگونه شروع شد و رژيم چرا تا آن حد حساسيت به خرج داد؟
ايشان با شهامت و شجاعت بي نظيري مسائلي را عنوان و به رژيم اعتراض مي كردند كه منجر به اين شد كه ايشان را دستگير كنند كه فرمودند من خودم مي آيم و ضرورتي نيست كه دستگيرم كنيد. همين موجب شد كه ايشان را از منبر پائين نكشيدند و بيرون از مجلس ايستادند و به محض اينكه ايشان از مجلس بيرون آمدند، خواستند ايشان را دستگير كنند كه مردم شلوغ كردند و ريختند و يك كسي چرخي را پرت كرد به طرف ماموران و آنها هم تيراندازي كردند كه يك نفر شهيد و دو سه نفري مجروح شدند.
از زلزله طبس و فعاليت هاي ايشان چه خاطره اي داريد؟
ايشان در زلزله طبس هم حضور داشتند و شب و روز زحمت مي كشيدند و تمام نيروها را هماهنگ مي كردند كه منسجم باشند و با هم فعاليت كنند كه پيشرفت كاري بيشتري باشد.
نقش شهيد هاشمي نژاد در تدارك ازدواج شما با خانواده ايشان چه بود؟
همه چيز را ساده و سهل برگزار كردند. مسئله كه ايشان خيلي تشويق كردند اين بود كه مرحوم مادر ما تمايل داشتند كه ما انگشتر طلا داشته باشيم و من زيربار نرفتم و شهيد هاشمي نژاد وقتي متوجه شدند، خيلي خوشحال شدند و از من تشكر كردند.
برخورد شهيد هاشمي نژاد با گروه هاي سياسي و به ويژه منافقين چگونه بود؟
ماهيت منافقين از ابتدا براي ايشان روشن بود، ولي براي عده اي روشن نبود و براي ايشان خيلي زحمت داشت كه بخواهند نقاب از چهره اينان بردارند، ولي تمام سعي خود را مي كردند كه افرادي را آگاه كنند كه اينها نقاط انحرافي دارند و اين براي عوام مردم و حتي بعضي از خواص مشكل بود كه اين را بپذيرند، چون مي ديدند كه اينها با قرآن و نهج البلاغه به ميدان آمده اند و تا وقتي هم كه به كارهاي خطرناك دست نزدند، جامعه اينها را نشناختند.
واكنش ايشان نسبت به اعتقادات برخي از روحانيون چه بود؟
رفتارشان با همه روحانيون بسيار محترمانه بود. علما هم براي ايشان احترام فوق العاده اي قائل بودند.
از رابطه شهيد هاشمي نژاد با امام خاطره اي داريد؟
در زمينه امور حفاظتي كه همه نگران امام بودند، شهيد هاشمي نژاد مي گفتند امام فرموده اند: «نگران من نباشيد. من به فوت طبيعي از دنيا خواهم رفت.»
نگاه ايشان به شهادت و حفاظت چگونه بود؟
ايشان انگار مطلع بودند بودند كه شهيد مي شوند، چون يك مقدار كارهايشان را رديف كرده بودند. مي دانيد كه ايشان دو همسر داشتند. خانه ها را به نام هر يك از آنها كرده بودند كه بعد مشكلي پيش نيايد. هميشه مي گفتند هرچه كه مقدر باشد همان خواهد شد. همان ماشين پيكان كهنه شان را هم وصيت كرده بودند كه بفروشند و صرف امور خيريه كنند.
شهيد هاشمي نژاد و آقاي ابطحي، هم با يكديگر خويشاوند و هم، همراه و همكار بودند. چه شد كه شهيد هاشمي نژاد نسبت به ايشان موضع مخالف گرفتند؟
شهيد هاشمي نژاد معتقد بودند كه بايد با رژيم شاه مبارزه كرد و خط امام را در پيش گرفته بودند، اما آقاي ابطحي مي گفتند كه بايد تقيه كرد، فايده اي ندارد، بايد مماشات كرد. ولي شهيد هاشمي نژاد مثل امام بودند كه مي گفتند بايد حقايق را گفت و عواقبش را هم تحمل كرد. «كانون بحث و انتقاد ديني» را هم رها كردند، چون فكر مي كردند اگر به همان شكل ادامه بدهند، به نوعي مؤيد افكار آقاي ابطحي خواهد بود.
آيا از برخورد شهيد هاشمي نژاد به مادرشان چيزي به يادتان هست؟
مادر ايشان چندين سال بيمار بودند و در نتيجه بايد چند ماهي مشهد مي بودند و در آن چند ماهي كه مشهد بودند، بسيار از ايشان پرستاري و مراقبت مي كردند.
چگونه از شهادت ايشان باخبر شديد؟
در قم بودم و از طريق راديو خبر را دريافت كردم. خبر شهادت ايشان در حوزه ها آثار زيادي را بر جا گذاشت.
شما پس از شهادت ايشان، نام انتشاراتتان را به نام ايشان تغيير داديد. آيا كتاب هاي ايشان را هم چاپ مي كرديد يا صرفا استفاده از نام ايشان بود؟
خير، اولويت كار ما چاپ و تجديد چاپ كتاب هاي شهيد هاشمي نژاد بود، به خصوص كتاب «مناظره دكتر و پير» كه همزمان چند ناشر چاپ مي كردند و حتي به چاپ بيستم هم رسيد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره35
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}