شهيد هاشمي نژاد و جوانان(3)


 





 

درآمد
 

اعتماد به جوانان و دادن مسئوليت به آنها از جمله ويژگي هاي برجسته شهيد حجت الاسلام هاشمي نژاد و يكي از رازهاي اصلي محبوبيت و تاثيرگذاري وي بود. ايجاد كانون هاي ديني و تربيتي در شهرهاي مختلف و اهتمام بر تقويت آگاهي هاي جوانان، مهم ترين دغدغه و مشغله وي بود و در اين راه به توفقيات فراواني نيز دست يافت. اين گفتگو سرشار از اين تلاش هاست.

نحوه آشنايي شما با شهيد هاشمي نژاد از چه تاريخي بود و اين آشنايي از كجا شروع شد؟
 

سال ها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ما با شهيد هاشمي نژاد از دو طريق آشنا شديم. يكي از طريق حوزه درسي كه ايشان در مسجد گوهرشاد داشتند. ايشان در يكي از شبستان هاي آنجا، درس مكاسب را شروع كرده بودند و من در آن درس شركت مي كردم. طولي نكشيد كه شهيد بازداشت و آن درس تعطيل شد.

آيا ايشان غير از مكاسب درس ديگري هم مي دادند؟
 

آنچه كه من يادم هست، البته فضل ايشان بسيار بالا بود مي توانستند تفهيم كنند. بيانشان هم كه بسيار شيوا بود و مي توانستند افراد زيادي را جذب كلاس درسشان بكنند.

رونق كلاس درس ايشان و شيوه هاي تدريسشان چگونه بود؟
 

طلاب در يكي از شبستان هاي مسجد گوهرشاد با آن وضعيت قديمي و خاصي كه داشت، روي فرش مي نشستند. البته چون ايشان يك روحاني انقلابي بودند، خيلي از افراد جرئت نداشتند در كلاس درس ايشان شركت كنند و حدود 45 تا 60 نفر شركت مي كردند. در اينجا بايد توضيحي بدهم كه در حوزه هاي علميه بر اساس تخصصي كه هست، يك جمعي مدرس مي شوند و مدرسان خوبي هم هستند. اينها اهل سخنراني و منبر و خطابه نيستند. جمعي هستند كه درسشان را تا حدودي مي خوانند، اما سخنرانان خوبي مي شوند و اين رشته را پيگيري مي كنند و به نتيجه مي رسند و مي شود گفت كه سخنرانان خوبي هستند و مدرسان خوبي نمي شوند، ولي شهيد هاشمي نژاد هر دو جنبه را داشتند، يعني درس هايشان را خوب خوانده بودند و خوب هم مي توانستند براي شاگردانشان تبيين و تشريح كنند و در كنار آن، واعظ، منبري، سخنران و خطيب زبردستي هم بودند و اين يكي از امتيازات منحصر به فرد برخي از روحانيون است كه شهيد هاشمي نژاد در راس آنها قرار داشتند.

و طريق دومي كه با ايشان آشنا شديد؟
 

خياباني و فلكه اي به نام گوهرشاد بود كه در آن مسجدي به نام مسجد صاحب الزمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ساخته بودند. اين منطقه كلا در اختيار بهائيان بود و در آنجا اجتماع داشتند. شهيد هاشمي نژاد با درايت خاصي كه داشتند، همراه با عده اي ديگر كانوني به نام «كانون بحث و انتقاد ديني» را تشكيل دادند كه اكثرا جوانان در آن شركت مي كردند. ايشان در آنجا به شبهات ديني جوان ها پاسخ مي دادند، جزواتي را منتشر مي كردند و آنجا مركز بسيار پويا و فعالي براي تبيين مباني ديني شده بود، به خصوص اينكه ماركسيسم هم به اوج خودش رسيده بود. ايشان جوانان را جذب كرده بودند و مباني اسلامي را براي آنها تبيين مي كردند و به سئوالات آنها پاسخ مي دادند. يادم هست كه هميشه مي گفتند: «من همواره علاقمندم با قشر جوان صحبت كنم.» اين جمله ايشان هميشه در خاطر من هست. آن حوزه و جايگاه هم در نهايت به تعطيلي كشيده شد و شهيد هاشمي نژاد نتوانستند در آنجا به فعاليت ادامه بدهند.

اصرار ايشان بر ارتباط با جوانان به چه علت بود و از آن سو علل جذب جوانان به سوي ايشان چه بود؟
 

ايشان چند تا خصوصيت داشتند. يكي اينكه خيلي متواضع، خوش برخورد، خوش بيان و خوش سليقه بودند. اين نكات همراه با خوش فكري ايشان، موجب جذب جوانان مي شد و لذا جوانان اطراف ايشا را مي گرفتند. هرجا هم كه سخنراني مي كردند، به خاطر طرح موضوعات جذاب و شيوه بيان خاصي كه داشتند، جوانان جذب مي شدند.

در كانون بحث و انتقادي ديني چه مباحثي طرح مي شدند؟
 

به همه شبهاتي كه براي مردم و به خصوص جوان ها پيش مي آمد، از جمله ماركسيسم، امامت و خداشناسي و موضوعات گوناگون پاسخ داده مي شد و جزوات كوچكي هم در اين مورد چاپ مي شدند كه من اسامي آنها يادم رفته.

رويه اداره جلسات اين كانون چگونه بود؟
 

ايشان در ابتداي جلسه سخنراني كوتاهي ايراد و مستمع را جذب مي كردند، بعد افراد سئوالاتخود را به صورت كتبي يا شفاهي مطرح مي كردند. چون سئوالات زياد بودند، قاعدتاً نمي شد به همه آنها در يك جلسه پاسخ داد، لذا آنها را جمع مي كردند و آنچه را كه باقي مي ماند در همان جزواتي كه گفتم پاسخ مي دادند.

در سخنراني هائي كه از شهيد هاشمي نژاد باقي مانده، اشارات فراواني به مسائل علمي روز شده است. آيا از اين جهت مخالفتي از سوي ديگران ابراز نمي شد؟
 

خير، كسي مخالفتي با اين نحوه بيان و سخنراني نداشت، هر چند جزو معدود كساني بودند كه مباحثي از اين دست را در سخنراني هايشان مطرح مي كردند و اتفاقا يكي از عللي كه باعث جذب جوانان مي شد، همين مسئله بود. ايشان به روز صحبت مي كردند و در عين حال به تاريخ و به خصوص تاريخ اديان بسيار مسلط بودند. اتفاقا اين نوع استدلال و سخنراني در آن زمان رسم شده بود. ساير آقايان منبري هم از دانشمندان و علماي دنيا از قبيل كانت و دكارت مطالبي را نقل مي كردند، اما شهيد هاشمي نژاد به نحو احسن از اين مقوله ها استفاده مي كردند و قضيه جا افتاده بود و جواب مي داد.

فعاليت كانون بحث و انتقاد ديني به چه شكل ادامه پيدا كرد؟
 

به تدريج نام خيابان و فلكه گوهرشاد به صاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تغيير كرد كه اين موضوع مورد علاقه بهائيان نبود و اين تغيير صرفا به دليل وجود آن مسجد و فعاليت هايش صورت گرفت و همه از بركات اين كانون بود.

با توجه به تأليفات فراواني كه شهيد هاشمي نژاد دارند، درباره آنها و نيز شيوه نگارش ايشان مطالبي را ذكر كنيد.
 

يكي از نكات برجسته شخيت ايشان، نويسندگي و قلم خوب ايشان است. در آن دوران در ميان قشر روحانيون نويسندگي چندان رواج نداشت و كم بودند روحانيوني كه به اين مقوله مي پرداختند. كتاب «مناظره دكتر و پير» ايشان گوياي اين مطلب است كه قلم ايشان بسيار جالب بود. ايشان وضعيت زمان را به صورت داستان پياده كردند و اين كتاب مكرر چاپ شد و مورد استقبال زيادي قرار گرفت و طوري شد كه رژيم جلوي چاپ آن را گرفت و تا پيروزي انقلاب هم اين كتاب ممنوع بود و آن را دست هر كسي مي گرفتند، زنداني اش مي كردند. ايشان قلم بسيار قوي اي داشتند.

آيا در زمينه هاي مبارزاتي هم با ايشان در ارتباط بوديد؟
 

اوضاع به گونه اي نبود كه انسان در اين زمينه ها به طور مستمر با كسي در ارتباط باشد. بيشترين دوراني را كه به طور مستمر در خدمت ايشان بوديم، دوره تشكيل حزب جمهوري اسلامي بود كه پس از انقلاب تشكيل شد و ايشان دبير حزب در استان خراسان بودند و من به عنوان مسئول اعزام مبلغ در خدمتشان بودم.

يكي از ويژگي هاي برجسته اين شهيد بزرگوار تكيه بر امر تبليغ بود. به شما كه مسئول اعزام مبلغ بوديد چه توصيه هائي داشتند؟
 

مهم ترين دغدغه اي كه داشتند اين بود كه بايد مردم را با دين و معارف ديني آشنا كرد. همراه با اين كار بسيار تاكيد داشتند كه اطلاعاتشان به روز باشد، همچنان كه خودشان اين گونه بودند. پيوسته به مردم توصيه مي كردند كه همراه با مردم باشيد، در كنار مردم باشيد و با عملتان مردم را با دين آشنا كنيد و روي جنبه هاي اخلاقي و معنوي خيلي تكيه داشتند. خود ايشان هرگز شرط نمي گذاشتند كه كجا و در چه شرايطي سخنراني كنند. در اين زمينه خاطره اي دارم كه عرض مي كنم. يك روستائي هست از روستاهاي حومه چناران. چناران هفت هشت كيلومتر با مشهد فاصله دارد و روستاي بعمچ هم هفت هش كيلومتر با چناران فاصله دارد. يك روز چند نفر آمدند كه ما مي خواهيم شما تشريف بياوريد آنجا. مراسمي براي شهيدمان گرفته ايم و مي خواهيم كه شما سخنراني كنيد. بنده در خدمت ايشان افتخار حضور داشتم و همراه با راننده و يكي از فرزندان ايشان، با يك لندرور درب و داغون به راه افتاديم. از چناران كه گذشتيم، جاده خاكي بود و گرد و خاك و خلاصه تا سر يك تپه رفتيم و به جايي رسيديم كه ديگر به قدري سنگلاخ شد كه لندرور هم نمي توانست برود. آنجا دو تا اسب آوردند. يكي را شهيد سوار شدند، يكي را من و من واقعا احساس وحشت كردم كه نكند اسب مرا پرت كند داخل دره. بخشي از جاده را طي كرديم و وارد محل شديم و استقبال گرمي از ايشان به عمل آمد. وارد مسجدي شديم و مسجد پر از جمعيت شد.
يادم هست كه سخنراني ايشان سه ساعت طول كشيد و اين به قدري براي من جالب بود كه هميشه تعريف مي كردم كه شهيد سه ساعت سخنراني كردند و خسته نشدند. منظورم اين است كه انقلاب پيروز شده بود و ايشان به عنوان يك فرد مبارز و انقلابي، بسيار شخصيت والائي داشتند و به عنوان دبير حزب، ار مرتبت بالائي برخوردار و از شاگردان برجسته امام بودند، ولي قبول كردند كه به روستائي چنين دورافتاده بروند و سخنراني كنند.
اين براي خود من خيلي درس بزرگي شد و يادم آمد كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) هم چگونه براي تبليغ دين هيچ شرطي نمي گذاشتند و مخاطرات را به جان مي پذيرفتند و هنگامي كه به طائف رفتند، چگونه مورد هجمه قرار گرفتند و بر سر ايشان سنگ باريدند. شهيد هاشمي نژاد براي تبيين دين و اعتقادات و شهيد و شهادت آن قدر منزلت قائل بودند كه از مشهد تا روستائي دورافتاده رفتند و سه ساعتي براي مردم سخنراني كردند و از هر دري هم سخن مي گفتند. من نمي دانم نوار آن سخنراني الان در دست چه كسي است.

اشاره كرديد كه منبر ايشان سه ساعت طول كشيد. منابر ديگر ايشان هم كوتاه نبود، در حالي كه توصيه مي شود كه منبر طولاني نباشد تا مخاطب خسته نشود. سخنراني هاي ايشان چه ويژگي هائي داشت كه به رغم طولاني بودن، براي مردم جذب بود؟
 

در سخنان ايشان تنوع زياد بود و بسيار هم آتشين و خطابه مانند صحبت مي كردند. هميشه براي من اسباب تعجب بود كه چطور كسي مي تواند چنين آتشين و خطابه مانند، اين همه مدت ادامه بدهد. به نظر من جذابيت سخنراني هاي ايشان غير از تنوع در مطالب، همراهي با مستمع بود. ايشان با اينكه لحن كتابي داشتند، اما طوري حرف مي زدند كه انگار با تك تك مخاطبان، رودررو و به صورت گفتگوي دو نفره حرف مي زنند. عده اي از دوستان، وقتي روي منبر مي نشينند، مثل يك نوار ضبط صوت، مرتب و منظم صحبت مي كنند و چندان در قيد توجه يا بي توجهي مخاطبان نيستند، اما شهيد به گونه اي صحبت مي كردند كه شنوندگان از آغاز تا پايان سخنراني به كلمات و عبارات ايشان گوش مي دادند. سخنراني هاي ايشان جذابيت خاصي داشت كه من در كمتر سخنراني اي ديده ام. اين جذابيت خاص ايشان بود كه مستمع را تا پايان سخنراني نگه مي داشت. ايشان براي تفهيم مطالب، روان شناسي خاصي داشتند و مي توانستند مطالب را خوب تفهيم و القا كنند.

شهيد هاشمي نژاد سفرهائي هم به جبهه ها داشتند. شما در جريان اين سفرها بوديد؟
 

مي ديدم و مي دانستم كه مكرر به جبهه ها مي روند، ولي چون خودم در كنار ايشان حضور نداشتم، چيز زيادي در خاطرم نيست.

آيا هيچ وقت از ايشان پرسيديد كه چرا مسئوليت اجرائي را نمي پذيرند و آيا پاسخي از ايشان در اين باب شنيديد؟
 

در اين مقوله خيلي بحث شد. ايشان بيشتر مي خواستند در زمينه تربيت مردم و جذب جوان ها به انقلاب و دين كار كنند. بيشتر جنبه هاي ديني را مي خواستند در مردم تقويت كنند و به همين دليل كار اجرائي قبول نمي كردند. مي خواستند بيشتر كار فرهنگي بكنند تا كار اجرائي و در اين زمينه تلاش بسيار گسترده اي هم داشتند.

آيا در آستانه انتخابات و به هنگام اعزام مبلغ، كار ويژه اي را براي تبليغ در مورد افراد خاصي توصيه مي كردند؟
 

تاكيد ايشان نوعا بر ارزش ها بود و مي گفتند اگر هم مي خواهيد درباره فردي تبليغ كنيد، ببينيد واجد جنبه هاي ارزشي هست يا نه و بيشتر روي ارزشها تكيه و تاكيد كنيد. افراد بر اساسا ملاك هاي درستي كه ايشان داشتند شناسائي مي شدند و بيشتر هم روي اين ملاك ها تاكيد داشتند و نه روي افراد.

آيا از ارتباط شهيد هاشمي نژاد با سران حزب جمهوري در تهران خاطره اي داريد؟
 

ايشان ارتباط تنگاتنگي با شهيد بهشتي، مقام معظم رهبري، شهيد باهنر، شهيد رجائي و مسئولين رده بالاي حزب در تهران داشتند و ارتباط ايشان با هسته مركزي ارتباطي تنگاتنگ بود و هيچ گاه به صورت مستقل عمل نمي كردند. هر برنامه اي كه در تهران تدوين مي شد، دفاتر شهرستان ها هم مجبور به تبعيت بودند و در واقع مواضع حزب در همه جا يكسان و يكنواخت بود.

در سال هاي نخست انقلاب كه حزب جمهوري تشكيل شد، بخشي از كشور، علي الخصوص روحانيت، چندان گرايشي به تحزب نداشتند. آيا اين موجب انتقاد برخي از علما از شهيد هاشمي نژاد نمي شد و برخورد ايشان با اين گونه مخالفت ها چه بود؟
 

البته اين مطلب درست است. پذيرش تشكيل حزب توسط جمعي از روحانيون براي برخي از علما قابل قبول نبود، در عين حال كه رد هم نمي كردند و مي ديدند و روحانيت قصد دارد انقلاب را در مسير ديني خودش حفظ كند و امام هم مخالفتي نداشتند. در بعضي از بيوتي كه در مشهد بود مسائل خاصي مطرح مي شد. گاهي اظهار مخالفتي و گوشه و كنايه اي بود، ولي هرگز اين مطلب باعث نشد كه شهيد هاشمي نژاد با روحانيوني كه احيانا مخالف بودند و يا اظهار مخالفت مي كردند، برخورد تندي داشته باشند و پيوسته احترام علما را به صورت كامل حفظ مي كردند و مراقب بودند كه لطمه اي به شخصيت اينها وارد نشود.

آيا با مراجع مشهد هم جلساتي و رفت و آمدي داشتند؟
 

در ابتدا روابط بسيار گرم بود و رفت و آمد ايشان به بيت آيت الله شيرازي و آيت الله قمي در اوايل خيلي خوب بود، ولي بعد كه اين آقايان مخالفت هاي خود را با مواضع حزب و حتي بعضي از مواضع انقلاب، خود را علني كردند، ارتباط سردتر شد، ولي هرگز باعث جسارت به مقام شامخ مرجعيت و روحانيت نشد.

يكي از نقاط برخورد حزب در آن سال ها با گروه هاي رقيبي بود كه در آن سال ها هنوز غيرقانوني اعلام شده بودند، مثل سازمان مجاهدين خلق يا حزب توده و گروه هاي ديگر. دستورالعمل ايشان براي براي مواجهه با اين نوع افراد و گروه ها كه معمولا در جلسات تبليغي اخلال ايجاد مي كردند، چه بود؟
 

ايشان نظرشان اين بود كه بايد با اين بچه ها كه نوعا گول خورده و جذب اين گروه ها شده اند، برخورد اخلاقي و اينها را هدايت كرد. توصيه مي كردند تا جائي كه مي توانيد برخورد فيزيكي نداشته باشيد و بيشتر جنبه هدايتگري داشته باشيد و روي اين نكته تاكيد مي كردند و به همين دليل هم خيلي ها جذب جريان اسلامي شدند. برادر ايشان سمپات گروه منافقين بودند و به شدت از آنها دفاع مي كردند. همين برخورد هدايتگرانه و روشنگرانه شهيد باعث شد كه ايشان برگردد و توبه نامه اي هم بنويسد و مطالبي را هم عليه منافقين نوشت كه منتشر شد و از آن گروه به صورت كلي بريد و جزو انقلابيون شد. اين برخورد در ديگران هم اثر زيادي داشت. نظر ايشان به هيچ وجه برخورد فيزيكي نبود، بلكه برخورد هدايتگرانه بود و خيلي خوب هم تاثير گذاشت.

برخورد ايشان با دولت موقت چگونه بود؟
 

ايشان در ابتدا امر به دليل پيروي مطلق از امام، طبق دستور ايشان عمل مي كرد، ولي بعد كه امام چند نوبت به دولتمردان آن روز اخطار كردند، در سخنراني ها به صورت مستدل، خطرات ناشي از كارهاي نامناسب دولت موقت را يادآوري مي كرد. من چند خطابه از ايشان شنيدم كه در آنها مطالب را بازگو كرده بود.

چه چيزي باعث شد كه شهيد هاشمي نژاد كه در ابتداي امر از استاندار خراسان حمايت مي كردند، بعد به آن شدت عليه او موضع گيري كنند؟
 

به خاطر برخوردهاي نامناسبي كه آقاي طاهرزاده و همكفران ايشان با خط امام و انقلاب و به ويژه حمايت شديدي كه از منافقين داشتند و پول هاي هنگفتي را از بيت المال در اختيار منافقين قرار دادند و آنها هم اسلحه خريدند و عليه انقلابيون به كار بردند، باعث شد كه شهيد هاشمي نژاد عليه آقاي احمدزاده مواضع سرسختانه اي را اتخاذ كند.
ايشان در مجلس خبرگان، از خراسان كانديد نشدند. آيا بحث و سئوالي در حزب در ين باره پيش نيامد؟
ايشان از منطقه اي كانديد شدند كه در آنجا افراد نخبه با مواضع انقلابي كم داشتيم، در حالي كه از خراسان افراد بي شماري بودند، بنابراين سئوالي مطرح نشد و ما تابع مواضع و مقررات حزب بوديم.

در انتخابات مجلس درگيري هائي در استان پيش آمد. از تقابل گروه ها و صف بندي ها و شيوه عملكرد شهيد هاشمي نژاد در انتخابات مجلس نكاتي را ذكر كنيد.
 

تقابل كه طبيعي بود. به هر حال گروه هئي كه منافعشان به خطر افتاده بود، نمي خواستند افراد ارزشي وارد مجلس بشوند و موضع سرسختي گرفته بودند، ولي شهيد هاشمي نژاد و همفكرانشان، مخصوصا حضرت آيت الله واعظ طبسي، سرسختانه در مقابل مواضع نامناسب گروه ها ايستادند و روشنگري اين دو بزرگوار باعث شد كه بالاخره افراد ارزشي وارد مجلس بشوند و حزب از نتيجه انتخابات در خراسان راضي بود.

رويكرد ايشان نسبت به بني صدر چگونه بود؟ آيا از ابتدا با او مخالف بودند يا پس از موضع گيري حزب در دفاع از دكتر حبيبي به عنوان كانديد رياست جمهوري، موضع مخالف گرفتند؟
 

ايشان، مقام معظم رهبري و آيت الله طبسي از معدود كساني بودند كه از ابتدا مواضع بني صدر را مي شناختند و از همان ابتدا هم مخالفت خود را اعلام كرده بودند. حتي برخي از اين بزرگان به امام هم واضع حزب را يادآوري كرده بودند، ولي امام فرموده بودند چون راي مردم هست، نمي شود فعلا كاري كرد، ولي اين بزرگواران از ابتدا نظرشان منفي بود.

آيا از مصاديق مخالفت شهيد هاشمي نژاد با بني صدر چيزي به يادتان هست؟
 

ما متاسفانه در مورد شخصيت هاي انقلاب دچار اشتباه بزرگي شديم كه حتي امثال بنده هم اين مصاديق را حفظ نكرديم و جز در بعضي از كتاب ها و نوارها ثبت و ضبط نشده است.

برنامه روزانه ايشان در حزب چگونه بود؟
 

برنامه ايشان نوعا اين گونه بود كه سر ساعت 8 صبح در حزب حاضر مي شدند و در روزهاي سه شنبه هم كلاس اخلاقي و مواضع حزب را براي اعضاي حزب داشتند. اين كلاس ها قبل از شروع كار رسمي حزب، شروع مي شد و معمولا يك ساعت طول مي كشيد و اگر كسي سئوالي داشت، مطرح مي كرد؛ بعد ايشان مشغول رتق و فتق امور مي شدند و گاهي تا ساعت ها بعد از وقت اداري و تا پاسي از شب و اغلب تا 16 ساعت كار مي كردند، مگر اينكه سخنراني يا مسئله خاصي پيش مي آمد كه خارج از حزب تشكيل مي شد. اتفاقاً شهادت ايشان هم بعد از يكي از همين سخنراني ها در حزب پيش آمد. وقتي خبر شهادت ايشان را شنيدم، حالت خاصي نه تنها به من كه به همه دست داد. بسيار جو اندوهباري بود و من به همه كس ظنين شده بودم، الا به كسي كه شهيد را ترور كرد. آدم سر به زيري بود، با چهره اي رنگ پريده و ساكت و متواضع و آرام و در گروه دانش آموزي بود. هيچ كس نمي دانست كه او جزو گروه منافقين باشد.

آرامگاه ايشان در نزديكي مرقد مطهر حضرت رضا(عليه السلام) قرار دارد و مردم حتي براي گرفتن حاجات هم به ايشان مراجعه مي كنند. آيا به نظر شما اين نكته عجيب نيست؟
 

خير، مردم ما مردم خوبي هستند و به مقام شهيد و شهادت ارج مي گذارند، به ويژه شهيد هاشمي نژاد كه واقعا الگوي اخلاقي خاصي بودند. در مكتب ما شهيد، زنده و نزد رب خود «يرزقون» است. ايشان روحاني اي برجسته و پيرو محض مكتب حضرت رضا(عليه السلام) بودند و بديهي است كه مردم، ايشان را واسطه قرار مي دهند.
نكته جالب اين است كه حول و حوش آرامگاه ايشان، علماي برجسته اي مدفون هستند، ولي تنها بالاي سر آرامگاه شهيد هاشمي نژاد عكسي وجود دارد كه مورد قبول همه است و كسي اعتراضي هم نمي كند. يك وقت يادم هست بنا به مصالحي عكس را جمع كردند و خيلي ها آمدند و اعتراض كردند كه چرا عكس را برداشتيد و اين اعتراض ها باعث شد كه دوباره عكس شهيد را نصب كردند. ايشان بسيار آدم متواضعي بودند و تا آخر عمرشان از يك پيكان از رده خارج و مستعمل استفاده مي كردند كه شخصي هم بود.
يك روز نزديك ظهر بود و من در اتاقم نشسته بودم كه تلفن زنگ زد. گوشي را برداشتم و ديدم كه شهيد هاشمي نژاد مي گويند: «فلاني! نماز ظهر را شما اقامه كن.» اعضاي حزب و مهماناني كه داشتيم نماز ظهر را در نمازخانه حزب به جماعت مي خوانديم كه خود ايشان يا حجت الاسلام فرزانه كه در واقع جانشين ايشان بودند، نماز را اقامه مي كردند. ما كه يك طلبه كم سن و سال و نسبت به ايشان خيل عادي بوديم؛ پرسيديم: «مگر شما خودتان حضور نداريد؟» ايشان فرمودند: «خير! شما برويد و نماز را بخوانيد.» ما هم طبق دستور ايشان رفتيم و ايستاديم. در ورودي روبروي نمازخانه بود. همين كه اذان و اقامه را خوانديم و تكبيره الاحرام را گفتيم، ديديم شهيد وارد شدند. من با خودم گفتم حتما ايشان در گوشه اي نماز فرادي مي خوانند و مي روند. نماز اول را كه سلام دادم، به خود گفتم كه نگاهي بكنم و ببينم شهيد كجا هستند و از ايشان دعوت كنم كه بيايند و نماز عصر را ايشان اقامه كنند. ديدم كه ايشان صف دوم پشت سر من نشسته اند. گفتم كه شما چرا آنجا نشسته ايد؟ بايد شما بيائيد و نماز را اقامه كنيد. هرچه اصرار كردم، ايشان قبول نكردند و تاكيد كردند كه نماز عصر را هم من اقامه كنم. در آنجا حال عجيبي پيدا كردم كه يك روحاني و شخصيت عالم و برجسته، چگونه است كه به شاگرد خودش و شخصي كه زير نظر ايشان خدمت مي كند، اين موقعيت را مي دهد كه نماز را اقامه كند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره35